مرتضی کریمی کمک داور معروف دربی که به گفته پرسپولیسیها گل صد در صد این تیم را مردود کرد، جایی برای درد دل یافت. او بعد از دربی 8 روز سخت را پشتسر گذاشت و به گفته خودش «شاهد انواع و اقسام تهدیدها» بود. کریمی در همایش فوتبال و رسانه وقتی پشت تریبون نشست، حرفهایی به زبان آورد اما شاهدان زمانی روی صندلی خود تکانی خوردند که او سوئیچ موتورش را از روی میز برداشت و گفت: «این تمام دارایی من از داوری است.» وقتی حرفهای کریمی به پایان رسید حاضرین که تحت تأثیر درددلهای او قرار گرفته بودند، بلند شدند و برایش کف زدند. آنها در عین حال این جملات کریمی را در ذهن مرور میکردند: «21 سال پیش کاش قلم پاهایم میشکست و داوری را شروع نمیکردم. یادم میآید چند سال پیش بازی تربیت یزد و صبا را قضاوت میکردم. بعد از این بازی گفتم هر مادری که میخواهد بچهاش را نفرین کند بگوید الهی داور شود. همین آقای پیروانی (نیمنگاهی به مربی استیلآذین میاندازد) گفت: «اتفاقاً بدترین نفرین این است که بچهها گیر داوران بیفتند.» او درباره دربی و اشتباهی که کرده بود، گفت: «من آن روز در صحنه آفساید به محض ارسال فشنگچی، نوری را دیدم که در آفساید بود. من داشتم بازیکن را میدیدم و سریعاً پرچم زدم. غیر از آن صحنه آفساید باور کنید دربی آسانترین روز کاری من بود و شاید تنها در صورتی سخت میشد که آن گل را مردود اعلام نمیکردم ولی شما به یک موضوع توجه کنید. از لحظه آفساید تا پایان بازی 90دقیقه زمان بود. این نمیشود که چون ما گل بزنیم ادعا کنیم برنده بازی هستیم. اگر اینطور بود، استقلال باید برنده دربی قبلی میشد چون گل اول را زده بود.» کریمی به این جمله اشاره کرد که آبی یا قرمز بودن تمام مردم ایران یک دروغ است: «من این گل را روی تعصبم آفساید اعلام نکردم. اینکه شما بگویید همه در ایران آبی هستند یا قرمز، دروغ است. من هنوز میگویم روی آن صحنه درست پرچم زدم چون آفساید دیدم. 50 سال دیگر هم که کارشناسان بگویند اشتباه کردی، من میگویم در یک صدم ثانیه پرچم زدم. باور کنید بعد از دربی من سختیهای زیادی کشیدم. کلی تهدید شدم. شب بازی به خانه سعید مظفریزاده رفتم. مادرم با دخترم تنها بود و مدام زنگ میزدند چرا نمیآیی، ما نگرانیم. یکسری بابت این تصمیم خوشحال بودند، یکسری پول خون من را جمع کرده بودند. همین دو روز پیش یکی از بدترین صحنههای عمرم را مشاهده کردم. مصدومیتی داشتم که قرار شد بروم استخر. باورتان میشود دربان استخر من را به داخل راه نداد؟» او به دردلهای پایانی رسید؛ وقتی که داشت درباره گذشته از دست رفتهاش حرف میزد: «من همه چیزم را سر داوری از دست دادم. رئیس دفتر محسن رضایی در تشخیص مصلحت نظام بودم. به خاطر داوری نشد بمانم. در بنیاد شهید بودم که باز داوری به کارم ضربه زد. این بار هم خواستم در دوره آقای زریبافان برگردم به این بنیاد که بازهم نشد. من به خاطر داوری همسرم را از دست دادم. او اهل روسیه بود و یک روز گفت برای زندگی به آذربایجان برویم. من گفتم باید در ایران داوری کنم، کارم است. ولی او رفت و من را با بچهای یکساله تنها گذاشت.»
عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال
حرف های تکان دهنده کمک داور داربی خبر اول مطبوعات ورزشی شد.