سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

یونسکو هر از چندگاهی ویدئوهای تبلیغاتی در خصوص کودکان می‌سازد که محتوای بیشتر آنها این است که «بچه‌ها آنچه را از والدین ببینند، همان را انجام می‌دهند».

در چند روز گذشته حسن روشن پیشکسوت تیم ملی و استقلال به منظور دفاع از تیمسار خسروانی که در یک برنامه تلویزیونی از او به نیکی یاد نشد، از خط و ربط یکی دو بازیکن پرسپولیس و ارتباط آنها با ساواک گفت. نوعی گلاویز شدن با همایون بهزادی پیشکسوت تیم ملی و پرسپولیس که البته در خاک خفته است.

قصد نصیحت‌های پیرانه ندارم که «باغچه هر کسی را بیل بزنیم، حتماً چند کرم در آن پیدا می‌شود» که اصولاً این روزها همه حق را یک‌جا و بسته بندی شده متعلق به خودشان می‌دانند اما وقتی موسفید کرده‌هایی که با هم نان و نمک خوردند، حرمت هم را نگه نمی‌دارند چه انتظاری از طفل‌های نی‌سوار و بوق در دستی است که گمان می‌کنند اگر همسایه بدبخت شود، آنها خوشبخت می‌شود!

فضای ورزش، فضای رقابت است و لذت کل‌کل اما قرار بود انسانی‌تر و اخلاقی‌تر زندگی کنیم. قرار بود یک گام به جلوتر برداریم و از چیزی که هستیم به انسانی بهتر ارتقا پیدا کنیم اما این ره که می رویم به هیچستان است! بنزین ریختن روی آتشی است که جوانترها از روشن کردنش لذت می‌برند و از پریدن رویش کیف شان کوک می‌شود.

اینکه در یک برنامه تلویزیونی اشتباهی صورت گرفته – که گرفته- مجوز نمی‌شود که بزرگترها به جان هم بیفتند. حسن روشن و چهره‌هایی مثل او البته که منتظر اظهار فضل! من نیستند و حرف‌شان را می‌زنند و کارشان را می‌کنند و احتمالاً از دیده شدن و تکرار اسم‌شان لذت می برند. بهرحال از قرار معلوم، دیده شدن به هر قیمت به از نادیده گرفته شدن و گمنام زیستن!

حسن روشن در روزگار خودش بازیکن بسیار بزرگی بود اما گاهی وارد بازی‌های کوچک می‌شود. انگار که نهنگی توی چاله آب خیابان شنا کند. بیش از آنکه تماشایی باشد، دردآور است. او البته صلاح خود را بهتر می‌داند اما افتخاری در این نیست که امروز علی کریمی مثلاً برای جبران به ناصر حجازی بند کند یا کریم باقری به منصور پورحیدری بتازد.

در این شهر شلوغ و بازار مکاره، بازنده کسی است که بخواهد آهسته و پیوسته برود، بخواهد وارد جنجال‌ها نشود، از آرامش و صلح بگوید، درست وقتی دیگران شمشیرها را تیز می‌کنند و از بوی خون تازه لذت می‌برند. این جنگ ساواکی و چریک و چپی و توده‌ای خیلی وقت است برنده‌ای ندارد. بازنده اما فراوان.

اگر احترام می‌خواهیم، باید احترام بگذاریم. بجنگ تا بجنگیم و «چشم در مقابل چشم» فقط کشته و زخمی‌ها را بیشتر می‌کند و جهان را کور. برای درک این نکته ساده لازم نیست آدم حتماً ملی‌پوش باشد، حتماً در آن رژیم و این حکومت نفس کشیده باشد. کافی است این روزها به اخبار نگاه کند. به آمار کسانی که تا دیروز زنده بودند و امروز عدد شده‌اند...

حرف آخر را اما از زبان نسل جدید می‌گویم که در چنین موقعیت‌هایی به طنز و طعن می‌گویند: باز هر جور خودتون راحتید!


از روزهای پیش از ورود امام خمینی و تشکیل کمیته استقبال تا ورود ایشان، رخدادهای مدارس رفاه و علوی و دستگیری‌ مقامات سیاسی و نظامی رژیم پهلوی، روایات بسیاری وجود دارد که هرچه از مبدا زمانی خویش فاصله بیشتری می‌گیرند، گاه تناقض آن‌ها نیز با یکدیگر بیشتر می‌شود. یکی از این روایات، ماجرای دستگیری امیرعباس هویداست. از دادگاه و چگونگی اعدام او اگر بگذریم، جریان تسلیم و تحویل او به مدرسه رفاه نیز ماجرایی شنیدنی است؛ ماجرایی که روایات شاهدان عینی آن با یکدیگر هم‌پوشانی ندارد. «تاریخ ایرانی» در آستانه ورود انقلاب به چهلمین سال حیات خود، سراغ خسرو سیف، از اعضای جبهه ملی و عضو کمیته استقبال از امام رفته و با او به بازخوانی آن روزها پرداخته است.

شما در کمیته استقبال از امام خمینی حضور داشتید. مسئولیتتان چه بود؟

برای بازگشت آقای خمینی کمیته‌ استقبال تشکیل شد که زیر نظر آقای مطهری فعالیت می‌کرد. اعضای نهضت آزادی و روحانیونی که از شهرستان آمده بودند در این کمیته حضور داشتند. بنده در شورای جبهه ملی بودم که یک روز به من اطلاع دادند فلان روز به مدرسه رفاه بیایید. نشانی دادند و من به آنجا رفتم. اعضای دیگر جبهه ملی همه متعجب بودند که چطور از بین این همه عضو من را برای این کار انتخاب کرده‌اند. مرحوم شاه‌حسینی نیز حضور داشت و مسئول تدارکات کمیته استقبال بود.

در مدرسه رفاه، بخشی به نام «برنامه‌ریزی» در کمیته استقبال تشکیل شد که اعضای آن عبارت بودند از من، مهندس هاشم صباغیان، دکتر کاظم سامی، عباس رادنیا، سرهنگ توکلی، دکتر ملکی و... کار این کمیته برنامه‌ریزی و برطرف کردن مسائل پیش رو بود، مثلا زمانی که حکومت می‌خواست از ورود آقای خمینی جلوگیری کند، صباغیان برای رفع این مشکل تلاش بسیاری کرد. نخستین باری که در 25 بهمن سفارت آمریکا را اشغال کردند، آقای خمینی دستور اکید دادند که «بروید این‌ها را از سفارت بیرون بریزید.» به خاطر دارم که روحانیون با یکدیگر تعارف می‌کردند که «تو برو و...» و وحشت زیادی در میان آن‌ها ایجاد شده بود. آقای خمینی هم دستور صریح داده بود. بالاخره قرعه به نام آقای مروارید افتاد، ایشان نیز به همراه سرهنگ توکلی به منظور انجام این ماموریت راهی سفارت شدند و این کار را انجام دادند. فیلمی در روزهای اخیر منتشر شد که نشان می‌دهد سرهنگ توکلی در حال صحبت با اشغال‌کنندگان سفارت است که مربوط به همین زمان است.

یکی دیگر از فعالیت‌های بخش برنامه‌ریزی کمیته استقبال، تعیین جایگاه سخنرانی آقای خمینی در بهشت‌زهرا بود. بنده به اتفاق سرهنگ توکلی و آقای مهدی چمران به بهشت‌زهرا رفتیم، جایی را در نظر گرفتیم و گفتیم که فضای آنجا را برای سخنرانی آماده کنند. بخش نیروی انتظامی کمیته استقبال هم جداگانه و زیر نظر برادر آقای رفیق‌دوست و شخص دیگری فعالیت می‌کرد. مهدی چمران نیز آن زمان در لابی ساختمان مدرسه رفاه، پشت یک میز می‌نشست و در مقابلش نقشه و... قرار داشت.

مهدی چمران به نمایندگی از کدام حزب یا گروه عضو کمیته استقبال شده بود؟

به نمایندگی از گروه خاصی نبود. هیچ کدام از ما را به خاطر عضویت در گروه یا حزب دعوت نکرده بودند. من هم با تمام این آقایان به غیر از بخش روحانیون رابطه داشتم، البته از میان روحانیون با آقای طالقانی در ارتباط بودم؛ ولی ایشان در انتخاب اعضای کمیته استقبال دخالتی نداشت.

فعالیت کمیته استقبال در مدرسه رفاه چند روز پیش از ورود امام به ایران آغاز شد؟

خیلی جلوتر از تاریخ ورود ایشان به کشور بود. ما صرفا به دلیل ورود ایشان به مدرسه رفاه نرفتیم؛ از خیلی پیشتر از این زمان، جلسات متعددی در آنجا تشکیل می‌شد. شورای انقلاب که تعیین شد، جلساتش در مدرسه رفاه برگزار می‌شد.

گروه‌هایی که در مدرسه رفاه حضور داشتند با یکدیگر اختلاف نظر نداشتند؟

خیر، هیچ‌گونه اختلافی وجود نداشت. هیچ گروهی هم نبود؛ هر کسی در آنجا حضور داشت به صرف فعالیت خودش بود و نه حزب یا گروه متبوعش.

تا رسیدید به 12 بهمن و بازگشت امام به ایران.

قبل از ورود امام کمیته برنامه‌ریزی، برای افرادی که قرار بود در فرودگاه حضور داشته باشند کارت‌ تهیه کرده بود. برنامه‌ریزی شده بود که برای جلوگیری از هرج‌و‌مرج، هیچ کس بدون کارت وارد سالن نشود. در نتیجه این کارت‌ها بین افرادی که حضورشان لازم بود، توزیع شد.

آن روز من با آقای دکتر سامی قرار گذاشتم و با هم به سمت فرودگاه رفتیم. وقتی به فرودگاه رسیدیم دیدیم عده‌ای آمده‌اند و منتظر ورود آقای خمینی هستند. قرار بود آقای خمینی در فرودگاه با این آقایان دیدار و چند کلمه‌ای صحبتی داشته باشد و بعد حرکت کنیم. قبل از ورود آقای خمینی، این آقایان روحانیون به سمت سالن فرودگاه هجوم آوردند، سالن به هم ریخت و بی‌نظمی زیادی ایجاد شد. من در همین حال دیدم، آیت‌الله طالقانی ایستاده و در حالی که به میز وسط لابی تکیه داده، دستش را زیر چانه‌اش زده است. جلو رفتم، پرسیدم: «آقای طالقانی چه می‌کنید؟» گفت: «این‌ها را تماشا می‌کنم. ببین این‌ها چه کار می‌کنند!»

زمانی که آقای خمینی از هواپیما پیاده شد، ایشان را سوار بر خودروی بلیزری کردند که به لحاظ ضد گلوله بودن و... پیشتر مجهز شده و راننده آن نیز آقای محسن رفیق‌دوست بود. قبلا در کمیته برنامه‌ریزی به من گفته بودند که با خودروی دیگری جلوی خودروی حامل آقای خمینی تا بهشت‌زهرا حرکت کنم. من به یکی از دوستان، مرحوم حسن هادی‌فر گفتم با بنز سفیدش آمد، به یکی دو نفر دیگر هم گفتم که آمدند و من را در آن خودرو همراهی کردند. ما به راه افتادیم، اما در میانه راه ازدحام جمعیت به حدی شد که دیگر امکان حرکت نداشتیم، به همین دلیل هم قرار سخنرانی آقای خمینی در مقابل دانشگاه لغو شد.

به چهارراه پهلوی سابق، ولیعصر کنونی که رسیدیم از آقای هادی‌فر خواهش کردم خودرو را متوقف کند. گفتم «من نمی‌آیم. آمدن ندارد. این جمعیت به حدی زیاد است که ما نمی‌توانیم جلوی ماشین ایشان حرکت کنیم.» پیاده شدم و به منزل رفتم. کمی جلوتر ازدحام جمعیت به گونه‌ای شده بود که دیگر خودروی آقای خمینی هم نتوانسته بود حرکت کند، به همین دلیل به وسیله هلی‌کوپتر ایشان را به بهشت‌زهرا رساندند.

عصر روز ورود امام، به مدرسه رفاه رفتم، دیدم آقای رفیق‌دوست آن بالا ایستاده، دوید آمد جلو گفت: «آقای سیف شما که نیامدی!» فهمیدم که برنامه ما دست ایشان هم بوده است. گفتم: «مگر تو توانستی بروی که می‌گویی من نیامدم؟! وسط راه که هلی‌کوپتر آمد آقا را برد.» عبای آقای خمینی هم دستش مانده بود، می‌گفت آمده‌ام عبای آقای خمینی را بدهم.

پس از ورود امام، مسئولیت شما در مدرسه رفاه چه بود؟

آن زمان هر روز به مدرسه رفاه می‌رفتم. البته یکی دو روزی هم نرفتم، وقتی دوباره برگشتم دیدم تیمسار بازنشسته‌ای که آنجا مسئول رتق‌و‌فتق امور بود، گفت: «آقای سیف اتاق شما عوض شده است.» علتش را پرسیدم گفت: «اتاق‌ها را تغییر داده‌اند.» و من را به اتاقی بسیار بزرگ برد که دو میز در آن گذاشته بودند. گفت: «میز دست راستی برای شماست و میز دیگر هم برای آقایی دیگر است.» پرسیدم: «آن آقا کیست؟» گفت: «روحانی‌ای هستند به نام آقای قدوسی.» گفتم: «چه کسی گفته من با ایشان یک جا بنشینم؟» گفت: «خود ایشان گفته آقای سیف اینجا باشد.» من قبلا اسم آقای قدوسی را شنیده بودم. ایشان جزو چند نفر از روحانیون مبارز در رژیم گذشته بود؛ اما با خود ایشان در مدرسه رفاه آشنا شدم. ایشان هم محبت بسیاری به من داشت.

جلوی مدرسه رفاه در آن روزها معمولا شلوغ بود، علتش هم این بود که بستگان عده‌ای که دستگیر و در زیرزمین آنجا نگه داشته می‌شدند، مقابل در مدرسه جمع می‌شدند. یک روز وقتی خواستم وارد مدرسه شوم، در میان جمعیت یکی از رفقایم را دیدم، صدایش زدم آمد داخل مدرسه، پرسیدم: «مهندس اینجا چه کار می‌کنی؟» با حالتی نزار گفت: «آقای سیف عکس پدرم را چاپ کرده‌اند که فردا اعدامش کنند.» من در مورد فامیلی ایشان حضور ذهن داشتم، متوجه شدم که این مسئله به دلیل تشابه اسمی به وجود آمده است؛ چون آقایانی که آن روزها در مدرسه رفاه اقداماتی را انجام می‌دادند، نسبت به گذشته بسیار بیگانه بودند. گفتم: «اینجا بایست.» رفتم داخل و به آقای قدوسی گفتم: «دوست من آمده و می‌گوید پدرش اینجاست و قرار است فردا اعدام شود.» گفت: «خبر داری جریان از چه قرار است؟» گفتم: «هم‌نام ایشان در سازمان امنیت یعنی ساواک، دو تیمسار هستند که برادرند، یکی از آن‌ها الان آمریکاست. آن یکی هم اول انقلاب از طریق کوه‌ها فرار کرد و به ترکیه رفت، در آنجا هم سکته کرد و مرد. اصلا این آقا با این نام فامیل هیچ ارتباطی با این‌ها ندارد.» گفت: «باشد.» بعد گفت: «آقای سیف اگر کاری نداری برویم سری بزنیم ببینیم اوضاع از چه قرار است.» از در که بیرون آمدیم، بستگان افرادی که زندانی بودند دنبال ما می‌آمدند، ایشان هم خودکار و کاغذ درآورد و شروع به نوشتن اسامی آن‌ها کرد، سپس به آن‌ها گفت: «بمانید ما برمی‌گردیم.»

ما رفتیم و به یکی دو جا از جمله زندان دادگستری و... سر زدیم، بعد هم به شهربانی رفتیم. از آقای قدوسی خواستم که سری هم به رئیس شهربانی، سرتیپ مجللی بزنیم؛ چون با ایشان در یک زندان بودم و با هم آشنایی داشتیم. به اتفاق رفتیم آنجا، آقای قدوسی چای‌اش را خورد، من نیز سرگرم صحبت با سرتیپ مجللی بودم که آقای قدوسی به پایم زد و گفت: «آقای سیف آن آدم‌ها در آفتاب ایستاده‌اند، گناه دارند. چای‌ات را بخور بلند شو برویم.»

ایشان در ماشین به من گفت: «آقای سیف من تمام علاقه‌ام همان مدرسه حقانی در قم است – ایشان رئیس مدرسه حقانی بود – در رودربایستی گیر کرده‌ام آمده‌ام اینجا. اینجا هم نمی‌شود کار کرد.» خلاصه وقتی به مدرسه رسیدیم گفت: «بگو پدر دوستت را بیاورند.» دوستم که آمد، خواست توصیه‌نامه‌ای را که از تیمسار قرنی برای پدرش گرفته بود از جیبش درآورد. آقای قدوسی گفت: «این چیست؟» پاسخ داد: «این نامه از تیمسار قرنی است.» گفت: «بگذار در جیبت و اصلا درنیاور. سیف هرچه بگوید من قبول دارم؛ اما اگر به استناد آن‌ها بود، هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم.» چون اعتقاد نداشت. خلاصه محبت زیادی کرد و دست پدر را در دست پسرش گذاشت. گفتم: «مهندس جان دو دقیقه هم اینجا نایست، برو.»

بعد یکایک افرادی که آقای قدوسی اسامی‌شان را یادداشت کرده بود، گفتیم آوردند و دست همه را در دست خانواده‌هایشان گذاشتیم، رفتند. به آقای قدوسی می‌گفتم این‌ها تقصیر ندارند و ایشان هم می‌پذیرفت. پنج، شش دقیقه بعد از رفتن این‌ها، جوانی آمد در بین در ایستاد و گفت: «آقای سیف زندانی‌ها کجا هستند؟» گفتم: «آقای قدوسی رسیدگی کردند، مشکلی نداشتند، گفتند بروند.» گفت: «آقای قدوسی! شما حق نداشتید این کار را بکنید. اینجا زیر نظر دکتر یزدی است، من هم نماینده ایشان هستم. شما نباید این کار را می‌کردید.» آقای قدوسی تشری به او زد و او را از اتاق بیرون کرد. بعد هم از جایش بلند شد و عبایش را که آویزان کرده بود برداشت، آمد سر میز من گفت: «در راه چه گفتم؟! نگفتم با این‌ها نمی‌شود کار کرد!» و از همان جا هم قهر کرد و به قم رفت. بعد از آن یکی دو نفر دیگر را آوردند، در نهایت هم دوباره آقای قدوسی آمد که بعد جایشان عوض شد. مدت‌ها بعد، یک روز در خیابان بهشتی به جواد رفیق‌دوست برادر محسن برخوردم، بعد از سلام و علیک گفت: «آقای سیف کجایی؟ آقای قدوسی دربه‌در دنبالت می‌گردد.» گفتم «سلام ما را برسان. تو که می‌دانی گروه خونی ما با شما جور درنمی‌آید.» دیگر هم آقای قدوسی را ندیدم.

داریوش فروهر در بخشی از خاطراتش می‌گوید: «در سفر پاریس برای دیدار و گفت‌وگو با امام خمینی، قرار شد به وسیله افسرانی که به انقلاب گرایش یافته‌اند و با من آمدورفت دارند، برای خودداری ارتش از پشتیبانی نظام حاکم، اقدام کنم و ایشان پیام پیوست را نوشتند و دادند تا به ایران برگردم و اگر کار به دلخواه پیش رفت، آن را انتشار دهم. به علت بسته شدن فرودگاه تهران، بازگشتم به ایران به عقب افتاد و سرانجام با خود ایشان به تهران آمدم و بی‌درنگ با سران ارتش تماس گرفتم، ولی آن‌ها که با پادرمیانی ژنرال هایزر با بعضی! رابطه برقرار کرده بودند به اشکال‌تراشی پرداختند و من نیز از این کار خود را کنار کشیدم و سه چهار روز بعد، اصل پیام را به امام خمینی بازگرداندم و تا اندازه‌ای هم به بازیگری‌های دیگران اشاره کردمبه گفته فروهر، او با هواپیمای امام به ایران بازگشته است اما در تصاویر بر جای مانده از لحظه خروج امام از هواپیما اثری از داریوش فروهر نیست!

پیش از حرکت آقای خمینی به سمت ایران، فروهر با ما تماس گرفت و خواست خودرویی برایش آماده کنیم. گفت: «آقای خمینی به من ماموریتی داده که باید انجام بدهم.» مجددا تماس گرفت و گفت: «آقای خمینی گفته روزی که من می‌آیم با همان هواپیما بیا؛ ولی دیگر منتظر تشریفات آنجا نشو، اولین نفری باش که از هواپیما پیاده می‌شوی و به دنبال آن ماموریت برو.» اولین کسی هم که از هواپیمای امام پیاده شد آقای فروهر بود. با همه سلام و علیک کرد و با خودرویی که از قبل آماده کرده بودیم، رفت. ماموریتش از این قرار بود که باید نامه‌ای را از طرف آقای خمینی برای ارتش می‌برد. ایشان در آن نامه از ارتش خواسته بود اعلام بی‌طرفی کند. آقای فروهر این نامه را رساند؛ اما آن‌ها موافقت نکردند. ده روز بعد اعلام بی‌طرفی کردند و رفتند در خانه‌هایشان نشستند، در اسلحه‌خانه‌ها را هم باز گذاشتند که آن مسائل پیش آمد.

یکی از افرادی که با امام وارد ایران شد، صادق قطب‌زاده بود، ظاهرا با ایشان نیز از قبل آشنایی داشتید؟

بله صادق قطب‌زاده با من هم‌مدرسه‌ای بود؛ اما حدود 30 سال بود که یکدیگر را ندیده بودیم. آن زمان که هم‌مدرسه‌ای بودیم ایشان اصلا فعالیت سیاسی نداشت؛ چون خانواده‌اش متدین بودند. مسجدی در خیابان غفاری بود که ایشان در جلسات قرآن آقای عبادی شرکت می‌کرد. در جلسات نهضت مقاومت ملی نیز شرکت می‌کرد. بعد از کودتای 28 مرداد، جلسات نهضت مقاومت ملی به صورت چهار نفره برگزار می‌شد. صادق قطب‌زاده نیز به همراه پرویز یعقوبی (زمانی باجناق رجوی بود)، حسین فرجی و مهرداد حسن‌زاده (وکیل دادگستری که الان در پاریس است)، جلسات نهضت مقاومت ملی را در چوب‌فروشی پدرش که سر خیابان غفاری واقع شده بود، تشکیل می‌دادند. فعالیت سیاسی قطب‌زاده در همین حد بود. در آن روز هم (12 بهمن 57) در فرودگاه خیلی اظهار لطف کرد و بعد گفت: «من را با آقای فروهر آشنا کن و دست من را در دست آقای فروهر و سنجابی بگذار.» من نیز یک شب شام صادق، فروهر، دکتر مکری (سفیر ایران در شوروی که با آقای سنجابی دوست بود) و چند نفر دیگر را به منزل دعوت کردم، آشنا شدند و دیگر از آنجا با یکدیگر در ارتباط بودند.

هنگام انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی در روزنامه کیهان مطلبی منتشر شد مبنی بر اینکه حسین شاه‌حسینی با کسب اجازه از مهندس بازرگان، بختیار را از زندان فراری داده است. صادق خلخالی نیز این موضوع را تایید کرده بود. البته شاه‌حسینی در خاطراتش این موضوع را تکذیب کرده‌ است. روایت شما چیست؟

یک روز مرحوم شاه‌حسینی به مدرسه رفاه آمد و به من گفت: «می‌گویند دکتر بختیار را گرفته‌اند.» قبلی‌ها را که گرفته بودند، همه در مدرسه رفاه بودند. بعد که آقای خمینی آمد این‌ها را در مدرسه علوی به صف می‌کردند و چشم‌هایشان را می‌بستند. به اتفاق آقای شاه‌حسینی به مدرسه علوی رفتیم. یک‌به‌یک دستگیرشدگان را نگاه کردیم، دیدیم شایعه است و بختیار دستگیر نشده. حالا اینکه اگر ما ایشان را در میان دستگیرشدگان می‌دیدیم چه عکس‌العملی نشان می‌دادیم بماند. چون ما سال‌ها با هم بودیم.

فاصله 12 تا 22 بهمن 57، جبهه ملی ارتباطی با بختیار نداشت؟

نه ایشان از زمانی که نخست‌وزیری را پذیرفت دیگر با جبهه ملی ارتباطی نداشت؛ ولی دو، سه نفر از اعضای جبهه ملی مثل آقای حاج مانیان و مرحوم قاسم لباسچی نزد او می‌رفتند که به ما می‌گفتند. بعد هم آقای مهندس بازرگان به همراه امیرانتظام، به طور رسمی از جانب آقای خمینی یعنی انقلابیون، با دکتر بختیار ارتباط گرفته بودند.

این مربوط به قبل از 12 بهمن است؟

نه در فاصله 12 تا 22 بهمن. ارتباطشان هم به این دلیل بود که بتوانند با صلح و صفا مسائل را حل‌و‌فصل کنند.

در مورد دستگیری هویدا بعد از پیروزی انقلاب روایات متفاوتی وجود دارد؛ مثلا محسن رفیق‌دوست، در کتاب خاطراتش (برای تاریخ می‌گویم) ماجرای 22 بهمن و دستگیری هویدا را این‌طور روایت می‌کند: «از صبح کم‌کم همه سران پهلوی دستگیر شدند. ما بلافاصله چند اتاق را در طبقه سوم مدرسه رفاه به زندان تبدیل کردیم. جای دیگری نداشتیم. چهار - پنج خط تلفن داشتیم. پای هر تلفن یک نفر نشسته بودند و حجت‌الاسلام غلامحسین حقانی و یک روحانی دیگر به نام مهدوی یک روز در میان مسئول تلفن‌خانه بودند. آن روز نوبت آقای حقانی بود. در گیرودار دستگیری‌ها مرا صدا زد و گفت: کسی زنگ زده از باغ شیان و می‌خواهد راجع به هویدا صحبت کند. گوشی را گرفتم. آقایی به نام عباس رضاییان کارمند سازمان آب بود و خانه‌اش در همسایگی باغ شیان، گفت: من از باغ شیان زنگ می‌زنم. آقای هویدا می‌خواهد صحبت کند. بعد هویدا گوشی را گرفت و گفت: من امیرعباس هویدا هستم. بیایید مرا ببرید

روایت دیگر عامل دستگیری هویدا را شهید علیرضا موحددانش معرفی می‌کند: «بعد از پیروزی انقلاب یک بار که علیرضا در حال پاسبانی روی برجک بود نصیری و هویدا از عوامل رژیم شاه را می‌بیند که از کاخ بیرون می‌رفتند. کمی سروصدا می‌کند اما کسی متوجه نمی‌شود. می‌دود پاره‌ای آجر برمی‌دارد و به سر نصیری می‌زند. این کار را که می‌کند مردم اطراف متوجه ماجرا می‌شوند و نصیری و هویدا را به زندان می‌اندازند.» (پایگاه خبرگزاری دفاع مقدس، 3 مهر 1396)

ابوالفضل توکلی‌بینا از اعضای موتلفه نیز در کتاب «دیدار در نوفل‌لوشاتو» در پاسخ به این پرسش که «آیا دستگیری و انتقال هویدا مردمی‏‎ ‎‏‌بود؟» می‌گوید: «بله، بازداشت اغلب عوامل رژیم توسط مردم صورت می‌گرفت. مردم پس از دستگیری آن‌ها را به مدرسه رفاه تحویل می‌دادند.» روایتی حاکی از تماس او با طالقانی است و روایت دیگری می‌گوید هویدا در روز 22 بهمن 1357 با وساطت داریوش فروهر خود را تسلیم کرد. با توجه به اینکه شما در آن روزها به مدرسه رفاه رفت‌وآمد داشتید، در جریان دستگیری هویدا قرار دارید؟

بله. هیچ کدام از این روایات جز روایت آخر صحت ندارد؛ چون من به طور کامل در جریان این ماجرا قرار دارم. یکی از این روزها ما با آقای فروهر در دفتر حزب ملت ایران، واقع در خیابان سپند، نشسته بودیم، صحبت می‌کردیم که نگهبان ساختمان زنگ زد و گفت خانمی با شما کار دارد. آقای فروهر گفت بگویید بیاید بالا. ایشان آمد و بعد از سلام و علیک گفت: «آقای فروهر من خواهرزاده آقای هویدا هستم. دایی‌ام من را خدمت شما فرستاده است، سلام فراوان هم رسانده، گفته من می‌خواهم تسلیم شوم.» آقای فروهر گفت: «خانم از قول من هم به ایشان سلام برسانید و بفرمایید شما که می‌توانی بروی برو.» چون تب‌وتاب انقلاب بود و اوضاع اصلا در ریل قانونی قرار نداشت. آن خانم که فرشته انشا نام داشت، رفت و فردای آن روز برگشت، گفت: «آقای فروهر دایی‌ام می‌گوید: من کاری نکرده‌ام، می‌خواهم تسلیم شوم. شما ترتیبی در این زمینه بدهید.» آقای فروهر گفت: «به ایشان بگویید من چه ترتیبی می‌توانم بدهم؟! من فقط می‌توانم به شما بگویم که اگر می‌توانید بروید. من نمی‌توانم کاری برای شما انجام بدهم.» خانم انشا رفت و باز روز سوم آمد، به آقای فروهر گفت: «دایی‌ام گفته من می‌خواهم تسلیم شوم، از شما هم انتظاری ندارم فقط خواهشم این است که ترتیبی بدهید که هنگام بازداشت به من توهین نشود.» فروهر گفت: «بله این کار را می‌توانیم انجام دهیم. فردا ترتیب کار را می‌دهیم.» سپس از دوستان پزشک خواستیم یک آمبولانس به اضافه یک پزشک بیاورند. آن پزشک به همراه یکی از دوستان آقای فروهر که مشهدی و وکیل دادگستری بود و یک روحانی، سه نفری در آمبولانس نشستند. حسن هادی‌فر هم با بنزش آمد، علی‌اصغر بهنام و دو، سه نفر دیگر هم در آن نشستند و این دو ماشین به سمت زندانی حرکت کردند که آقای هویدا در آنجا بود. آقای فروهر گفته بود، هویدا را در کف آمبولانس بخوابانند. ایشان را کف آمبولانس خواباندند و به دفتر حزب در خیابان سپند، آوردند. وقتی ایشان وارد دفتر شد، بچه‌ها می‌پرسیدند: «آقای هویدا چه شد؟» او هم مدام تعظیم می‌کرد، می‌گفت: «من مقصر نیستم، سیستم.»

آقای فروهر گفت من که برای صحبت با او نمی‌روم، تو برو با او صحبت کن، من رفتم سلام و علیکی کردم، دستی دادم و ایشان را به اتاقی راهنمایی کردم و برگشتم. به علی‌اصغر بهنام گفتیم برای صحبت با او برود، بهنام از دبیران بنام شیمی مدارس پایتخت بود. او رفت و با هویدا صحبت کرد. من هم با مدرسه رفاه تماس گرفتم و به سرهنگ توکلی گفتم: «آقای هویدا اینجا هستند، خودشان را تسلیم کرده‌اند، شما ترتیبی بدهید، جایی را برایش در نظر بگیرند.» مدرسه رفاه در کوچکی داشت. گفتم: «ترتیبی بدهید آقای هویدا را از آن در بیاورند؛ چون در اصلی شلوغ است و نمی‌شود.» ایشان هم پذیرفت. به آقای فروهر گفتم: «همه چیز ردیف است. هر وقت خواستید بگویید ایشان را ببریم.» گفت: «خودت برو آنجا باش وقتی ایشان می‌آید.» من هم به مدرسه رفاه رفتم.

در مدرسه رفاه، همکاران دستگیرشده هویدا را در سالنی نگه می‌داشتند که اتاقی کوچک روبه‌روی آن بود و لوازم‌التحریر مدرسه در آنجا نگهداری می‌شد. آقای توکلی دستور داده بود لوازم‌التحریر را از آنجا خالی کرده بودند برای اینکه هویدا را به آنجا ببریم. علتش این بود که فکر کردیم اگر ایشان را میان همکارانشان ببریم، ممکن است او را بزنند. به هر حال شرایط غیرطبیعی و همه اعصابشان به هم ریخته بود. زمانی که هویدا را از همان دری که گفتم به داخل مدرسه آوردند، داخل مدرسه شلوغ بود و همه مدام می‌پرسیدند: «آقای هویدا چه شد؟» همین‌طور تعظیم می‌کرد و می‌گفت: «سیستم، سیستم، مقصر سیستم است.» بالاخره او را به اتاقی که برایش در نظر گرفته شده بود در طبقه سوم بردند. فردای آن روز هم بنی‌صدر و سید احمد خمینی آمدند و حدود یک ساعت و نیم با او صحبت کردند.

به هر حال همه زندانیان از جمله هویدا را به زندان قصر بردند. در دولت موقت، بازرگان و سایرین اصلا در آن شرایط موافق اعدام هویدا نبودند. انتظار بر این بود که دادگاهی صالحه‌ تشکیل شود. به هر حال او 13 سال نخست‌وزیر این مملکت بود؛ یعنی طولانی‌ترین دوره نخست‌وزیری در ایران، حتما حرف‌های زیادی برای گفتن داشت؛ اما متاسفانه نگذاشتند.

ابراهیم یزدی در خاطراتش می‌گوید: «به دستور من، او [هویدا] را در همان اتاقی که سایر زندانیان بودند، نبردند زیرا من نگران بودم که مخالفان و دشمنانش، به خصوص برخی از امرای ارتش، که میان بازداشت‌شدگان بودند، او را شبانه سربه‌نیست کنند. بنابراین یک اتاق جداگانه به او اختصاص و برای حفظ امنیت او دستوراتی داده شدپس شما این روایت را قبول ندارید؟

نه. دیدم در یک مصاحبه تلویزیونی که از ایشان پخش می‌شد، این را گفت. ایشان مدت‌ها ایران نبود، نماینده نهضت آزادی و از دوستان مهندس بازرگان بود. سه نوبت در جلسات حزب شرکت کرد، جلسه چهارم را به آمریکا رفت چون دکترای داروسازی داشت، بورس گرفت و در اواخر سال 1339 به آمریکا رفت، سال 1357 هم ما ایشان را در اینجا دیدیم.

داریوش فروهر در مورد دستگیری‌هایی که در مدرسه رفاه اتفاق می‌افتاد برای کسی واسطه نشد؟

ایشان اصلا به مدرسه رفاه نمی‌آمد. فکر می‌کنم تنها یکی، دو دفعه با مهندس بازرگان آمد و اصلا در این مسائل دخالتی نمی‌کرد. مخالف تمام این بازداشت‌ها بود.

شما در بازجویی‌های دستگیرشدگان مدرسه رفاه حضور نداشتید؟

نه. یک بار آقای زواره‌ای که جوان‌ها را جمع کرده بود که از زندانی‌ها بازجویی کنند، به اتاق من آمد و گفت: «آقا شما نمی‌آیی در بازجویی به ما کمک کنی؟» گفتم: «برو از نیروهای دادگستری کمک بگیر. مگر کار من بازجویی است؟! به من چه ارتباطی دارد؟!» فروهر هم مطلقا در این کارها دخالت نمی‌کرد. روزی فروهر همراه تیمسار قرنی به ستاد ارتش می‌روند. در آنجا تیمسارهای رژیم گذشته از جمله مقدم، پاکروان، بهزادی و... به صف شده بودند. از آن‌ها پرسیده بود: «شما اینجا چه کار می‌کنید؟!» می‌گویند: «تیمسار قرنی گفته بیایید مشکلی نیست.» آقای مقدم می‌گوید: «آقای بازرگان به من گفته رئیس ساواک خواهم بود و ساواک هم سر جایش می‌ماند و...» فروهر به آن‌ها می‌خندد و می‌گوید: «اگر من جای شما بودم دو دقیقه هم اینجا نمی‌ایستادم، بروید.» خب آن‌ها نرفتند و همه‌شان جز بهزادی اعدام شدند. بهزادی بازپرس بود، بازپرس من هم بود، تنها او حرف فروهر را گوش کرد و رفت. البته الان فوت شده است. او بعدها گفته بود جانم را مدیون آقای فروهر هستم. همه فروهر را دوست داشتند با اینکه او زندانی‌شان بود و در دورانی که فروهر در زندانشان بود، تخفیفی در مجازات او نداده بودند، حتی در جریان زندانی شدن او سر قضیه بحرین، پس از مدتی ما فکر کردیم ایشان اگر در قزل‌قلعه باشند، شرایط بهتری خواهند داشت. مادرشان اقدس‌الملوک انصاری خیلی در این زمینه تلاش کرد که موفق نشد. هویدا گفته بود در اختیار من نیست. با توجه به همه این برخوردها اما جوانمردی و اخلاق‌مداری از خصوصیات بارز فروهر بود، حتی زمانی که در زندان قصر بود، لاجوردی را به زندان قصر آورده و آن‌قدر شکنجه‌اش کرده بودند که خون بالا می‌آورد. فروهر پیش رئیس زندان رفته و تقاضا کرده بود او را شکنجه ندهند و آن‌ها دست از شکنجه لاجوردی کشیده بودند.


مصطفی ابوسنینه  در میدل ایست آی نوشت: عربستان سعودی روز سه‌شنبه زمینه را برای لغو سفر حج امسال فراهم کرد و از زائران خواست تا به دلیل نگرانی از همه‌گیری بیماری کروناویروس، انجام سفر را به تعویق بیندازند.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: برآورد شده حدود دو میلیون نفر برای انجام زیارت سالانه که امسال قرار است در ماه ژوئیه آغاز شود، به مکه سفر می‌کنند، در حال حاضر، اما برگزاری این برنامه به شک و تردید افتاده چرا که پادشاهی سعودی 1563 مورد ابتلا و 10 مورد مرگ بر اثر کرونا ویروس ثبت کرده است.

عربستان نیز مانند بسیاری از کشورها در تلاش برای مهار شیوع این بیماری، اقدام به تعطیلی و اعلام محدودیت‌های مسافرتی کرده است، در همین راستا ورود به شهرهای مقدس مکه و مدینه به شدت محدود شده است. ریاض قبلاً زیارت عمره مفرده را به حالت تعلیق درآورده است.

محمد صالح بن طاهر بانتن، وزیر حج و عمره در گفتگو با یک کانال تلویزیونی سعودی گفت که مسلمانانی که حداقل یکبار به حج آمدند تا بهبود کامل اوضاع صبر کنند.

بانتن گفت: ما از برادران مسلمان در سراسر جهان خواسته‌ایم تا قبل از برنامه‌ریزی برای سفر صبر کنند تا همه چیز روشن شود.

وی افزود: در شرایط فعلی، در حالی که ما در مورد همه‌گیری جهانی صحبت می‌کنیم، از خداوند می‌خواهیم ما را نجات دهد، پادشاهی مشتاق است تا از سلامتی مسلمانان و شهروندان محافظت کند.

بانتن گفت که وزارت حج و عمره هزینه ویزاهای عمره را به آژانسهای مسافرتی پس از تعلیق سفر به مکه بازپرداخت کرده است.

حج تا به حال چندین بار در طول قرن‌ها پیش لغو شده، اما از زمان ایجاد پادشاهی عربستان سعودی در سال 1932 هرگز این اتفاق نیافتاده بود، حتی در طول همه‌گیری آنفولانزای اسپانیایی بین سال‌های 1917-1918 که باعث کشته شدن میلیون‌ها انسان در سراسر جهان شد باز حج برقرار بود.

اما اگر عربستان سعودی حج 2020 را لغو کند، امسال به عنوان یکی از 40 لغو حجی که از سال 632 به این سو انجام شده قرار می‌گیرد. میدل ایست آی در این گزارش نگاهی به برخی از قابل توجه‌ترین لغو‌های تاریخ حج می‌اندازد:

865: قتل عام در کوه عرفات

در جریان درگیری با خلافت عباسی مستقر در بغداد، اسماعیل بن یوسف معروف به الصفاک، در سال 865 به کوه مقدس عرفات مشرف به مکه حمله و زائران آنجا را قتل عام کرد. این حمله باعث شد که حج تعطیل شود.

930: حمله قرمطیان

در سال 930، ابو طاهر الجنابی، رئیس فرقه قرمطیان در بحرین، حمله به مکه را آغاز کرد.

در گزارش‌های تاریخی آمده که قرمطیان 30 هزار زائر را در شهر مقدس کشته و اجساد را در چاه مقدس زمزم انداختند. آن‌ها همچنین مسجد اعظم را غارت کرده و حجرالاسود را از کعبه آن به سرقت و آن را به جزیره بحرین منتقل کردند.

سپس حج تا زمان بازگشت حجرالاسود به مکه به مدت یک دهه به حالت تعلیق درآمد.

قرمطیان یک فرق اسماعیلی بودند که به ایجاد یک جامعه بر پای مساوات اعتقاد داشتند و زیارت را یک آیین مشرکانه می‌دانستند.

983: خلفای عباسی و فاطمیون

سیاست نیز تا به حال چند بار حج را تعطیل کرده است. در سال 983 اختلافات سیاسی بین حاکمان دو خلیفه عباسیان عراق و سوریه و فاطمیان مصر به مدت هشت سال حج را تعطیل کرد. این مراسم در سال 991 دوباره از سر گرفته شد.

1831: طاعون

این تنها درگیری‌ها و قتل عام‌ها نبودند که باعث لغو حج شده‌اند. طاعون از هند در سال 1831 به مکه سرایت کرد و سه چهارم زائران آنجا را کشت، زائرانی که هفته‌ها سفر سخت و خطرناک را برای انجام حج تحمل کرده بودند.

1837-1858: مجموعه بیماری‌های همه‌گیر

در مدت زمان تقریباً دو دهه، حج سه بار متوقف شد و زائران نتوانستند به مدت هفت سال به مکه بروند.

در سال 1837، طاعون دیگری شیوع پیدا کرد و همه چیز را تا سال 1840 به حالت تعلیق درآورد.

در سال 1846، مکه با شیوع وبا مواجه شد، این بیماری بیش از 15 هزار نفر را کشت و ساکنان آن را تا سال 1850 گرفتار کرد. وبا در سال‌های 1865 و 1883 دوباره بازگشت.

در سال 1858، یک بیماری همه‌گیر جهانی دیگر وارد شهر شد و باعث گردید زائران مصری به سمت دریای سرخ فرار کرده و در آنجا قرنطینه شوند.


یکی از انتقال‌هایی که طی سالیان اخیر قرار بود به پرسپولیس انجام شود و حتی به طور جدی درباره آن بحث شده بود، به جابه‌جایی مهرداد محمدی از راه‌آهن تهران به جمع سرخ‌پوشان برمی‌گشت، اما در نهایت چنین اتفاقی رخ نداد و این مهاجم به سپاهان پیوست که اکنون محمدی درباره رفتن‌اش به اصفهان توضیحاتی ارائه کرد.

 

مهرداد محمدی در گفت‌وگوی زنده با اینستاگرام "ورزش سه" درباره اینکه سال‌ها قبل برای تماشای بازی‌های پرسپولیس به ورزشگاه آزادی می‌رفت، اظهار کرد: 100 درصد به استادیوم می‌رفتم و بازی‌های پرسپولیس را تماشا می‌کردم. آن بالا(بین تماشاگران) بودم و با بچه‌‌ها پرسپولیس را تشویق می‌کردیم، اما لیدر نبودم.

 

او درباره بحث حضورش در پرسپولیس که قبل از انتقال‌اش به سپاهان مطرح شده بود، ابراز کرد: آن مقطع خیلی بحث بود که به پرسپولیس بیایم و حتی کارهای انتقال هم در حال نهایی شدن بود، اما به یکباره پرسپولیس سراغ یک بازیکن دیگر رفت و دیگر حتی به من زنگ هم نزدند. من هم به سپاهان رفتم و خدا را شکر می‌کنم که به این تیم خوب رفتم و واقعا برای من ایده‌آل بود.

 

ملی پوش ایرانی آوس پرتغال اضافه کرد: بعد از رفتن به سپاهان، فهمیدم که هر بازیکنی باید تجربه حضور در این باشگاه را به دست بیاورد چون واقعا تیم بزرگی است، امکانات فوق‌العاده‌ای دارد. سه سال در سپاهان بودم، اما هیچ بدی از مردم اصفهان، تماشاگران و مدیران باشگاه ندیدم و هر چیزی از سپاهان بگویم، کم گفتم. الان هم تیم مورد علاقه‌ام سپاهان است و آرزوی موفقیت برای آنها را دارم.

 

 

«اگر می‌خواستی یک اسم و فامیل دیگر برای خودت انتخاب کنی، چه چیزی بود؟» محمدی در پاسخ به این سوال عنوان کرد: همین مهرداد محمدی خیلی خوب است. البته امیرخان(قلعه‌نویی) آن اوایل فوتبالم به من گفت به تو می‌خورد که اسمت «مصیب» باشد و انگار «مهرداد» اسم فرهنگی تو است(با خنده).

 

او درمورد اینکه علاقه دارد کدام بازیکن کنار او بازی کند، گفت: خیلی دوست داشتم در کنار علی آقا کریمی بازی کنم چون بازیکنی است که واقعا در بازی‌ها کار را درمی‌آورد و پاس‌های هُلو می‌داد! یکی، دو نفر را دریبل می‌زد و پاس می‌داد. خیلی خوب است که علی آقا کریمی خیلی خوب است کنار یک مهاجم باشد.

 

محمدی در پاسخ به این سئوال که در دوران قرنطینه به چه کاری مشغول است، گفت:شروین رفیقم اینجاست و از نقی تا نقی (سریال پایتخت)کال آو دیوتی بازی می کنیم که بازی خیلی خفنی است!


او همچنین اعلام کرد در شرف ازدواج است و با همسر آینده اش نامزد کرده ؛ کسی که قرار است در بازیهای کامپیوتری پایه و کنارش باشد.


در روزهایی به سر می بریم که شیوع ویروس کرونا تمام فعالیت ها در جهان از جمله مسابقات فوتبال را تحت تاثیر قرار داده است. تعطیلی فوتبال های سراسر دنیا همه هواداران فوتبال را از روزهای دلخواهشان دور و دلتنگ خاطرات فوتبال کرده است.


ما هم در این روزها علاوه بر خبرهایی که همگی به کرونا مستقیم یا غیر مستقیم مربوط هستند، گریزی به گذشته می زنیم تا خاطراتی را مرور کنیم. این بار مثل یکی از مطالب روزهای اخیر، می خواهیم سراغ نقل و انتقالاتی برویم که در فوتبال ایران تا چند قدمی رسمی شدن هم رفتند ولی هرگز رنگ واقعیت نگرفتند. برعکس مطلب قبلی، در اینجا چند تن از خارجی هایی را از نظر می گذرانیم که می خواستند پا به فوتبال ایران بگذارند اما چنین اتفاقی برایشان رخ نداد و نام آنها وارد تاریخچه فوتبال ما نشد. البته به جز این 10 مورد، حتما انتقال های زیاد دیگری نیز بوده اند که حتی در حالت غیر رسمی سر و صدای زیادی به پا کرده اند اما اینجا فقط به 10 مورد اشاره می کنیم.

 

برتی فوگتس – تیم ملی ایران


سال 2001 و قبل از عقد قرارداد با میروسلاو بلاژویچ، فدراسیون فوتبال ایران به صورت پنهانی با یک سرمربی نامدار دیگر نیز مذاکره کرده بود.برتی فوگتس سرمربی سابق آلمان برخلاف خیلی از خارجی ها یک نام دروغین نبود و مذاکرات او با محسن صفایی فراهانی پیش می رفت.اما فوگتس شرایطی داشت که امکان مهیا کردنش برای فوتبال ایران نبود ازجمله اینکه او خانه ای می‌خواست که در آن یک پیست رقص وجود داشته باشد! 

 

 

استفان کواچ – تیم ملی 


سرمربی آژاکس رویایی دهه هفتاد که توانست دو سال متوالی تیمش را هم قهرمان هلند و هم قهرمان جام باشگاه های اروپا کند، پس از حضور تیم ملی ایران در جام جهانی 1978 و جدایی حشمت مهاجرانی از تیم ملی، یکی از گزینه های حضور روی نیمکت ایران بود. کواچ حتی در زمانی که صعود تیم ملی در مسیر جام جهانی و اولین صعود به خطر افتاده بود به ایران هم آمد اما پروژه حضور او روی نیمکت تیم ملی بعد از جام جهانی با تعطیلی فوتبال به دلیل تحولات به جایی نرسید. 


خاویر کلمنته – تیم ملی

 

خاویر کلمنته سرمربی سابق تیم ملی اسپانیا یکی از مشهورترین مربیانی است که برای مذاکره و قرارداد پای به ایران گذاشته است. حضور او برای هدایت تیم ملی، در دوره پس از جام ملت های 2007 اتفاق افتاد اما کلمنته که ماجرای حضور کلمبنته در ایران و طاق نصرتی که مسئولان فوتبال ایران برایش بر پا کرده بودند، به دلیل شرایطی که در قرارداد مدنظرش قرار داشت، با ایران به توافق نرسید. او قصد داشت در شرایطی سرمربی تیم ایران باشد که مدت زمان کمی را در ایران سپری کند (در اصطلاح پروازی باشد).

 


کارلوس بیلاردو – تیم ملی


کارلوس سالوادو بیلاردو سرمربی نامدار آرژانتینی با رزومه حضور در دو فینال جام جهانی، پس از صعود ایران به فینال جام جهانی 1998 و قطعیت پایان همکاری با ویرای برزیلی، یکی از نامزدهای هدایت تیم ملی ایران بود. مذاکرات با این سرمربی آرژانتینی توسط پژمان نوزاد روزنامه نگار ایرانی در کشور آمریکا انجام شد اما به دلایلی به نتیجه نرسید. در آن زمان فدراسیون چهره های دیگری مثل ادو لاتیک آلمانی را نیز مدنظر داشت و در نهایت بین نامزدها تومیسلاو ایویچ به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد.

 

هروه رنار – تیم ملی

 

هم جدید ترین و هم جدی ترین گزینه حضور روی نیمکت تیم ملی فوتبال ایران، مربی خوشتیپ فرانسوی است. هروه رنار که با دو قهرمانی جام ملتهای آفریقا و ساختن یک تیم فوق العاده از ستاره های مراکش نام بزرگی برای خود دست و پا کرده بود، بعد از پایان کار کارلوس کی روش در ایران، مورد توجه فدراسیون بود و مذاکرات کاملا جدی ای را با عباس ترابیان انجام داد. در این مذاکرات مشخص شد اشتیاق او برای آمدن به ایران به قدری بود که مطالعات زیادی درباره فرهنگ کشور ما انجام داده بود و همسرش نیز محل تحصیل به زبان فرانسوی را در تهران برای فرزندان خود پیدا کرده بود. اما در شرایطی که رنار آماده بود از اول ماه ژوئن 2019 کار خود را در ایران آغاز کند، چرخش فدراسیون به سمت ویلموتس همه چیز را عوض کرد و نهایتا فوتبال ملی ما را به نقطه ای رساند که حالا در آن قرار دارد.

 

 

خولن لوپتگی – تیم ملی

 

یکی از نامزدهای فدراسیون فوتبال برای جانشینی کارلوس کی‌روش خوان لوپتگی بود که ظاهراً دو جلسه بین او و مسئولان فدراسیون فوتبال در شهر مادرید برگزار شده است. نکته جالب این که لوپتگی از طریق یکی از سفرای ایران و از طریق نزدیکان مسئولان رده بالای فدراسیون فوتبال ایران پای میز مذاکره آمده و به گفتگو دعوت شده است. او برای بیماری پدرش و البته جاه طلبی حضور در فوتبال اسپانیا پیشنهاد ایران را نپذیرفت.

 

 

اسون گوران اریکسون – تیم ملی

 

اریکسون یکی دیگر از نام های بزرگی بود که بحث حضورش روی نیمکت تیم ملی ایران کاملا جدی شد. در سال 2011 او با مسئولان فدراسیون در تماس بود و مشتاق حضور در ایران. حتی عباس ترابیان درباره آمدن اریکسون می گوید: «او می گفت برای پول هم نیاز نیست مبلغ بالایی به من بدهید. آنقدر ایران استعداد فوتبال دارد که من مشتاق کار هستم.» اما در نهایت هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال در آن برهه روی نام کارلوس کی روش به جمع بندی رسیدند و مذاکره با او را ادامه دادند.

 


برونو متسو - پرسپولیس

 

سرمربی ای که نامش را با تیم شگفتی ساز سنگال بر سر زبان ها انداخت، با افتخارات مهمی در کشورهای آسیایی مثل قهرمانی لیگ قهرمانان آسیا و 2 قهرمانی لیگ با العین امارات، قهرمانی لیگ قطر با الغرافه و قهرمانی جام خلیج فارس با تیم ملی امارات در قاره کهن مشهور و محبوب شد. او در سال 2012 به صورت جدی مورد توجه باشگاه پرسپولیس قرار گرفت و تا آستانه حضور در این تیم هم پیش رفت. متسو حتی در تهران با علی پروین، علی کریمی و مدیران پرسپولیس گفت و گو کرد ولی در نهایت نتوانست با سرخ ها قرارداد ببندد.

 

 

سنول گونش

 

پرسپولیس و استقلال، سنول گونش سرمربی موفق ترک و یکی از بهترین مربیان تاریخ فوتبال این کشور، در ابتدای زمان مدیریت محمدحسن انصاری فرد و برای تماشای مسابقه پرسپولیس به ایران آمد اما هرگز مشخص نشد که مذاکرات برای استخدام او جدی بوده است. بعد از آن نیز یک بار نام شنول گونش در بین رسانه های ترک به عنوان مربی ای که علی فتح الله برای استقلال و جانشینی ناصر حجازی میخواهد مطرح شد اما این شایعه هرگز به وقوع نپیوست.

 

 

روی هاجسون 

 

روی هاجسون سرمربی کهن سال انگلیسی که در حال حاضر هدایت کریستال پالاس را برعهده دارد، زمانی که در اوج شهرت قرار داشت، از سوی محسن صفایی فراهانی به عنوان گزینه اصلی هدایت تیم ملی بعد از میروسلاو بلاژوویچ در نظر گرفته شده بود و مذاکرات بین او و صفایی فراهانی تا حد زیادی پیش رفت. تا جایی که هاجسون برای سفری مخفیانه و سه روزه در ایران حضور پیدا کرد اما در نهایت سخت گیری های این سرمربی انگلیسی مانع از این شد که او هدایت تیم ملی را برعهده بگیرد و در نهایت صفایی فراهانی، برانکو ایوانکوویچ کم تجربه را به عنوان سرمربیگری تیم ملی ایران معرفی کرد تا او با یک نسل طلایی ناکامی بلاژوویچ را جبران و به جام جهانی صعود کند.

 

 

* همچنین در سیاهه مربیان نامداری که به ایران نیامدند می‌شود به نام کریستوفر دام، ادو لاتک، بلیتسا سرمربی سابق دیناموزاگرب، آدومیر آنتیو سرمربی تازه درگذشته رئال و بارسا، اسکولاری برزیلی و... که از سوی ایجنت های مختلف به مسئولان تیم ها و فدراسیون اشاره کرد.


در روزهای اخیر و پس از پخش آیتمی در صداوسیما در مورد تاریخچه باشگاه های پرسپولیس و استقلال، دوباره جنجال پیرامون مالکان و اسطوره های این دو باشگاه بالا گرفته و واکنش های تندی نیز در این باره بوده است. از جمله اتهام به همایون بهزادی یا طرح برخی ادعاها درباره موسس آبی پوش پایتخت. مهندس حسین کلانی یکی از پیشکسوتان و اسطوره های فوتبال ملی ایران و همچنین باشگاه پرسپولیس است که در گفتگوی اخیر خبرنگار ورزش سه با او، نکته جالبی را گفته و به سوالات در این باره پاسخ داده است:

 

* بهزادی، اسطوره اخلاق، معرفت و ورزش بود 

 

همایون بهزادی عزیزترین دوست من بود. شخصیتی اثرگذار در دوران فوتبال ما بود و چه در پرسپولیس، پیکان، و تیم ملی بهترین بازی ها را از خود ارائه کرد. او یکی از اسطوره های بی بدیل فوتبال ما بود، همایون خان یکی از صمیمی‌ترین دوستان من بود و علاوه بر این که در زمین مسابقه بیشترین حمایت را از من می‌کرد، بعد از بازنشستگی هم در زمینه کاری همکار من بود و کار می‌کردیم و خدمت گذار مملکت بود. همایون بهزادی همیشه در قلب ما جا دارد، همانطور که گفتم یک اسطوره بی بدیل اخلاق، معرفت و ورزش ما بود.

 

* نمی‌توانید همایون بهزادی را زیر سوال ببرید

 

همه ما یک شغلی داشتیم، هرکسی باید در یک شغلی حضور می‌داشت و به مملکت خود خدمت می‌کرد، ایشان هم اگر شغلی داشتند، بسیار شخصی بودند که به مردم کمک می‌کردند و ایران را دوست داشتند. نمی‌شود بگوییم کسی که یک جایی کار می‌کند، آدم خوبی نیست. نه خیر! در هر شغل و سازمانی آدم های خوب و بد حضور دارند، آدم هایی هستند که به مردم و کشور خدمت می‌کنند. این یک واقعیتی است که کسی درباره همایون بهزادی هم نمی‌تواند آن را زیر سوال ببرد.

 

* تیمسار خسروانی نقشی در انحلال شاهین نداشت

 

یک عده با تعصب درباره تیمسار خسروانی صحبت می‌کنند. ما باید تاریخ را بخوانیم و ببینیم افراد چه رزومه‌ای داشته‌اند. همه جا دیدم که می‌گویند باشگاه شاهین را تیمسار خسروانی منحل کرد، در حالی که همچین چیزی نبود. اصلا زمان آقای خسروانی باشگاه شاهین منحل نشد. باشگاه شاهین زمانی منحل شد که زنده‌یاد قره گزلو رئیس سازمان تربیت بدنی بود و سر یک اختلافاتی در یک بازی که با تهران جوان بود، شاهین را محروم کردند و اطلاعیه دادند که شاهین محروم می‌شود. بعد انداختند گردن تیمسار خسروانی! ما باید چشمانمان را باز کنیم و واقعیت ها را بگوییم.

 

* باشگاهی که خسروانی ساخت، مایه افتخار ایران است

 

ما الان یک استادیوم داریم که در دنیا باعث افتخار ماست، استادیوم آزادی. شما بگویید چه کسی باعث و بانی ساخت این استادیوم بود؟ یک باشگاه به اسم استقلال در این مملکت داریم که باعث افتخار است، جوانان به آن عشق می‌ورزند، خب ببینید این باشگاه را چه کسی به وجود آورده است؟ هرکسی در هر موقعیتی که باشد تلاش می‌کند برای چیزی که ساخته، کارهایی انجام دهد و امتیازاتی بگیرد. همه می‌گویند تیمسار خسروانی زد و بست و خورد و رفت اما وقتی او از ایران رفت، چیزی همراهش نبود. هرچیزی هم که داشت به جوانان مملکت داد. این ها واقعیت تاریخی است، بنده از قیافه تیمسار خسروانی خوشم نمی‌آید، بنده از قیافه دکتر اکرامی و پرویز دهداری و... خوشم نمی‌آید، بروم هرچیزی که دوست دارم بگویم؟ اگر یک جایی تهمتی به کسی می‌زند یا اصلا انتقادی انجام می‌دهد، باید با دلیل و مدرک صحبت کند. بدون مدرک من هم می‌توانم همه جا حرف بزنم. 

 

 

* این ها پایه گذار لذت و شادی ما هستند

 

در سابق کسی بودند که در این مملکت خدمت می‌کردند. شما تا حالا اسمی از آقامدد نوعی شنیده‌اید؟ یا آقای فرزامرزی، محب و خیلی های دیگر. این ها پایه گذار چیزهایی هستند که ما امروز به آن افتخار می‌‎کنیم یا از آن شاد و غمگین می‌شویم. در دوره بازی ما هیچ‌وقت توهین های این چنینی نبود. ما وقتی وارد زمین می‌شدیم یک طرف شاهین و پرسپولیس را تشویق می‌کرد و یک طرف هم تاج (استقلال) را اما همچین چیزی نبود که توهین کنند، تهمت بزنند یا فحاشی کنند. 

 

* باید سعی کنیم از این بحران خارج شویم

 

الان در شرایطی که مملکت گرفتار آن است، باید برای همبستگی مردم سعی کنیم. تمام این صحبت ها حاشیه سازی و برای سرگرمی جوانان است. درباره بیماری کرونا هم باید بگویم که الان تمام سعی ما باید این باشد که در مقابل مشکلی که برای ایران و دنیا پیش آمده، تلاش کنیم این را پشت سر بگذاریم. ما مردم باید به داد هم برسیم، چون هیچ کسی را به جز خودمان نداریم. من در این مدت یک بار برای کاری خارج شدم، وقتی دیدم مغازه ها بسته هستند و کارگران بی‌کارند و مردم گرفتارند، واقعا ناراحت شدم. من اگر نیاز داشته باشم از دوستم قرض می‌گیرم اما کارگری که رفیقش کارگر است، از چه کسی قرض می‌گیرد؟

 

* علی عبده برگشت و به ایران خدمت کرد

 

آقای علی عبده از یک خانواده محترم بودند. مرحوم عبدوی بزرگ از رجال فرهنگی بودند، پسران ایشان همگی تحصیل کرده بودند. آقای علی عبده در آمریکا تحصیلات مدیریت ورزشی کردند و قهرمان بوکس شدند و برگشتند در ایران به مملکت خدمت کنند. او یک باشگاهی را به وجود آورد به اسم CRP که در رشته های مختلف از جمله بولینگ، شنا، والیبال و فوتبال دوستان دسته 2 و 3 فعالیت می‌کردند. بعد باشگاه شاهین که منحل شد، بعد از 8-9 ماه به این نتیجه رسیدند که بازیکنان شاهین به پرسپولیس بروند و بعد از چند بازی، پرسپولیس به دسته یک صعود کرد و شد پرسپولیس الان.

 

* باید از آن هایی که زحمت کشیدند تقدیر کنیم

 

مردم اگر پرسپولیس را دوست دارند، به خاطر علاقه ای است که پدرانشان به شاهین داشتند. این سینه به سینه منتقل شد و رسید به پرسپولیسِ الان. استقلال هم به همین شکل است. متاسفانه بعضی باشگاه ها نظیر دارایی، بانک ملی، تهران جوان، شعاع و... از بین رفت. این ها چیزهایی است که از گذشته مانده و باید تقدیر کنیم، باید بگوییم چه آدم هایی در این باشگاه ها زحمت کشیدند. آقای مدد نوعی در باشگاه راه آهن چه بازیکنانی را تربیت کردند و از این نام ها زیاد داریم. همه دنبال این هستیم که تهمت بزنیم و بگوییم فلانی اینطور است.

 

 

* توهین از هر طرف که باشد باید قطع شود

 

مگر استقلالی بودن یا پرسپولیسی بودن بد است؟ بازیکنانی که این دو تیم درست کرده‌اند، به مملکت خدمت کرده‌اند. مرحوم حجازی اسطوره استقلال و ایران بوده است یا آقای منصور پورحیدری همینطور و پرسپولیس هم اسطوره های بی‌شماری داشته؛ چرا باید به این افراد توهین شود؟ مهم نیست کدام طرف این توهین را شروع کنند، ما باید همبستگی ملی خودمان را حفظ کنیم.

 

* جوانان تنها در استادیوم می‌توانند فریاد بزنند

 

ما الان از تلویزیون هم متاسفانه می‌بینیم که حتما یک علتی دارد که چنین کاری می‌کنند. جوانان ما تنها در استادیوم می‌توانند حرفشان را بزنند و فحاشی و توهین یک راه برای تخلیه آن ها شده و کسی هم جلوی این اتفاق را نمی‌گیرد. در ورزشگاه های انگلستان هواداران در کنار زمین می‌نشینند اما تا حالا دیده اید که یک کاغذ و بطری بندازند زمین؟ اما اینجا از فاصله 50 متری سنگ و نارنجک می‌اندازیم! چرا؟ چون به جوانان یاد نمی‌دهند که نباید این کار را بکنند. جوانی که کار و آینده ندارد و ناامید است، تنها در یک جا می‌تواند به راحتی داد بزند و آن هم استادیوم فوتبال است. این نهایتا انگیزه می‌شود که بقیه جوانان هم دست به چنین کاری بزنند.

 

* مدیرعامل پرسپولیس باید توانایی نخست وزیری داشته باشد

 

من اصلا شایستگی مدیریت را ندارم، من از مدیریت اداری چیزی نمی‌دانم. شاید در شرکت خودم موفق بوده باشم اما دلیلی نمی‌شود که در این سیستم هم کار کنم. مدیرعامل باشگاه پرسپولیس باید توانایی نخست وزیری داشته باشد چون دریای کار و مشکلات و توقعات در این باشگاه وجود دارد.


بعد از سارا دورسون‌خواجه که با اصالتی ایرانی‌ در ترکیب تیم ملی آلمان در رقابت‌های قهرمانی زنان جهان به میدان رفت و در پایان رقابت‌ها نیز یکی از بهترین مدافعان مرکزی لقب گرفت، حالا یک نماینده دیگر از ایران در بهترین باشگاه ایتالیا مشغول بازی است. نام این بازیکن آناهیتا زمانیان بختیاری است که 22 سال قبل و در تاریخ 19 فوریه 1998 از پدری ایرانی و مادری فرانسوی در لندن به دنیا آمده است. 

 

زمانیان وقتی 4 ساله بود، همراه خانواده به سوئد رفت و والدین او در آنجا شغلی برای خود دست و پا کردند. او خیلی زود فوتبال خود را آغاز کرد و نشان داد در این رشته ورزشی استعداد بالایی دارد.

 

* رسیدن به رویای بازی در بزرگترین تیم سوئد

 

آناهیتا زمانیان درباره شروع فوتبال خود می‌گوید: «وقتی 6 ساله بودم، فوتبال حرفه‌ای را در باشگاه کیودینگ سوئد شروع کردم. از آن زمان من فوتبال را دوست داشته و بازی خود را ادامه می‌دهم. بعدها که بزرگتر شدم پیراهن گوته‌بورگ را پوشیدم. بعد از بازی برای گوته‌بورگ واقعاً شوکه شدم، چون این یک رویا برای من بود. حضور در گوته‌بورگ آرزوی همه سوئدی‌ها است، مخصوصاً اگر در این شهر زندگی کرده باشید. من خیلی خوشحال شدم و برای بازی در لیگ زنان سوئد انگیزه بالایی داشتم.»

 

* رد پیشنهاد سوئدی‌ها و بازی برای فرانسه 

 

زمانیان نخستین بازی خود را 23 آپریل 2016 و وقتی تنها 18 سال داشت، برای گوته‌بورگ مقابل اوربرو انجام داد. او سه فصل برای گوته‌بورگ و زیر نظر استفان رن بازی کرد، 34 بار به میدان رفت و دو گل هم به ثمر رساند.

 

او در این مدت به تیم‌های ملی نوجوانان و جوانان سوئد هم دعوت شد، اما هیچگاه این پیشنهاد را نپذیرفت. آناهیتا که یک هافبک نفوذی مدرن است، در ماه می 2014 نخستین بازی خود را برای تیم زیر 17 ساله‌های فرانسه انجام داد و مقابل جمهوری چک به میدان رفت. او 4 بار پیراهن فرانسه را در این رده سنی پوشید و بعدها به تیم زیر 20 ساله‌ها نیز رسید.

 

 

* کاپیتانی فرانسه در 20 سالگی و رفتن به پاری‌سن‌ژرمن

 

سال 2018 و در مسابقات قهرمانی زنان زیر 20 سال جهان که در گینه نو برگزار شد، زمانیان کاپیتان فرانسه بود و با پیراهن شماره 10 این تیم به فینال هم رسید، اما در نهایت انگلیس بود که توانست در ضربات پنالتی پیروز شود و عنوان قهرمانی را کسب کند. 

 

بعد از حضور در این مسابقات و موفقیت فرانسه، زمانیان تصمیم گرفت چالش بزرگتری را در رقابت‌های باشگاهی تجربه کند. لیگ سوئد دیگر برای او کوچک بود و به همین دلیل تصمیم گرفت به فرانسه برود و بخت خود را برای حضور در پاری‌سن‌ژرمن آزمایش کند. او از آن مقطع هم خاطره‌ای نقل می‌کند: «من برای تست در پاری‌سن‌ژرمن چیزی برای از دست دادن نداشتم، بنابر این با استفان رن تماس گرفتم؛ او این فرصت را به من داد که بختم را امتحان کنم. مسؤولان و کادر فنی باشگاه را چنان تحت تأثیر قرار دادم که آنها قراردادی را برای من کنار گذاشتند. عضویت در باشگاه بزرگی چون پاری‌سن‌ژرمن افتخار بزرگی بود که نصیب من شد. بخصوص که می‌توانستم بخت خود را برای حضور در تیم بزرگسالان فرانسه نیز امتحان کنم.»

 

* انتقال بزرگ به یوونتوس

 

دوران حضور آناهیتا زمانیان در پاری‌سن‌ژرمن چندان موفقیت‌آمیز نبود. او 5 بار در لیگ قهرمانان اروپا به میدان رفت و فقط 7 بار فرصت بازی در لیگ فرانسه و تنها به مدت 198 دقیقه به او رسید؛ همین مسئله باعث شد تا زمانیان به فکر جدایی از باشگاه پاری‌سن‌ژرمن بیافتد.

 

سرمربی یوونتوس، ماریا ریتا که بازی زمانیان را در جام جهانی زیر 20 سال دیده بود، در نقل و انتقالات زمستانی تصمیم به جذب این هافبک تهاجمی گرفت. زمانیان به‌عنوان نخستین خرید باشگاه یوونتوس در سال 2020 به هواداران معرفی شد و البته خیلی زود هم نخستین گل خود را مقابل تاواناسیو به ثمر رساند.

 

زمانیان درباره احساسی که از بازی در یوونتوس دارد، می‌گوید: «وقتی کارهایم برای بازی در یوونتوس انجام شد واقعاً هیجان‌ زیادی داشتم. از طرفی باانگیزه هم بودم تا خودم را اثبات کنم که خوشبختانه همینطور هم شد.»

 

 

* سفر به ایران را تجربه نکرده‌ام

 

زمانیان می‌تواند به چهار زبان صحبت کند. انگلیسی، فرانسوی، فارسی و سوئدی. او در این باره می‌گوید: «در خانه معمولاً انگلیسی صحبت می‌کنیم، اما این دلیل نمی شود که فارسی و فرانسوی را کلاً کنار بگذاریم. می‌توانم بگویم که از این دو زبان هم در مکالمات خودمان استفاده می‌کنیم.»

 

آناهیتا زمانیان بختیاری یک نام و فامیل کاملاً ایرانی است؛ آن‌هم در شرایطی که این هافبک تهاجمی گذرنامه ایرانی ندارد و تیم ملی فرانسه را هم برای بازی در رده‌های پایه انتخاب کرده. او درباره ایران هم صحبت می‌کند: «من هیچ‌وقت در ایران نبوده‌ام، چون در انگلیس به دنیا آمدم و در سوئد هم بزرگ شدم. پدرم به ایران علاقه فروانی دارد، اما من چون اغلب به فرانسه و انگلیس می‌رفتم و می‌روم، گرفتن گذرنامه این کشورها برای من ساده و آسان بود. ما معمولاً  تابستان به انگلیس می‌رویم و با خانواده مادر ملاقات می‌کنیم.»

 

* عاشق آشپزی هستم!

 

خارج از برنامه فوتبال، آناهیتا زمانیان در آشپزی هم تبحر دارد: «من عاشق آشپزی هستم و اغلب از دوستان می‌شنوم که در این زمینه خیلی خوبم. همچنین آشپزی به من کمک می‌کند که از فرهنگ‌های مختلف اطلاعاتی به‌دست بیاورم، زیرا می‌توانم کمی از علائق هرکدام را در آشپزی استفاده کنم. البته تمرینات مداوم و حضور همیشگی در تورنمنت‌ها و اردوهای مختلف وقت زیادی از من می‌گیرد اما اوقات فراغت سعی می‌کنم آشپزی را در دستور کارم قرار بدهم.»

 

 

* انتظار برای تبدیل شدن به ستاره یوونتوس و فرانسه

 

سری آ ایتالیا و لیگ زنان مثل قریب به اتفاق لیگ‌های دیگر به دلیل شیوع ویروس کرونا تعطیل است، اما قبل از آن و در دو ماه اخیر زمانیان یکی از بازیکنان کلیدی یوونتوس بوده و پیراهن شماره 19 این تیم را پوشیده است.

 

او از ابتدای سال 2020 زندگی جدید و سیاه و سفید( اشاره به رنگ پیراهن یوونتوس ) خود را آغاز کرده و در این مدت 5 بار در ترکیب این تیم قرار گرفته. دو بار به‌عنوان بازیکن ثابت و سه دیدار هم به‌عنوان یکی از بازیکنان تعویضی.

 

زمانیان روی هم 204 دقیقه در زمین حضور داشته، یک گل زده و یک کارت زرد هم از داور دریافت کرده؛ پیش‌بینی رسانه‌های ایتالیا این است که زمانیان خیلی زود به یکی از ستاره‌های یوونتوس، صدرنشین لیگ زنان ایتالیا تبدیل می‌شود و پیراهن تیم ملی بزرگسالان فرانسه را می‌پوشد.


گرچه در تصور همه ما اینگونه است که بازیکنان بزرگ حتما از دوران کودکی شیفته فوتبال بوده و تمام اخبار را با جزئیات دنبال کرده اند، اما در میان نام های بزرگ ستاره هایی نیز حضور دارند که این عرصه را به مثابه شغلی برای گذران زندگی و کسب درآمد دیده و مانند دیگران علاقمند شدید به فوتبال نیستند.

 

گابریل باتیستوتا

 

گابریل باتیستوتا یک نام افسانه ای برای آرژانتین بوده، 77 بار لباس این تیم را بر تن کرده آورد و 54 گل به ثمر رساند تا با تیم ملی کشورش در رقابت های کوپا آمه ریکا به قهرمانی دست یابند. گابریل باتیستوتا همچنین در ایتالیا برای فیورنتینا و رم بازی کرده و در 537 بازی در مجموع 292 گل به ثمر رساند. باتیستوتا یک بار گفت: "من فوتبال را دوست ندارم، این فقط حرفه من است."

 

 

الساندرو ریالتی که زندگی نامه این ستاره را نوشته نیز مدعی شد او با هم تیمی هایش متفاوت است: "نکته مهم در مورد باتیستوتا این است که او مانند سایر بازیکنان نیست. او بازیکنی حرفه ای بوده اما به فوتبال علاقه ای ندارد. هنگامی که او از استادیوم خارج می شود دیگر نمی خواهد به فوتبال بپردازد."

 

ماریو بالوتلی

 

آیا تا به حال به شادی گل های ماریو بالوتلی دقت کرده اید؟ معمولا جشن گل های او چندان مفصل نیست و این ربطی به غرور مهاجم جنجالی و ایتالیایی ندارد. به گفته خود ماریو بالوتلی، قرار نیست هر بار که یک پستچی نامه ای را در صندوق پست قرار داد برای آن جشن بگیرد و گلزنی وظیفه اوست. به همین دلیل او نیازی به جشن گرفتن نمی بیند.

 

 

این مهاجم 29 ساله که حالا برای برشیا بازی می کند در ابتدای دهه گذشته در منچسترسیتی بود و شب بازی با یونایتد خانه اش آتش گرفت. مشکلات با هم تیمی ها و سرمربیان موید آن است بالوتلی علاقه چندانی به فوتبال ندارد. همه این موارد پس از گلزنی مقابل منچستر یونایتد با یک شادی گل مشهور خلاصه شد، جایی که او پیراهنش را نشان داد: "چرا همیشه من؟"

 

کارلوس ته وز

 

مهاجم گلزن و آرژانتینی که در تیم هایی چون یونایتد، سیتی و وستهام نمایش های درخشانی داشته، علاقه چندانی به فوتبال ندارد. کارلوس ته وز در گذشته گفت: "من هرگز فوتبال تماشا نمی کنم و علاقه ای به آن ندارم. اگر تلویزیون بازی بارسلونا و رئال مادرید را پخش کند، من کانال را برای تماشای بازی گلف تغییر می دهم. من هرگز هوادار دو آتشه فوتبال نبوده ام."

 

 

کارلوس ته وز مدتی قبل در تیم شانگهای شنهوا دستمزد 600 هزار پوندی در هفته دریافت می کرد و فقط توانست چهار گل برای این تیم به ثمر برساند. این مهاجم باتجربه بعد از بازگشت به خانه گفت: "شرایط خوب بود زیرا من هفت ماه مرخصی بودم. حالا می خواهم برای بوکاجونیورز بازی کنم."

 

کارلوس ولا

 

این مهاجم مکزیکی که پنج بار توسط آرسنال به تیم های دیگر قرض داده شد  و حالا در لیگ ایالت متحده می درخشد نیز تمایل چندانی به فوتبال دیدن ندارد. اگر کارلوس ته وز  که کانال های مختلف را برای تماشای گلف تغییر می دهد، کارلوس ولا فیلم های هالیوودی را ترجیح می دهد.

 

 

او گفت: "بین یک فیلم خوب و یک فوتبال خوب، من فیلم را ترجیح می دهم. پس از اتمام بازی، می توانید در مورد هر چیزی به جز فوتبال با من صحبت کنید. من با شما صادقانه حرف می زنم. حقیقت این است که من هیچ وقت به فوتبال علاقه ای نداشتم که بگویم برای هواداری رئال مادرید یا تیم دیگری تا پای جان خواهیم ایستاد. من از فوتبال لذت می برم، اما پس از پایان مسابقه همه چیز برای من تمام شده است."

 

مارک آندره تراشتگن

 

دروازه بان آلمانی بارسلونا بی شک یکی از بهترین سنگربان های فوتبال دنیا به شمار می آید. او که در سال های اخیر نمایش خوبی در بارسلونا داشته، فاش کرد نام بسیاری از بازیکنان دنیای فوتبال و حتی شاغل در لالیگا را نمی داند و در این رابطه مشکل دارد.

 

 

مارک آندره تراشتگن گفت: "وقتی به مردم می گویم هیچ نظری در مورد فوتبال ندارم می خندند. من زیاد فوتبال نمی بینم، به جز هنگامی که بازی مهمی برگزار شده و یا دوستم بخواهد بازی را تماشا کند. بعضی اوقات آنها از من اسم بازیکنان را می پرسند و من نمی دانم. به عنوان مثال در لالیگا این موضوع برای من خیلی اتفاق می افتد. من اسامی بازیکنان را نمی دانم و بعدها با تماشای فیلم متوجه نام شان می شوم."


برای آنهایی که مثل من به میانه‌های دهه پنجم عمر رسیده‌اند و خاطرات کودکی‌شان با نشستن روی سکوهای سیمانی ورزشگاه شیرودی گره خورده، نام «بهتاش فریبا» یادآور بهرام افشاری و پتر چک ایران و سریال پایتخت نیست. بهتاش فریبا نه در فیلم و سریال که در زمین فوتبال دیده‌ایم. برای نسل من، بهتاش فریبا هنوز همان هافبک خوشفکر، دو پا و شوتزنی است که گل استثنایی و کم نظیرش به هما از فاصله 35 متری را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم.


بهتاش فریبا یکی از استعدادهای بزرگ نسل سوخته فوتبال ایران است. نسلی که به خاطر وقایع جنگ تحمیلی، تعطیلی لیگ سراسری و به حاشیه رفتن فوتبال، آنچنان که شایسته‌شان بود، قدر ندیدند. وقتی تیم ملی ایران در سال 1978 به عنوان تنها نماینده دو قاره آسیا و اقیانوسیه، برای اولین بار به جام جهانی راه یافت، هافبک جوانی بود که کمی قبل‌تر با تیم ملی جوانان، قهرمان آسیا شده بود. با این حال بهتاش جوان که با هر دو پا شوت می‌زد و سانتر می‌کرد، آنقدر چشم حشمت مهاجرانی را گرفته بود که مربی تیم ملی را متقاعد کند که او را همراه تیم به آرژانتین ببرد.


هافبکی که از راه‌آهن فوتبال را آغاز کرده بود و در استقلال چهره شد، در دوران کوتاه فوتبالش فقط شانس حضور در 2 تورنمنت را داشت؛ یکی انتخابی المپیک 1980 که بهتاش فریبا یکی از بازیکنان ثابت تیم ملی بود. در آن دوره تیم ملی ایران به المپیک راه یافت اما در اعتراض به سیاست‌های شوروی سابق و اشغال افغانستان، المپیک مسکو را تحریم کرد. دومین تورنمنتی که بهتاش در تیم ملی تجربه کرد، جام ملت‌های 1980 آسیا بود که در کویت تبدیل به اولین بازیکن تاریخ تیم ملی شد که در یک بازی 4 گل می زند و در پایان هم با اینکه در پست هافبک به زمین می‌رفت، به عنوان آقای گل جام ملت‌ها معرفی شد و بعد از آن فقط یک بار فرصت پیدا کرد که در آخرین سال فوتبالش در یک بازی دوستانه با پیراهن تیم ملی به میدان برود و بدین ترتیب کارنامه ملی او با 12 گل زده در 15 بازی ملی، برای همیشه بسته شد.


در دوره‌ای که خبری از قراردادهای میلیاردی در فوتبال نبود و بازی کردن برای کسی نان و آب نمی‌شد، بهتاش فریبا در 31 سالگی کفش‌ها را آویخت تا در اوایل دهه هفتاد که به عنوان دستیار نصرالله عبداللهی به نیمکت استقلال بازگشت. او در سال‌هایی که لباس مربیگری پوشید به اندازه دوران فوتبالش موفق نبود اما خاطره درخشش او در دهه پنجاه و شصت، همچنان با فوتبال‌دوستان قدیمی همراه است. در خاطرات خاک گرفته نسل من، بهتاش فریبا هنوز آبی‌پوش است.


البته شهرت میثاق نه به واسطه درخشش دائمی یا کسب عناوین مختلف که به دلیل یک مصدومیت باورنکردنی و سپس افتی عجیب در دوران گلری اوست که هنوز وقتی به آن فکر می کند چهره اش در هم می شود. بهانه گفتگوی با این دروازه بان خوش قد و قامت که شاید هرگز به پتانسیل اصلی‌اش در فوتبال ایران نرسید مرگ فونیکه سی مهاجم فقید سابق نفت آبادان است که مقابل پرسپولیس هت تریک کرد. میثاق می گوید اگر شرایط مناسبی در آن روز داشت هرگز اجازه نمی‌داد که فونیکه در آن بازی به این شکل دروازه پرسپولیس را مورد هدف گل‌های خود قرار دهد. مصاحبه جالب و شیرین میثاق را در ادامه بخوانید که صحبت های مهمی در آن مطرح کرده است.


به دوران ماقبل تاریخ برگشته‌ام


معمارزاده در ابتدای صحبت‌هایش درباره قرنطینه در دوران کرونا با شوخی حرف‌هایش را آغاز می‌کند: سعی می‌کنیم قرنطینه را رعایت کنیم. آخرین باری که از خانه بیرون آمدم برای آوردن آب از چاه بود! دیگر به دوران ماقبل تاریخ برگشتیم!


وی درباره اینکه در مقطعی مدعی شده بود خواهان بازگشت به فوتبال و دروازه‌بانی است گفت: فعلا که فوتبال کلا تعطیل شده است ولی من تمریناتم را دنبال می کنم. نه به قصد بازی کردن و برای آماده کردن بدنم. اگر شرایط داشتم و توانستم دوست دارم که بازی کنم.

 

هر مدیری آمد یک دروغ تحویل داد و رفت


معمارزاده درباره حکم مطالبات خود از باشگاه پرسپولیس نیز گفت: طلب من هنوز پابرجاست و هر کس هم می آید چهار تا دروغ تحویل می دهد و می رود تا نفر بعدی. فدراسیون فوتبال هم هیچ اقدامی نمی‌کند و فعلا دور هم خوش هستند! بازیکنان در فوتبال ایران از لحاظ قانونی حقی ندارد و قوانین به سود باشگاه‌ها نوشته شده است. مدیران پرسپولیس هم متاسفانه هر کس می‌آید یک بدهی بزرگ به جا می گذارد و هیچ کس پاسخگو نیست. وقتی به باشگاه هم می‌روی جواب سربالا می‌دهند. طلب من متعلق به 10 سال پیش است و آن پول دیگر ارزشی ندارد البته همین پول بی ارزش را هم حاضر نیستند پرداخت کنند. خیلی مسائل پشت پرده در فوتبال ایران زیاد است.

 

بهتاش فریبا در گلری هم موفق است


دروازه‌بان سابق پرسپولیس درباره سریال پایتخت و نمایش بهتاش فریبا به عنوان گلر نیز اینطور پاسخ داد: خود بهتاش که خیلی باحال است و گلری هم که مقابل پرسپولیس بهترین بازیکن شد. از آقای تنابنده و تیمش هم باید بابت ساخت این سریال تشکر کرد. در عیدی که برای مردم چندان خوشایند نبود این سریال باعث سرگرمی مردم شد. بهتاش فریبا هم خیلی خوب خودش را جا انداخته، چه در قسمت‌های قبلی و با آن کاراکترها و چه اکنون به عنوان یک گلر در نقش پتر چک فوتبال ایران.

 

 

این روزها همه فیلم گلزنی فونیکه را برایم می‌فرستند


یکی از خبرهای عجیب چند روز اخیر مربوط به درگذشت فونیکه سی، مهاجم سابق نفت آبادان بود. مهاجمی که در زمان دروازه‌بانی معمارزاده در پرسپولیس برابر این تیم موفق به هت تریک شده بود. معمارزاده درباره آن اتفاق می‌گوید: دوستان خیلی لطف کردند و در این مدت فیلم و عکس‌های مربوط به آن بازی را برایم فرستادند. آن سال فصل خوبی برای ما نبود و من خیلی حرف‌ها درباره آن فصل دارم. مصدومیت شدیدی داشتم و عضله شکم و زیر شکمم پاره شده بود و قصد بازی کردن را نداشتم و به اصرار آقایانی که در تیم بودند بازی می‌کردم اما دکترها به من اجازه بازی نمی دادند. به لحاظ روانی هم آن مقطع اصلا برای کل تیم خوب نبود. تمام فوتبال من را با آن بازی قضاوت می‌کنند. خیلی جالب نیست و هنوز هم درباره آن صحبت می کنند. در فوتبال روزهای خوب و بد وجود دارد.


وی ادامه داد: من روزهای خوب زیاد داشتم و نمی خواهم همه چیز را باز کنم. دشمنانی که در تیم داشتم و حتی بیرون از تیم و می‌خواستند جای مرا بگیرند. رفتار خودم هم بعضی از آنها به نظرم درست نبود و فکر می کنم برخی تصمیماتم اشتباه بود. من در آن مقطع و در آن بازی‌ها شرایط مناسبی نداشتم. عضلات شکمم پاره بود و دکتر چشمه سری و عریانی و حتی چند دکتر دیگر که باشگاه معرفی کرد گفتند که شرایط بازی ندارم و حتی نمی‌توانستم ضربات کنار دروازه را بزنم. وقتی آن فصل تمام شد جراحی کردم و بعد از یک سال خوب شدم. در آن بازی فونیکه سی توانست یک کارهایی کند (هت تریک) که البته اگر در شرایط خوبم بودم او حتی یک گل هم نمی‌توانست بزند.


علی کریمی پیراهن فونیکه سی را به سمتم پرت کرد!


معمارزاده درباره شایعات رختکن این تیم بعد از آن بازی و اهدای پیراهن فونیکه سی از سوی علی کریمی می‌گوید: این شکلی نبود. علی کریمی دوستم است و این شکلی نبود که بخواهد کسی را خراب کند. در عصبانیت او این حرکت را انجام داد و پیراهن فونیکه را روی ساک من پرت کرد و حرف زیادی نیست. در رختکن البته جاسوس داشتیم! همیشه اما در احترام کار کردم و نه علی کریمی و نه کس دیگری قصد تخریب نداشت.

 

دست‌های پشت پرده و احمدی نژاد نمی‌خواست پرسپولیس نتیجه بگیرد


وی درباره روزهای پرحاشیه‌ای که در آن فصل در پرسپولیس پشت سر گذاشت گفت: در آن روزها یک دست‌های پشت پرده بود که نمی‌خواست پرسپولیس نتیجه بگیرد. گفتن اینکه این افراد چه کسانی بودند بعد از این‌ همه سال دردی را دوا نمی‌کند. در آن سال فکر کنم هنوز سازمان تربیت بدنی بود و نمی‌خواست پرسپولیس نتیجه بگیرد. با مدیرعاملی که در تیم انتخاب کردند و در نیم فصل با چند بازیکن برای حضور در پرسپولیس صحبت کردند و این در حالی بود که 15 بازیکن تیم در آن مقطع قرارداد نداشتند. لیست مازاد می‌دادند و تیم را تخریب می کردند. پول نمی‌دادند اما هر روز شوآف می کردند که پول می‌دهیم و سکه. آدم های زیادی که بدون تخصص در ورزش در تیم قرار داده بودند و خبر منفی علیه تیم تولید می کردند و این مسائل در نهایت باعث ضربه خوردن تیم شد. در آن سال دولتی که سر کار بود و آقای احمدی نژاد تمایل به استقلال داشتند و پرسپولیس را تخریب می کردند. اگر در آن فصل به ما کاری نداشتند و اذیت نمی‌کردند تیم خوبی بودیم که می‌توانستیم جام بیاوریم. بازیکنان بزرگی داشتیم اما اینقدر تحت فشار قرار دادند که حواشی همه چیز را خراب کرد. یک روز آقای دنیزلی با من جلسه خصوصی گذاشت و ناراحت بود و می‌گفت در کارم دخالت می‌کنند. چیزهایی هست که خیلی ها نمی دانند و فقط فکر می‌کنند تیمی بوده که نتوانسته نتیجه بگیرد. اینطور نیست و شما بخواهید تیمی را تخریب کنید با انجام چند مساله می‌توانید به هدف برسید و دقیقا این شیوه را علیه ما بکار بردند. هیچکس در آن مقطع این مسائل را بررسی نکردند و فقط با هجمه ها علیه تیم ما شدند.

 

 

کریم باقری باید پول محل تمرین تیم را می‌داد


وی ادامه داد: خیلی حرف‌ها وجود دارد. یک سری افراد می آیند این روزها درباره فوتبال حرف می‌زنند که اصلا نمی‌دانند فوتبال چیست. آن سال‌ها که بازی می کردیم بچه بودند و این روزها با وجود اینستاگرام یک مسائلی را بیان می‌کنند که فقط باید خندید. یک نفر می‌گوید فلان بازیکن فلان کرد و فلان بازیکن پول گرفت و ... . فوتبال این شکلی نیست و یک مسائلی را برای نتیجه گرفتن نیاز دارد. در سال های اخیر برانکو در شرایطی به نتیجه رسید که دور آن را بست و مدیریت کرد. نگذاشت کوچکترین حاشیه ای ایجاد شود. عوامل موفقیت این شکلی به وجود می آید. اینکه بگوییم بازیکنان امروز از آن قبلی‌ها بهتر هستند یا برعکس اینطور نیست و شرایط برای نتیجه گیری در اولویت قرار دارد. در آن سال‌ها و قبلتر که آقای کرانچار سرمربی بودند آقای کریم باقری در تمرین پول زمین تمرین را می‌داد تا اجازه تمرین را پیدا کنیم. باشگاه پرسپولیس پولی نداشت و از زمان آقای کاشانی پرسپولیس به پول نمی‌رسید و هیچ بودجه ای به این بنده خدا نمی داد.

 

معمارزاده در بخش دیگری از صحبت‌هایش به مساله قراردادها در این تیم اشاره می‌کند و می‌گوید: بازیکنان فقط با علاقه در این تیم حاضر می‌شدند و نسبت به تیم های دیگر یک سوم هم نمی‌گرفتیم و مثل امروز نیست که بالاترین قرارداد را پرسپولیس و استقلال دارند. من در فصل آخرم قرارداد سفید امضا کردم. در اردوی تیم ملی بودم که آقای کاشانی گفتند چقدر بنویسم گفتم که هر چقدر خودتان فکر می کنید و من سفید امضا کردم. همان پول را امروز به من ندادند. سپاهان در آن مقطع دو برابر بیشتر می‌داد اما نرفتم. گذشته‌ها گذشته و نمی‌خواهم حرفی بزنم اما خیلی از دوستان از همان سپاهان به من ضربه زدند. فکر می کردند من چرا نرفتم و برای آنها بد شد و این مسائل اسنادش موجود است و آدم‌هایش هستند. ما با عرق بازی کردیم ولی خیلی جاها توهین می کنند. ما تمام توان را گذاشتیم اما آنها مسائلی که باید مسیر قهرمانی را فراهم می‌کرد از ما دریغ کردند و سنگ اندازی می‌کردند.


رویانیان استقلالی بود و به پرسپولیس ضربه زد


موضوع مهم دیگری که دروازه‌بان سابق پرسپولیس به آن اشاره می‌کند بحث مدیرعاملی محمد رویانیان در این تیم است. او در ادامه حرف‌هایش در این زمینه می‌گوید: می‌گویم در آن سال‌ها علیه تیم بودند و حرف زیاد است. مدیرعاملی برای تیم گذاشتند که کاملا استقلالی بود. اسم او را نمی آورم و علاقه ای به صحبت کردن درباره این آدم ندارم. ضربات سنگینی به پرسپولیس زد و حتی به فوتبال ایران. الان اما می آید مصاحبه می کند و می‌گوید من فلان کار را کردم. آقا شما چه کار برای باشگاه کردید؟ هیچ کاری نکردید و پرسپولیس را از همه لحاظ تخریب و تحقیر کردید. باشگاهی که خیلی از بازیکنان به خاطر عرق و تعصب می‌آمدند را به محلی برای بیزینس تبدیل کرد و همه به خاطر پول می آمدند. قرارداد را دو برابر کردند. بازیکنی از باشگاهی به طور مثال 600 میلیون پیشنهاد داشت را با یک میلیارد و 200 میلیون می‌آورد و همه تیم‌ها از این نظر ضرر کرد و بنیان این بالا رفتن مبلغ قرارداد را گذاشتید تا فوتبال ضربه بخورد. قطعا ایشان الان دوباره مصاحبه می‌کند اما مطمئن باشد که من حرف‌های زیادی دارم. من امروز می‌بینم که برای فوتبال تریبون را به ایشان می‌دهند و اصلا ایشان چه کاری برای فوتبال کرده و چه عملکرد قابل دفاعی از خود گذاشته که تریبون داشته باشد؟ شما فقط به باشگاه پرسپولیس ضربه زدید و تصمیم جمعی در آن مقطع این بود که پرسپولیس نتیجه نگیرد و در آن سال‌ها باشگاه پرسپولیس مظلوم بود. الان شرایط بهتر شد و حداقل ضربه نمی‌زنند و همین باعث شده تا این تیم با ریشه نتیجه بگیرد. اینطور نیست که الان کمکی شود و فقط این است که حداقل ضربه نمی زنند و می‌گذارند کار خودش را بکند. استقلال هم شرایط مالی خوبی دارد در این مقطع. در آن مقطع بروید بررسی کنید که استقلال چقدر هزینه می‌کرد و پرسپولیس چقدر؟ ما زمین تمرین نداشتیم و آقای باقری باید پول زمین تمرین را به عنوان بازیکن می‌داد و این برای یک تیم با چند میلیون هوادار زشت نبود؟