هرقدر که بحران لیبی به جلوتر میرود بهنظر میرسد شکل و شمایل آن دارد متفاوتتر از سایر کشورهای عربی میشود. بحران لیبی دارد بیشتر و بیشتر شباهت به یک انقلاب کلاسیک پیدا میکند. در شهرهایی که به دست مردم افتاده، افراد مسلح شدهاند و علیرغم برتری نظامی ارتش لیبی در تسلیحات سنگینی که در اختیار دارد، علیرغم بهکارگیری تانک، زرهپوش، هواپیما و هلیکوپتر علیه مردمی که مسلح شدهاند، نیروهای وابسته به سرهنگ قذافی تاکنون نتوانستهاند هیچ یک از مناطقی را که بهدست مردم افتاده باز پس بگیرند.
هرقدر که بحران لیبی به جلوتر میرود بهنظر میرسد شکل و شمایل آن دارد متفاوتتر از سایر کشورهای عربی میشود. بحران لیبی دارد بیشتر و بیشتر شباهت به یک انقلاب کلاسیک پیدا میکند. در شهرهایی که به دست مردم افتاده، افراد مسلح شدهاند و علیرغم برتری نظامی ارتش لیبی در تسلیحات سنگینی که در اختیار دارد، علیرغم بهکارگیری تانک، زرهپوش، هواپیما و هلیکوپتر علیه مردمی که مسلح شدهاند، نیروهای وابسته به سرهنگ قذافی تاکنون نتوانستهاند هیچ یک از مناطقی را که بهدست مردم افتاده باز پس بگیرند. همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که مردم لیبی با همه وجود در برابر رژیم سرهنگ قذافی ایستادهاند و سودای عقبنشینی و تسلیم ندارند. درعینحال قذافی هم بهنظر نمیرسد سودای پذیرش پایان قدرتش را داشته باشد و مصمم است هرطور شده مقاومتهای مردمی را درهم شکسته و نظم و ثبات و حاکمیت مجدد خویش را به کشور بازگرداند. مصاحبهها و سخنرانیهای وی مبتنی بر معتاد بودن مخالفان، نقش القاعده و اسامه بنلادن در ناآرامیها، تلاش غرب، آمریکا و صهیونیسم برای به استعمار درآوردن لیبی، نقش سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غربی و صهیونیستی در «اغفالکردن مردمش»، کشاندن آنان به خیابانها، اینکه مردم او را دوست دارند، او اساسا کارهای نیست و خود مردم لیبی زمام امور کشورشان را در دست دارند و سایر مطالبی از این دست انسان را در حیرت فرو میبرد. آیا قذافی واقعا به اینها که میگوید اعتقاد دارد؟ مزاح میکند؟ برای تقویت روحیه طرفدارانش اینها را میگوید؟ آیا ممکن است قذافی به اینها که میگوید واقعا باور داشته باشد؟ البته دیکتاتورها معمولا اینگونهاند. صدامحسین در روزی که اعدام شد واقعا اعتقاد داشت امت عرب و مردم عراق طرفدار وی هستند.بنابراین اگرچه باورش دشوار است، معمر قذافی هم به همه اینکه میگوید اعتقاد دارد. اعتقاد دارد که مردمش با او هستند و دشمنان خارجی علیه وی دارند توطئه میکنند. هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که وی متفاوت از مابقی دیکتاتورها بیندیشد و رفتار کند. البته تفاوتهایی میان مصر و تونس از یکسو و لیبی از سوی دیگر وجود دارد. در مصر بالاخص ارتش از یک سابقه ملیگرایانه – مردمی برخوردار است بنابراین رهبران مصر راه عاقلانه را برگزیدند و به جای آنکه قوای مسلح را رودرروی مردم قرار دهند، تن به کنارگذاردن حسنی مبارک دادند، مشابه حرکتی که در تونس اتفاق افتاد. اما در لیبی وضع متفاوت شده. سرهنگ قذافی بهعنوان رهبری «اسلامی»، «ضدآمریکایی»، «ضد غربی» و «ضد صهیونیستی»، حاضر شده تا قوای مسلح را به طور کامل علیه مردم بهکار گیرد. البته احتمالی که در مصر میرفت در لیبی بهوقوع پیوسته و بخشهایی از نیروهای مسلح به مردم پیوستهاند. اما فرماندهی و بخشهایی از قوای مسلح لیبی پشت قذافی ایستادهاند. آنان به همراه نیروها و اقشار و لایههای دیگری که از قذافی طرفداری میکنند، به رژیم وابسته بودهاند و میدانستند که با سقوط قذافی جایگاه، موقعیت و وحدت آنان نیز فرو پاشیده و سقوط خواهند کرد.
بنابراین حمایت و پشتیبانی آنان از معمر قذافی پیش از آنکه معلول وابستگیهای عقیدتی، سیاسی، مردمی، ایدئولوژیک و غیره باشد، مولود و معلول حفظ موقعیت و جایگاه اقتصادی و اجتماعیشان است. آنان نیک میدانند که در لیبی بدون معمر قذافی هیچکاره بوده و همه مواجب و امکاناتی را که امروز از آن برخوردارند ازدست خواهند داد. بنابراین آنان برای بقای جایگاه و حفظ موقعیت خودشان است که دارند از سرهنگ دفاع میکنند.
نکته حایز اهمیت دیگر در بحران لیبی عبارت است از پایمردی و مقاومت نیروهای مردمی از آنچه که تاکنون به دست آوردهاند. آنان میدانند اگر مقاومتشان درهم شکند، بهفرض هم که زنده بمانند و توسط سرهنگ قذافی به جرم خیانت اعدام نشوند یا به زندان نیفتند، روز از نو، روزی از نو، در زندان بزرگی که سرهنگ قذافی به مدت 42 سال در کشورشان ایجاد کرده باید به زندگی ادامه دهند. بنابراین با همه وجود در برابر یورشهای سنگین ارتش لیبی با سلاحهای سبکی که به دست آوردهاند، مقاومت میکنند. درعینحال مقاومت آنان بیانگر رشد جامعه مدنی و آگاهی سیاسی در جامعه لیبی است، برخلاف تصوری که ممکن است برخی داشته باشند مبنی بر اینکه لیبی یک کشور عموما قبیلهای و بادیهنشین است، مردم لیبی نشان دادند اینگونه نیست. بسیاری از نیروهای مقاومت مردمی را دانشجویان و اقشار و لایههای تحصیلکرده جامعه لیبی تشکیل میدهند؛ نیروهایی که در مبارزهشان به دنبال آزادی، دموکراسی، حاکمیت قانون، تامین حقوق شهروندی، آزادی زندانیان سیاسی، انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب و تشکلهای سیاسی و صنفی مستقل از حکومت و سایر ملزومات جامعه مدنی هستند. رشد و آگاهی سیاسی که نشان می دهد قذافی دیگر نمی تواند بیدردسر حکومت کند