سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

درخشش کاوه رضایی در مدت کوتاه حضورش در بلژیک باعث شد تا توجه رسانه های بلژیکی جلب شود. در ادامه گزارش سایت اسپورت مگزین را در مورد ستاره این فصل شارلوا بخوانید:

او شارلروا را دچار شک و تردید کرد و صدای منتقدین را در ایران درآورد ولی دو ماه زمان کافی بود تا همه از کاوه رضایی حرف بزنند.  این ایرانی که مثل یک ناشناس وارد بلژیک شد، حالا یکی از پدیده های شروع فصل است. حتی قبل از شروع تابستان، شارلروا فعل "بیات" را در سوم شخص جمع صرف می کرد، برخی خاطرات عمو عباس(بیات) را زنده کردند که اوایل سال های 2000 جمعی از بازیکنان ایرانی را به سرزمین سیاه آورد که در بین همه آنها تنها داریوش یزدانی موفق بود. دلایلی برای حرص خوردن که در فضای پیوستن کاوه رضایی به گورخرها موج می زد، یک تازه وارد کاملا ناشناس در دوره نقل و انتقالات . ناشناسی که در اولین کنفرانس مطبوعاتی اش، همه "ایرانی" خطابش می کردند بدون آنکه متوجه شوند که آیا تلفظ نامش سخت است یا بی اهمیت.  

 

 

 

شک و تردید زیاد بود چون کاوه رضایی بدون هیچ شناختی از زبان فرانسه به اینجا آمد و فقط چند کلمه ای انگلیسی در چمدان زبانی اش داشت که پر از کردی و فارسی بود. تعجب همگان بیشتر هم می شد وقتی به یاد می آوردند صحبت هایی را که چند ماه قبل از این انتقال، مهدی بیات انجام داده بود: "از نظر روانشناسی، واضح است که فلیسه ماتزو با ظرافتی که در استفاده از لغات دارد، بسیار راحت تر می تواند بازیکنی که فرانسه را خوب می فهمد از این رو به آن رو کند. امروز من در جذب بازیکن جدید واقعا این فاکتور را در نظر می گیرم".      


بعضی اوقات اتمسفر حاکم در اولین تمرینات عجیب بود. نوریو فورتونا و خصوصا کریستیان بنوانته که از ابتدا به این ایرانی نزدیک تر بودند حداکثر سعی خودشان را به کار می بندند تا کاوه تمرینات تدوین شده توسط سرمربی را درک کند.


اما هنوز زیاد از دو ماه نگذشته که این کوچک بیات هاست که لبخند روی لب دارد، مهدی باز هم درست هدف گرفته است و این نماینده هیئت مدیره گورخرها با روی خوش در لباس مترجم بازیکنی که تابستان جذب کرده ظاهر می شود. رضایی خالق یک دَبِل  پیروزی بخش مقابل زولت وارگام شد و خودش را مانند یک ماهی در آب توصیف می کند و خوشحال از اینکه کنتور گل زده خود را به کار انداخته است: "چون من نوعی فشار روی خودم حس می کردم."


انتقاد در ایران


انتقادها در ایران از شبکه های اجتماعی سرچشمه می گرفت که صدها هزار هوادار را در 5000 کیلومتری شارلروا درگیر می کرد. "در کشورم به من انتقادات زیادی شد. خیلی از هواداران این انتخاب و ترک یکی از بهترین باشگاه های ایران برای نشستن روی نیمکت در اروپا را درک نکردند". از انتقادات روی نیمکت ذخیره ها، کاوه خیلی سریع به تمجید رسانه ها رسید. 

 

 


برای بازی با وارگم، یک خبرنگار تلویزیون ایران خودش را به محل رساند و رضایی و مهدی بیات را جلوی دوربین برد. تحولی سریع که برای فهم آن باید نگاهمان را بیشتر به ایران معطوف کنیم. رضایی قبل از پیوستن به شارلروا پیراهن استقلال تهران را بر تن داشت. یکی از دو باشگاه بزرگ پایتخت که بیش از 70000 تماشاگر را در بازی های مهم فصل گرد هم می آورد. از همان ابتدای پوشیدن پیراهن "آبی"، کاوه در مرکز توجهات قرار گرفت. او که قراردادش با ذوب آهن به پایان رسیده بود، به نظر نزدیک به "قرمزهای" پرسپولیس رقیب بزرگ استقلال می آمد. رابطه قهرآمیزی که بین آبی پوش های باشگاه اعیان های شهر با قشر طبقه پایین تهران حکم فرماست. کاوه رضایی خیلی زود ارزش های تهاجمی خود را به رخ کشید و فصل را با عنوان بهترین پاسور تمام کرد ضمن اینکه در دربی داغ "سرخابی" پایتخت یک گل به ثمر رساند.


مسیری که این ستاره ملی طی کرد


 مهدی بیات دوست دارد تاکید کند: "کاوه در ایران یک ستاره واقعی است". مشکل بتوان به او ایرادی گرفت، چرا که شماره 9 گورخرها از کودکی در کشورش مورد تحسین قرار گرفته است. با این حال سرنوشت این بچه شهرستانی در کرمانشاهی که بیشتر به سرزمین وزنه برداری و کشتی معروف است تا ضربه زدن به توپ، از پیش تعیین نشده بود. منطقه ای که دل مردمانش با موفقیت های کیانوش رستمی برنده مدال برنز المپیک لندن با وزنه هایی که بالای سر برد به لرزه در می آید.

ولی کاوه در سنین پایین کودکی دچار ویروس فوتبال شد. 5 ساله بود که در سال 1997 ایران به لطف گل زده در خانه حریف موفق می شود در پلی آف، استرالیا را از پیش رو بردارد و بیست سال بعد از آخرین و تا آن زمان تنها صعودش، به جام جهانی فرانسه راه یابد. پیروزی در برابر آمریکا در تابستان فرانسه بدجوری به دل رضایی می نشیند و اولین شیرین کاری ها با توپ، دروازه های اهواز را به رویش می گشاید. 

 

 


اوایل سال های 2000 باشگاه فولاد یک آکادمی فوتبال را با هدف شکوفایی استعدادهای خوزستان افتتاح می کند. امروز این آکادمی، بهترین مرکز آموزش فوتبال در کشور محسوب می شود، جایی که به کاوه اجازه می دهد در آن پیله کند و به همراه سه همتیمی خودش به درهای تیم های ملی پایه ایران بزند.  


درخشش رضایی با جام ملت های آسیای زیر 16 سال آغاز می شود وقتی با زدن 6 گل، هم عنوان قهرمانی قاره را کسب می کند وهم آقای گلی جام را. آن هم دررقابتی که هیونگ مین سون، ستاره این روزهای تاتنهام در آن حضور داشت. سال 2009 برای جام جهانی زیر 17 سال عازم نیجریه می شود تا در کنار نیمار، کوتینیو، ایسکو، تراشتگن یا خاکا، خودی نشان دهد. 


نوجوانان ایرانی به مرحله یک هشتم صعود می کنند ولی در وقت های اضافی مغلوب اوروگوئه می شوند. کاوه رضایی زننده یکی از گل های برجسته بازی ها، سرمربی فولاد را متقاعد می کند که وی را به مصاف بزرگسالان در لیگ برتر بفرستد. 


رسیدن به جام جهانی از طریق شارلروا


 رضایی هیچگاه وقتش را از دست نداد. او با یک جاه طلبی مِتُدیک راه حرفه ای خود را ساخت. ابتدا برای افزایش زمان بیشتر بازی، اعتماد به نفس و گل زنی به سایپا می رود. انتخابی عاقلانه که او را به ذوب آهن می رساند، باشگاهی که به او امکان درخشش در لیگ قهرمانان آسیا را می دهد و باشگاه های ثروتمند قطری را مجذوب خود می کند. ولی کاوه استقلال را به یک تشییع جنازه لوکس در خلیج فارس ترجیح می دهد تا از چشمان کارلوس کی روش سرمربی پرتغالی تیم ملی که یک بار در سپتامبر 2015 دعوتش کرده بود، دور نماند.


خبر امضای قرارداد رضایی با شارلروا، یک باردیگر رسانه های ایرانی را شگفت زده کرد. همان باشگاهی که از 15 سال پیش و از مهاجرت های دوره عباس بیات، نامش به گوش ایرانی ها آشناست. رضایی، نزدیکان و پیشکسوتان گورخرها را مورد سوال قرار می دهد، ویدئوهای باشگاه را روی یوتیوب رصد می کند و برای دلبری دوباره از کی روش، تصمیم به جهش بزرگ به اروپا می گیرد. اگر در نظر داشته باشیم که این تصمیم در شرایطی اتخاذ شده است که چند ماه تا جام جهانی که ایران از اولین صعود کننده ها بوده فاصله هست و نزدیک نیمی از ترکیب تیم این سرمربی پرتغالی در اروپا شاغل هستند، کاوه رضایی انتخابی هوشمندانه کرده است. 

 

 

 


"روحیه او مثال زدنی است". اینرا فلیسه ماتزو بعد از نخستین بازی فصل مقابل کورتره که در آن کاوه تنها چند دقیقه به زمین آمده بود گفت. "برای تطبیق به زمان نیاز دارد. این زمان برای او بیشتر از بقیه خواهد بود ولی خب واضح است چون با مانع زبان مواجه است". کاوه برای محدود کردن حداکثری این زمان، کلاس های فشرده زبان انگلیسی و فرانسه را می گذراند. و در زمین این مانع را از بازی سوم برابر اندرلشت رد می کند. ماتزو او را به کریس بدیا ترجیح داد تا در کنار داوید پوله بازی کند.


فلیسه ماتزو که جزو علاقه مندان به مهاجمان سخاوتمند است، خیلی زود مجذوب اشتهای تلاش و دندان های تیز کاوه در پرسینگ شد: "کاوه با نوع بازیش خطوطی از دوندگی، فشردگی و پرسینگ  را به همراه می آورد ... مثل پوله، او دوندگی دارد و همیشه گفته ام اگر مهاجمان من به وظایفشان درست عمل کنند از آنها راضی خواهم بود حتی اگر گلی به ثمر نرسانند. تلاش های آنها به تیم اجازه می دهد که 3 امتیاز بازی را به دست آورند."


رضایی دویدن را دوست دارد، ولی ترجیح می دهد گل زنی کند. "من سبک یک گل زن را دارم"، این توصیفی است که در اولین کنفرانس مطبوعاتی مربوط به معرفی اش از طریق رئیس-مترجم خود انجام داد. با آن دبل در مقابل وارگام، کاوه در کنار پوله، دودی لوکباکیو و آمارا بیبی در صدر گلزنان گورخرها قرار گرفت. بعضی ها در آخرین ساعات نقل و انتقالات انتظار جذب یک گلزن خُلَص را داشتند ولی اسپورتینگ شارلروا تکان نخورد. انگار ازداشتنش مطمئن بودند.


ارتش سوریه و مرکز مقاومت پای به مرکز نفت خیزترین استان سوریه گذاشتند.

یکی از فرماندهان میدانی ارتش سوریه گفت: خوشحالیم که در دیرالزور و بین مردم هستیم، به لطف خداوند فرودگاه، شهرک صنعتی و شهر دیرالزور آزاد شد، ما نخواهیم گذاشت حتی یک وجب از خاک سوریه در دست داعشی ها باقی بماند.

به هر کجای دیرالزور ازجمله بازار وادی که بروی مردم فریاد آزادی و خوشحالی سرمی دهند.

حالا اهالی دیرالزور بعد از سه سال رنج محاصره و زندگی سخت آماده ساختن روزهای امن آینده هستند.

بشار اسد رییس جمهور سوریه نیز پس از شکست محاصره شهر دیرالزور فرمان برگزاری انتخابات مجلس در این استان را صادر کرد.

نهاد ریاست جمهوری سوریه روز دوشنبه اعلام کرد که بشار اسد در بخشنامه شماره 272 ریاست جمهوری، تاریخ برگزاری انتخابات مجلس در استان دیرالزور را 30 سپتامبر(8 مهر) تعیین کرد.

نخستین یگان‌های ارتش سوریه و نیروهای مقاومت سه شنبه 14 شهریورماه وارد مقر تیپ 137 در غرب شهر دیرالزور شدند و محاصره این شهر شکسته شد.

استان دیرالزور در شرق سوریه در مرز این کشور با عراق و شهر دیر الزور در کرانه رود فرات واقع شده است.

شهر نفت خیز دیرالزور از سال 2014 در محاصره گروه تروریستی تکفیری داعش بود و کمک رسانی به ساکنان این شهر فقط از طریق پرتاب محموله ها توسط هواپیماهای باری انجام می شد.

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

تصاویر : ورود ارتش سوریه به مرکز دیرالزور

شهروندان سوری در سراسر این کشور پس از راهیابی تیم ملی فوتبال سوریه به مرحله پلی آف مقدماتی جام جهانی در خیابان ها به شادی و پایکوبی پرداختند.

 

به گزارش «انتخاب»؛ ساکنان شهر دمشق سه شنبه شب پس از پایان بازی تیم های ملی ایران و سوریه، در خیابان های پایتخت به شادی پرداختند.

نظامیان موجود در مقرهای نظامی سراسر پایتخت نیز با تیراندازی هوایی، با مردم همراه شدند و خودروهای نظامی با پخش آهنگ‌های حماسی پیشاپیش کاروان های شادی مردم حرکت کردند.

از دیگر شهرهای سوریه نیز خبر می رسد که مردم با حضور در خیابان های درحالی شادی و پایکوبی هستند.

ساکنان شهرهای مختلف سوریه و به ویژه پایتخت، مسابقه تیم فوتبال کشورشان با تیم جمهوری اسلامی ایران را از طریق تلویزیون های بزرگ در میدان ها و پارک‌های بزرگ مشاهد کردند.

 

تیم‌های ملی فوتبال ایران و سوریه امشب (سه شنبه شب) در آخرین دیدار مرحله مقدماتی جام جهانی 2018 به مصاف هم رفتند و به تساوی دو بر دو رضایت دادند.

با این اوصاف تیم ملی ایران با کسب 22 امتیاز از 10 بازی، صعود مقتدرانه خود را جشن گرفت و سوریه نیز با 13 امتیاز و تفاضل گل بهتر نسبت به ازبکستان در رتبه سوم ایستاد و به پلی آف رسید.

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

تصاویر : جشن مردم سوریه در خیابان‌ها بعد از تساوی مقابل ایران

رقابت های مقدماتی جام جهانی در قاره آسیا در دو گروه پیگیری شد و پس از پشت سر گذاشتن 9 هفته حساس و سرنوشت ساز حالا به روز پایانی رسیده است.


ایران از گروه اول مسابقات در پایان هفته‌ی هشتم و ژاپن از گروه دوم مسابقات در پایان هفته ی نهم و با پیروزی برابر استرالیا صعود خود را به رقابت های جام جهانی روسیه مسجل کرده اند و حالا در روز پایانی باید تکلیف دو سهمیه‌ی دیگر و همینطور دو تیم سوم دو گروه برای مصاف پلی‌آف با نماینده قاره آمریکا مشخص شود.


سهمیه آسیا از سوی فیفا 4.5 درنظر گرفته شده است. 4 تیم که از تیم های اول و دوم دو گروه خواهند بود و برنده تیم‌های سوم پس از برگزاری دو دیدار رفت و برگشت در مرحله پلی آف به مصاف تیم چهارم کونکاکاف می رود تا برای حضور در جام جهانی مبارزه کند.


اما در پایان روز شب نهم بازی‌ها، شرایط امتیازی تیم‌ها باعث شده تا پیش بینی تیم‌های صعود کننده دشوارتر از هر زمانی باشد.


گروه اول؛ شکل گیری مربع مدعیان
در گروه اول رقابت ها اگرچه تیم ملی ایران کار صعود را با 21 امتیاز نهایی کرده است، اما همچنان تیم های کره جنوبی با 14، ازبکستان با 12، سوریه با 12 و چین با 9 امتیاز از شانس صعود برخوردار هستند. در روز پایانی ازبکستان در یک دیدار سرنوشت‌ساز و نفس گیر میزبان کره‌جنوبی است و در سوی دیگر تیم ایران در ورزشگاه آزادی میزبان تیم سوریه خواهد بود. پیروزی ازبکستان و سوریه در دیدارهایشان می تواند، این دو تیم را به عنوان تیم های دوم و سوم مشخص کند. چین نیز به مصاف قطر می رود، که در صورت باخت ازبکستان و سوریه مقابل کره‌جنوبی و ایران می تواند به عنوان تیم سوم به مرحله ی پلی آف برود و کره جنوبی رکورد حضور متوالی خود در جام جهانی را حفظ کند.


البته تمام موارد بالا احتمالاتی است که ممکن است رخ دهد و برای مشخص شدن تیم های دوم و سوم باید یک روز دیگر هم منتظر بمانیم.

 


 

گروه دوم؛ سه تیم مدعی صعود
شب نهم ژاپن در حساس‌ترین دیدار گروه به مصاف استرالیا رفت و موفق شد با نتیجه ی 2 بر 1 این تیم را شکست دهد. دیگر بازی حساس این گروه به مصاف دو تیم عربستان و امارات اختصاص داشت که امارتی ها موفق شدند، عربستان را شکست دهند تا همچنان امیدوار به صعود باشند.


در حال حاضر ژاپن 20 امتیازی شده و به جام جهانی صعود کرده است. در رده‌های بعدی عربستان و استرالیا با 16 امتیاز و امارات با 13 امتیاز قرار گرفته اند. در روز پایانی استرالیا دیدار آسانی با تایلند پیش رو دارد و امارات هم به مصاف عراقی خواهد رفت که از مسابقات حذف شده. در عربستان هم ژاپن به مصاف این تیم می رود که رقابت تنگاتنگی با استرالیا برای صعود پیش رو خواهد داشت.

 

 

* در صورت تساوی در امتیازات، تفاضل گل و گل زده به ترتیب ملاک برتری تیم‌ها در جدول رده بندی خواهد شد.


 اگر دنباله همه اختراعات بزرگ دنیا را بگیرید نهایتا به یک رویای  فانتزی و کارتونی در فکر و خیال های صاحبانشان می رسید. فانتزی هایی که روزی هیچ کدام از آدم ها باور نمی کردند که از رویا به واقعیت تبدیل شوند. آدم هایی که انگار هیچ وقت دلشان نمی خواهد مرز بین ممکن ها و غیرممکن ها را باور کنند و دست و روی دست بگذارند تا دنیا را همان طوری نگاه بکنند که بود.«فرامرز ابراهیم» جزو همین دسته از افراد است او این روزها چیزی را ساخته و به کار انداخته که فانتزی ذهن بسیاری از ما بوده است چیزی شبیه ماشین دوزیست که هم در آب حکم قایق را دارد و هم از گروه ماشین هاست تا جایی که ساخت قایقBMW  یکی از آنها بود. به همین بهانه در این گزارش با او درباره خلق این سازه های عجیب و غریب گفت و گو کردیم.

ماشین را با قایق ترکیب کردم

فرامرز ابراهیم 45 ساله است و رشته تحصیلی اش مهندسی مکانیک بوده. او یکی از همان آدم هایی است که فانتزی های کارتونی در ذهنش را به عمل تبدیل کرده است. 11 سال است که دیگر در تهران زندگی نمی کند؛  کار اصلی اش در پایتخت طراحی و ساخت ماشین های مسابقه ای بوده و خودش در مسابقات اتومبیلرانی، جزو راننده های پیشکسوت محسوب می شده است؛ ولی بعدها برایش مشکلاتی پیش آمده که باید به شمال کشور کوچ می کرده تا به کار دریایی مشغول شود. به همین خاطر سوژه این کار هم خیلی ناگهانی به ذهنش رسیده و دست به کار شده. او می گوید همیشه طراحی های زیادی را در ذهنش داشته و پرورانده ولی تا به امروز توانسته فقط چند مورد  از آنها را تا مرحله ساخت جلو ببرد. ایده ای که طبق حرف های خودش چیزی شبیه ماشین دوزیست است.  تا جایی که  قایقBMW و دیگری قایق-زیردریایی اژدر از جنجالی ترین آنهاست.«من می خواستم به موضوع کاری ام جذابیت بدهم برای همین هم کاری که می کنم خیلی جدید است چون؛ دو تیپ خاص از وسیله نقلیه را ترکیب کرده ام آن هم چه از لحاظ شکل و چه از لحاظ کارایی . جالب است بدانید که این کار نه تنها هیچ نمونه ای در داخل کشور ندارد که حتی به ندرت در کشورهای امریکایی و اروپایی انجام شده است .

چیزی بین 200تا300میلیون هزینه کردم

 اما چیزی که کار فرامرز ابراهیم را هیجان انگیز می کند این است که او می گوید صفر و صد همه کارها را خودش انجام  داده است؛ یعنی علاوه بر ایده ترکیب کردن قایق و ماشین  تمام اجزای سازه حاصل دست خودش در یک کارگاه شخصی  بوده است.« من صفر و صد همه کارهایم را خودم انجام داده ام. از بدنه و نمای ماشین گرفته تا اجزای داخلی، موتور و .... تا جایی که  برای ساخت BMW از ایده، قالب سازی، ماکت سازی تا لحظه ای که استارت خورد یکسال زمان گذاشتم و برای اژدر هم چیزی حدود هشت ماه. چیزی که در ذهن من بود ماشین دوزیست بود، کاری که انجامش برای من دشواری نداشت ولی خب به خاطر هزینه بالایی که داشت نتوانستم آن را  انجام دهم یعنی این قایق هم در خشکی حرکت کند و هم دریا . با این حال تا به الان تمام هزینه هایی که بابت این کار صرف کرده ام از جیب خودم بوده است. به عنوان مثال برای قایقBMW و نمونه اولیه آن با قالب سازی و ماکت سازی چیزی بین 250 تا 300 میلیون هزینه شده و برای اژدر حدود 400میلیون ساختش هزینه برداشته است.»

از صفر تا صد کار را به تنهایی ساختم

وقتی از آقای ابراهیم درباره این می پرسیم که چه طور و چگونه مرحله مرحله به این تیپ از کار می رسد او در جوابمان این طور می گوید: «من برای قایق BMW از طرح و مدل اتاق تیپBMW آی 8 استفاده کردم و برای تجهیزات داخلی آن هم از تجیهزات دریایی استفاده می کنم؛ چون تجهیزات آن در ایران نیست و من یک سری از قطعات را خودم می سازم؛ یعنی موتورهای زمینی را به دریایی تبدیل و آن را روی سازه ام نصب می کنم. بعد هم به سراغ طراحی بدنه می روم و آن را با قایق ترکیب می کنم.» جالب اینجاست که آقای ابراهیم می گوید که هیچ کس در این راه به او کمک نمی کند و او تمام کارهایش را به تنهایی در کارگاهش انجام می دهد.« متاسفانه هیچ کس نمی داند که من این کار را انجام دادم و می دهم. از طرفی هم دوست دارم کارم مورد متوجه قرار بگیرد ؛ چون  فکر می کنم بیش از این ها توانایی دارم. دوست دارم در کشور خودم این کار را  ادامه دهم؛  نمونه کارهای جدید دیگری هم دارم تا جایی که فکر می کنم این هایی که تا به الان ساختم برایم دست گرمی بوده.

اژدر را برای تیم های امداد ونجات ساختم

یکی از چیزهایی که فرامرز ابراهیم مدام درباره آن حرف می زند این است که دوست دارد سازه هایش به شکل کاربردی تری در اختیار عموم قرار بگیرد؛ اما با این حال او می گوید این روزها دو سازه اش را در تله کابین رامسر  و برای تفریح  در اختیار عموم گذاشته است تا مسافران آن را اجاره و از آن استفاده کنند. «هر کسی که از این دو کار استفاده می کند مشتری دائم می شود ولی خود من بیشتر نظرم این است که این سازه ها را در اختیار ارگان ها بگذارم.» در کنار قایقBMW اژدر ساخته دیگر اوست. سازه ای که می گوید به طور ویژه آن را برای تیم های امداد نجات ساخته است، وسیله ای که در سخت ترین شرایط و در طوفان های دریایی به هیچ عنوان غرق نمی شود.«اژدر یک وسیه بسیار کارآمد برای تیم های امداد و نجات است. این سازه ترکیبی از زیردریایی و قایق است. به هیچ عنوان غرق نمی شود یعنی حتی اگر یک موج 10متری هم روی آن بشکند هیچ اتفاقی برای آن نمی افتد و بعد از دو ثانیه دوباره از آب بیرون می آید بدون اینکه موتور آن خاموش شود یا نفرات از آن بیرون بیفتند.  بیشتر هدفم این بود که اژدر برای تیم های امداد و نجات استفاده شود؛ چون در شمال کشور تیم امداد و نجات دریایی و که وسیله ای داشته باشند تا در طوفان خودشان به مشکل نخورند نداریم. اما در حال حاضر به صورت تفرحی داریم از اژدر استفاده می کنیم چون هنوز درخواستی برای آن صورت نگرفته است. » 


آدم‌هایی بالباس‌های یک دست، گوشی‌هایی به گوش، هیکل‌هایی بزرگ و قدهایی بلند که وقتی با آن‌ها رو به رو می‌شوی به قاعده یک دیوار بزرگ جلوی چشمانت را می‌گیرند. این‌ها مشخصات اشخاصی است که کمابیش نگاه‌هایمان به دیدنشان در مراسم‌های بزرگ و محفل‌های پروپیمان عادت کرده است و ما آن‌ها را با اسم‌های مختلفی مثل بادیگارد، تیم حفاظت، تیم تشریفات و ... می‌شناسیم. این گروه که عمر چندان  زیادی در کشور ما ندارند این روزها به خاطر حضور در جشن‌های مختلف و قرار گرفتن در جوار چهره‌های مختلف سیاسی، هنری و ورزشی بیشتر از پیش به چشم دوربین‌ها و نگاه مردم برخورد می‌کنند. مردمی که برای دیدن ستاره مورد نظرشان به یک قرار همگانی آمده‌اند و حالا باید تحت نظارت و حفاظت این افراد و با رعایت فاصله ایمنی  چهره محبوبشان را تماشا کنند. اما سؤال اینجاست که حضور این تیم مخصوص به چه کار می‌آید؛ صرفاً جنبه نمایشی دارد یا واقعا جنبه امنیتی و حفاظتی؟

بادیگارد یا پلیس خصوصی؟

بادیگارد تعریف لغوی‌اش می‌شود محافظ شخصی یعنی کسی که از یک فرد در برابر خطرات احتمالی که ممکن است برای آن شخص به وجود بیاید از او مراقبت و محافظت می‌کند و تعهد دارد که تحت هر شرایطی بر اساس توانایی بدن و هوش خود از جان آدم‌ها مراقبت کند. بدیهی است که بیشتر افرادی که بادیگارد برای رفت و آمدهای روزانه و معاشرت‌هایشان استفاده می‌کنند افراد سرشناس و چهره‌ای هستند که بنا بر موقعیت اجتماعی خودشان محافظ شخصی دارند. فارغ از چهره‌های سیاسی که به لحاظ بحث‌های امنیتی دیدن این افراد کنارشان برایمان چیز عجیب و پیچیده‌ای نیست؛ اما سؤال اینجاست که چرا باقی افراد مثل آدم‌های متمول یا  چهره‌های سرشناس دیگر از بادیگار برای آمدوشدهایشان استفاده می‌کنند؟ خیلی‌ها می‌گویند این دسته از افراد به خاطر شرایط ویژه‌ای که دارند که برای تأمین امنیت بیشتر از این قشر استفاده می‌کنند. چیزی شبیه به کار بستن یک پلیس خصوصی در اجتماع که تمام وقت حواسش به شماست.

بادیگارد در کشور ما قانونی نیست

نکته جالب توجه اینجاست که داشتن بادیگارد به صورت رسمی و قانونی در کشور ما محلی از اعراب ندارد تا جایی که پلیس نیروی انتظامی هم با صراحت اعلام کرده است؛ استخدام بادیگارد، کارآگاه خصوصی و چیزهایی از این قبیل بر اساس نص صریح قانون به رسمیت شناخته نمی‌شود. تا جایی که مدت‌ها قبل رئیس پلیس پیشگیری نیروی انتظامی در این باره گفته بود:« در جمهوری اسلامی با توجه به امنیت بالایی که وجود دارد برای افراد بادیگارد شخصی و خصوصی نداریم و ما نیز همچنین چیزی نداریم، البته همان‌طور که گفتم ممکن است برای فردی با دستور قضایی یا حکم شورای تأمین یا شورای امنیت کشور برای مدتی محدود فردی به عنوان محافظ فعالیت کند.» این در حالی است که خارج از ایران این افراد به طور رسمی و تحت عنوان بادیگارد مشغول به کار هستند و در برابر مشکلات احتمالی از شخص مورد نظر محافظت می‌کنند.

با کت و شلوار مشکی بادیگارد نمی‌شوید

 با همه این‌ها و در این میان می‌توان افرادی را پیدا کرد که نه به عنوان بادیگارد بلکه با عنوان گروه‌های تشریفاتی و امنیتی فعالیت می‌کنند. سعید صفایی و تیمش که شاید سرشناس ترین گروه ایرانی این حوزه باشند در یکی از گفت‌وگوهایش درباره کارشان این طور گفته است.«متأسفانه خیلی‌ها فکر می‌کنند این کار فقط یک شو است. مثلاً ممکن است کسانی 30 سال در این کار باشند و در طی این مدت هیچ اتفاقی رخ ندهد اما ممکن است یک اتفاقی بیفتد که در طی 30 سال هم نتوان آن را جبران کرد. خیلی‌ها تصور می‌کنند با پوشیدن کت و شلوار مشکی و داشتن بدن خوب این‌کاره هستند ولی اصلاً این‌گونه نیست.»

قدی بیش از180و وزنی بیش از100کیلوگرم

 بیشتر ما فکر می‌کنیم که اگر یک نفر صرفاً ارتفاع بلند و هیکلی درشت داشت با پوشیدن یک دست کت‌وشلوار مشکی با عینک دودی و گوشی حالا یکی از اعضای حفاظت و تشریفات است.با اینکه قرار نیست هرکس که قد بلند و وزن سنگین داشت لزوماً یک محافظ شخصی به حساب بیاید اما قطعاً داشتن این ویژگی‌ها یکی از فاکتورهای کار به حساب می‌آید. ویژگی‌هایی که لازم هستند ولی کافی نیستند. یعنی علاوه بر آموزش‌های لازم مثل  آموزش‌های ورزشی که افراد باید تحت تعلیم آن قرار بگیرند. از شرایط حضور در این گروه‌های تشریفات می‌توان به این موارد اشاره کرد؛ ورزشکاران آموزش دیده‌ای که بالا180 سانتیمتر  قد و بالا100کیلوگرم وزن دارند و باید بالای 26سال سن داشته باشند.

بادیگاردی برای مانور تجمل یا مراقبت؟

از عکس‌هایی که در این چند وقت اخیر مدام دست به دست می‌شود و مردم در شبکه‌های اجتماعی مدام آن‌ها را دست به دست می‌کنند می‌توان به دیدن عکس‌های ورزشکاران و هنرمندانی اشاره کرد که با حضورشان در محفل‌های عمومی از همین تیم محافظت و تشریفات یا همان بادیگارد استفاده می‌کنند. آنهای در این مدت واکنش‌های مختلفی را به همراه داشته‌اند تا جایی که عده زیادی از مردم این کار را چیزی جز مانور تجمل نمی‌دانند و عده‌ای دیگر می‌گویند مگر قرار نبود چهره‌های هنری و ورزشکاری مردمی باشند؟ اما جالب است بدانید که کسانی که در این حوزه مشغول به کار هستند برای انجام این کار دلایل مخصوص به خودشان را دارند و می‌گویند این کار برای چهره‌های سرشناس، مدیریت شرایطی است که برای نظم دادن اوضاع انجام می‌شود چون وقتی یک سلبریتی در یک محفل همگانی  حضور پیدا می‌کند علاوه بر به هم ریختن شرایط و هرج و مرج متأسفانه، افرادی حضور دارند که با ابراز علاقه‌های اشتباه  می‌توانند دردسر باشند. به همین خاطر هم تیم های حفاظت و محافظان تلاش می‌کنند تا از به وجود آمدن این مشکلات جلوگیری کنند.

چقدر دستمزد می‌گیرند؟

شاید خیلی‌ها به این موضوع فکر بکنند افرادی که با این فیزیک ورزشکاری و قدهای بلند در شیفت‌های مختلف کار در قالب تیم های مراقبتی و تشریفاتی قرار می‌گیرند چقدر دستمزد می‌گیرند؟خوب است بدانید که در کشورهای غربی مثل امریکا هر کدام از بادیگاردها که از یک چهره معروف به صورت شیفتی  محافظت می‌کنند به ازای هر ساعت حداقل چیزی حدود 100دلار حقوق می‌گیرند. در ایران هم تیم هایی از این قبیل که به صورت شیفتی و ساعتی کار می‌کنند چیزی حدود 6تا 8 ساعت؛ به شکلی که در هر پروژه و مراسم بین 250 تا 350هزار تومان درآمد دارند.


 قرار نبود این شکلی شود.  قرار نبود «زیر پای خدا را جارو کنند». مجید روزهاست که با خود این‌ها را تکرار می کند. سازمان را با دست های خودش بزرگ کرده؛ اما حالا عده ای تازه از راه رسیده‌اند و ادعای رهبری می‌کنند و مجید، مجیدی که زندگی اش را وقف سازمان و خدا و خلق کرده، شده خائن شماره یک!  

بچه درسخوان دانشگاه آریا مهر (شریف فعلی) خیلی زود وارد مبارزه سیاسی می‌شود تا اینکه لو می‌رود و ماموران ساواک برای پیدا کردنش به محیط کارش حمله می‌کنند. درست سال 50 است که ماموران سلواک به دنبال مجید به اداره برق می‌روند و با تشر وارد اتاق رئیسی می‌شوند که مجید آن روز اتفاقا جانشین او شده است. از او سراغ جوانک پر شر و شور را می‌گیرند و مجید که می‌فهمد او را نشناخته اند به بهانه صدا زدن جوانک از اتاق بیرون می‌آید و سریع خود را به دانشگاه می‌رساند تا به دوستانش خبر دهد خطری در راه است. از اینجا به بعد است که زندگی مخفی مجید شروع می شود و تا آخر عمرش که سه‌چهار سالی بیشتر نیست،  ادامه پیدا می کند. از مجید خبری نیست جز نامه‌هایی که هرازچندگاهی به خانواده‌اش می‌نویسد. تا اینجا زندگی برایش سخت می‌گذرد؛ اما ناراحت نیست و از کسی گله ندارد  و به قول خودش «در راه خدا و خلق» همه سختی ها را تحمل می کند؛ اما الان دیگر نمی‌تواند. نمی‌تواند با انحراف سازمان کنار بیاید. مجید و صمدیه حالا می‌خواهند سازمان را نجات بدهند و شاخه مذهبی مجاهدین باشند و این یعنی خطر!

مجید به عنوان یاغی شناخته می‌شود و «بازتاب خرده بورژوازی چپ» و تازه واردها شده اند رهبر پرولتاریا. مجید فهمیده بود بحران در راه است. به خوابگاه دانشجویی‌اش می رود و اسلحه‌اش را تحویل هم حزبی‌اش می‌دهد. تمام هول و ترس این روزهایش بغض می شود و اشک: «فضل ‏الله، این امانت خدا را از من بگیر. من دیگر نمی‏‌توانم آن را تحمل کنم. سازمان منحرف شده، من در یک دریای متلاطم گیر کرده‌‏ام.» فضل‌الله می‌گوید تو که قبل ترها می‌گفتی از مرگ نمی‌ترسی؟ و مجید باز گریه می‌کند؛ به خاطر تمام آرزوهایش برای حزب، تمام بچه‌مسلمان‌هایی که خودش عضو مجاهدین کرده و حالا ... برای آینده‌ای که می‌داند روشن نیست. مجید می‌دانست حزب از راه به‌در شده؛ اما انتظار نداشت قرارش با دوستان قدیمی‌اش به یک «ترور ایدئولوژیک» تبدیل شود و بشود اولین قربانی این حزب منحرف‌شده. اصلا مجاهدین از روزی «منافقین» شدند که دستشان به خون مجید شریف واقفیآلوده شد و از اینجا به بعد است که به جای حزب مجاهدین خلق باید بگوییم: «گروهک تروریستی منافقین»

امروز هشتم شهریورماه روز انفجار دفتر نخست‌وزیری به دست منافقان و شهادت شهیدان رجایی و باهنر در سال 60 است و به همین مناسبت در تقویم با عنوان «روز مبارزه با تروریسم» نام گرفته. روزی که به یاد تمام 17هزار انسان بی‌گناهی که قربانی تروریست شدند، در یکی از روزهای سال به یادگار مانده است.