قرار بود با 80 امتیاز قهرمان دهمین دوره رقابتهای لیگ برتر شوند. کلی هم برای رویایشان خرج کردند، ستاره خریدند، ستاره آوردند که مثلاً بله این ما هستیم که قرار است با حلال خدا که تلنبار شده روی هم تیمی بسازیم تا نشاط ایجاد کنیم در روحیه جوانان، اصلاً هم به دنبال کسب شهرت و اسم و رسم نیستیم.
چند هفتهای گذشت جرقهای زدند اما خب، رئال مادرید هم نتوانست وقتی تمام حاشیههای فوتبال را دور هم جمع کرد از پسشان بربیاید، این که عابر بانک خودمان بود و چیزی جز اسکناس نمیشناخت پس اولین تیر و ترکشها رها شد. مدیرعامل که با شعار حراست از ارزشهای نظام و انقلاب وارد دریای اسکناس عابربانک شده بود در درگیری با جواهر خانوادگی هدایتی قافیه را باخت و مجبور شد تیم آقای متمول را ترک کند، هر چند برایش خیلی سخت بود.
اما ماجرا به همین جا ختم نشد؛ در حین درگیری مالک متمول رنجنامهای نوشت تا باز هم جلوی چشم باشد. از حلال خدا گفت، از اینکه حساب و کتاب دارد، از اینکه آمده تا خدمت کند به ورزش، اما میخواهد در جای دیگری سرمایهگذاری کند چون ورزش سودی ندارد و نمیدانیم چه شد که برگشت، شاید دوباره پولهایش زیادی کرده بود و نمیدانست که ستارههایش میخواهند در زمین راه بروند.
مالک متمول فکر اینجا را نکرده بود، پس ستارههای پرحاشیهاش دست به کار شدند، شکست پشت شکست آن هم پنج تا پنج تا جناب عابر بانک تصمیم بگیرد این بار به راستی قید شهرت را بزند.
دیروز بود که داموس الملک استیل آذین، یعنی کلیددار خزانه هدایتی گفت: با توجه به شرایط حاکم بر فوتبال و قیمت روز افزون بازیکنان، همچنین شرایط اقتصادی تصمیم همایونی بر آن شده تا سرمایه صرف شده در فوتبال را در بخش دیگری به کار گیرند.
و ما ته دلان چقدر خندیدیم به این تدبیر که این همه بیخودی الملکها را روی هوا میبرد تا بار دیگر ثابت شود این پول نیست که در زمین فوتبال بازی میکند، راستی جناب هدایتی، بازی ذوبآهن- الهلال را دیدید؟ تیمی که ستارههای میلیونی و میلیاردی ندارد اما امروز میرود تا بر قله فوتبال آسیاقرار گیرد و شما با کرور کرور اسکناس میروید تا برای همیشه هیچ اثری از آثارتان در جامعه ورزش باقی نماند، هر چند بیشک جایی برای سرمایهگذاری پیدا کردهاید، جایی که بتوانید بر اندوختههایتان بیفزایید و خزانهتان را پر تر کنید که شرایط اقتصادی هم اینگونه ایجاب میکند، کسی چه میداند شاید روزی دوباره به فوتبال برگردید روزی که کسی این روزها را به یاد نیاورد، به یاد نیاورد که روزی عابر بانکی آمد تا از فوتبال صاحب شهرت شود اما فوتبال سرنگونش کرد.