اول- 3-2 . یک نمایش تمام عیار. درامی واقعی که ذات بازی را به عریانی هرچه تمامتر نشان میدهد. قهرمان داستان آنجا که آخرین امیدش را هم از دست داده و خونین و مالین به گوشهی رینگ افتاده، ناگهان برمیخیزد و ورق را برمیگرداند. لذت فوتبال اما - برخلاف فیلمهایی که تنها دنیا را از چشم قهرمان پیروز نشانمان دادهاند - در این است که سوی شکست خورده را نیز با تمام اندوهاش نشانمان میدهد. امروز اگر آبی نباشیم هم، برادری داریم که غم را در او ببینیم. فوتبال ما را کنار هم قرار داده تا زندگی را آنگونه که واقعن هست لمس کنیم. سیاه، سفید و ناگزیر خاکستری.
دوم- موج سرخ شادی در خیابان. بوقها برای قرمزها به صدا درمیآیند. پرچمهای سرخ بالا. کریخوانیهایشان اوج گرفته: زاید، زاید، زاید. پیامکهای پر از تیتر؛ بغض سرخ ترکید. و در سوی دیگر رفقای آبی در خلوت به هم زنگ میزنند تا مگر دوست از شوک بیرونشان آورد؛ چی شد یهو؟! پاسخی نیست. حداقل حالا نیست. برآیند این غم و شادی اما فوتبال را به پیش میراند. تز، آنتی تز، سنتز. موتور فوتبال روشنتر از همیشه است.
سوم- آبیها حتی حالا هم نمیتوانند از مظلومی متنفر باشند. خاطرات خوب دربیهای گذشته اجازه نمیدهد. اما باید به آنها حق داد که فردای روز کلاهشان را قاضی کنند و از مربیشان بپرسند که چی شد رفیق؟ بعد از اخراج یار حریف به چی فکر میکردی؟ چرا آنها توانستند و ما ... ؟ اینها پرسشهایی واقعی و زمینیاند. شرط انصاف اما این است که سوال کننده بدون بغض و نفرت بپرسد و شرط عقل این که پرویز مظلومی جوابی سرراست بدهد. بدون آسمان و ریسمان بافتن؛ چرا که پرسش زمینی پاسخ زمینی دارد و برای رسیدن به آن کمی منطق، فروتنی و شجاعت لازم است.
چهارم- بتی که از دنیزلی در روزهای آینده ساخته خواهد شد را نمیتوان پسندیده دانست اما نیز نمیتوان پیرمرد ترک را ستایش نکرد. این پاسداشت «دانش بشری» است. از این دربی اگر تنها بخواهیم یک درس بگیریم، همین عبارت دو کلمهای مظلوم است که معمولن در هیاهوی جهان سومی ما گم میشود. اگر یک و فقط یک راه، آن هم در اوج ناامیدی، به سوی پیروزی وجود داشته باشد همین «اندیشیدن» است. اندیشه است که در ذهن مرد بزرگ تبدیل به ایده میشود و مرد بزرگ آن را حتا در بحرانیترین شرایط به اکت (act) تبدیل میکند.
آخر- فوتبال زنده است ... و زندگی ادامه دارد