به سراغ ستارهها رفتیم و حدس زدیم در سال هزار و چهارصد و اندی چه می شوند و چه می گویند و چه کار می کنند! یک پرونده جالب، بینظیر و البته فانتزی... لطفا کسی ناراحت نشه، چون هیچ چیز اون قدرها جدی نیست!!
محمدرضا گلزار 1390 از زبان خودش
مدیون ایرج قادری هستم
«ایرج قادری» تاثیر مهمی در موفقیت من داشتند و همینجا از ایشان تشکر میکنم. ورود من به سینما از طریق ایشان بوده و جا دارد قدردانی ویژهای از ایشان داشته باشم. یادم هست اولین سکانس و اولین پلانی بود که باید جلوی دوربین میرفتم، به همین دلیل خیلی استرس داشتم؛ یک مقدار پلان سختی هم بود. بعد از اینکه فیلمبرداری برداشت اول را انجام دادیم، خیلی استرس داشتم. یادم هست آقای قادری گفتند خوب بود و پلان بعد را فیلمبرداری کنیم و متوجه شدم میخواهند به من اعتماد به نفس بدهند. همیشه آقای ایرج قادری را استاد خودم میدانم و دوستشان دارم. برای اکران «شیشوبش» هم با استاد قادری به سینما رفتیم و فیلم را با هم دیدیم.
محمدرضا گلزار درسال 1417
همچنان پولبگیر، همچنان پولساز
چند سالی است که ما هم مثل خارجیها وقتی میخواهیم جنسی بخریم به خدمات پس از فروشش فکر میکنیم و آن را با موارد مشابه میسنجیم، حالا دیگر غیراز نام تولیدکننده گارانتی هم مهم شده.برندی که گلزار را روانه بازار سینما کرده، خودش کلی سابقه دارد، ایرج قادری خودش هم گلزار را گارانتی کرده. در شرایط مندرج در کارت گارانتی، بندی است مبنیبر اینکه گارانتی تعویض وجود ندارد. این یعنی که گلزار قرار نیست عوض شود، نه خودش، نه جایگاهش، او دستگاهی است که سوخت و تولیدش یکی است. پول میگیرد و پول میسازد، البته با بازدهی باورنکردنی. هیچ آدم عاقلی دوست ندارد ریسک جایگزین برای چنین جنسی را از دست بدهد، البته سینمای ایران چندان عاقل نیست ولی با این همه در 10 سال آینده هم تهیهکنندهها میتوانند با او سرمایههایشان را چند برابر کنند. پس همچنان ستاره میماند و قدر میبیند و بر صدر فروش مینشیند.
امین حیایی در سال 1390 از زبان خودش
من پول انــــرژی که میگذارم را میگیرم
هر نقشی را بازی میکنم، حس میکنم هر کدامشان یک تجربه است البته یک نقشهایی هم هست که بیشتر با آنها جور بودهام؛ نقشی که در «اخراجیها» داشتم، نقشم در «مهمان مامان» و حتی «کما». همیشه به اندازه زحمتم، پول خواستهام، هیچ وقت بیشتر پول نخواستم. وقتی میتوانند به دستمزد بالای بازیگران اعتراض کنند که یک بازیگر برای بازی در یک فیلم خوب دستمزد بالایی گرفته باشد. فیلمی را که بدانم فیلمنامه خوبی دارد، کارگردان خوب دارد، تیم حرفهای پشتش ایستاده، مسلما تخفیف میدهم تا فیلمی که اصلا کارگردان را نمیشناسم و باید انرژی زیادی بگذارم تا فیلم جمع شود! من پول این انرژی را میگیرم. در این فیلمها نه منشی صحنه داریم، نه کسی را داریم که مواظبت باشد. همه اینها را باید خودت حواست باشد.
امین حیایی درسال 1400
تمام میشود
او در 27سال آینده از 70 سالگی میگذرد اما دوست دارد همچنان نقش پسرهای 18سالهای را بازی کند که در فیلم، دنبال ازدواج با دختر پولدار همسایه هستند اما بازی دهنمکی با او پایان نمییابد بنابراین در 30سال آینده امین حیایی در اخراجیهای 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 بازی میکند و هنوز به خاطر شیمیاییشدن در اخراجیهای یک در هر سکانس یکبار سرفه میکند اما هنوز سعی میکند جیب حاجی گرینوف را بزند. لباسش همان است که در اخراجیهای یک بود اما به تناسب هربار یک کمی موهایش جوگندمیتر میشود. همین. امین حیایی همچنان امین حیایی خواهد بود اما کوچک و کوچکتر مثل صابونی که با آن دست میشویند. صابون نازک میشود، کوچک میشود تا روزی که یکوقت میبینی تمام شد و رفت. احتمالا در سال 1420 روزنامهها مینویسند: «امین حیایی سر صحنه اخراجیهای 10 تمام شد.»
بهرام رادان در سال 1390 از زبان خودش
در هنر سوئیچ کردن جواب میدهد
مگر آیه آمده که یک هنرمند تا آخر عمر باید در همان گرایش بماند؟ نه؛ اتفاقا بهخصوص در مقوله هنر، سوئیچ کردن از یک زمینه به زمینه دیگر، بیشتر جواب میدهد چون وقتی اسم هنرمند را روی خودت میگذاری، یعنی هم فیلم را میشناسی، هم شعر را و هم نقاشی و هم موسیقی و... را. رضا کیانیان، فیلم بازی میکند، تئاتر کار میکند، نمایشگاه عکس میگذارد، مجسمههای چوبی میسازد و... چه ایرادی دارد؟ عباس کیارستمی فیلم میسازد، عکاسی میکند، اپرا کارگردانی میکند و... اتفاقا اینها نشانه تبلور هنر در وجود یک نفر است.
بهرام رادان درسال 1405
عکس میگیرد و عکس میگیرد
دستهایش را در جیب لباسش میگذارد، اخم میکند و عکس میگیرد، لباس را عوض میکند، روی صندلی مینشیند سرش را کج میگیرد و عکس میگیرد، به دوربین پشت میکند، سرش را از روی شانهاش میچرخاند، به دوربین نگاه میکند و عکس میگیرد، روی کاناپه لم میدهد و عکس میگیرد، پشت فرمان ماشین مینشیند از پنجره به بیرون نگاه میکند و عکس میگیرد، دستش را زیر چانهاش میگذارد و عکس میگیرد، مینشیند و عکس میگیرد، میایستد و عکس میگیرد، نیمخیز میشود و عکس میگیرد، او در 10سال آینده همچنان عکس میگیرد. قبلا دیگران از او عکس میگرفتهاند، بعدا شاید خودش از خودش عکس بگیرد، از قدیم گفتهاند: ما نمانیم و عکس ما ماند، گردش روزگار برعکس است.
پژمان بازغی در سال 90 از زبان خودش
در سینمای ایران ستاره نداریم
همیشه برای خودم این سوال هست که اصلا ستاره یعنی چه؟ اگر منظورتان استار است که آن، یک تعریف و مشخصهای دارد که در سینمای ما فعلا وجود ندارد. اینکه مشخصا بخواهیم بگوییم ستاره، بهنظر من در سینمای ایران نداریم. بهنظرم واژه ستاره مختص سینمای تجاری است، البته آنجا هم ستارهها تقسیمبندی میشوند؛ به ستاره و ابرستاره. مثلا دیوید بکام، برد پیت و آنجلینا جولی ابرستاره هستند، ولی مثلا کیانو ریوز ستاره است. در واقع مختصات حرفهای آنها، حاشیههای زندگی، نقشهایی که ایفا میکنند، فیلمها و کارگردانهایی که با آنها همکاری میکنند، همگی در شهرت و ستاره شدنشان تاثیر دارد. مثلا هنرپیشهای مثل تام کروز وقتی میآید در 40 سالگی نقش سختی را به لحاظ فیزیکی در فیلم «ماموریت غیرممکن» بازی میکند، موفق هم ظاهر میشود و حضورش فروش جهانی فیلم را تضمین میکند، اینها باعث میشود این بازیگر تبدیل به یک ستاره مطرح شود و برندهای معروف دنیا برای تبلیغات محصولاتشان از نام و چهره او و ستارههای محبوب دیگر استفاده میکنند یا بازیگر دیگری مثل جورج کلونی تازه بعد از 40 سالگی به سینمای جهان معرفی شد و تبدیل به یک هنرمند خوب و یک ستاره پرطرفدار شد. بهنظر من چون اصلا مبنای سینمای ایران ستارهسازی نیست، ستاره نداریم و من هم سعی میکنم جزو چند بازیگر خوب این سینما باشم. سوپراستار شدن خیلی برایم اهمیتی ندارد. الان که دیگر سی و چند سالم شده، ولی از همان 18 سالگی که وارد این حرفه شدم هیچ وقت به فکر این نبودم که دنبال سینمای پرفروش باشم، بیشتر دنبال سینمای ماندگار هستم تا پرفروش، بیشتر آمدم تا بمانم. فکر میکنم هنوز در سینمای ایران «ستاره» نداریم.
پژمان بازغی درسال 1407
وزنهبردار پیر
کشتیگیر جوان اگر فن را خوب بلد نباشد، یک طوری بازور کارش را پیش میبرد اما کشتیگیر پیر با فنونی که بلد است باز هم کشتیگیر است، حتی اگر زورش کم باشد زیرا فنها را خوب اجرا میکند و دیگر مثل جوانیاش فن را فراموش نمیکند. وزنهبردار جوان فن و زور را با هم دارد پیر که شد هر قدر هم فن بلد باشد چون زور ندارد، دیگر وزنهبردار نیست. ستاره سینماشدن شبیه وزنهبرداری است اما برای ستاره سینما ماندن باید شبیه کشتیگیرها بود. پژمان بازغی وزنهبردار خوبی است.
هر کی گفت منظورم چی بود؟!
رضا کیانیان در سال 90 از زبان خودش
در یهحبه قند رویم باز شده بود
زمانی که میخواستم برای بازی در «یه حبه قند» قرارداد ببندم، چند نفر از اطرافیانم گفتند مطمئنی میخواهی این نقش را بازی کنی؟! چون نقشی نبود که مانندش را تا به حال تجربه کرده باشم و آنچنان تاثیرگذار هم نبود اما به همه گفتم، خودم میدانم دارم چه کار میکنم! در «یه حبه قند» نقش یک بنای مشهدی را دارم؛ این شخصیت در عین اینکه فکر میکند همه چیز را میداند، از هیچچیز سر درنمیآورد. میدانید من در زندگی عادیام هرگز نرقصیدهام؟! حتی در عروسی خودم هم نرقصیدهام. چون هم خجالتی هستم و هم فکر میکنم بد است مرد گنده برقصد، هم اینکه اصلا بلد نبودم! نخستینبار در سینما در فیلم «فرش باد» کمی رقصیدم، با اینکه خودم پیشنهاد کردم اما برایم خیلی سنگین بود. بار دوم هم در «100سال به این سالها» بود که هنوز نشان داده نشده. این دفعه در «یه حبه قند» دیگر رویم باز شده بود! راست میگویند که اولش سخت است!
رضا کیانیان درسال 1407
باز هم ما را متعجب خواهد کرد
میشود قیمت سکه را در 17 سال آینده پیشبینی کرد. میشود آرایش سیاسی در کشورهای جهان را در 17 سال آینده پیشبینی کرد. میشود شکل پرایدهای تولید 17 سال آینده را پیشبینی کرد. میشود داستان سریال «قلب یخی» را در 20 سال آینده پیشبینی کرد.
میشود سطح آب پشت سد کرج را در 10 سال آینده پیشبینی کرد. میشود قیمت تخممرغ را در 10 سال آینده پیشبینی کرد. میشود وضعیت زندگی مشترک زوجهای هنرمند را در 10 سال آینده پیشبینی کرد. میشود نام مربیان و ترکیب هیئتمدیره پرسپولیس در 10سال آینده را پیشبینی کرد. حتی اگر مایکل جکسون زنده بود میشد فرم چهرهاش را با همه عملهای جراحی متعددش پیشبینی کرد.
اگر همه پیشبینیهای محال بالا شدنی باشد، باز هم نمیشود پیشبینی کرد که رضا کیانیان، در 10 سال آینده مشغول چه کاری است. فقط همین را میدانیم که آن روزها از کاری که کیانیان میکند متعجبیم. این قابل پیشبینی است.
مهناز افشار در سال 1390 از زبان خودش
شاید روزی خداحافظی کنم
متاسفانه در سینمای ایران، یک بازیگر نمیتواند نقشهای متعدد و متفاوتی را پس از یک سن مشخص بازی کند و نقشهای ما به تکرار میرسد البته هستند بازیگران میانسال و خوشذوقی که بازیگران قابلی هستند و جزو افتخارات ما محسوب میشوند اما باز هم به خاطر محدودیتهای انتخاب نقش فکر میکنم جای چندانی برای بازیگرانی از نسل ما باقی نماند! شاید هم روزی از بازیگری خداحافظی کنم اما اکنون این را قطعی نمیگویم، وقتی خواستم این کار را انجام دهم، حتما آن را بیان خواهم کرد. من نقشهای متفاوتی را تجربه کردهام، باید فرصت به جوانترها داده شود و آنها هم وارد بازی و عمل شوند، ضمن اینکه تعداد کسانی که هر روز به صنعت سینما میآیند، زیاد و زیادتر میشود. گرچه باید اشاره کنم دوست دارم در روزهای اوج، بازیگری را ترک کنم.
مهناز افشار درسال 1402
زندگی همین است
خانم افشار صبح زود از خواب بلند میشود، چای و صبحانه آماده میکند، مرد و بچهها را بیدار میکند، صبحانه میخورد، مهناز لباس بچهها را میپوشاند، مرد قبل از رفتن به محل کار، آنها را به مهد کودک میرساند، مهناز میز صبحانه را جمع میکند، برای خرید بیرون میرود به خانه میآید، خریدها را جابهجا میکند، ناهار میپزد، بچهها را از مهد میآورد، ناهار میخورند، استراحت میکنند، به پارک میروند، به خانه میآیند، بچهها تلویزیون میبینند، مهناز شام را حاضر میکند، مرد میآید همگی دور هم شام میخورند، بچهها شام میخورند و میخوابند، مهناز و همسرش فیلم میبینند، چای میخورند و درباره آینده بچهها حرف میزنند... زندگی همین است.
لیلا حاتمی در سال 1390 از بان خودش
جریان عکاسی از کفش من
اصولا از مصاحبه گریزان هستم. رسانههای فرانسوی هم مثل مطبوعات ایران سوال میپرسیدند و تفاوت زیادی نداشت. ما عادت داریم هر سوالی از ما بپرسند و هیچ سوالی برایمانغیرعادی نیست! ایدهآل یک بازیگر این است که از او درباره کارش سوال شود اما مصاحبهکننده باید خیلی حرفهای باشد که در این حوزه بماند و سوالهای جالبی بپرسد. معمولا خیلی راجع به شخصیتی که بازی شده از بازیگر میپرسند حتی در پشت صحنه فیلمهای خارجی هم میبینید که بازیگرها دارند بیشتر درباره نقشی که بازی کردهاند صحبت میکنند. البته گاهی هم در مصاحبهها کاری میکنند که به آدم برمیخورد؛ مثلا 10 سال پیش چند نفر از مجله (پاری ماچ) آمدند اینجا، مصاحبهخوبی هم کردیم، وقتی میخواستند عکس بگیرند، دیدم دارند از کفشم عکس میگیرند! خیلی به من برخورد چون کارشان به این معنی بود که بهعنوان یک بازیگر اهمیتی ندارم و فقط بهعنوان یک سوژه برایشان جالب هستم! به محض خارج شدنشان از خانه تلفن زدم و مصاحبه را کنسل کردم! طبیعتا یک ایرانی چنین کاری با من نمیکند چون یک چیزهایی بین ما مشخص است. در آنجا چنین اتفاقاتی نیفتاد اما سوالهای بیربط و شخصی که مثلا بخواهند میزان اعتقاداتم را بسنجند، پرسیده میشد.
لیلا حاتمی درسال 1402
ستارهای در نقش مادر
هر قدر هم که زیبا باشی، وقتی زمانش بگذرد، چهرهاش عوض خواهد شد. ستارههای امروز سینما در 12 سال آینده پیرتر و پیرتر میشوند. کسی ستاره مصنوعی دوست ندارد و نه فروش میآورد بنابراین تفاوتی نمیکند که پیر باشد یا... 10سال آینده سینما 10 سال بیمادر است. مادر میانسال در سینما نخواهیم داشت مگر ستارهای که خودش بازی میکند، نه چشم و ابرویش، لیلا حاتمی ستاره میانسالی خواهد بود که هنوز ستاره است. ستارهای در نقش مادری که میتواند عروسدار یا داماددار هم باشد.
فریبرز عربنیا در سال 1390از زبان خودش
من تکثیر میشوم
من بازیگرم که هم به واسطه تخصصم، حرفهام و عشقم به مردم و این سرزمین تکثیر میشوم، هم به واسطه نقشهای مختلفی که از لایههای مختلف اجتماع و اقوام مختلف بازی میکنم و هم از طریق تاثیر بر فرهنگ کشورم. من فریبرز عربنیا ارمنی «شکلات داغ»، بلوچ «خاک و آتش»، ترکمن «دلباخته»، معترض «سلطان»، مختار «مختارنامه» و پلیس «ضیافت» هستم. من از طریق تکثیر و تکثر جلوههای حق متعال بهعنوان یک بازیگر قامت مجسم تمنیات، ترسها، آرزوها، تردیدها، شادیها و رنجها و تمام تب و تاب روح مردم سرزمینم هستم. مقام بازیگر، میراث فرهنگی یک سرزمین است و هم پرورده و آموخته آن فرهنگ. پس یک هنرمند واقعی پیش از هر چیز و بیش از هرچیز یک انسان مستقل است. بزرگترین بلای هنر در عصر فعلی سرزمین من این است که هنرمندان، خودشان را ملزم میدانند تا به جریانی منتسب شوند!
عربنیا درسال 1403
آقای پورعرب، ببخشید عربنیا
در 10سال آینده احتمالا عده زیادی وقتی او را ببینند، اگر نخواهند بگویند؛ « مختار!» و اصرار داشته باشند اسمش را صدا بزنند باید کلی به مغزشان فشار بیاورند که «عربنیا» را «پورعرب» نگویند. نه به خاطر شباهت ظاهری فقط به خاطر شباهت در نام «فامیل». خب طبیعی است آدم اسمی را که خیلی کم میشنود فراموش کند. مگر در 10سال آدم چند بار میتواند به برنامه «هفت» برود و با حامد بهداد دعوا کند و اسمش تکرار شود؟!
حامد بهداد در سال 1390 از زبان خودش
همیشه تصور کردهایم تافته جدا بافتهایم
همه ما بازیگران «سعادتآباد» در فیلم به یک میزان حضور داریم و بازی میکنیم اما اعتقادی ندارم که من، نقش اول فیلم نیستم، اتفاقا برعکس رل اول این فیلم را من بازی میکنم. به هر حال هنگام قرارداد بستن به اینکه اسم بازیگران در تیتراژ کجا بخورد فکر شده است، ما هم در توهم و خودشیفتگی خودمان که همیشه تصور میکردیم تافته جدا بافته هستیم درخواست کردیم اسممان را در تیتراژ مجزا بزنند و قبل اسممان «و» بیاید؛ اینها چیزهای مهمی نیستند و در قبرستان سینما ریخته خواهند شد، چیزی که باقی میماند، آن مقدار جاودانگی سیاسی_اجتماعی و دغدغه فرهنگی است که آغشتهاش شدهای تا همگام با او حرکت کنی؛ اینها اصل است، وگرنه دستمزد، نقش یک، کجا قرار گرفتن نامت در تیتراژ و...، جزو حروف بیارزش و منسوخ سینما به حساب میآیند.
حامد بهداد درسال 1408
خدا نکند خراب شود
حامد بهداد در همه چیز سریع است انگار همیشه عجله دارد. در حرف زدن در دعوا کردن در محبوبشدن در جوابدادن در جوابیهدادن و...
کافی است بهداد تصمیم بگیرد که پیاده روی کند، اگر از میدان راهآهن قدمزدن را شروع کند، در میدان تجریش قهرمان دوی سرعت ایران خواهد بود، پس اینکه بهداد در 10سال آینده چه خواهد شد، فقط به این بستگی دارد که در چه راهی قدم بگذارد. فقط امیدوارم تصمیم نگیرد که «خراب» شود چون با این سرعتی که دارد فقط خدا میداند چه چیز از کار در خواهد آمد