سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

توی لقب های داده نشده ، لابد عنوان "بهت آور ترین ضربه " می رسد به شوتی در شرق آسیا درلحظه اوج ناامیدی یک تیم درخشان که برای بازگشت به چنین اتفاقی احتیاج داشت .

یک گل عجیب که در شگفت انگیزترین وضعیت ممکن به ثمر برسد . یک شوت سی – سی و پنج متری از گوشه سمت راست زمین ، که از داخل یک تونل نامرئی شتاب بگیرد و بچسبد به تور دروازه چین . عین لحظه کلیدی نبرد در فیلم های کلاسیک که نیزه ، سردار سپاه پیروز را از پا می اندازد و شکست خورده ها جنگ را می برند .

عین اتفاقی در بازی چین -ایران (مقدماتی جام جهانی 98)در دالیان . 18 سال پیش که مهدی مهدوی کیا هنوز یک الف بچه بود اما همه می دانستیم باید زلفمان را به او گره بزنیم که پیش خواهد رفت . او تازه جای نعیم سعداوی را در پیستون راست تیم مایلی کهن گرفته بود . آنقدر عالی که همه خوشحال باشیم از کنترلرهای دوپینگ در ای اف سی که نعیم را یک سال از ما گرفتند !


مهدی ، کمی قبل تر از آن گل ، گل کرده بود . یکی دوسال قبل از برد 4-2 دالیان ، وقتی همه دفاع چپ های خاکی های جنوب شهر ، عاصی بودند از دست او که صبح تا شب از این زمین به آن زمین ، توپ را از راست برمی داشت و می رفت و می رفت ، تا برسد به شش قدم حریف . عین آن شب ، بازی قرن ؛ که یک هو دیدیم ورزشگاه ژرلاند توی موقعیت نوجوانی مهدی در زمین بانک ملی است ؛ وقتی رسید به کیسی کلر و با آن چشم از حدقه در آمده ، توپ را فرستاد به مخالف ترین زاویه ای که توی یک بازی ایران – آمریکا در جام جهانی 98 هدف گرفته شده .

مهدی ، جوان ترین ستاره نسل 98 است و البته مثل دایی ، کریم ، عابدزاده و خداداد یکی از ستون ها . پس چه جشن هایی را مدیون اش هستیم ؛ پایکوبی بعد از برد آمریکا و البته شادی بعد از صعود در ملبورن . ما درست یک ساعت بعد از آنکه مهدی ،در اوج فشار استرالیا از نیمه خودی کند تا برسد به مارک بوسنیچ توی خیابان ها بودیم . فرار او اولین پالس بزرگ تیم ملی برای فرار از ناامیدی و حرکت به سمت آن صعود باورنکردنی بود . ما ، بعد از سال ها ، داشتیم "شدن " را جشن می گرفتیم ؛ شدن هایی که بعدا فهرستشان بیشتر هم شد ؛ از بازی 8 ساله در یک تیم تراز اول اروپایی تا لمس توپ طلای آسیا .


آخ که چقدر دوستش داشتیم ، با آن منش و خلق و خو. بی تکبر و محترم . وقتی با علی کریمی چفت شد ، عین گوزن بزرگ و گوزن کوچک دیگر کسی جلودارشان نبود . پس درخشش در جام ملتهای آسیا و صعود دوم به جام جهانی هم از پی آمد . روزهایی که مثل برق گذشت تا برسد به روز تلخ خداحافظی و امروز که او – موسفید نکرده – اما الک آویخته ، یک مشت بچه را از همه جای ایران جمع کرده تا از همه نشد های دوره بازیگری بگذرد ؛ با بچه هایی از ده کوره های غربی و مرکزی و قریه های شمالی و کویری که آقای کیا ، فکر می کند می توانند مسی و رونالدو باشند.

آخرین باری که او را دیدیم با حرارت از بچه ها می گفت و از علاقه اش به حضور در هامبورگ برای مربیگری در تیم زیر 14 ساله ها . در تولد 38 سالگی ، فکر می کنیم چقدر خوب است او در مربیگری هم ، افق ما را از جایی که هست پیش تر ببرد .

همان کاری که در اوقات بازیگری کرد؛ از خاکی های ته تهران تا زمین اعیان های تورین ؛ با سرعت از باکس تا باکس . از ناامیدی تا امید .

تولدت مبارک آقای مهدوی کیا .