عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

آنچه در پى مى آید، حاصل سخنرانى دکتر على اکبر ولایتى درباره گونه شناسى اجمالى شیعیان جهان و شکل گیرى جنبش هاى شیعى در دو قرن اخیر و همچنین تأثیر انقلاب اسلامى بر سایر کشورهاست که در «مؤسسه شیعه شناسى قم» ایراد شده است.

تعریف «منطقه»

تعریف هاى «منطقه» متعددند; یعنى هر کس از این کلمه برداشتى دارد. گاهى منظور «منطقه خاورمیانه» است، گاهى «منطقه خاور نزدیک» یا حتى هر دوى این ها. تعاریف متفاوتى طى قرن اخیر از کلمه «منطقه» شده است. انگلیسى ها از شمال آفریقا تا شرق آسیا را به «خاور نزدیک»، «خاور میانه» و «خاور دور» تقسیم مى کردند. اخیراً آمریکایى ها اصطلاح «خاور نزدیک توسعه یافته» یا «خاور نزدیک بزرگ» را جعل کرده اند و عملا به «خاور میانه قدیم» یا خاور میانه با تعبیر انگلیسى ها و کشورهاى دیگر از جمله جمهورى هاى تازه استقلال یافته قفقاز اطلاق مى کنند. صهیونیست ها هم دارند همین کار را مى کنند. معلوم مى شود این طرحى است که هر کدام از این تعاریف با قصد و غرض سیاسى خاص به دنبال آن هستند. در تعریف قدیم، ایران جزو خاورمیانه به حساب مى آید، اما ترکیه و پاکستان جزو خاور میانه به حساب نمى آیند و بر اساس بعضى از تعاریف، ایران جزو آسیاى غربى است. این بستگى دارد به اینکه چه کسى در کجا دارد راجع به ایران و یا این منطقه صحبت مى کند. بنابراین، «منطقه» تعریف مشخصى ندارد; نه مى توان گفت «خاورمیانه»، که در آن صورت، شبه قارّه جزو آن به حساب نمى آید، و نه مى توان گفت «خاورنزدیک»، و نه به این شکلى که آمریکایى ها اخیراً گفته اند که حتماً شبه قارّه جزئش نیست.


شمار شیعیان

درباره تعداد شیعیان جهان، ارقام متفاوتى نقل مى شوند; بین دویست تا سیصد میلیون نفر ارقامى هستند که ذکر مى شوند، که اگر این طور باشد بین 15 تا 25 درصد جمعیت مسلمانان شیعیان هستند. علت آنکه نه در مورد تعداد حقیقى مسلمانان آمار دقیقى در دست است و نه در مورد تعداد حقیقى شیعیان، این است که آمارها در بسیارى از جاها در دست دولت ها هستند و دولت ها بنا به مصالح سیاسى خودشان، عددها را متفاوت مى گویند.

بنده خاطرم هست طى سال ها، سفرهایى که به هند داشتم، از مقامات و مسئولان هندى ارقام متفاوتى درباره تعداد مسلمان هاى هند مى شنیدم; سال هاى متوالى هر وقت سؤال مى کردیم تعداد مسلمان ها چقدر است، مى گفتند: بین 80 تا 90 میلیون نفر، اما خود مسلمان ها مى گفتند: بین 150 تا 200 میلیون نفر. تفاوت بسیار است. جمعیت هند سال به سال زیاد مى شود، اما جمعیت مسلمان ها تغییر نمى کند! رقم هایى که از جمعیت مسلمان ها ذکر مى کردند، ثابت بودند، اما جمعیت هند مرتب افزایش پیدا مى کرد! از 800 میلیون شروع شد، تا به یک میلیارد رسید. در چین هم همین طور، ارقام رسمى که دولت چین مى داد، مسلمان ها را 15 میلیون نفر ذکر مى کرد، اما مسلمان ها تعداد خود را 50 میلیون مى گفتند. سال هاى متوالى ما هر وقت از چینى ها مى پرسیدیم، همین عدد ثابت 15 میلیون را مى گفتند، ولى جمیعت چین از حدود مثلا 900 میلیون به یک میلیارد و سیصد میلیون نفر رسید، اما رقم مسلمان ها تغییر نکرد! بالاخره، اگر جمیعت چین یا هند یک رشد سه درصدى دارد، مسلمان ها هم به همین نسبت باید زیاد شوند. این نشان مى دهد که یک عزم سیاسى پشت این آمارها هست و به این آمارها نمى شود تکیه کرد. البته شاید مسلمان ها هم به صورت واکنشى عدد خودشان را بیش از آنچه هست بگویند; مثلا، از آن طرف مى گفتند: عدد مسلمانان هند 90 میلیون است; از این طرف، مسلمانان مى گفتند: 150 تا 200 میلیون نفر است. شاید نه 200 میلیون نفر رقم واقعى است و نه 90 میلیون نفر; طرفین هر کدام بر اساس مصالح خودشان، عدد مسلمانان را یک رقمى ذکر مى کنند که لزوماً منطبق با واقیعت نیست.

در مورد شیعیان هم همین طور است. اگر از شیعیان افغانستان بپرسید که چند درصد مردم شما شیعه هستند، مى گویند: 25 درصد، اما اگر از اهل سنّت افغانستان بپرسید: مى گویند: 10 درصد. به همین صورت، در پاکستان و در جاهاى دیگر، رقم ها را متفاوت مى گویند. علت این موضوع هم مشخص است; هر جمعیتى متناسب با درصد و نسبتشان در هر جامعه اى، به همان نسبت، حقوق و مزایاى خود را مطالبه مى کنند. در عراق، شیعیان شوراى حکومتى بر اساس 13 نفر از 25 نفر هستند; یعنى از 25 نفر اعضاى شوراى حکومتى 13 نفر آن ها شیعه هستند. این میزانى است که در مجموع، گروه هاى داخل عراق، هم عرب هاى سنّى و کردها و هم عرب هاى شیعه در آن به تفاهم رسیده اند که درصد شیعیان در عراق این مقدار است که اندکى بیش از 50 درصد است. شاید اگر از شیعیان خارج از حکومت سؤال شود، درصد شیعیان عراق را تا حدود 60 درصد هم برسانند. همین طور است در عربستان و در دیگر کشورها; مثلا، در لبنان با وجود اینکه یک کشورى است که مناصب بر اساس مذهب تقسیم شده و رئیس جمهور مسیحى مارونى است، نخست وزیر سنّى است و رئیس مجلس شیعه، اما در عین حال، یک عدد ثابت و قابل اتّکایى وجود ندارد. به همین دلیل است که این مقدار بین حداقل و حداکثر تعداد شیعیان در جاهاى گوناگون دنیا فرق مى کند.

فرقه هاى شیعه

شیعیان از فرقه هاى گوناگون هستند: «شیعه امامیه» منظور شیعه دوازده امامى است. شیعیان زیدیه که 4 امامى هستند و عمدتاً در یمن زندگى مى کنند و پس از حضرت على بن الحسین(علیه السلام)، زید بن على بن الحسین را و پس از او، یحیى بن زید را امام مى دانند. فلسفه شان هم «قیام به سیف» است و به همین دلیل، یمنى ها نوعاً خنجرى به کمر دارند که نمادى است از فلسفه قیام به سیف و شیعیان اسماعیلیه، که هفت امامى هستند و باطنى ترین نوع شیعیان هستند، شش امام ما را قبول دارند; یعنى تا امام صادق(علیه السلام) را. هفتمین امامشان را یکى از فرزندان امام صادق(علیه السلام)مى دانند که در زمان حیات خود آن حضرت، فوت کرد; یعنى اسماعیل. این ها بیشتر در شبه قارّه هند و شرق آفریقا، در بدخشان، در شمال شرقى افغانستان، بخشى در تاجیکستان، بخشى در چین در «سینچیانگ» یا ترکستان شرقى هستند. در سوریه، کسانى که به «علوى» معروفند، علوى نیستند; این ها با علوى هاى ترکیه متفاوتند. علوى هاى ترکیه بیشتر بکتاشى اند. علوى هاى سوریه نصیریه اند. این ها شیعه دوازده امامى اند، اسماعیلیه نسیتند، شیعه غالى دوازده امامى اند; یعنى تمامى ائمّه ما ـ علیهم السلام ـ را قبول دارند، اما یک نوع شیعه غالى هستند که صبغه پر رنگ باطنیگرى دارند. در زمان تسلط فرانسوى ها بر سوریه و لبنان، نام این ها را «علوى» گذاشتند، وگرنه این ها علوى نیستند. شیعه امامیه از ـ به اصطلاح ـ فرقه «نصیریه» هستند که حکومت کنونى سوریه، یعنى رئیس جمهور و عده اى از رجال درجه یک سوریه از همین طایفه هستند.


موقعیت شیعیان در جهان

شیعیان به چه کارى مشغولند؟ چه امکاناتى دارند؟ چه نیازمندى هایى دارند؟ و موقعیت اجتماعى شان در این جوامع چگونه است؟ در کشورهاى گوناگون، موقعیت ها و امکانات آن ها متفاوتند. در ایران، باید گفت: بدون تردید، هیچ کشورى ـ به تعبیر امروز ـ در طول تاریخ اسلام، به اندازه ایران پایگاه تشیّع نبوده است. البته بعضى این را به عصر صفوى نسبت مى دهند و مى گویند: این موقعیت در آن زمان تقویت شد، اما همواره مهم ترین پایگاه شیعه ایران بوده است. قوّت شیعه فقط در زمان صفویه نبوده، در زمان آل بویه هم در ایران تشیّع حاکم بود و قیام سربداران، که شیعه بودند، در مقابل مغول، خود حکایت از نفوذ شیعه مى کند. پایگاه اولیه شیعیان اسماعیلیه در «قهستان» خراسان، منطقه اى نزدیک بیرجند بود. این منطقه را در کتاب هاى تاریخى، به عنوان یکى از پایگاه هاى شیعه اسماعیلیه ذکر مى کنند. «الموت» قزوین هم از پایگاه هاى شیعه اسماعیلیه بود. خراسان پایگاه شیعه زیدیه بود. وقتى یحیى بن زید به خراسان آمد و شهید شد، پس از آنکه خراسانیان علیه بنى امیّه قیام کردند، وقتى توانستند در خراسان قدرت را به دست بگیرند، مدت یک ماه در مرو پرچم سیاه برافراشتند و براى یحیى بن زید عزادارى نمودند، بعد به سمت شام حرکت کردند تا با مروان بن محمّد، آخرین خلیفه اموى، مقابله کنند. این وضعیت شیعه در خراسان بود. در آن زمان، یعنى در نیمه اول قرن دوم هجرى، قدرت شیعه در خراسان این طور بود که قیام کردند، اول منطقه خراسان را در دست گرفتند و یک ماه براى یحیى بن زید عزادارى کردند. آل بویه هم وقتى بر بغداد تسلط پیدا کردند، مراسم عزادارى عاشورا را در بغداد برگزار کردند; روز عاشورا سیاهپوش مى کردند و عزادارى در بغداد به راه مى افتاد. شهید اول از لبنان در زمان آل بویه، کتاب لمعه را به پادشاه سربدارى در سبزوار تقدیم کرد. این نشان مى دهد که پایگاه اصلى و قدرت شیعه در همان زمان هم ـ قرن هشتم ـ در ایران بود.

بنابراین، تردیدى نیست که وجود امام زاده ها و مقابر علویان در جاى جاى ایران به عنوان نقاطى مهم، آن گونه که شناسنامه شیعى این مناطق نشان مى دهد، حکایت از آن مى کند که پایگاه اصلى تشیّع از ابتدا در ایران بود و تا زمان ما هم همین وضعیت ادامه پیدا کرده است.


ویژگى ضداستعمارى شیعه

خصوصیت شیعه چه بوده است؟ در دو قرن اخیر، حرکت بیدارى اسلامى به شکل محتوایى اش از ایران شروع شد. بى تردید، کار مرحوم سید جمال الدین اسد آبادى، که از ایران شروع شد، برجسته ترین نماد بیدارى اسلامى در 150 یا 200 سال اخیر بود، و این هم تک ستاره اى نبود که فقط در ایران باشد، همزمان با سید جمال، مرحوم میرزاى شیرازى در رابطه با تنباکو قیام کرد; یعنى سید جمال حرکتش در نیمه دوم قرن سیزدهم هجرى ادامه پیدا کرد و تا ربع اول قرن چهاردهم ادامه پیدا کرد و فتواى مرحوم میرزا هم در سال 1309 قمرى صادر شد. این ها همزمان بودند. اینکه مرحوم میرزا فتوایى صادر کرد و قریب به اتفاق علما و مجتهدان ایران از او تبیعت کردند، از وجود یک زمینه آماده در موضوع مبارزه با استعمار حکایت مى کند. و این به جاهاى دیگر هم سرایت کرد، نه فقط به جهان تشیّع، بلکه به کل جهان اسلام. بى شک، حرکت بیدارى اسلامى در مصر، متأثر از سیدجمال الدین اسدآبادى است و داعى اصلى و اولیه اش براى بازگشت به اسلام اولیه مرحوم سیدجمال است، وگرنه پیش از سیدجمال در مصر، طحطاوى بود که تقریباً قریب دویست سال از زمان او مى گذرد. او به نوعى حکومت ملّى ـ مذهبى یا اسلام لیبرالى را توصیه مى کرد. اصلا نوع دعوت و کیفیت دعوت او با دعوت سیدجمال الدین اسدآبادى تفاوت مى کرد.

مجله عروة الوثقى، که مرحوم سید در پاریس 18 شماره آن را منتشر کرد، برجسته ترین شاخصش مقابله و مبارزه با استعمار انگلیس بود، در حالى که دیگرانى که پیش از او احیاناً در مصر توصیه به مبارزه و بیدارى مى کردند به نوعى کنار آمدن با غرب را توصیه مى کردند. اولین کسى که دعوت بازگشت به اسلام اصیل کرد، مرحوم سید جمال بود که ادامه راهش در مصر به «اخوان المسلمین» مى رسد. این بذرى است که سید جمال در مصر کاشت.

به هر حال، حرکت شیعیان در ایران همواره الگو بوده است، اولا براى کل شیعه در دنیا، و ثانیاً براى کل مسلمان ها. اگر هم در عراق حرکتى صورت گرفته ـ حتى شخص برجسته اى مثل مرحوم کاشف الغطاء، که اولین عالم برجسته اسلامى، چه شیعه و چه سنّى، است که فتواى جهاد علیه اسرائیل و صهیونیست ها را داد ـ بعد از سید جمال بوده است. چه در بین سنّى ها و چه در بین شیعیان، کسى با قاطعیت او فتواى جهاد نداده است. او از علماى عراق بود، ولى با وجود این، عَلَم حرکت هاى ضد استعمارى در عراق هم اغلب به دست علماى ایرانى مقیم عراق بود.

در زمان مشروطه و ملّى شدن صنعت نفت هم علما در برافراشتن پرچم ملّى شدن نفت شریک بودند. جوهر این کار مبارزه با انحصارات بین المللى دولت هاى استعمارى بود که در حقیقت، دنباله «قیام تنباکو» است. آنجا با تحریم استعمال دخانیات کمر استعمار انگلیس را شکستند و اینجا با ملّى شدن صنعت نفت. ممکن است به لحاظ مادى این ارزش زیادى نداشته باشد، ولى همین قدر که کشورى و ملتى بتواند هیمنه انگلیس را در قرن 19 بشکند، خودش کار بزرگى است. ملّى شدن نفت ماهیتش همین است. آنجا که موضوع ملّى شدن نفت در مجلس مطرح شد، اکثریت مخالفت مى کردند. رزم آرا در مخالفت با ملّى شدن صنعت نفت در ایران، کلمه معروفش را گفت: «ما نمى توانیم صنعت نفت را اداره کنیم. ایرانى لولهنگ([1]) نمى تواند بسازد، چه برسد به صنعت نفت.» در مخالفت با ملّى شدن صنعت نفت یک کارى توسط «فداییان اسلام» صورت گرفت که این را همه قبول دارند، چه مخالفان و چه موافقان. اینکه گلوله خلیل طهماسبى صنعت نفت را ملّى کرد درست است، اما پیش از قتل رزم آرا، در مجلس اکثریت با ملّى شدن صنعت نفت مخالف بودند. پس از این کارِ مرحوم خلیل طهماسبى در رابطه با رزم آرا، قریب به اتفاق وکلاى مجلس رأى به ملّى شدن صنعت نفت دادند و حکومت دکتر مصدق استعفا داد، قوام السلطنه روى کار آمد و از دربار براى آیة اللّه کاشانى پیغام دادند که شما مخالفت نکنید تا چند تا وزیر به انتخاب شما در کابینه قوام بگذاریم. مرحوم آیة اللّه کاشانى پیغام دادند که یا حکومت دکتر مصدق بر مى گردد یا من کفن مى پوشم و به خیابان مى آیم که ماجراى سى تیر پیش آمد و حکومت قوام ساقط شد و حکومت دکتر مصدق برگشت.

مراتبى که عرض مى کنم همه براى این است که معلوم شود از ایران حرکت آغاز مى شد و دیگران نگاه مى کردند به اینکه در ایران چه اتفاقى افتاده است و همین را دنبال مى کردند، چه اهل سنّت و چه شیعیان دیگر جاها. براى مثال، قیام الجزایر در سال 1954 شروع شد و در 1962 به پیروزى رسید، هشت سال طول کشید. شاید فرحت عبّاس بود که در یکى از میتینگ ها براى مجاهدان الجزایر گفت: آنچه ما کردیم، در حقیقت، الگو گرفته از نهضت ملّى نفت در ایران بود. مشابه همین را به نوعى جمال عبدالناصر در ملّى کردن کانال سوئز در سال 1956 گفت; چون ملّى شدن نفت در ایران در سال 1951 اتفاق افتاد و ملّى شدن کانال سوئز 1956. آن ها هم همین را گفتند.


الگوى انقلاب اسلامى براى جهان

انقلاب اسلامى ایران در حقیقت، هم براى شیعه و هم براى کل جهان اسلام یک الگوى جدید در کار مبارزاتى و رهایى از شرّ استعمار و احیاى شیعه به وجود آورد. شیعه با انقلاب اسلامى در دنیا احیا شد. یکى از علماى پاکستان مى گفت: در پاکستان، شیعه به حساب نمى آمد. انقلاب شما چندین سال شیعیان پاکستان را به جلو برد. مشابه همین در افغانستان اتفاق افتاد. در افغانستان، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در زمان حکومت عبدالرحمان خان شیعه کشى به راه افتاده بود. تعداد زیادى از شیعیان افغانستان گریختند و به کوه هاى مرکزى و منطقه «هزارجات» رفتند. از آن به بعد هم شیعیان افغانستان سرکوب مى شدند; در زمان عبدالرحمان خان با شدت بیشتر و بعداً در زمان امان اللّه خان و نادر شاه و در زمان ظاهر شاه کم تر; ولى به هر حال شیعه به حساب نمى آمد. اما انقلاب اسلامى ایران شیعه را در آنجا هم احیا کرد. در عراق هم شیعه را احیا کرد و در جاهاى دیگر، چه شیعیان را به طور اخص و چه مسلمان ها را به طور اعم. از انقلاب اسلامى همه الگو گرفتند.

انقلاب اسلامى در ایران آثار و نتایج متعددى داشت، در جماعت شیعه و در بین شیعیان. مهم ترینش احیاى قدرت و قوّت و بیش از همه، هویّت شیعه در کل جهان بود. شیعیان احساس هویّت کردند، احساس شخصیت کردند، احساس قوّت کردند و آنچه در ایران اتفاق افتاد الگو شد، نه تنها براى شیعه، که براى اهل سنّت هم. نوع مبارزه و شکل انقلاب شاید براى کل جهان آثار متفاوتى در جاهاى گوناگون داشت.

اولین اثرى که انقلاب اسلامى ایران داشت، احیاى دین سالارى یا احیاى حکومت دینى با غلظت ها و شکل هاى متفاوت بود. با آقاى لخ والسا، اولین رئیس جمهور بعد از کمونیسم در لهستان، ملاقاتى داشتم. ایشان پس از عصر کمونیسم، بعد از اینکه آقاى ژنرال یاروزلسکى ساقط شد، انتخاب گردید. ایشان به من مى گفت: انقلاب شما به ما این الگو را داد که مى توان یا باید «دین سیاسى» داشت، یا اینکه سیاست در دیانت و دیانت در سیاست دخالت کند و موفق هم باشد. بنده مطّلع شدم که هر کس به ریاست جمهورى یا نخست وزیرى لهستان انتخاب مى شود، پیش از اینکه رسماً کارش را شروع کند، به واتیکان مى رود و به نوعى از پاپ اجازه مى گیرد; در حقیقت، حکمش را پاپ تنفیذ مى کند. این یک شکل ردیف شده از کارى است که در ایران صورت مى گیرد: رئیس جمهور رأیش را از مردم مى گیرد، اما حکمش را ولىّ فقیه تنفیذ مى کند. به نوعى، این تنفیذ آراء مردم را در لهستان، که کاتولیک هستند، توسط پاپ مى بینیم. آقاى لخ والسا به بنده مى گفت: ما در حقیقت، تحت تأثیر انقلاب شما هستیم.

همین موضوع در جهان در میان اهل سنّت با قوّت بیشترى شکل گرفت. در میان اهل سنّت، اینکه دین باید در سیاست و سیاست در دین دخالت کند به شکل خلیفه گرى مطرح بود; یعنى اینکه مسلمانان خلیفه مى خواهند. در قضیه «طالبان» مشاهده کردید که آقاى بن لادن یک ملاّ عمرى پیدا کرد و با او بیعت نمود و دستوراتش را از ملاّ عمر مى گرفت، یا به عنوان «امیرالمؤمنین» به تأیید او مى رساند. یا متفکرى مثل رشید رضا در مصر، نظریه «بازگشت به اسلام اولیه» را در بحث حکومت طرّاحى مى کرد; مى گوید: باید حکومت جهانى واحد مسلمانان تشکیل شود. در آن زمان، از میان رهبران دینى که قدرت را در اختیار داشتند، در یمن امام زیدى بود که هم رئیس حکومت بود و هم امام زیدیه. او مى گفت: ما مى توانیم همه با امام هادى به عنوان امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمانان بیعت کنیم و مرکز حکومت هم ـ مثلا ـ موصل عراق باشد که از همه جا به آن دست رسى تقریباً یکسان است و ملل مسلمان، اعم از عرب و غیر عرب، به آنجا دست رسى دارند. بنابراین، فکر حکومت دینى یا اسلام سیاسى، چه در بین اعراب و چه غیر اعراب و چه در بین سنّى ها و چه اهل شیعیان مطرح بوده است. در شبه قارّه هند، اشخاصى مثل ابوالاعلاء مودودى یا ابوالحسن نقدى یا دیگران و قبل از این ها مثل علاّمه اقبال لاهورى، هر کدام به شکلى معتقد بودند که باید حکومت واحد اسلامى تشکیل شود و کسى که مسلمانان با او بیعت کنند در رأس این حکومت قرار گیرد.

البته در تشیّع وضعیت جور دیگرى است. با توجه به تبعیتى که مردم از مراجع دارند و طرح نظریه «ولایت فقیه» یا طرح مجدّد آن یا تقویت و ترویجش توسط حضرت امام راحل(رحمه الله) موجب شد شکل جدیدى از حکومت، که اسمش «مردم سالارى دینى» گذاشته شده است، مطرح شود. این شکل جدیدى از حکومت است که نه در تاریخ اسلام سابقه دارد و نه در تاریخ جهان. واضع این هم شیعیان هستند که از ایران شکل گرفته; یعنى دموکراسى در کنار مذهب، مذهب در کنار دموکراسى. هر کس حاکم مى شود رأیش را از مردم مى گیرد، اما توسط رهبر دینى حکم او تنفیذ مى شود; مشروعیتش از دین است، مقبولیتش از آراء مردم. در تاریخ اسلام هم همین طور بوده است. حق خلافت با على بن ابى طالب(علیه السلام) بود، اما آنجا که مردم به ایشان رو آوردند، همین هجومى که مردم کردند، براى ایشان تکلیف آورد; یعنى بیعت مردم حتى با کسى که حق خلافت با او بوده این هم جزو شروط است. در غدیر هم که حضرت على(علیه السلام)نصب مى شود، مسلمانان با آن حضرت بیعت مى کنند. پس این هر دو یعنى «نصب الهى» و «اقبال مردم» چنین ریشه اى دارد به قدمت تاریخ اسلام. اما این به شکل جدیدش مطرح شده است; شده «مردم سالارى دینى». آنچه در ایران و توسط شیعه عرضه شده، در کشورهاى جهان سوم و در تاریخ اسلام به این شکل، بى نظیر است. «بیعت» یک شکل ابتدایى از رأى گیرى است. شکل جدیدتر بیعت، «رأى گیرى» است. چنین الگویى با چنین وضعى در دنیا سابقه ندارد.

زمانى که انقلاب کبیر فرانسه اتفاق افتاد و لیبرالیسم و لیبرال ـ دموکراسى با آن انقلاب پایه گذارى شد، با نظریه پردازى هاى افرادى مثل ژان ژاک روسو، زمینه فکرى اش آماده شد. مبدأ تاریخ لیبرال ـ دموکراسى از همین انقلاب کبیر فرانسه است. این مترادف است با کنار گذاشتن دین; یعنى در مخیّله غربى ها نمى گنجد که آدم، هم مى تواند دین داشته باشد، هم براى تعیین حکومت رأى بدهد. این ها نمى توانند دین و دنیاى مردم را یک جا جمع کنند، با آن فلسفه و نگاهى که مسیحیت به دنیا و حکومت دارد و با سابقه هزار ساله اى که مسیحیت قرون وسطا در اروپا دارد. به همین دلیل، آنچه را هم در جهان سوم اتفاق مى افتاد یا یک حرکت چپ بود یا یک حرکت راست. اگر چپ بود به نوعى الگویش انقلاب اکتبر روسیه بود، و اگر راست بود الگویش انقلاب ژویه 1789 فرانسه بود. ولى شما مى بینید که براى اولین بار، انقلابى با خاستگاه شرقى یا جهان سومى بدون الگو گرفتن از غرب ـ که باید گفت: هم مارکسیسم و هم لیبرالیسم هر دو خاستگاهشان غربى است ـ شکل گرفت و کارایى خودش را نشان داد، و بدون اینکه به نیروهاى خارجى متّکى باشد و به همین صورت، ادامه پیدا کرد. حکومت جمهورى اسلامى با 25 سال سابقه اثبات کرد که مى شود این کار را کرد و سر پا ماند.

یکى از علت هاى اساسى مقابله دیگران با این انقلاب آن است که این انقلاب در جهان اسلام الگو نشود. راهى که این انقلاب براى پیروزى انتخاب کرد، حضور عمومى مردم در صحنه مبارزه است، بدون توسّل به خشونت. انقلاب اسلامى ایران با راه پیمایى ها و حضور مردم در خیابان ها پیروز شد. اگر در روز 17 شهریور مردم را به گلوله بستند، مردم متقابلا ارتشیان را به گلوله نبستند، هر قدر هم مى خواستند از حضرت امام(رحمه الله) چنین اجازه اى بگیرند، ایشان موافقت نمى کردند. انقلاب با این شکل پیروز شد. جوهر این کار حضور همه مردم در صحنه است، نه اینکه یک عده به نیابت از طرف مردم تفنگ به دست بگیرند، عملیات چریکى راه بیندازند; نه، همه مردم حاضر مى شوند، هر کسى وکیل خودش است. این الگو در جاهاى دیگر تکرار شد; در لبنان و فلسطین هم تکرار شد، و هر جا تکرار شد، موفق بود. در لبنان، رمز موفقیت لبنانى ها حضور همه مردم در صحنه است; یعنى همه مردم شیعه روزى که ضرورت اقتضا کند، مثل اینجا بسیج مى شوند و به صحنه مى آیند. ریشه هاى مبارزات لبنان در روان مردم لبنان است. وقتى مبارزه به این شکل مردمى شد، پیروز است.

مشابه همین در فلسطین اتفاق افتاده است. فلسطینیان شیعه نیستند، اما تحت تأثیر کارى هستند که در ایران صورت گرفت و در لبنان به شکل کوچک تر تکرار شد و موفق هم بود. از زمانى که عثمانى تجزیه شد، هنوز عثمانى شکست نخورده بود که اعلامیه «بالفور» صادر شد. پیش از آن، در سال 1916 معاهده «سایس پیکو» خاورمیانه را بین فرانسه و انگلیس تقسیم کرده بود. در سال 1917 وزیر خارجه انگلیس، بالفور، اعلامیه اى داد که براى یهودى ها یک وطن درست کنند. فلسطینى ها سه ربع قرن مبارزه کردند، اما هیچ گاه موفق نبودند، مگر زمانى که به «انتفاضه» رسیدند. «انتفاضه» چیست؟ ترجمه ایرانى این واژه، مبارزه در فلسطین و حضور همه مردم در صحنه است. این ترجمه «انتفاضه» است. به محض اینکه گفته مى شود «انتفاضه»، این صحنه در ذهن ها مجسّم مى شود که فلسطینى ها در خیابان ها با اسرائیلى ها، که با تانک حمله مى کنند، از کوچک و بزرگ و مرد و زن و پیر و جوان، مقابله مى کنند، سنگ پرتاب مى کنند. این سنگ در مقابل تانک کارى نمى کند، اما نشانه بیزارى فلسطینى ها از اشغال کشورشان است.

پس از عقب نشینى اسرائیل از جنوب لبنان، بنده به لبنان رفته بودم. آقاى نبیه برى به من مى گفت: آقاى ادوارد سعید ـ که استاد فلسطینى دانشگاه نیویورک بود و فوت کرد ـ پس از این پیروزى به لبنان آمد و به منطقه جنوب لبنان رفت; جایى که به خاک فلسطین نزدیک تر است; یعنى حدّ فاصل بین سنگرهاى حزب اللّه و سنگرهاى بتونى اسرائیل. این طرف یک چاله خاکى بود که یک جوان حزب اللّهى در آن بود، آن طرف سنگرهاى بتونى اسرائیلى ها، ایستاده، تمام قد با شیشه هاى ضد گلوله. فاصله ما با آن ها شاید 15 متر بود. ادوارد سعید گفت: من به «باب فاطمه» ـ نزدیکترین جا به اسرائیل ـ رفتم و سنگى برداشتم و به طرف سربازان اسرائیلى انداختم. آقاى نبیه برى مى گوید: بعد، از همان جا به من تلفن زد و گفت: من این کار را کردم. او از نیویورک بلند شد، آمد جنوب لبنان و یک سنگ انداخت و برگشت. شنیدم که پس از این با مدیریت دانشگاه نیویورک هم مشکل پیدا کرد. این حضور همگانى، حتى پیرمردها، پیرزن ها، بچه ها، کوچک و بزرگ در صحنه مبارزه، الگوى ایران است و مشابهى ندارد و هر جا هم که از این الگو پى روى کردند، پیروز شدند. امروز هم مى بینید که اسرائیل و به تبعش آمریکا، در فلسطین به بن بست کامل رسیده اند. مادام که «انتفاضه» ـ یعنى شکل مردمى مبارزه با صبغه دینى ـ ادامه دارد، این ها پیروزند.

در عراق هم شما مى بینید آنکه پیروز شده، بى تردید، شیعیان هستند; به دلیل استمرار مبارزات شیعیان عراق و یکى از علل اصلى سقوط صدّام حسین بود. اگر صدّام حسین در داخل کشور خودش با مقاومت مردم مواجه نبود، بعید بود کار او با آمریکایى ها به اینجا بکشد و امروز هم که ساقط شده، آنچه آمریکایى ها را ناامید کرده حضور مردمى عراقى هاست، چه سنّى و چه شیعه; هر کدام به شکلى. اما در نهایت، مجموعه تعیین کننده، شیعیان هستند. شما مى بینید که در اربعین 1425 حضور 5 میلیون شیعه در کربلا، هشدارى بود به آمریکایى ها که از آن به بعد، هر وقت توده شیعه چیزى در عراق خواست، آمریکایى ها از خواسته شان عقب نشینى کردند. آمریکایى ها گفتند: ما تصور مى کردیم حدود 500 هزار نفر در اربعین کربلا جمع شوند ـ بر اساس اطلاعاتى که داشتیم ـ اما ده برابر آنچه آن ها فکر مى کردند ـ یعنى 5 میلیون نفر ـ به کربلا آمدند. در عراق به هم ریخته که حکومت نداشت و پس از سقوط صدام هر کس هر جا هر چه به دستش مى رسید برمى داشت، در چنین جاى ناامنى در موقع اربعین 5 میلیون نفر با نظم کامل، از مناطق خودشان راه افتادند و بعضى ها شاید 200 کیلومتر پیاده روى کردند تا به کربلا آمدند و مراسمى را برگزار کردند و رفتند، بدون اینکه اختلالى ایجاد شود و آن سیستم خودکفایى درونى به صورت خودجوش کفایت این ها را به لحاظ تغذیه و آمد و رفت و نظم و انضباط انجام داد. این یک تظاهر بسیار عالى از همبستگى شیعه و حضور شیعه در صحنه است، درست در موقعى که این سرزمین در اشغال بیگانگان است.

در همین تهران، زمانى اگر یک پاسبان گلوله اى شلیک مى کرد، مردم مى گریختند، اما کار به جایى رسید که مردم جلوى تانک ایستادند. این نوع مبارزه، شجاعت، جسارت و حضور در میدان مبارزه در همه جا فراگیر شده است و با حضور قریب 150 هزار نیروى آمریکایى، مردم به صحنه مى آیند و خواسته خودشان را مطرح مى کنند. امروز شما مى بینید که آمریکایى ها مى خواهند یک قانون اساسى از پیش نوشته شده توسط خودشان یا هدایت شده توسط خودشان را به عراقى ها تحمیل کنند، ولى مردم عراق زیر بار نمى روند و آیة اللّه سیستانى آن ها را تهدید مى کند که اگر جز این باشد که مردم باید رأى بدهند و اکثریت آراء در کار تدوین پیش نویس قانون اساسى مؤثر باشد، ما زیر بار نخواهیم رفت و آمریکایى ها به نوعى تهدید مى شوند که شیعه مقاومتش را قشنگ تر از این ابراز خواهد کرد.


رویکرد آینده شیعیان

با توجه به وضعیتى که شیعیان دارند، براى آینده چه باید کرد؟ روح جدیدى در کالبد جامعه شیعه در همه جا دمیده شده است. شیعیان بیدار شده اند، حقوقشان را مطالبه مى کنند و پرچمدار مبارزه علیه بیگانه هستند، منادى وحدت هستند. این نکته مهمى است که ما چه باید بکنیم تا وضعیتى که اکنون وجود دارد استمرار پیدا کند و رو به تکامل برود. در این باره، پیشنهاداتى مطرح هستند:

یکى اینکه از مبانى و اصول خودمان عقب نشینى نکنیم، اصولى که تکیه بر آن ها موجب توفیق شیعه شده است، در هر جا، در ایران و لبنان و عراق و افغانستان و پاکستان مورد توجه قرار گیرند.

در پاکستان، این مقدار که امروز شیعه مطرح است، پس از سقوط سلسله هاى اسلامى در شبه قارّه هند سابقه ندارد: آقاى سید ساجد نقوى را حکومت پاکستان دستگیر مى کند، علماى شیعه و سنّى در حمایت از او، در پاکستان یکپارچه به دولت پاکستان اعتراض مى کنند. این یک تحوّل اساسى است که چند چیز را نشان مى دهد: یک. اقتدار شیعه را; دو. اینکه شیعه توانسته است همین مجلس متحد را عملى کند. مجموعاً آقاى قاضى حسین احمد و آقاى سید ساجد نقوى و دیگران قریب 62 نماینده از فراکسیون مذهبى ها و مسلمانان متدیّن، چه شیعه و چه سنّى، نماینده در مجلس پاکستان دارند و این تعداد کرسى را مسلمان ها هیچ گاه در مجلس پاکستان نداشتند. این وحدتى که مسلمان ها با هم پیدا کرده اند، خودش از دستاوردهاى خوب شیعه در پاکستان است.

مشابه همین را شما در افغانستان مى بینید. امروز در دولت افغانستان، آقاى کرزاى پنج وزیر و یک معاون شیعه دارد که این در تاریخ افغانستان سابقه ندارد این تعداد وزیر از شیعه باشند. این، هم اقتدار شیعه را نشان مى دهد، هم همبستگى بین شیعه و سنّى را. پس این موضوع دو مطلب را ثابت مى کند: نکته اول اینکه شیعه هر جا هست قدر خودش را بداند، تلاش کند تا حق خودش را بگیرد. و این مطلب که «شیعه حقوق خودش را بگیرد»، معنایش این نیست که این حقوق در مغایرت با حقوق اهل سنّت باشند، بلکه راه چاره اى براى پیشرفت کشورهاى اسلامى جز وحدت شیعه و سنّى نیست. اکنون در عراق همین طور است. در لبنان هم همین طور است. اگر آقاى سیدحسن نصراللّه به عنوان قهرمان مطرح است به همین دلیل است. کل جهان عرب در رسانه هاى خودشان از سیدحسن نصراللّه به عنوان «صلاح الدین ایّوبى عصر جدید» نام مى برند. صلاح الدین ایّوبى کسى بود که با پیروزى خودش، نقطه ختم افتخارآفرینى بر هشت دوره جنگ هاى صلیبى گذاشت; جنگ هایى که قریب دو قرن طول کشیدند. اگر سیدحسن نصراللّه به عنوان یک عالم و رهبر شیعى در لبنان مى درخشد معنایش این نیست که کارش با کار اهل سنّت مغایر است; نه، مکمّل همدیگرند. هماهنگى که بین آقاى سیدحسن نصراللّه و رهبر سیاسى «حماس» و دکتر رمضان عبداللّه یا آقاى خالد مشعل رهبر «جهاد اسلامى» هست به گونه اى است که کسى که در صحنه مبارزات سیاسى لبنان و فلسطین است فرقى بین این ها نمى گذارد; یعنى فلسطینى ها هم در تظاهراتشان عکس سیدحسن نصراللّه را بالا مى برند; همان طور که عکس آقاى رمضان عبداللّه را یا عکس خالد مشعل یا عکس شیخ احمد یاسین را بالا مى برند. این به هم آمیختگى منافع سنّى و شیعه و یکدستى شان در مقابل مطامع استعمار و وحدت کلمه شان از رموز پیروزى آن هاست.

نکته دوّم این است که شیعیان در هر جا که هستند، باید از وضعیتى که دارند، خارج شوند. برخى مشکل دارند، به کمک دیگران نیاز دارند. شیعیان در هر جا هستند، باید به کمک بقیه بشتابند; به این صورت که اگر عقب ماندگى وجود دارد، آن را اصلاح کنند; اگر بى سوادى وجود دارد، مدرسه تأسیس کنند; اگر بى کارى و فقر وجود دارد، آن را برطرف کنند. تبادل فرهنگى بین جوامع گوناگون شیعه کمک مى کند به اینکه شیعه ها سعى کنند خود را با نقاط پیشرفته همطراز کنند. این تبادل فرهنگى، دانشگاهى و حوزوى، که بین ایران و سایر نقاط هست، نقشى اساسى در پیشرفت شیعه در دنیا دارد.