سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

در حالی که حمله به دانشگاه آزاد و جاسبی، رئیس آن، یکی از محورهای مهم تبلیغاتی محمود احمدی نژاد از دوران تبلیغات انتخاباتی تا بعد از پیروزی بود و این آتش تهیه در کنار انتقادات نخبگان اصولگرا منجر به تغییراتی در اساسنامه این دانشگاه شد، اکنون مدتهاست خبری از حمله رئیس دولت به این دانشگاه و رئیس آن نیست و با وجود آن که رسانه های اصولگرا و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی مدتها پیش خبر قطعی تغییر عبدالله جاسبی را بعد از حدود 3 دهه می‌دادند، وی آرام و بی سروصدا مشغول انجام کار خود است.

اقدامات انجام شده تا آنجا پیش رفت که حدود 3 ماه قبل (فروردین ماه شورای عالی انقلاب فرهنگی) دکتر فرهاد دانشجو، دکتر بهمن یزدی صمدی و فریدون عزیزی به عنوان اعضای هیئت امنای دانشگاه آزاد معرفی شدند و رای لازم را کسب کردند.

19 اردیبهشت 89 هم دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به تکمیل ترکیب هیئت امنای جدید دانشگاه آزاد اسلامی گفت: این هیئت امنا باید به زودی تشکیل جلسه بدهد و رئیس پیشنهادی دانشگاه را در مدت یک ماه به شورای عالی انقلاب فرهنگی برای تصویب معرفی کند.

این موضوع به مشی جدید عبدالله جاسبی بر می‌گردد که اخیرا از معجزه حلقه وصل خود با حلقه تصمیم ساز بهره مند شده و از تیر بلا رسته است. هرچند، سال گذشته با وساطت آیت الله هاشمی رفسنجانی نزد رهبر انقلاب، بخشی از اساسنامه دانشگاه آزاد از تغییر مد نظر دولت مصون ماند، اما ظاهرا جاسبی اکنون دریافته که هجمه به دانشگاه آزاد، بیش از آن که به خاطر مشکلات و نابسامانی‌های آن باشد، ناشی از انتساب به هاشمی رفسنجانی است و بر این اساس چنین پرسشی مطرح می شود که آیا او قدر "ملک زاده" برای اتصال به حلقه مشایی را دانسته است؟

اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، می‌توان علت عصبانیت برخی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی را فهمید که 3 ماه قبل به 3 عضو هیات امنای دانشگاه آزاد رای دادند، اما هنوز شاهد تغییر جاسبی نیستند. این در حالی است که هرچند رای با اعضای این شوراست، اما دادن حکم از اختیارات احمدی‌نژاد، رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی است و طبعا تا او اعضای جدید را منصوب نکند، تغییر رئیس دانشگاه آزاد محقق نخواهد شد.

دانشگاه آزاد کجای معادله بود؟
دانشگاه آزاد بی شک طی این سی سال توانسته است خود را به عنوان یک قطب علمی و آموزشی و البته تاثیر گذار بر معادلات سیاسی در ایران مطرح کند که بزرگترین ویژگی آن غیردولتی بودن آن است. طی این سالها خصوصا از دهه 80 تاکنون و از زمان روی کار آمدن دولت نهم و دهم حاشیه های دانشگاه آزاد روز به روز افزایش یافت تا جایی که دولت با دست گذاشتن بر روی اساسنامه این دانشگاه تلاش کرد با تغییر اساسنامه و همچنین تغییر مدیریت، کنترل دانشگاه آزاد را تحت کنترل خود دربیاورد.


صرف نظر از این که دولت به دنبال کوتاه کردن دست غارتگران سرمایه مردم بود یا به دلیل داشتن امکانات وسیع انسانی و حجم گسترده منابع مالی در پی مدیریت این امکانات بی نظیر بوده، به هر حال هدف قرار دادن عبدالله جاسبی بخشی از برنامه هجمه به هاشمی به شمار می رفت.

رقابت رئیس جمهور و استاندار دوران سازندگی در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم با وجود تمامی مسائل مربوط به آن و شکست هاشمی رفسنجانی در دور دوم انتخابات پایان تنش نبود، بلکه آغازی برای هجمه های جدید و گامی برای حذف هاشمی برداشته شد که یکی از راه های این اقدام زیر سوال بردن دانشگاه آزاد بود و در واقع این دانشگاه یکی از نمادهای دوران هاشمی تلقی می شد.


ملک زاده و ایسکانیوز
فضای انتخاباتی سال 84 موجب شد تا رسانه ای تحت نام ایسکانیوز با حمایت دانشگاه آزاد تحت مدیرعاملی ملک زاده تاسیس شود. شاید ملک زاده بر این تصور بود که پیروزی هاشمی می تواند وی را به پله های ترقی نزدیک کند، اما پیروزی محمود احمدی نژاد همه چیز را دستخوش تغییر کرد؛ در این شرایط ملک زاده توانسته بود در سیستم دانشگاه آزاد نامی برای خود دست و پا کند و به عنوان عضو علی البدل هیات تجدید نظر رسیدگی به تخلفات انتظامی هیات علمی، مشاور جاسبی، مدیر مسوولی یک خبرگزاری و ماهنامه در کنار دیگر مناصب به فعالیت خود بپردازد.

اما دیری نپایید که اسفندیار رحیم مشایی به ریاست سازمان میراث فرهنگی منصوب شد و محمدشریف ملک زاده یک باره سر از دولت ضد هاشمی درآورد و به سمت معاونت گردشگری این سازمان منصوب شد و عملا به یار و همراه مشایی تبدیل شد. حاشیه های بین دولت و دانشگاه آزاد همواره این دوگانگی را ایجاد کرده بود که چگونه فردی همچون ملک زاده هم با دولت است و هم با دانشگاه آزاد؟! البته بعدها پاسخ این سوال مشخص شد.

به هر تقدیر شفاف شدن مواضع اسفندیار رحیم مشایی در دوره دوم فعالیت دولت احمدی نژاد موجب شد علاوه بر بالا رفتن حساسیت اصولگرایان به اقدامات رئیس جمهور در حمایت تمام قد از مشایی، تقابل بین جریان مشایی و اصولگرایان افزایش یابد. 

تقویت شورای عالی ایرانیان خارج از کشور، در راس قراردادن مشایی بر آن و حضور محمدشریف ملک زاده در این شورا سبب شد تا این حاشیه ها رو به فزونی رود، برگزاری همایش شورای عالی ایرانیان خارج از کشور در تهران، دعوت از فردی جنجالی همچون هوشنگ امیر احمدی، صرف هزینه های هنگفت و... تا جایی پیش رفت که مجلس طرح تحقیق و تفحص از این شورا را در دستور کار قرار داد و حتی در بررسی لایحه بودجه سال 90، ردیف بودجه شورای عالی ایرانیان خارج از کشور توسط نمایندگان حذف شود.


اما انتصاب ملک زاده به عنوان معاون مالی اداری وزارت امورخارجه نشان داد جریان موسوم به انحرافی  علی رغم هشدارها و توصیه ها همچنان در حال رشد و نمو در بدنه دولت است؛ این در حالیست که پس از استعفای ملک زاده از سمتش در وزارت امور خارجه بلافاصله وی با تفهیم اتهام توسط مراجع قضایی دستگیر می شود.




پل ارتباطی 

ملک زاده که در پست های خود رئیس هیئت مدیره شرکت نفت ایرانول را نیز یدک می کشد، طی چند سال اخیر به عنوان پل ارتباطی به خوبی عمل کرده است که به نظر می رسد رایزنی های دو طرف برای آتش بس مدیریت عبدالله جاسبی بر دانشگاه آزاد نتیجه داده و طی چند ماه اخیر کمتر به موضوع تغییر مدیریت دانشگاه آزاد پرداخته می شود؛ از طرفی رسانه های طرف مقابل نیز به طور نامحسوس در پوشش اخبار ضدملک زاده، مشایی و به طور کل جریان انحرافی و دولت با دقت بیشتری عمل می‌کنند.
بازی تمام شد!
روند پیش آمده در سال جدید نشان می دهد موضوع برکناری و تغییر مدیریت دانشگاه آزاد به فراموشی سپرده شود و به نظر می رسد رضایت از جاسبی به وجود آمده است. با این وصف اگرچه رئیس دولت طی این مدت با هدف قراردادن دانشگاه آزاد و شخص جاسبی، در عمل عقبه این مجموعه یعنی آیت الله هاشمی را هدف قرار می‌داد، اما شرایط جدید جاسبی را از سیبل حملات خارج ساخته است؛ آیا جاسبی در دو سال آینده نیز ماندنی خواهد شد و در دولت های بعد هم رئیس دانشگاه آزاد خواهد بود یا بازی تمام شده، از نیمه از سر گرفته خواهد شد؟


در این مراسم شخصیت های فرهنگی و سیاسی چون آیت الله محمد امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران، آیت الله محمد ری شهری، علی اکبر صالحی وزیرامورخارجه، سید محمد خاتمی، محمدرضا میرتاج الدینی معاون پارلمانی رئیس جمهور، دریابان علی شمخانی رئیس شورای راهبردی نیروهای مسلح، سید حسن، سید یاسر و سید علی خمینی نوادگان امام راحل(ره)، مهدی خورشیدی رئیس شورای مشاوران رئیس جمهور، مرتضی تمدن استاندار تهران، کمال خرازی وزیر سابق امورخارجه، محمدرضا عارف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، محمد صدر، مرتضی حاجی وزیر سابق آموزش و پرورش، محمدرضا تابش نماینده مردم اردکان در مجلس شورای اسلامی، احمد مسجد جامعی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد، عبدالله نوری، محسن مهرعلیزاده معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی در دولت هشتم، محسن الویری شهردار اسبق تهران، سید محمود دعایی مدیرمسئول روزنامه اطلاعات، اسحاق جهانگیری وزیر صنایع و معادن دولت های هفتم و هشتم، محمد اشرفی اصفهانی، ، سید هادی خامنه ای ، سعید مرتضوی معاون رئیس جمهور و رئیس ستاد قاچاق کالا و ارز، حجت الاسلام محسن قرائتی، مسعود زریبافان معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امورایثارگران، سید رضا تقوی، سید محمد ابطحی و صادق خرازی حضور داشتندمراسم ختم حجت الاسلام محمد علی صدوقی نماینده ولی فقیه و امام جمعه یزد عصر امروز چهارشنبه در مسجد نور تهران برگزار شد.\

سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران - نفر دوم از سمت راست

مصافحه خاتمی و غفوری فرد نماینده اصولگرای مجلس

محمدرضا عارف معاون اول خاتمی ( نفر اول سمت راست) - محمدرضا باهنر نایب رییس مجلس(نفر اول ردیف دوم از سمت چپ)

مصباحی مقدم نماینده مجلس

سید حسن و سید علی خمینی

محمدعلی ابطحی و  زم

غلامحسین کرباسچی


به رغم اطلاعیه روز گذشته سازمان میراث فرهنگی و گردشگری،  صحت بازداشت خانم آزاده اردکانی تایید شده است.

بیانیه میراث فرهنگی علیه این خبر در حالی دیروز منتشر شد که بعد از انتشار اخباری درباره بازجویی از ملک زاده نیز، این اخبار تکذیب شد، اما سرانجام بازداشت  شریف ملک زاده رسما اعلام شد.

با دستگیری آزاده اردکانی، معلم خصوصی زبان انگلیسی اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی جریان دستگیری پرونده موسوم به جریان انحرافی به یک قدمی اعضای کابینه رسید.

آزاده اردکانی، دختری که تا دو سال پیش از این تنها یک لیسانسه میکروبشناسی دانشگاه آزاد بود، پس از تدریس خصوصی زبان انگلیسی به دو تن از نزدیکان احمدی‌نژاد یعنی مشایی و بقایی یکباره نردبان موفقیت را به صورت جهشی طی کرد و تقریبا از صفر به معاونت موزه ملی ایران و سپس به ریاست آن منصوب گردید.

اردکانی که انتصابش به ریاست موزه ملی ایران بدون تجربه، تحصیلات و تخصص از ابهامات دولت دهم بود، بیش از یک رییس موزه دارای نفوذ بود؛ به نحوی که از وی به عنوان رابط مشایی با جامعه هنری نام برده می شد و حضورش در  کنار هدیه تهرانی و مشایی، مدتها سوژه رسانه های خبری بود.

 
با انتصاب حمید بقایی به معاونت اجرایی رییس جمهور، از اردکانی به عنوان یکی از گزینه های ریاست این سازمان نامبرده می شد که بعد از صدور حکم برای احمدزاده وی همچنان به عنوان یک چهره پرنفوذ در این سازمان به فعالیت خود ادامه داد.

گفتنی است، روز گذشته بعد از انتشار اخباری در خصوص بازداشت رئیس موزه ملی، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در اطلاعیه ای مطول تلاش کرد این امر را تکذیب کند که در صورت اصرار بر عدم بازداشت در اطلاعیه سازمان میراث فرهنگی آمده است:

1) متأسفانه شماری از شبه‌رسانه‌ها و سایت‌های بی‌نام و نشان و مجهول‌الهویه، در یک جنگ روانی - امنیتی کاملا آشکار اما محکوم به شکست، طی روزهای اخیر تلاش کرده‌اند شرایط امنیتی و روانی ویژه‌ای را جهت پرونده‌سازی و برخوردهای گسترده غیر قانونی با شماری از افراد خدوم دولت خدمتگزار فراهم نمایند. 
بر این اساس، انتشار یک خبر کذب مبنی بر «دستگیری رئیس موزه ملی ایران»، از زمره این نوع شایعه‌پراکنی‌ها و از مصادیق جنگ روانی است که در یک اتاق فکر جنگ روانی و محفلی خاص و خطرناک تدارک دیده شده است. این در حالی است که موزه ملی ایران، یک مجموعه کاملا فرهنگی محسوب می‌شود، اما برخی به دنبال سیاسی- امنیتی کردن آن هستند.
2) حتی با بررسی گذرای شواهد موجود نیز می‌توان به این نکته بدیهی پی برد که متاسفانه محفلی خاص، (متشکل از برخی افراد و گروه‌های انحرافی با روش‌های ضد امنیتی که به صورت کاملا مخفی عمل می‌کنند) ضد آرمان‌های انقلاب اسلامی، برای امنیتی ساختن فضای جامعه، تخطئه ارکان دولت خدمتگزار و تخریب وجهه و شخصیت مسئولان خدوم ملت در تکاپو هستند و این سیاست تخریبی خطرناک را نیز از طریق خوراک دادن به محفل اقتدارگرای خاص و شبه‌رسانه‌های مزدور هدایت می‌کنند.
3) در این روند تخریبی که بی‌تردید خطرات فراوانی را برای نظام مقدس جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت، این محفل اقتدارگرا با طرح مسایلی دروغین برای تحریک افراد مذهبی و نیز با به کار بردن ادبیات و واژگانی چون «فرقه»، «خرافه‌گرایی» و «جریان انحرافی» به قصد ارعاب، می‌کوشند ضمن مسموم ساختن فضای روانی جامعه، شرایطی را فراهم آورند تا به منویات منحوس و اهداف پلید خود دست یابند.
4) این اتفاقات در حالی رخ داده که دولت آقای دکتر احمدی‌نژاد، دولتی متشکل از افراد تحصیل‌کرده، متخصص، انقلابی و تحت ولایت رهبری معظم انقلاب اسلامی در خط مبارزه با استکبار جهانی است و چنین دولتی اساسا اهل خرافه‌گرایی، فرقه‌گرایی و انحراف نیست و دشمن باندهای قدرت طلب و سوءاستفاده‌کنندگان از بیت‌المال است.
5) از آنجا که این‌گونه... حاصلی جز رسوایی این دسته از افراد و محافل مشکوک نخواهد داشت؛ لذا قضاوت درباره این نوع تراوشات بیمارگونه برخی اذهان ناپاک را بر عهده مردم شریف و آگاه ایران اسلامی می‌نهیم


از 40 سالگی وارد سینما شده، از همان موقع هم مورد توجه قرار گرفته، می‌گویند دلیل انتخاب مردم را نمی‌داند، اما اگر بخواهد خودش در این باره اظهار‌نظر کند می‌گوید حتماً برای اینکه خودم هستم مورد توجه قرار گرفتم. از آنجا که خودش هم طرح لباس و صحنه بوده از اصول اولیه خوش‌‌پوشی و جذاب به نظر رسیدن آگاه است. به نوشته زندگی ایرانی، البته علاقه به این موضوع فکر می‌کنم در خانواده کیانیان موروثی است، چون خواهر رضا کیانیان ملیحه کیانیان از خیاطان حرفه‌ای است که سال‌هاست در این زمینه فعالیت می‌کند.

مد از زبان رضا کیانیان
در تاریخ لباس معاصر دو انفجار مد وجود داشته، یکی سال 1930 است و دیگری سال 1960 که اولی دوران بحران اقتصادی بود و 1960 هم داوران شکوفایی اقتصادی. هنوز هم که هنوز است هر مدی که به وجود می‌آید برگفته از آن دو دوره است و در واقع تحول اساسی دیگری رخ نداده و همان دو سبک ادامه پیدا می‌کند. البته مدل‌ها به روز‌تر می‌شوند، یک دوره برمی‌گردد به 1930 و یک دوره هم 1960، گاهی هم تلفیقی از این دو دوره می‌شوند، بعضی وقت‌ها هم یکی بر دیگری غالب می‌شود. وقتی کسی این دو دوره مد را بشناسد نگاهش خیلی بازتر می‌شود

http://www.ayandenews.com/storage/images/20110702125201cb-kianiyan-2.jpg 

لباس کارگران مد شد
مد دوره 1930 در واقع همان شکل کلاسیکی است که در مد وجود دارد، چه سبک اسپورت و چه رسمی، مدل کت‌وشلوار، پیراهن‌ها و کفش‌ها و حتی مدل مو‌های خانم‌ها و آقایان در آن دوره رسمی‌تر بوده. اصلاً به‌طور کلی سبک زندگی‌ها در آن دوره رسمی‌تر و محترمانه‌تر بوده و کمتر از پوشش‌های اسپورت استفاده می‌شده، اما استفاده از پوشش راحت و کار بین کاشاورزان و کارگر‌ها رایج بوده، بعد از آن لباس کارگران به مدی تبدیل می‌شود که در واقع پایه همین لباس اسپورتی است که ما الان داریم، اما در 1960 زمانی که هیپی‌ها متولد شدند و جنبش‌های ضد‌نظام موجود به وجود آمد، لباس‌هایی که بیشتر مورد توجه قرار گرفتند که اعتراض به وضع موجود بودند، مثل شلوار پاره که این روز‌ها دوباره مد شده یا تی‌شرت‌های کثیف و نقاشی شده و گشاد، اما لباس‌های رسمی آن دوره به سمت روز آمدی و استفاده از دستاورد‌های تکنولوژی روز بود. مثلاً استفاده از پارچه‌هایی با الیاف پلاستیکی که اصطلاحاً به آنها بشورو بپوش می‌گفتند یکی از اتفاق‌های آن دوران بوده. البته شکل‌های دیگری از روز‌آمدی تکنولوژی هم وارد عرصه مد شده و بعد‌ها هم ادامه پیدا کرده است.

طرفدار کلاسیسم هستم
من خودم بیشتر دوران 1930 را می‌پسندم، البته شکل غیر‌رسمی آن را. در واقع همان لباس کشاورزان و کارگران که تبدیل به مد شد. مثلاً شلوار جین که بعد‌ها طراحان لباس در خیلی از طرحی‌هایشان از آن استفاده می‌کردند یکی از آن پوشش‌هاست. شلوار جین آن زمان شلوار کار کشاورزان بوده که به مد تبدیر شده یا کت‌هایی که با شلوار ست نیست. پیراهن‌های چارخونه که چند وقتی است دوباره مد شده هم از پوشش‌های رایج آن موقع بوده که کارگران و کشاورزان به تن می‌کردند. گاهی اوغات هم یک تی‌شرت با شلوار می‌پوشیدند و یک پیراهن روی آن می‌پوشیدند. در 1960 هم این نوع پوشش رواج داشت، اما به شکل دیگر، مثلاً جین‌های پاچه‌ گشاد یا آنهایی که ملیله‌دوزی شده بودند. اما من خودم طرفدار همان سبک کلاسیک هستم شلوار‌های راسته با فاق بلند و رنگ بلک بلو.

در عروسی‌ هم شلوار جین پوشیدم
من در مراسم عروسی هم شلوار جین پوشیدم. هیچ وقت تصمیم نمی گیرم که متفاوت باشم،‌ همیشه تصمیم می‌گیرم خودم باشم. به همین خاطر همان کاری را انجام می‌دهم که خودم دوست دارم و راحتم.

یک بار آقای مسجد جامعی (وزیر سابق فرهنگ و ارشاد) تعریف می‌کردند وسط چله تابستان قرار بوده که به وزارتخانه‌ای بروند، نگهبانی جلوی‌شان را می‌گیرد و می‌گوید شما؟ ایشان در پاسخ می‌گوید کدام آدمی هست که در این گرمای تابستان کت‌وشلوار بپوشد بجز یک وزیر. من وزیرم که کت‌وشلوار پوشیده‌ام! من می‌گویم کت‌وشلواری که خیلی‌ها به تن می‌کنند جبراً آن را می‌پوشند. برای اینکه خیلی‌ها مجبورند رسمی به نظر برسند و به همین خاطر هم کت‌وشلوار می‌پوشند. من دوست ندارم جبرا لباسی را که دوست ندارم بپوشم.

کت‌و‌شلوار رسمی ندارم
هیچ وقت کت‌وشلوار نمی‌پوشم. من اصلا کت و شلوار رسمی ندارم. در مراسم عروسی هم همین لباس‌هایم را می‌پوشم. البته از کت در پوششم استفاده می‌کنم، کت‌های تکی که با شلوار‌هایم می‌پوشم، اما همه آنها غیر‌رسمی‌اند. اما به نظرخودم چون سلیقه‌ای پشت این انتخاب‌ها وجود دارد، مناسب به نظر می‌رسد به هر‌حال این سلیقه همین‌طور به وجود نیامده. من در سینمای ایران هم طراح لباس بودم و هم طراح صحنه، البته سال‌های اخیر به خاطر اینکه کمتر فرصتش پیش آمده خیلی سراغش نرفتم، الان هم دوست دارم اگر فرصتش پیش بیاید این کار را ادامه دهم.

برای مزون‌ها طراحی لباس کردم
علاوه بر طراحی لباس در فیلم و تئاتر برای چند مزون هم طراحی لباس کردم. وقتی از مد و طراحی لباس بی‌خبر نباشی، دارای سلیقه‌ای می‌شوی که در انتخاب لباس‌های خودت هم حتماً کمک می‌کند. ضمن اینکه من غیر از بازیگری، عکاسی، مجسمه‌سازی و کار‌های گرافیکی می‌کنم و همه اینها به من در بیشتر شناختن جنس و رنگ و ترکیب رنگ‌ها کمک می‌کند. خیلی از مواقع من دنبال انتخاب کردن خیلی چیز‌ها نیستم، چون از آنها شناخت دارم، ناخودآگاه می‌بینمشان.

لباس نشان‌دهنده شخصیت است
به نظر من وظیفه یک طراح لباس فیلم یا تئاتر فقط این نیست که لباس زیبا طراحی کند، لباسی که او طراحی می‌کند در واقع باید بیان‌کننده شخصیت نقش‌ها باشد. مثلاً در یک فیلم وقتی یک نفر لباسی می‌پوشد حتماً بر اساس شخصیتی است که در قصه دارد. وقتی کسی را در خیابان می‌بینی می‌توانی از نوع پوشش حدس بزنی که چه شخصیتی دارد، طبقه اجتماعی‌اش چیست یا چه شغلی دارد. شاید هم به همین خاطر باشد که در برخورد اول از بعضی‌ها خوشمان می‌آید و برخی هم به دلمان نمی‌نشینند.

در فیلم‌ها به خوش‌تیپی فکر نمی‌کنم
به نظر من بازیگر‌ها دو دسته‌اند؛ یک دسته آنهایی که می‌خواهند خودشان را نشان بدهند و یک دسته آنهایی که می‌خواهند شخصیتی که بازی می‌کنند به تصویر بکشند. آن‌هایی که می‌خواهند خودشان را نشان دهند همیشه به فکر این هستند که خودشان را خوب و خوشگل نشان دهند، اما من وقتی بازی می‌کنم می‌خواهم شخصیتی را که بازی می‌کنم به درستی به تصویر بکشم. خیلی از شخصیت‌ها زشت‌اند و من از این موضوع ناراحت نمی‌‌شوم.


 در حالی که روز گذشته خبر دستگیری قریب الوقوع حمید بقایی منتشر شد، به زعم برخی سخنان غیرمنتظره دکتر احمدی نژاد در حاشیه جلسه امروز هیات وزیران و تهدید و خط قرمز خواندن کابینه اش و سیاسی خواندن احکام قضایی برخلاف توصیه های اخیر رهبر انقلاب، ناشی از تصمیم به دستگیری بقایی بوده است.

در طول روزهای گذشته برخی منابع خبری از جمله جهان‌نیوز و انتخاب از دستگیری قریب الوقوع حمید بقایی، معاون اجرایی محمود احمدی نژاد و صاحب چندین عنوان و منصب دولتی مهم که وی را به یکی از مهره های کلیدی حلقه احمدی نژاد و مشایی مبدل ساخته، خبر دادند و این اخبار نیز رد نشد تا افکارعمومی چشم انتظار وقوع این مسئله باشند.

در حالی که با سخنان دوشنبه گذشته رهبر انقلاب مبنی بر عدم ایجاد تنش میان مسئولان و زیر سوال نبردن قوا، به ویژه قوه قضاییه، پیش بینی می شد فضای کشور دست کم برای چند روز آرامش یابد، با سیاسی خواندن دستگیری های اخیر گروهی از متهمان، تلویحا دستگاه قضایی و ضابط آن سپاه پاسداران را زیر سوال برد و با عنوان کردن این که اعضای کابینه خط قرمز هستند، تهدید کرد در صورت دستگیری اعضای هیات دولت، وی "وظیفه قانونی، اخلاقی و ملی خود می‌دانم که در مقابل آن ایستادگی کرده و از همکاران خود دفاع کنم."

اگرچه این نوع ادبیات آقای احمدی نژاد در شان ایشان نیست، و تعبیر رئیس جمهور مبنی بر خط قرمز بودن کابینه در پیگیری قضایی با مسئله همه در برابر قانون برابرند که رئیس دولت نیز در شعارهایش به آن اشاره می کرد تناقض آشکار دارد و سوال برانگیز است.

با این حال پرسش اصلی افکار عمومی از رییس دولت این است که مگر تاکنون شما به وظایف قانونی خود عمل نمی‌کردید و اطلاع رسانی لازم به مردم را انجام نمی دادید که اکنون از آن به عنوان یک تهدید استفاده می کنید و این کدام انجام وظیفه قانونی رییس جمهور است که عمل به آن نیاز به یادآوری با ادبیاتی تهدیدآمیز است و اگر "وظیفه قانونی" است، آیا نباید تحت هر شرایطی رئیس جمهور به آن عمل کند؟

 

با این حال اخبار دیگری حکایت از آن دارد که واکنش احمدی نژاد در قبال صدور حکم دستگیری بقایی و احتمال بازداشت وی در پایان هفته انجام شده است و در واقع اخبار رسانه های اصول گرا پیرامون احتمال این دستگیری مورد توجه قرار گرفته و پیش از اقدام، از سوی رئیس دولت هشدار داده شده است؟

اکنون باید منتظر بود و مشاهده کرد که آیا تهدید آقای احمدی‌نژاد مانع اجرای حکم مذکور شده و مسئولان قضایی و امنیتی برای اتخاذ تدابیر مناسب، اجرای حکم را به تعویق می اندازند یا آنکه این حکم در تعطیلات پایان هفته اجرا می شود؟

عکس یادگاری تیم پیشکسوتان استقلال

گریه آتیلا حجازی قبل از شروع بازی دوستانه بین تیم پیشکسوتان استقلال با تیم رسانه‌ ورزش به مناسبت درگذشت پدرش

آشتی کنان پرویز برومند و هادی طباطبایی در دیدار دوستانه بین تیم پیشکسوتان استقلال با تیم رسانه‌ ورزش

در حاشیه دیدار دوستانه بین تیم پیشکسوتان استقلال با تیم رسانه‌ ورزش به مناسبت چهلمین روز درگذشت حجازی


در میان ویژگى هاى رسول خدا (ص) هیچ چیزى مهمتر از اخلاق آن حضرت وجود ندارد. 

این ویژگى همان چیزى است که خداوند، رسولش را بدان ستوده و فرموده است: انک لعلى خُلُق عظیم، و خود رسول (ص) هم فرموده است که براى احیاى مکارم اخلاقى مبعوث گشته است «إنّمابُعِثْتُ لأُتمم صالِحَ الأخلاق»(طبقات ابن سعد: 1/192). 

تازه مسلمانان هم وقتى وصف آن حضرت را براى دیگران می گفتند، مهم ترین ویژگى دعوتش را همین مى دانستند که: «و یأمُرُ بِمَکارم الاَخلاق».(طبقات: 4/224) مفروق نامى هم وقتى مسلمان شده و با محتواى دعوت آن حضرت آشنا شد، خطاب به رسول گفت: اى برادر قریشى! تو  مردم را به «مکارم الاخلاق و محاسن الاعمال» دعوت مى کنى.(دلائل النبوه: 2/424) حضرت بعدها هم در آموزه هاى خود روى اخلاق تکیه زیادى داشت و مى فرمود: خداوند کریم است، کرامت و ارزشهاى اخلاقى (معالى الاخلاق) را دوست دارد و از انجام کارهاى حقیر و زشت کراهت دارد (مصنف عبدالرزاق: 11/143) و جاى دیگر هم فرمود: سنگین ترین چیز در ترازوى مؤمن در روز قیامت «حسن خلق» است (مصنف: 11/146) و فرمود: بهترین دوست من از میان شما، کسى است که بیشترین دوستى را با مردم دارد و به همین قیاس رابطه غیر دوستانه (مصنف: 11/145)

درباره اخلاق آن حضرت، مناسباتش با مردم و خانواده مطالب زیادى در منابع گفته شده است. در اینجا برآنیم تا برخى از این برخوردها و نیز شمارى از روش هاى تربیتى حضرت را در آموزش اسلام به مردم و تفهیم معانى آن به ایشان روشن کنیم:
 
برخورد با خشک مقدسى 
یک جنبه مهم تاریخ زندگى پیامبر(ص) رعایت دقیق قوانین الهى و وحیانى است. پیامبر تابع قرآن است و به هیچ روى مجاز به تخطى از آنها نیست. در این باره، بسان قرآن، از افراط و تفریط بیزار است و تلاش مى کند، همان گونه که به او دستور داده شده تا مستقیم حرکت کند «واستقم کما امرت» همین رویه را میان مردم هم ترویج کند.

 حضرت مى کوشد تا احکام را به مردم یاد بدهد و حدود دین و احکام شرعى را مشخص کند. در این میان، یک اصل مهم، تفهیم این نکته به مردم است که دین را باید از خدا و رسول بگیرند و حلال و حرام را بر اساس قرآن و سنت بشناسند. در خود قرآن، از یهود به خاطر این که بى دلیل برخى از حلال ها را حرام کرده‌ اند، چندین بار، گلایه شده است.
 قرآن و رسول و امامان دین، به همان اندازه که از لاابالى گرى متنفرند از خشک مقدسى که ناشى از ضعف قوه عقلانى و تمسک به ظواهر است، هم بیزارند.

در خبرى آمده است که پیغمبر (ص) به مسلمانان دستور دادند در سفر روزه نگیرند، ولى عده اى از روى خشک مقدسى همچنان روزه مى گرفتند. حضرت از این رفتار مردم به خشم آمده، همان طور که روى شترشان بودند، ظرف آب را سرکشیده و فرمودند: اى خطاکاران، افطار کنید؟ افطروا یا معشر العصاة. (تهذیب الاثار مسند ابن عباس ج 1، ص 92)

پیامبر (ص) بدون اجازه خداوند چیزى را حلال یا حرام نمى کرد، حتى اگر خودش از چیزى بدش مى آمد. درباره سیر، حضرت از آن متنفر بود و مى فرمود هر کس سیر خورده کنار من ننشیند با این حال، همان لحظه مى فرمود: من حرام نمى کنم، زیرا اجازه تحریم آنچه را که خداوند حلال کرده ندارم، اما من از آن بدم مى آید. «یا ایها الناس انه لیس بى تحریم ما أحل الله و لکنها شجرة أکره ریحها». (امتاع: 7/310)

رعایت حلال و حرام الهى، جزو اصولى بود که پیامبر به مردم آموزش مى داد و بر آن تأکید مى کرد. این مطلب را قرآن هم مکرر فرموده بود که این ها حدود الهى است و تخطى از آنها بر هیچ کس روا نیست.

 آنچه هست، این که قرآن و حدیث باید با درایت فهمیده شود و ظاهرنگرى، انسان را به کج فهمى مى کشاند. نقل یک روایت در این زمینه جالب است. امام حسین (ع) سر مسائل صفین با عبدالله پسر عمروعاص که مانند پدرش در صفین بر ضد امام على (ع) جنگید، حرف نمى زد. ابوسعید خدرى بعدها در مدینه میان آنان واسطه شد تا با یکدیگر آشتى کنند. وقتى امام با او سخن گفت، از عبدالله گلایه کرد که تو بر طبق احادیثى که از پیغمبر (ص) نقل مى کند، من را بهترین زمینیان نزد آسمانیان مى دانى؛ پس چرا در صفین حاضر شدى و با پدر من که از من بهتر بود جنگ کردى؟ پسر عمرو بن عاص درباره دلیل این مطلب گفت: من زمان پیامبر (ص) زاهد بودم و زندگى را به خود سخت مى گرفتم. روزها روزه و شبها قیام اللیل داشتم. پدرم درباره افراط من به پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت به من فرمود: از پدرت اطاعت کن. وقتى پدرم به صفین مى رفت، من هم از او اطاعت کردم. حضرت فرمودند: این با «لاطاعة لمخلوق فى معصیة الخالق» (عدم جواز اطاعت از کسى وقت معصیت خالق مى کند) سازگار نیست؛ همینطور با آیه «و ان جاهداک أن تشرک بى فلا تطعهما» اگر والدین تو، تو را به شرک فرا خواندند، از آنان اطاعت نکن.  بدین ترتیب عبدالله بن عمرو بن عاص نشان داد که از جمله پیامبر (ص) که او را موظف به اطاعت از پدر کرده بوده، تا چه اندازه بد برداشت کرده و ظاهر نگرى کرده است.

 نظافت شخصى و عطر زدن و..
 پیامبر (ص) زندگى اجتماعى و فردى خود را در شکل معمول و حتى خوب آن شکل مى داد. لباس سفید مى پوشید، عطر مى زد، موهاى سر را شانه مى کرد و مرتب دندان هایش را مسواک مى کرد.
 در میان این مسائل، عطر زدن براى آن حضرت یک اصل بود. در روایت هست که در خانه پیامبر، محلى بود که پیامبر همیشه از آنجا خود را عطر مى زده است: انس مى گوید: کانت لرسول الله سُکّة یتطیّب منها (امتاع:‌ 7/ 101) در خبر دیگرى آمده است که حضرت مى فرمود در این دنیا عطر و زن و نماز را بسیار دوست مى دارد، و البته درباره نماز ادامه مى دادند که قرة عینى فى الصلاة. روشنى چشمان من در نماز است (مصنف: 4/321)

شخصى روایت مى کند که من بچه بودم نزد پیامبر (ص) مى آمدیم، سر ما را مسح مى کرد. من وقتى دست پیامبر روى سرم کشیده شد چنان بوى معطرى احساس کردم که تا حال فراموش نکرده ام. و ادامه مى دهد: این قدر بوى عطر زیاد بود که گویى از کنار مغازه عطارى رد شده بودم. (امتاع:‌ 7/ 102) کسى هم اگر عطر تعارفى براى پیغمبر مى برد حضرت هیچ وقت آن را رد نمى کرد.
نیز نوشته اند که رسول خدا (ص) به بوى خوشش شناخته مى شد: کان رسول الله یعرف بریح الطیب (مصنف: 4/319)

حضرت از خوردن چیزهاى بودار که مردم را اذیت کند پرهیز مى کرد. مخصوصا وقتى سیر داشت و استدلالش هم این بود که: أکرهه من أجل ریحه.

خضاب و رنگ کردن موى هم بر آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به زنان دستور مى داد تا موى هاى خود را خضاب کنند، اگر شوهر دارند براى شوهر، و اگر ندارند براى آن که خواستگاران بیشترى داشته باشند (مصنف: 4/319) حضرت زنى را که در دستانش اثرى از خضاب یا حنا نبود، کراهت داشت نگاه کند (مصنف: 7/488).

تصور عمومى چنان است که گویى اگر کسى ثروتمند نباشد، نباید از این قبیل امور استفاده کند، در حالى که چنین نیست. حضرت خود زندگى ساده اى، روى همان حصیرى که شبها نماز شب مى خواند، روز مى نشست و با مردم گفتگو مى کرد و میهمانانش را پذیراى مى نمود (امتاع: 7/115). نوع غذا خوردن او هم در همان حد معمول بود، روى زمین مى نشست و غذا مى خورد: کان رسول الله یجلس على الارض و یأکل على الارض (امتاع: 7/ 262) چنان که در حدیث آمده است تا رسول خدا (ص) زنده بود، سه روز پشت سر هم آل محمد سیر نبودند (امتاع: 7/263)

پیامبر و شوخ طبعى 
پیامبر (ص) فردى شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است: کان بالنبى دعابة، یعنى مزاحا. اما این تبسم به معناى قهقهه زدن نبوده بلکه فقط متبسم بود: ما رأیت النبى ضاحکا ما کان الا یتبسّم.

این شوخ طبعى هم خود او را سرحال نگاه مى داشت و هم مردم را آرام و راضى نگاه مى داشت. آن حضرت به دیگران هم فرصت شوخ طبعى مى داد، چنان که یک اعرابى هدیه آورده بود، بعد که پیامبر استفاده کرد، آمد و پولش را مى خواست و مى گفت: پول هدیه ما بدهید. بعدها هر وقت پیامبر دلگیر مى شد، مى فرمود این اعرابى کجاست بیاید و ما را از گرفتگى در آورد.

البته پیغمبر از شوخى بى مورد خوشش نمى آمد. یکى از شوخ طبع هاى آن زمان عبدالله بن حذافه بود که پیغمبر او را رهبر سریه اى کرد. در آنجا از سپاهش خواست آتش روشن کنند. سپس گفت: همه شما در آتش بپرید. آنها گفتند: ما ایمان به پیغمر آوردیم تا از آتش مصون باشیم. (در نقل دیگرى دارد که آنها خواستند خود را در آتش بیندازند که او نگذاشت و گفت: شوخى کردم.) وقتى نزد پیامبر آمدند و داستان را گفتند، حضرت کار آنها را تأیید کرد و فرمود: لاطاعة لمخلوق فى معصیة الخالق (امتاع 10/ 63).

بعد از رسیدن رسول خدا (ص) از بدر مردم به استقبال آمدند. سلمة بن سلامه که پیامبر به خاطر یک شوخى نادرست، سبب قهر آن حضرت با خود شده بود، خطاب به مردم گفت: این که تبریک ندارد، ما مشتى پیر و کچل را کشتیم. رسول خدا(ص) از سخن او خندید و فرمود: آنان ملاء قریش بودند، کسانى که با دیدنشان وحشت پدید مى آمد و اگر دستورى مى دادند، به سختى اطاعت مى کردید. در این وقت سلمه از فرصت استفاده کرده علت قهر پیامبر را پرسید. حضرت فرمودند زمانى که در «روحاء» عازم بدر بودیم، یک اعرابى نزد من آمد و پرسید: اگر پیامبرى، بگو بدانم که شتر حامله من، چه مى زاید؟ تو گفتى که، خودت با او جماع کردى و از تو حامله شده؛ و تو البته برخورد زشتى کردى! سلمه از رسول خدا ص - عذر خواست و پیامبر عذرش را پذیرفت. (المغازى، ج 1، صص 46، 116)
 
 عبادت حضرت 
 عبادت حضرت هم استثنایى بود. نماز شب که بر پیغمبر واجب بوده و خدا از او خواست که «نِصْفه او انقص منه الا قلیلا» که قرآن بخواند و نماز بخواند. خداوند در قرآن مى فرماید: «ان ربک یعلم أنک تقوم ادنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک» (مزمّل: 20)

 حضرت على (ع) در یکى از جنگها مى گوید که همه خوابیده بودند، اما پیغمبر مشغول عبادت بود: لقد رأیتنا و ما فینا قائم الا رسول الله ص تحت الشجرة یصلّى و یبکى حتى اصبح. در میان ما تنها کسى که ایستاده و زیر یک درخت نماز مى خواند و تا صبح گریه مى کرد، پیامبر بود.

ابوذر هم که خود آیتى در زهد و عبادت بود مى گوید: صلیْتُ مع النبى فى بعض اللیل فقام یصلى فقمت معه حتى جعلت اضرب رأسى الجُدُرات من طول صلاته. یک شبى با آن حضرت نماز مى خواندم، آن قدر ایستاد و نماز خواند که من خسته شده سرم را به دیوار گذاشتم

همین نماز شب بود که پیامبر را به مقام محمود، یعنى مقام شفاعت رساند و این سفارش حق تعالى بود که: ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسى أن یبعثک مقاما محمودا
 
پیامبر رحمت 
خداوند در قرآن مى فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین. پیامبر رحمت بدین معناست که آن حضرت هیچ گاه از مردم خشمگین نمى شد، به ویژه در امورى که مربوط به آموزش دین به آنان بود در نقلها دارد که «فکان لایبغضه شى ء و لایستفزه». و دارد که: کان اَوْسع الناس صدرا. و نیز دارد که: قد وسع الناس منه بَسْطه و خُلْقه فصار لهم أبا. همه این عبارات به معناى آن است که حضرت سعه صدر کامل براى دریافت سخنان مردم داشت و سر فرصت به هدایت آنان مى پرداخت.

پیامبر رحمت بدان معنا بود که بت پرستان را هم که آزارش مى دادند نفرین نمى کرد و مى فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن. وقتى به حضرت گفتند مشرکین را نفرین کنید، حضرت فرمود: انى لم أُبْعَث لعّانا و انما بُعِثْت رحمةً (جنة النعیم، 1/454)

تأثیر پیامبر تنها در مسلمانان نبوده و نیست. بعثت حضرت ختمى مرتبت، براى همه عالم رحمت بوده و این رحمت همچنان مستدام است.
 
مردم دارى 
مردم دارى براى هر قشرى به گونه اى خاص معنا دارد براى یک رهبر، براى یک خطیب، براى یک امام جماعت مسجد یا کاسب، رفتارهاى خاصى مى تواند سبب جذب مردم شود. پیامبر حتى در عبادت هم مردم را خسته نمى کرد. شنیده نشده است که پیامبر نماز جماعتش طولانى باشد. البته از این که کسى هم تند تند نماز بخواند بدش مى آمد و تذکر مى داد. درباره حضرت دارد که: یکثر الذکر، یقلّ اللعن، یطیل الصلاة، یقصر الخطبة و کان لایأنف و لایستکبر. یمشى مع الارملة والمسکین فیقضى له حاجته. فراوان یاد خدا مى کرد، لعنت کمتر مى کرد، نمازش را با آرامش مى خواند، خطبه نمازش کوتاه بود، تکبر نداشت، با فقرا و یتیمان مى نشست و نیاز آن ها را برآورده مى کرد.

در همین حال، انتظار احترام هم از مردم نداشت. خدا البته از مردم مى خواست حرمت پیامبر را نگهدارند. اما خود پیامبر پایبند احترامات رسمى نبود. از این که کسى جلوى پایش بلند شود، کراهت داشت. این خودش محبت بیشترى در مردم ایجاد کرده بود. در نقلى دارد: انه لم یکن شخص أحب الیهم من رسول الله (ص) فکانوا اذا رأوه لم یقوموا الیه لما یعرفون من کراهیته له. هیچ کس براى مردم دوست داشتنى تر از پیامبر (ص) نبود، با این حال، مى دانستند که او خوش ندارد کسى جلویش بلند شود، و آنها بلند نمى شدند.

یک نمونه جالب از مردم دارى همین است که وقتى نماز مى خواند و صداى گریه بچه اى مى آمد، سوره هاى کوچک را مى خواند تا نماز تمام شود. وقتى علت را پرسیدند، فرمود اگر نماز را طول مى دادم حواس مادرش پرت مى شد فخشیت أن یشق ذلک على ابویه.

حضرت حتى سراغ ضعیف ترین آدمها را مى گرفت: زن سیاه پوستى در مدینه بود که کارهاى مسجد را مى کرد. چند روزى خبرى از او نشد. حضرت سراغ گرفت، گفتند: مرد. حضرت فرمودند شما با این کارتان مرا آزار ندادید که خبر نکردید. در اصل مردم تصور کرده بودند این شخص این اندازه ارزش ندارد که پیامبر (ص) براى او خبر کنند. حضرت فرمود اکنون قبر او را به من نشان دهید. قبر را نشان دادند. حضرت به سراغ قبر او رفت و بر او درود فرستاد و فرمود این قبور گرفتار ظلمت هستند و با درود و صلات ما بر آنها، نورانى مى شود. أن امرأة سوداء کانت تقمّ المسجد أو شابا، فقدها رسول الله (ص) فسأل عنها أو عنه. فقالوا: مات. قال: أفلا کنتم آذنتمونى؟ فکأنهم صغّروا امرها أو أمره. فقال: دلّونى على قبره. فدلّوه فصلّى علیه. ثم قال: ان هذه القبور مملوءةٌ ظُلْمة على أهلها، و ان الله تعالى ینوّرها لهم بصلاتى علیهم (فتح الباری: 3/1337)

رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود، نکته بسیار مهمى است. پیامبر در آخرین روزها از مردم خواستند تا اگر تصور مى کنند حقى از آنان را ضایع کرده بیایند و حقشان را بگیرند. این رفع سوء ظن از مردم است. نمونه دیگر آن است که صفیه مى گیود که رسول خدا (ص) معتکف بود من شبى نزد او آمدم و بعد از صحبت خواستم بروم. آن حضرت در حجره اسامة بن زید بود و حضرت با من برخاست تا «لیقلبنى». به دو نفر از انصار برخورد. آن ها وقتى پیامبر (ص) دیدند، بر سرعتشان افزودند. پیامبر فرمود: على رسلکما آنهاصفیة بنت حیى، قالا: سبحان الله یا رسول الله. فقال رسول الله: ان الشیطان یجرى من الانسان مجرى الدم. و انى خشیت أن یقذف فى قلوبکما شیئا. (مصنف: 4/360)

برخورد با بدوی ها
پیامبر (ص) با یک جامعه اعرابى و بدوی سرکار داشت نه جامعه عربى و شهری، و بنابر این برخوردها در سطح بسیار نازلى بود که پیامبر (ص) باید تحمل مى کرد. در روایتى آمده است که یک اعرابى از راه رسیده بود و نمى دانست مسجد چیست. رفت در یک گوشه مسجد بول کرد. اصحاب ناراحت شدند و قصد تندى به او داشتند. حضرت فرمود: آزارش ندهید؛ سپس او را صدا زدند و به او حالى کردند که مسجد جاى ذکر وعبادت است نه جاى این قبیل کارها

 معاویة بن حکم مى گوید: من در نماز بودم کسى عطسه کرد. یرحمک الله گفتم. همه متوجه من شدند. دوباره آن شخص عطسه کرد. باز تکرار کردم. وقتى نگاه مردم را دیدم در وسط نماز گفتم: مادرتان به سوگتان بنشیند، چرا به من نگاه مى کنید. مردم با دست روى ران خود زدند. من ساکت شدم. وقتى نماز حضرت تمام شد، مرا صدا زدند. به خدا سوگند هیچ معلمى را پیش و پس از آن ندیده بودم که اینچنین تعلیم دهد. حضرت نه مرا آزار دادند نه تندى کردند، تنها فرمودند: این نمازى که خواندى چون بین آن حرف زدى فایده ندارد، نماز تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن است. (فسکت فلما سلم رسول الله من صلاته، دعانى فبأبى و امى ما رأیت معلما قبله و لابعده أحسن تعلیما منه. والله ما ضربنى و لا نهرنى و لکن قال: ان صلاتک هذه لایصلح فیها شى من کلام الناس انما هى التسبیح و التکبیر و تلاوة القرآن (سبل الهدى:‌ 7/19).

نوع آموزش دادن دین توسط آن حضرت در روایت دیگرى هم آمده است: شخصى سؤال مى کند: یا رسول الله، وقت نماز مى رسد و من جنب هست، چه کنم. حضرت فرمود من هم گاهى همین طور برایم پیش مى آید. آن شخص گفت: شما مثل ما نیستید و بخشوده شده اید. حضرت فرمودند: به خدا سوگند من هم دوست دادم خاشع ترین باشم و آگاه ترین به موارد تقوا «یا رسول الله تدرکنى الصلوة و أنا جنب أفأصوم؟ حضرت فرمودند: و أنا تدرکنى الصلاة و أنا جنب فأصوم. فقال: لست مثلنا یا رسول الله! قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. فقال: والله انى لأرجو أن أکون أخشاکم لله و أعلمکم بما اتّقى». (مسلم: ش 1110)

 پیامبر (ص) به معاذ بن جبل و ابوموسى اشعرى که به یمن مى رفتند فرمودند: یَسّرا و لا تُعَسّرا، بشّرا و لا تنفرّا (بخارى - فتح البارى 10/6124) آسان بگیرید و سخت نگیرید، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید.

 عده اى به مدینه آمدند و سؤال کردند که پیامبر چطور عبادت مى کند. وقتى شنیدند، احساس کردند عبادت آن حضرت خیلى زیاد نیست. گفتند: بسیار خوب؛ او پیغمبر است و خداوند از همه چیز او گذشته است. یکى از آن افراد گفت: من هر شب تا صبح عبادت مى کنم. دیگرى گفت: من همیشه روزه خواهم بود. دیگرى گفت من اصلا ازدواج نمى کنم. پیامبر (ص) آمدند و خطاب به آنها فرمود شماها چنین گفتید، اما من که خاشع ترین و متقى ترین هستم شما هستم، روزه مى گیرم و نمى گیرم و نماز مى خوانم و ازدواج مى کنم و این سنت من است که هر کس از من است باید از آن پیروى کند: اما والله انى لاخشاکم لله و أتقاکم له، لکنى أصوم و أُفطر و اُصلى و أرْقُدُ و أتزوّج من النساء فمن رغب عن سنتى فلیس منى. (بخارى، فتح البارى 9/5063).

 این بود گوشه اى از آنچه از درباره روش هاى اخلاقى و تربیتى پیامبر (ص) نقل شده است


در این سناریو که جامعه آن را نوشته و بازیگران خرد و کلان ، پیر و کودک و مرد و زن فراوانی دارد، همه بدون آنکه کارگردانی عینی بالای سر آنها باشد برای تهیه لقمه ای نان خود را به آب و آتش می‌زنند.

دست‌فروش‌ها تنها یک سکانس از این فیلم پرهیجان است که خالی از لطف نیست صحنه هایی از آن را به تماشا بنشینیم. شاید کارگردان‌های عینی این سناریو در طراحی آن تجدید نظر کنند.
صحنه اول
صدای فریادهای پیرمرد بلند شده است و رهگذرانی که شاید روزها بدون تفاوت از کنار وی رد می‌شدند امروز لحظه‌ای درنگ می‌کنند تا ببینند این فریاد‌ها برای چیست.

پیرمرد درکنار پیاده رو بساط کرده و چند نفر بالای سر او ایستاده‌اند و هر لحظه ممکن است تمام بساط وی به هوا برود.

وی ترازوی خود را با دو دست بلند کرده  و نمی‌داند آن را بر سر خود بکوبد و یا نقش پیاده رو کند و یا شاید هم آن را بر سر زندگی‌اش بشکند.

وی  فریاد می‌زند شما که قرار نیست خرج دانشگاه فرزندان مرا بدهید؟ زندگی ام خرج دارد؟ چکار کنم؟ دزدی کنم؟ پس چه جوری خرج زندگی ام را در بیاورم؟ اما مأموران سد معبر بدون توجه به حرفهای وی، پشت سر هم تکرار می‌کنند زود باش جمع کن برو تا بساطتت را با خود نبرده‌ایم. دیگر نیازی به پرسیدن داستان زندگی‌اش نیست، چون او امروز بالاخره به ستوه آمد و دردهای زندگی‌اش را در کوچه و خیابان فریاد زد.

صحنه دوم

مجید پسری 10 ساله است که در پیاده رو یکی از خیابان های لوکس شهر و به دور از چشم ماموران سد معبر گاهی بساط پهن می کند. بعضی مواقع وی کتابهای درسی اش را نیز با خود می آورد و به دور از هیاهوی اطراف مشق می نویسد.

اولین بار که وی را دیدم بالای ترازو رفتم تا شاید احساس ترحمم را بتوانم با ترازوی وی وزن کنم. گرچه از روی کتابهایش می‌شد فهمید اما باز پرسیدم کلاس چندمی ؟ گفت : پنجم.

پرسیدم مگه الان نباید مدرسه باشی؟ گفت:  صبح مدرسه بودم. چیزی که به ذهن من نرسید. بی توجه به عابران رو به رویش نشستم و از درس و مدرسه پرسیدم که وی ناگهان به آبمیوه فروشی آنطرف خیابان اشاره کرد و گفت: برایم آب هویچ میخری؟ درخواست ناگهانی اش مرا به تعجب وا داشت و من  قاطعانه گفتم نه؟ با تعجب نگاهم کرد، شاید با خود فکر می‌کرد من چه آدم بی‌رحمی هستم. اما من درست یا غلط با خود فکر کردم این کودک باید عزت نفس خود را حفظ کند نه اینکه از مشتریانش گدایی کند.

دو باره به روی وزنه رفتم و اینبار به جای پول، آبمیوه‌ای که در کیفم داشتم را به وی داد و گفتم: به جای پول این آبمیوه را به تو می‌دهم و او پذیرفت.

چند وقت بعد، هنگامی که به همراه یکی از دوستانم دوباره مجید را در خیابان دیدیم. دوستم به من گفت مجید یکبار از وی تقاضا کرده تا برایش از یکی از مغازه‌های اطراف خوراکی بخرد .

صحنه سوم

بساط میوه  فروشی‌اش را هر روز می‌بینم، میوه‌هایی که گاهی در گرمای 40 درجه شهر قم و در آفتاب سوزان این شهر خیلی زود به سمت سیاهی و زردی می‌روند. هرچند فروشنده  گاهی با کشیدن دست‌های خود بر روی میوه‌ها سعی می‌کند آنها را از یکدیگر جدا کند تا خوب‌ها نیز به پای بدها نسوزند، امام وقتی که نابینا باشی شاید همه چیز به نظرت خوب می‌آید.

مردی تقریبا چهل ساله و فاقد بینایی که سر کوچه‌ای در صفائیه بساط میوه فروشی برای خود پهن کرده است و همیشه سعی می‌کند تا پیاده رو را اشغال نکند تا مزاحمتی برای دیگران نباشد و از گیر مأمورها نیز راحت باشد و بتواند مخارج سخت معیشت خود را تأمین کند.

صحنه چهارم

فروش بادبزن در فصل گرما حتما مشتریان خوبی خواهد داشت و احمد که 10 سال است در کوچه و خیابان‌های این شهر دستفروشی می‌کند به خوبی با این مطلب آشنا است.

می‌گوید 15 سال دارد اما جثه ضعیف و کوچکش در ابتدا او را به نظر من  10 یا 12 ساله نشان داد به گفته خودش از 6 سالگی دست فروشی می‌کرده است.

از او درباره خانواده‌اش سوال می‌کنم، می‌گوید: 2 برادر دیگر دارد که یکی از آنها بعد از ظهرها دست فروشی می‌کند.
می‌خندم و می‌گویم شیفتی کار می‌کنید و او جواب می‌دهد : نه! تنها یک ترازو داریم و نمی‌شود که هر دویمان بتوانیم بساط داشته باشیم.
 

از گفته‌های وی و شباهت ظاهری‌اش به کودک ابتدای گزارش متوجه می‌شوم که احمد برادر مجید است و وقتی بیشتر می‌پرسم  بیشتر به یقین می‌رسم.

از شغل پدرش سوال میکنم، جواب میدهد: پدرم نابینا است و به همین دلیل نمی‌تواند کار کند و من و مجید با دستفروشی زندگی را اداره می‌کنیم.

احمد که حالا دیگر ترسی از من ندارد راحت‌تر به سوالهایم پاسخ می‌دهد، از مدرسه میگوید و اینکه تا اول دبیرستان بیشتر نخوانده است و چون رفوزه شده دیگر ادامه نداده است.

از دوستان و آشنایانش می‌گوید که گاهی او را در خیابان می‌بینند و با اینکه دست فروشی می‌کند بازهم او را تحویل می‌گیرند.

وی از برادر بزرگش نیز صحبت می‌کند و می‌گوید درس می‌خواند، می‌پرسم کمکی هم به شما می‌کند و او مانند یک مرد که خرج تحصیل فرزندش را می‌دهد می‌گوید: نمی‌شود. او باید درسش را بخواند.

بعد از سوال و جوابهای 20 دقیقه‌ای، سوال کلیشه‌ای خود را از وی می‌پرسم: احمد بزرگترین آرزوی تو چیست؟ میگوید: دوست دارم یک موتور داشته باشم....

در اینجا است که من با خود فکر میکنم احمد که بساط دست فروشی اش در یکی از خیابان‌های لوکس شهر است و بالاترین مدل‌های ماشین هر روز از مقابله وی عبور می‌کنند! چگونه است که می‌خواهد به جای ماشین و خانه و پولدار شدن، فقط یک موتور داشته باشد؟

از او می‌خواهم که اجازه دهد از وی و بساط بادبزن فروشی اش عکس بگیرم و او مشتاقانه قبول می‌کند.
 
صحنه پنجم

پیرمرد را سال‌هاست که در همین مکان خیابان می‌بینم انگار سرقفلی این بخش پیاده رو متعلق به او است، یادم می‌آید که وی در دوران نوجوانی‌ام سوژه من برای یکی از مسابقات عکاسی بود که گرچه رتبه‌ای را کسب نکرد اما لوح یادبودی را برایم به ارمغان آورد.

وی به گفته خودش نزدیک 12 سال است که در این مکان دست فروشی می‌کند و از سکه‌های قدیمی تا سنجاق و گیره و جوراب می‌فروشد.

می‌گوید 2 دختر و 3 پسر دارد که دو تای آنها ازدواج کرده‌اند و وی که زمانی کارگر بنا بوده است به علت کهولت سن دیگر قادر به ادامه این شغل سخت نیست و دستفروشی را انتخاب کرده است.

نمی‌دانم چرا بدون اینکه من سوالی از وی بپرسم خود شروع به صحبت می‌کند و از زندگی‌اش تعریف می‌کند شاید بعد از سالها عابری گوش شنوایی برای وی آورده است.

می‌گوید قادر به کار نیستم و از بدبختی است که اینجا هستم کمرم درد میکند و نمیتوانم ساعت‌ها اینجا بنشینم.

از عدم درآمدش شکایت می‌کند و می‌گوید بعضی روزها اصلا فروش ندارد و برخی روزها هزار تومان هم فروش ندارد.
می‌گوید ..


تنور فصل نقل و انتقالات با آتش شایعات در خصوص رقم قرارداد بازیکنان در حالی بالا می گیرد که شنیده ها از رقم های وحشتناک و رشد قیمت بازیکنان همزمان با آزادسازی قیمت ها خبر می دهد؛ قیمت هایی که اگرچه در قراردادهای رسمی عمدتاً همان سقف 420 میلیون تومان (با احتساب پاداش) است، اما در پس پرده تا بالاتر از سقف یک میلیاردتومان هم از دهان بازیکنان و دلالهایشان شنیده می شود؛ رقمی که اگر چندصد میلیون تومان کمتر از آن هم واقعیت داشته باشد، برای مملکتی که قرار است تا سال 1404، سرآمد منطقه در حوزه های مختلف از جمله علم باشد و بزرگترین متخصص دانشگاهی اش، سالیانه 10 درصد درآمد یک بازیکن متوسط را هم ندارند، یک فاجعه است.

هیات های فوتبال استانی، پرترافیک ترین ایام خود را سپری می کنند و در این بین هیات فوتبال تهران بیش از سایرین مورد توجه رسانه هاست. لیگ برتر یازدهم فوتبال مقدمات برگزاری اش در فصل نقل و انتقالات رقم می خورد و تیم های لیگ برتری برای ربودن ستاره ها از یکدیگر، تلاش می کنند تا در فصل آتی در لیگ برتر، جام حذفی و برخی در جام باشگاه های فوتبال آسیا خودش بدرخشند و قرار گرفتن در صد جدول رده بندی این رقابت ها، کادر فنی و مدیریتشان را برای سال بعد نیز حفظ کنند و در این رقابت سنگین طبیعی است که بر اساس قانون کاپیتالیسم، بازیکن به عنوان کالا هر رقمی که اراده کند، پیشنهاد می دهد و برنده مدیری است که چراغ سبز را به واسطه نامحترم که بسیاری اوقات خود مربیان هستند، می دهد و با پذیرش پرداخت رقمی کلان، بازیکن را جذب می کند.

قیمت ها فصل به فصل بالاتر می رود تا آنجا که فصل پیش، از مربی یک میلیاردی و بازیکنی با رقم قراردادی در حدود 800 میلیون تومان که اتفاقاً هر دو از یک باشگاه بودند، به عنوان رکوردداران لیگ برتر فوتبال یاد شد و اگرچه این دو تلاش کردند منکر چنین رقم هایی شوند، اما وقتی همین مربی و بازیکن با تیم های مطرح تهرانی بر سر رقم های نزدیک به این اعداد به توافق نرسیده اند، طبیعتاً رقم قرارداد بالاتر بوده و بنابر اجماع کارشناسان، این رقم ها با واقعیت تطابق دارد. عقد چنین قراردادهایی در شرایطی که فوتبال حرفه ای ایران از منابع دولتی اداره می شود، باعث واکنش های شدیدی در افکار عمومی شد و به زعم بسیاری از اهالی فوتبال و فعالین در سایر بخش ها، این نوع پرداخت از محل اعتبارات دولتی و یا اعتبارات به ظاهر خصوصی که در نهایت به درآمدهای دستگاه های دولتی مربوط می شود، ظلم به عموم مردم است.

البته برخی فوتبالی ها که این رقم ها زیر دندانشان مزه کرده، با طرح این موضوع که فوتبال یک حرفه 24 ساعته است و ممکن است فوتبالیست مصدوم شود و یک دوره زمانی دارد و در همه جای دنیا حقوق فوتبالیست ها این گونه است، تلاش کردند به توجیه دریافت های کلانی بزنند که برخی از آنها حتی بلد نیستند تعداد صفرهایش را بر روی کاغذ بنویسند. این منطق بازیکنان زمانی می تواند درست باشد که قیمت بازیکن لیگ برتری که مثلاً 800 میلیون تومان است را حاضر باشد یک باشگاه خارج از ایران هم بدهد و در واقع یک کالای کم ارزش صرفا در فضای داخلی از قانون کاپیتالسیم تبعیت نکند و دلال بر روی بازیکنش هر قیمتی که دوست داشت نگذارد و قیمتی باشد که باشگاه های خارجی نیز حاضر به پرداختش باشند، چرا که رقم بازیکنان فوتبال جنبه بین المللی دارد و مثلا کریستین رونالدو با 96 میلیون یورو از منچستریونایتد توسط رئال مادرید خریداری شد و الان با رقم های بالاتری مشتری دارد.

علت این امر هم این است که در مراسم معارفه کریسیتن رونالدو در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو مادرید، 80 هزار نفر طرفدار رئال مادرید شرکت کردند و کسر قابل توجهی از هزینه پرداختی برای رونالدو در همان روز از طریق درآمد بلیت فروشی تامین شد. در ادامه نیز به جز صدها میلیون دلار تبلیغاتی که رئال با نام رونالدو جذب کرد، تنها یک میلیون و دویست هزار پیراهن کریس در شهر مادرید به فروش رفته و در صورتی که قیمت هریک از این پیراهنها که 85 یورو است را دراین تعداد ضرب کنیم، درآمد تیم مادریدی از فروش پیراهن رونالدو در پایتخت اسپانیا از 100 میلیون یورو بالاتر می رود. حال آیا غیر منطقی است که بابت این بازیکن بیش از اینها پرداخت کرد؟ اما در مقابل چند بازیکن ایرانی پیدا می شوند که رقم های نیم تا یک میلیون دلاری که در ایران دریافت می کنند و یا بیش از آن را حتی تیم های عربی به آنها پرداخت کنند و با این تفاسیر بازیکنی که جز در لیگ ایران و چند تیم مشتری ندارد، آیا منطقی است رقم هایی که در حد و اندازه اش نیست دریافت کند و بازیکن و مربی 50 تا دویست میلیون تومانی، 500 تا یک میلیارد تومان دریافت کند؟

به همین دلیل بود که مجلس شورای اسلامی درصدد برآمد با تصویب قانونی، پرداخت هرگونه هزینه به فوتبال حرفه ای ایران از محل بودجه کل دولت و سایر منابع دولت را ممنوع کند و با تصویب این قانون برای جلوگیری از هدررفت پول مردم در فوتبال باشگاهی که افتخار قاره ای یا جهانی یا نشاط اجتماعی چندانی هم برای فوتبال ایران نداشته، فضا را برای تغییر این جو رقابتی که مدیران باشگاه های دولتی با پول دولتی برای خرید بازیکنان کم ارزش کورس می گذاشتند را شکست. سازمان لیگ برتر فوتبال هم هشدار داد باید قراردادها رسمی و زیر سقف قراداد و دارای مبلغ باشد و الا ثبت نمی شود و رقم ها نیز باید اعلام عمومی شود اما وقتی قرار است بالاتر از سقف قرارداد پرداخت شود، طبیعتاً یا مثل بسیاری از بازیکنان از اجرای قانونی که در تمام دنیا رعایت می شود، طفره می روند و رقم قراردادشان را ذکر نمی کنند و یا همان عدد سمبلیک درج شده در قراردادشان مطابق سقف قرارداد را ذکر می کنند که یک عدد فرمالیته است.

با این حال باشگاه ها با وجود بسته شدن راه های هزینه کرد سنگین از محل اعتبارات دولتی و دریافت گردش مالی باشگاه ها از سوی سازمان لیگ، راه های دررو جدیدی کشف کرده اند که بر اساس آن، بدون آنکه دست به بودجه رسمی بزنند، بازیکن میلیاردی می خرند و این بیشتر شامل حال باشگاه هایی می شود که هیچ نهادی توان نظارت بر آنها را ندارد. در روش جدید همزمان با عقد قرارداد، آنچه بیش از 420 میلیون تومان سقف قرارداد (با احتساب پاداش) در نظر گرفته شده و نمی توان به صورت رسمی پرداخت کرد، خارج از قرارداد و در قالب ملک اعم از آپارتمان یا ویلا و خودروهای مدل بالا پرداخت می شود و این ایام برخی بازیکنان و مربیان با این قاعده دارای خودروهای جدید و یا املاکی شده اند که مابقی رقم قراردادشان برای فصل بعد خواهد بود!

پروفسور علی اکبر فرهنگی ملقب به پدر مدیریت رسانه در ایران دارای سه مدرک دکترا از امریکا به گرایش های مدیریت، ارتباط و ارتباط سازمانی و چهره ماندگار ایران در سال 1384 که بازدهی اش به تنهایی از کل لیگ برتر ایران بیشتر بوده و وجودش ارزشمندتر بوده است.

بر همین اساس، خبرها از پرداخت هایی به مراتب سنگین تر از فصل های پیشین و تا سه برابر سقف قرارداد بازیکنان حکایت دارد و در واقع در شرایطی که بسیاری از بازیکنان حتی 200 میلیون هم ارزش اقتصادی و فنی ندارند، با آنها 600 الی 800 میلیون تومان قرارداد بسته می شود و مثلا گویا یکی از فوتبالیست های مطرح که سال گذشته نیز رقم های کلانی در خصوصش مطرح بود با همین فرمول آپارتمان+سقف قرارداد، 870 میلیون تومان با یک باشگاه قرارداد بسته و دیگری که فصل پیش 680 میلیون دریافت کرده بود، این فصل 700 میلیون قرارداد بسته و یک مربی نسبتاً موفق نیز با افزایش 200 میلیون نسبت به قرارداد یک میلیارد تومانی سال گذشته، 1200 میلیون تومان مطالبه کرده که یک باشگاه به این درخواست پاسخ مثبت داده و نظایر اینها نیز شنیده می شود که حتی اگر کسری از این قراردادها منعقد شده باشد، با تفاسیر فوق، اتفاق خوشایندی نیست و البته اگر باشگاهی همچون سپاهان بخواهد سقف را رعایت کند به حال و روز وحشتناکی خواهد افتاد، که فصل بدی را پیش رو خواهد داشت.

در مملکتی که یک پروفسور به عنوان عالی ترین درجه علمی کشور در دانشگاه تهران به طور متوسط ماهیانه سه میلیون تومان و سالیانه حدود 36 میلیون تومان حقوق دریافت می کند و با حدود 30 سال سابقه تحصیل و تدریس و راهنمایی تز صدها فوق لیسانس و دکترا، درآمدش از درآمد سالیانه یک بازیکن لیگ یک (و نه حتی لیگ برتر) کمتر است، چه فضیلتی برای سال های مدید ممارست برای رسیدن به عالی ترین مدارج علمی کشور که نسبت انگشت شماری می شود، باقی می ماند و چه آه جانسوزی در سینه بزرگان علم و فرهنگ ایران باقی خواهد ماند؟ حقیقتاً چرا باید یک مربی لمپن که همگان می دانند برخی از دستاوردهایش محصول چه فرآیندهایی بوده، در یک فصل که کمتر از یک سال هجری شمسی است، چند برابر درآمد یک عمر برجسته ترین دانشمندان داخلی، حقوق از باشگاه های دولتی دریافت کند و آیا با این نوع توزیع ثروت، امیدی به رسیدن به دورنمای علمی و فرهنگی درنظرگرفتن شده برای سال 1404 وجود خواهد داشت؟!


احمدی نژاد طی حکمی محمد عباسی وزیر تعاون را با حفظ سمت به عنوان سرپرست وزارت ورزش و امور جوانان منصوب کرد.

این اقدام احمدی نژاد در حالی صورت گرفت که اکثر روزنامه های ورزشی بی اهمیتی خود نسبت به حضور یک وزیر اقتصادی در ورزش را در صفحه اول خود بروز دادند.

انتخاب سرپرست به جای وزیر برای وزارت ورزش و جوانان در شرایطی رخ داد که هفته گذشته وزیر پیشنهادی رئیس جمهور با 137 رای منفی بار دیگر به معاونت قهرمانی سازمان تربیت بدنی بازگشت.

در روزهایی که اکثر اهالی ورزش در کش و قوس ضربه فنی شدن سجادی توسط نمایندگان مجلس بودند، به یکباره احمدی نژاد نام وزیر تعاون را به عنوان سرپرست وزارت ورزش و جوانان به میان آورد تا شوکی جدید به جامعه ورزش وارد شود.

حضور یک اقتصاد دان در وزارت ورزش و جوانان تا حدی بی ربط به نظر می رسد که علت این انتخاب فقط و فقط از شخص رئیس جمهور شنیدنی خواهد بود.

در این بین رسانه های ورزشی نیز به نوعی برای نشان دادن اعتراض خود به این انتخاب حاضر شدند اخبار نقل و انتقالات لیگ برتر فوتبال را به حضور عباسی در ورزش ترجیح دهند.

روزنامه گل در قسمتی از صفحه اصلی خود سرپرستی عباسی بر وزارت ورزش و جوانان را موجب خداحافظی قطعی سعید لو دانست و بر خلاف آنچه که در روز رای اعتماد حمید سجادی نیمی از صفحه اصلی خود را به بحث وزارت ورزش و جوانان اختصاص داده بود، روز یکشنبه تنها به تیتر "عباسی سرپرست وزارت ورزش شد" بسنده کرد. 



روزنامه البرز ورزشی نیز همانند سایر روزنامه های ورزشی سپرستی عباسی بر وزرات ورزش و جوانان را با عکس وی منتشر نمود.



روزنامه ابرار ورزشی کوچکترین بخش صفحه اصلی خود را به سرپرستی وزیر تعاون در وزارت ورزش اختصاص داد و با قرار دادن یک علامت تعجب در انتهای تیتر مربوط به این خبر حضور یک وزیر اقتصادی در ورزش را عجیب دانست.




روزنامه خبر ورزشی نیز در صفحه دوازدهم خود فقط حکم رئیس جمهور را منتشر نمود تا این روزنامه نیز بی اهمیتی خود نسبت به سرپرستی وزیر اقتصادی در ورزش را نشان دهد.



روزنامه نود نیز یکی از بهترین تیتر ها در بین روزنامه های ورزشی صبح را به خود اختصاص داد و حضور وزیر تعاون در وزارت ورزش را تعاونی شدن ورزش دانست.


در روزهایی که فدراسیون فوتبال شرایط پرالتهابی را به دلیل آبروریزی به وجود آمده برای تیم ملی امید تحمل می‌کند خبرهای منتشر شده در خصوص احتمال جدایی کیروش از تیم ملی بزرگسالان موجی از نگرانی را در میان اهالی فوتبال به وجود آورده است. 

کمتر از شش ماه دیگر از دوران ریاست چهارساله کفاشیان بر فدارسیون فوتبال می‌گذرد و در این سه و سال نیم گذشته فوتبال ایران یک روز خوش هم به روی خود ندیده است. 

بعد از حذف تیم ملی فوتبال کشورمان از رقابت‌های جام ملت‌های آسیا حضور کیروش در راس هدایت تیم ملی فوتبال ایران موجب شد تا موج انتقادات علیه کفاشیان برای مدت کوتاهی کاهش یابد که به یکباره داستان حیرت‌آور اشتباه اداری در بازی رفت ایران و عراق در مسابقات مقدماتی المپیک ???? بار دیگر زمینه انتقادات شدید رسانه‌ها علیه فدراسیون فوتبال را فراهم کرد. 

این فشار‌ها تا جایی پیش رفت که کفاشیان مجبور شد بار دیگر صورت مسئله را پاک کرده و به جای استعفا یا معذرت خواهی از مردم به اخراج کارکنانش بپردازد. 

معینی، ‌ حاجیلو و پرهیزگار چند روز پیش رسما از سوی فدراسیون فوتبال اخراج شدند تا یک بار دیگر روشن شود تشکیلات علی کفاشیان، در روزهای بحرانی به هیچ عنوان از نیرو‌هایش حمایت نخواهد کرد. 

در زیر نگاهی کوتاه به برخی از اقدامات مشابه کفاشیان درفدراسیون فوتبال داریم که چه کسانی قربانی اشتباهات همیشگی رئیس خنده روی فدراسیون فوتبال قربانی شدند. 

اخراج به خاطر ارسال ایمیل به عضو اسرائیلی فیفا
شاید عجیب‌ترین نمونه از برکناری‌ها در فدراسیون فوتبال، زمانی رخ داد که منصور عظیم‌زاده در کسوت رییس کمیته بین‌الملل، به خاطر ارسال ایمیل تبریک سال نو به اعضای فیفا از کارش کنار رفت! عظیم‌زاده که یک ایمیل تبریک به مناسبت سال جدید میلادی را برای همه اعضای فیفا فرستاده بود، حتی فکرش را هم نمی‌کرد که به همین بهانه شغلش را از دست بدهد، اما وقتی روشن شد یکی از گیرندگان این پیام الکترونیکی، ملیتی اسرائیلی دارد، جنجال بزرگی در فضای فوتبال ایران به وجود آمد و فشار‌ها آنقدر افزایش یافت که عظیم‌زاده مجبور به استعفا شد. 

اخراج عنایت راهکاری برای فرار از انتقادات داوری
مسعود عنایت یکی از افرادی بود که در ماجرای انتقادات از فدراسیون فوتبال مورد غضب کفاشیان قرار گرفت و در واقع رئیس فدراسیون با اخراج عنایت از این انتقادات فرار کرد. 

اخراج پولساز‌ترین قاضی فدراسیون فوتبال
مجتبی شریفی یکی از آخرین مدیران فدراسیون فوتبال بود که در دوره علی کفاشیان از کار برکنار شد. اتهام قاضی شریفی هم این بود که آرای کمیته انضباطی را قبل از صدور با علی دایی هماهنگ کرده است. البته بعد‌ها مشخص شد که در برکنار قاضی شریفی سرپرست باشگاه پرسپولیس نیز دخالت داشته و علی دایی در آخرین برنامه نود در سال جاری از اخراج وی پرده برداشت. 


اخراج موفق‌ترین مربی فدراسیون فوتبال
یکی از عجیب‌ترین برکناری‌های فدراسیون فوتبال در تمام طول تاریخش، به کنار گذاشته شدن حسین شمس مربوط می‌شود. موفق‌ترین سرمربی تیم ملی فوتسال ایران، در حالی اخیرا از کار برکنار شد که فوتبال سالنی کشورمان روزهای بسیار خوبی را با او سپری کرده بود. شمس چندی پیش از برکناری توسط فدراسیون فوتبال به خاطر عدم انعقاد قراردادش شکوه کرده و گفته بود «اگر حسین کرش بودم، قراردادم را فوری می‌بستند.» 

وقتی همه چیز گردن حاجیلو و پرهیزگار افتاد
ماجرای غفلت از نامه اعلام محرومیت کمال کامیابی‌نیا برای بازی رفت تیم ملی امید با عراق، آنقدر پیچیده و عجیب است که به سختی می‌توان تشخیص داد چه کسانی بیشتر مقصر بوده‌اند. با این وجود، فدراسیون فوتبال که ابتدا در بیانیه‌اش خیلی محترمانه همه تقصیرات را گردن خود کامیابی‌نیا انداخته بود، بعد از تحمل ?? ساعت فشار ترجیح داد دو سرپرست جدید و قدیم تیم المپیک را از سمت‌های کنونیشان برکنار کند. ظاهرا قرار بوده حاجیلو سرپرست سابق امید‌ها و پرهیزگار سرپرست کنونی تیم جوانان با هم جلسه‌ای داشته باشند و مدارک مورد نیاز را جابه‌جا کنند که این اتفاق رخ نداده است. فدراسیون هم هر دو را اخراج کرد! 

ناکام‌ترین رئیس فدراسیون فوتبال هم رفت
دیگر قربانی اتفاقات اخیر فدراسیون فوتبال، فریدون معینی بود؛ رییس کمیته آموزش و نیز کمیته تیم‌های ملی فدراسیون در طول یکی، دو سال اخیر انتقادات فراوانی را تحمل کرده بود. او در حالی به واسطه اشتباهات اخیر فدراسیون از کار برکنار می‌شود که بزرگ‌ترین حامی مربیان ناکام تیم‌های ملی مثل منصوریان و اکبر محمدی قلمداد می‌شد. 

کیروش گزینه بعدی کفاشیان؟ 
کارلوس کی روش چندی پیش عازم امارات متحده عربی شد تا با همسرش که قرار بود در دوبی منتظرش باشد، به ایران بازگردد. این در حالی اسم که در آن هنگام، همسر سرمربی پرتغالی در برزیل به سر می‌برده و اساسا در دوبی حضور نداشته است. کی روش با فدراسیون فوتبال دچار مشکلات مالی متعددی است. از سوی دیگر، انتظارات و نیازهای فنی وی نیز تا کنون برآورده نشده که همین، موجب کدورت و تیرگی روابط مسئولان فدراسیون و وی شده است. حال باید منتظر ماند و مشاهده کرد که سرمربی پرتغالی تیم ملی گزینه بعدی و احتمالا آخرین گزینه قربانیان کفاشیان خواهد بود