عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

علیرضا علوی‌تبار در روزگار نوشت:


بخش قابل توجهی از نوشته‌ها و سخنرانی‌های جریان محافظه‌کار معطوف به نقد و نفی گروهی می‌شود که در ادبیات محافظه‌کاران با عنوان «جریان انحرافی» معرفی می‌شوند. قرائن و شواهد نشان می‌دهد اشاره آنها به گروهی است که یکی از نزدیک‌ترین افراد به ریاست دولت مستقر نماد آن محسوب می‌شود. موج تبلیغاتی موجود علیه این گروه این پرسش را برای ناظران و تحلیلگران پیش آورده است که این گروه مورد جمله چه ویژگی‌هایی دارد و چرا از طرف محافظه‌کاران حاضر در حاکمیت به عنوان «جریان انحرافی» معرفی می‌شود؟ با فرض اینکه مصداق این عنوان (جریان انحرافی) برای خوانندگان شناخته شده است به بررسی ویژگی‌های آن می‌پردازیم تا از این طریق کمکی کرده باشیم به تحلیل دقیق‌تر وضعیت موجود جناح‌های مختلف درون حاکمیت و موضع‌گیری‌های دقیق‌تر در مورد آنها. به نظر می‌رسد گروه مورد بحث اگر از لحاظ تحلیل سیاسی مورد توجه قرار گیرد دارای ویژگی‌های زیر است.


1-یک «باند» سیاسی است نه یک «جریان» سیاسی
در تحلیل تحولات سیاسی گاهی با «رفتارها»، «مواضع» و «گرایش‌ها»یی مواجه می‌شویم که اولاً توسط افراد مختلفی به منصه ظهور می‌رسند و ثانیاً مستقل از ویژگی‌های فرد ابرازکننده از نوعی شباهت و رابطه متقابل برخوردارند. هرگاه در صحنه جامعه و سیاست با مجموعه‌ای از نمودهای مشابه و تکرارشونده توسط افراد مختلف مواجه شویم می‌توانیم از وجود یک «جریان» سیاسی سخن بگوییم.
وضعیت جمع مورد نظر و گسترش نمودهای آن در درون حاکمیت به گونه‌ای نیست که بتوان از آنها با عنوان یک «جریان» سیاسی سخن گفت. نام مناسب برای این جمع اصطلاح «باند» است. باند سیاسی به طور معمول به گروهی گفته می‌شود که دیدگاه‌ها و گرایش‌ها و رهبری خود را پنهان می‌کنند. افراد عضو یک «باند» به طور معمول با یکدیگر ارتباط متقابل دارند، هدف خاصی را دنبال می‌کنند، از هنجارهای جمعی مشترکی در رفتارهایشان پیروی می‌کنند و دارای احساس همبستگی و احساس هویت مشترک (مفهوم «ما») هستند. باندها به دلایلی از تشریح کامل مواضع و برنامه‌های خود پرهیز می‌کنند و جریان رهبری‌کننده و اداره‌کننده خود را مخفی کرده و در معرض ارزیابی دیگران قرار نمی‌دهند.
در حالی که در جامعه امروز ما محافظه‌کاران، اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان جریان‌های سیاسی هستند، می‌توان از وجود باندهای سیاسی در عرصه سیاسی ایران نیز سخن گفت. هر چقدر فضای سیاسی بسته‌تر باشد و کسب قدرت از طریق سازوکارهایی غیر از مردمسالاری صورت گیرد، میزان باندهای سیاسی در جامعه افزایش می‌یابد.


2- در تلاش است از «اسلام فقه‌محور» گذر کند
پس از انقلاب به دلایل مختلفی طرفداران «اسلام فقاهتی» در موضع سرکردگی نظام سیاسی قرار گرفتند. تفسیر فقه‌محور از اسلام دو ویژگی اصلی داشت. اول اینکه مهم‌ترین وجه تمایز یک مسلمان واقعی را از دیگران در تبعیت او از «احکام فقهی» جست‌وجو می‌کرد. اسلام فقاهتی بیش از آنکه بر احساس‌های دینی یا اخلاق تاکید داشته باشد رفتار مبتنی بر احکام فقهی را مهم‌ترین شاخصه دینداری می‌دانست. از این‌رو آرمانش ایجاد جامعه‌ای بود که تنظیم روابط میان افراد در آن بر مبنای آموزه‌های فقهی صورت می‌گرفت.

....
باندی که موضوع بحث است نمی‌تواند اسلام فقاهتی و الزامات آن را بپذیرد چراکه در میان فقهای سنتی متصل به حکومت پایگاه و جایگاهی ندارد. به علاوه نمی‌خواهد با مقید کردن خود به فقه متعارف دست و پای خود را در عمل ببندد. این باند خواهان حداکثر آزادی عمل و تصمیم‌گیری برای خویش است. می‌خواهد در بهره‌گیری از اموال عمومی، مشاغل دولتی و موقعیت‌های موجود در دستگاه اجرایی حداکثر آزادی را داشته باشد و همان طور که صلاح می‌داند هزینه کرده و تفویض اختیار و امتیاز کند. از این رو ناگزیر است راهی پیدا کند تا از طریق آن نیاز به مشروعیت‌بخشی روحانیون سنتی نداشته باشد و مشروعیت تصمیم‌ها و رفتارهای خود را از منبع دیگری بگیرد و به علاوه محدودیت‌های ناشی از تمکین به فقه را نیز نداشته باشد. طرح بحث ارتباط مستقیم با امام زمان(عج) و تمسک به علوم غریبه از همین نیاز به گذر از اسلام فقه‌محور ناشی می‌شود.

البته توجه به این نکته ضروری است که جناح محافظه‌کار نیز در عمل چندان پایبند فقه نیست و با استدلال‌های دیگری خود را از محدودیت‌ها و قیدهای التزام به فقه رها کرده است. بسیاری از رفتارهای سیاسی در ایران امروز نه مقید به فقه‌اند و نه مقید به اخلاق.

3- فاقد پایگاه اجتماعی مشخص است 
اقتصاد کشور ما اقتصادی رانتی- نفتی است. حکومت‌ها در اقتصادهای رانتی می‌کوشند برای خود «قشرهای تحت‌الحمایه» پدید آورند. درآمد نفت و امکان توزیع آن توسط حکومت این امکان را پدید می‌آورد که بخش‌هایی از جامعه را بیش از بخش‌های دیگر منتفع ساخت و از این طریق وفاداری و همراهی آنها را خرید. علاوه بر قشر تحت‌الحمایه‌ای که هر جریانی که قدرت را در اختیار داشته باشد می‌تواند برای خود ایجاد کند، جریان‌های پایدار سیاسی در ایران هر کدام از پایگاه و تکیه‌گاه اجتماعی مشخصی برخوردارند. هم جریان محافظه‌کار و هم جریان‌های اصلاح‌طلب و دگرگونی‌طلب دارای پایگاه و تکیه‌گاه‌های اجتماعی خاصی هستند. البته وزن اجتماعی آنها، یعنی درصدی که در جامعه از آنها حمایت می‌کنند با هم فرق می‌کند. علاوه بر این می‌توان در میان طرفداران یک جریان سیاسی فعالان و منفعلان را از یکدیگر جدا ساخت. همه طرفداران یک گرایش در جامعه لزوماً آماده سازمان‌یابی و اقدام جمعی سیاسی و هزینه کردن منابع برای پیشبرد یک هدف سیاسی نیستند. برخی فعالند و برخی منفعل و در انتظار اقدام دیگران.


باند مورد بحث هیچ تکیه‌گاه و پایگاه اجتماعی مشخصی ندارد. به طور مثال بخشی از محافظه‌کاران در جامعه ما متکی بر پیوند تاریخی بازار- روحانیت هستند و آن را نمایندگی کرده و از طرف آن حمایت می‌شوند. اصلاح‌طلبان به طور عمده مورد حمایت بخش‌هایی از طبقه متوسط جدید هستند. اما باند مورد نظر به‌رغم تخصیص منابع بسیاری که انجام داده و تلاش بسیار برای ایجاد یک قشر تحت‌الحمایه کرده است، هیچ‌گونه تکیه اجتماعی مستقل از سایر شرکای قدرت ندارد. هیچ بخشی از جامعه نیست که این باند بتواند به طور مستقل بر آن تکیه کرده و در موقع لازم حمایتش را داشته باشد.


4- کارکردها و نقش‌های محدودی دارد
باند مورد نظر در یک فرآیند معمولی به قدرت نرسید. صاحبان قدرت در فرآیندی غیرمتعارف و غیرشفاف سهمی از قدرت را به آنها واگذار کردند.
توقع خاصی از آنها وجود داشت. آنها سهمی از قدرت را دریافت کرده بودند تا نقش خاصی را بازی کنند. آنها آمده‌اند تا قشرهای مشخصی از جامعه را که با توقعات رسمی همسو نبوده‌اند تنبیه کنند، آنها آمده‌اند تا بخشی از شرکای سابق را حذف کنند و منابع مالی و پست‌های سیاسی و اداری آنها را بگیرند و با تبلیغ و افشاگری اعتبار اجتماعی آنها را بگیرند، آنها آمده‌اند تا مراکز تصمیم‌گیری جمعی را حذف کنند و فرآیندهای عقلایی تصمیم‌گیری را کنار گذاشته و تصمیم‌گیری فردی را جایگزین آن کنند. ترکیب افراد این باند، گفتمان غالب آنها و توانایی‌های آنها تنها متناسب با توقعاتی است که از آنها می‌رفته است. اعضای این باند کار دیگری بلد نیستند. آنها کارکردهای بسیار محدود و نقشی کاملاً مشخص را می‌توانند داشته باشند. در حالی که آنها از نظر حقوقی در جایگاهی قرار گرفته‌اند که لازمه آن ایفای نقش‌های متنوع و کارکردهای چندگانه است. باند مورد بحث نقشی را که از آن انتظار داشته‌اند ایفا کرده است و از این رو دلیلی برای باقی ماندنش در درون قدرت وجود ندارد.


در پایان اگر بخواهیم جمع‌بندی از مباحث داشته باشیم باید بگوییم با باند، بدون اصول مشخص فکری و سیاسی، بدون پایگاه اجتماعی مشخص و با کارکردی بسیار محدود مواجهیم. با توجه به ویژگی‌های فوق باید به آنها به عنوان ابزاری برای گذر از یک دوره به دوره‌ای دیگر نگریست و آینده‌ای پایدار در عرصه سیاسی ایران برای آنها نمی‌توان تصور کرد