سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

سلسله جلساتی با موضوع «درس‌هایی از ولایت فقیه» با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سید‌حسن نصر‌الله، برگزار شده است که مشروح چهار جلسه آن در پی می‌آید. 

* خداوند تبارک و تعالی، ولیّ‌مطلق تمام عالم و خلایق است 

یک ولیّ‌فقیه علاوه بر دارا بودن خصوصیات فقهی و استنباط احکام شرعی، باید عادل، بالغ و باتقوا و نیز توانا باشد و به عبارت بهتر باید توانایی رهبری، فرماندهی، تدبیر و حکمت یک جامعه را داشته باشد. 
زمانی که در باره «ولایت فقیه» و «ولیّ‌ فقیه» صحبت می‌شود، منظور آن است که یک ولیّ‌ فقیه، خصوصیات ذکر شده را داشته باشد، در نتیجه هر فقیهی در مبحث ولایت فقیه قرار نمی‌گیرد مگر اینکه قادر به استخراج و استنباط احکام شرعی از دین باشد، بنابراین یک فقیه واجد‌الشرایط، حق ولایت نیز دارد. 
«ولایت» به چه معناست؟ در ابتدا لازم می‌آید که معنی لغوی ولایت را به منظور درک بهتر موضوع برای شما بیان شود. 
«ولیّ» یکی از اسامی خداوند متعال است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است: «وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ»، به معنای یاری‌دهنده و متولّی بر امور تمام عالَم و هدف از آوردن آن، نشان از این است که تمام آنها دارای معنای مشترکی هستند و منظور از عالم در اینجا، زمین‌ها و آسمان‌ها و متولّی بر تمام خلایق و موجودات است. 
«والی»، مالک تمام اشیای موجود و دارا بودن حق تصرف بر همه آنها است و در حدیثی نیز این طور آمده است، کسی که دارای ولایت است، قادر، توانا، با تدبیر و حکمت و نیز دارای قدرت و اختیار است و کسی که تمام این خصوصیات را با هم نداشته باشد، به او والی گفته نمی‌شود. 
«ولایت» یعنی تسلط داشتن بر اشیا و ولیّ کسی است که مسؤلیت چیزی را برعهده بگیرد و سعی در انجام دادن آن به نحو نیکو بکند، یعنی به بهترین صورت ممکن، نیازهای او را برطرف کند بنابراین اگر به معنی لغوی ولایت توجه شود می‌توان فهمید که معنی ولایت نزدیکی، قرب و همراهی و پیروی است. 
از طرفی واژه «ولیّ» و «ولایت» در زبان عربی به معنی تسلط داشتن بر چیزی، حاکمیت و قدرت بر آن، حق تصرف در آن، تحمل مسؤلیت آن چیز و یاری کردن آن چیز است که همه اینها معنای لغوی کلمات ولیّ و ولایت هستند. به طور کلی اگر بخواهیم کلمه «ولیّ» را تعریف کنیم، عبارتست از کسی که دارای قدرت تسلط، تصرف در چیزی، دارای قدرت تحمل مسوولیت و همچنین ناصر یعنی یاری دهنده باشد. 
دین مبین اسلام وقتی می‌خواهد در مورد پیامبر اکرم (ص) صحبت کند هیچ‌گاه پیامبر (ص) را با نام سلطان محمد (ص) خطاب نمی‌کند، یا کلمه شاه، پادشاه و ملک را هیچ‌گاه برای حضرت محمد (ص) به کار نمی‌برد. اسلام کلمات جاه و مقام را بکار نمی‌برد، زیرا احساس منفی از کلمه جاه و مقام را به شنونده می‌دهد. 
بنابراین کلمه ولیّ را در قرآن بکار می‌برد: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ» یعنی خداوند ولی شماست و پیامبر اکرم (ص) ولیّ امر مسلمین جهان است. اما کلمه ولیّ و مولی عباراتی هستند که در ذهن مخاطب، نوعی نزدیکی و همچنین سرپرستی و دوستی را القا می‌کنند، یعنی رسول اکرم (ص) کسی است که بر آنها نظارت دارد و آنها را هدایت می‌کند، آنها را سرپرستی می‌کند و مسولیت آنها را برعهده‌اش دارد. اما پادشاه یا سلطان کسی است که بر آنها حکم می‌ورزد، از آنها انتظار دارد و حتی ممکن است به آنها ظلم کند و ... از مواردی هستند که از آنها به عمق معنای لغوی ولایت و ولیّ پی می‌بریم. ولی ّامر مسلمین همانند پدری است که برای رفاه و آسایش فرزندان خود تلاش می‌کند، آنها را سرپرستی و هدایت می‌کند و مسؤلیت آنها را برعهده دارد و در حل مشکلات آنها اهتمام می‌ورزد. 
قبل از آنکه در مورد ولایت بیشتر بحث شود، لازم است اعلام کنم که ولیّ‌مطلق تمام عالم و خلایق، خداوند تبارک و تعالی است، زیرا خداوند خالق تمام آسمان‌ها و زمین و پدید آورنده کائنات است، بنابراین او دارای حق ولایت‌مطلقه است، او مالک آسمانها و زمین است، او زنده می‌کند و می‌میراند، او سبب و علت وجود تمام اشیا و موجودات است، او زنده‌کننده و رزق‌دهنده تمام موجودات است، اوست که قادر است هر کاری را که بخواهد، انجام دهد، اوست پیروز کننده و یاور تمام موجودات و او بر همه چیز قادر و توانا است، بنابراین نتیجه می‌گیریم که خداوند ولیّ‌مطلق است، یعنی انسان بعد از آفرینشش نسبت به بدن، دست، چشم، گوش و جانش حق ولایت ندارد و ولی‌ّ‌مطلق در اینجا خداوند تبارک و تعالی است. 
سید حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان،سید علی خامنه ای مقام معظم رهبری
* خداوند ولایت خود را به افرادی که بخواهد به اندازه دلخواهش عطا می‌کند 

انسان‌ها نسبت به اموال و فرزندان خود و نیز نسبت به خداوند ولایتی ندارند، اما کسی که ولایت را اهدا می‌کند، خداوند منّان است که ولایت خود را به افرادی که بخواهد به اندازه دلخواهش عطا می‌کند. وقتی در مورد ولایت‌مطلق خداوند بحث می‌شود، منظور تمام ولایت است خلقت و مرگ همه اشیا، به اذن و رخصت الهی صورت می‌گیرد؛ یعنی اگر بخواهد تمام مردم را بمیراند، می‌تواند انجام دهد. خداوند دارای ولایت بشری نیز هست، وقتی می‌گوید این چیز حلال است و دیگری حرام، این کار را بکنید و آن کار را نکنید، اگر مرا یاد کنید، شما را یاد می‌کنم، و خداوند قادر است هر کاری را انجام دهد و هر کاری را که در قوه تخیلمان نگنجد را نیز به راحتی انجام دهد، بنابراین او ولیّ‌مطلق است. 
علما وقتی از ولایت صحبت می‌کنند، آن را به دو دسته تقسیم می‌کنند: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی. 
«ولایت تکوینی» در مورد موجوداتی مثل آفتاب، ماه، درخت، زمین و ... بحث می‌کنید. خداوند دارای ولایت تکوینی مطلق است، یعنی به شخص خاص، ولایت تکوینی عطا می‌کند، و در مورد برخی موجودات قدرت تصرف، سلطه، قدرت، اداره کردن می‌دهد مانند اینکه خداوند متعال به حضرت عیسی‌بن مریم (ع) ولایت تکوینی عطا کرده است تا بتواند مردگان را زنده کند. کم‌ترین قدرت تکوینی که خداوند به تمام انسان‌ها چه کافر و چه مسلمان عطا کرده است، قدرت دستور دادن به اعضا و جوارح خود می‌باشد، مانند کسی که بخواهد چشم‌هایش را باز کند، ببندد، نگاه بکند و ... همچنین قدرت تسلط بر نفس را به انسان‌ها عطا کرده است، یعنی می‌تواند خوش اخلاق باشد، بداخلاق باشد، شجاعت از خود نشان دهد و تمام اینها نشان‌دهنده ولایت تکوینی است که انسان‌ها بر خود دارند. 
انسان خلیفه خداوند بر روی زمین است که باید به عمران و آبادانی آن بپردازد و برای رسیدن به چنین هدفی انسان باید دارای قدرت تسلط و حاکمیت باشد که از سوی خداوند به وی عطا شده است، مانند وقتی که برای کشاورزی زمین را شخم می‌زنیم و یا اگر لازم باشد برای ساختن جاده می‌توان کوه‌ها را خراب کرد. 
خداوند متعال انسان را بر جسم و نفس خویش مسلط ساخت، زیرا مصلحت انسان را می‌دانست و به او قدرتی عطا فرمود تا به وسیله استعدادش به درجه کمال برسد و انواع نعمت‌ها را در اختیار او قرار داد تا بتواند از آنها، نهایت استفاده را ببرد تا به هدفش، یعنی قرب الهی و کمال برسد و اینها درجاتی از ولایت است که خداوند کریم به بندگان خود عطا فرموده است. کسانی که دستورات الهی را پیروی کنند، یعنی به عبادت بپردازند، از گناه کردن بپرهیزند، به طور قطع، خداوند نوعی سلطه و حاکمیت به آنها اعطا خواهد کرد، مانند کسانی که می‌توانند انگشت بر روی سنگ بگذارند و آب را از آن خارج نمایند، یا مانند حضرت عیسی (ع) مردگان را زنده کند. به طور قطع حضرت عیسی (ع) نمی‌تواند مرده را زنده کند، مگر وقتی که خداوند به او دستور دهد و این قدرت را به او عطا نماید. 
در حقیقت این قدرت خداوند است که مرده را زنده کرد، نه قدرت حضرت عیسی (ع) بلکه خداوند در حق حضرت عیسی (ع) لطف نمود و به او ولایت داد که این کار را انجام دهد. وقتی سخن از ولایت فقیه به میان می‌آید، منظور ولایت تکوینی نیست. 

* ولایت تکوینی به روح و مقام معنوی انسان‌ها مربوط می‌شود 

امام خمینی (ره) در کتاب حکومت اسلامی نظر خود را به طور واضح بیان کرده است. ولایت تکوینی به روح و مقام معنوی انسان‌ها مربوط می‌شود، یعنی ممکن است کسی ولیّ‌فقیه نباشد، اما دارای مقام معنوی بالا و برخوردار از این موهبت الهی باشد، خداوند به او درجه‌ای از ولایت تکوینی عطا خواهد کرد اما وقتی از ولایت فقیه صحبت می‌کنیم منظور این است که ولیّ‌فقیه دقیقاً مثل حالات روحی و معنوی پیامبر (ص) نیست و یا در حد امامان معصوم (ع) نیست. 
بخش دوم «ولایت تشریعی» است. خداوند به پیامبر اکرم (ص) دو مقام داد. مقام اول، ابلاغ احکام و دستورات الهی است و پیامبر (ص) آن را برای ما توصیف می‌کند که مثلاً بهشت و جهنم چگونه است؟ چگونه نماز بخوانیم؟ چگونه داد و ستد بکنیم؟ چگونه ازدواج کنیم؟ همه اینها را پیامبر(ص) برای ما توصیف و ابلاغ می‌کند و در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ». این مقام بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) برعهده امامان معصوم (ع) است. 
اما مقام دوم اجرای احکام شرعی است. یعنی رسول خدا (ص) فقط برای ابلاغ احکام و دستورات الهی نیامده است بلکه برای ضمانت اجرای آنها آمده است. منصب و مقام دوم یعنی اجرای احکام الهی است و اجرای احکام الهی، جز در سایه قدرت و حکومت میسر نخواهد شد یعنی پیامبر (ص) در اینجا در نقش رهبر و حاکم و مجری احکام الهی ظاهر می‌شود. «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا» یعنی خداوند منّان، قرآن را فقط برای ابلاغ نفرستاده است بلکه به وسیله آن، پیامبر (ص) بر مردم مطابق دستورات الهی حکم می‌نماید و هر کس که مطابق دستورات الهی حکم نماید، جزو کافران است. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمود: تو ولیّ، حاکم و مسؤل هستی بنابراین احکام الهی را اجرا کن. 
همانطور که در مورد ولایت تکوینی گفته شد، خداوند بخشی از ولایت تکوینی را به بعضی از انسان‌ها عطا کرده است و ولایت تشریحی را به بعضی از انسان‌ها نیز عطا کرده است. از ولایت‌های تشریحی که خداوند به انسان‌ها عطا کرده است، ولایت تشریحی پدران بر فرزندان کوچک خود است که مثلاً باید آنها را به مدرسه ببرند، اخلاق نیکو به آنها بیاموزند و واجب است که در تعلیم و تربیت آنها، بیشترین اهتمام را بورزند، یا ولایت پدربزرگ بر نوه‌هایش در صورتی که پدر آنها مرده باشد، یا ولایت پدر بر دختر باکره‌اش قبل از ازدواج است که اینها تماما برای مصلحت انسان است، و یا ولایت بر اموال که نوعی ولایت تشریحی است. 

* خداوند متعال به پیامبر اکرم (ص) «ولایت تشریعی» اعطا کرد 

خداوند متعال ولایت تشریعی را به پیامبر اکرم (ص) اهدا کرد و جای هیچ بحث و گفت‌وگویی بین مسلمانان نیست که رسول اکرم (ص) ولیّ‌امر مردم، امام و مولای مردم است و ... «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»، و نیز نشانه‌ها و آیاتی وجود دارد که نشان‌دهنده اطاعت کامل مسلمانانی از رسول اکرم (ص) در تمام زمینه‌ها است، که جای شک و شبهه‌ای را بر جای نمی‌گذارد. 
اما بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) اختلافاتی در بین مسلمانان به وجود آمد. هر چند که همه آنها اذعان داشتند باید از ولیّ‌امر مسلمانان بعد از پیغمبر اکرم‌(ص) نیز حمایت و اطاعت کامل شود. «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ»، همان طور که واضح است ولیّ‌امر باید مورد اطاعت قرار بگیرد. 
مسلمانان در مورد اینکه چه کسی ولیّ‌امر مسلمانان بشود، با یکدیگر اختلاف داشتند. ولّی‌امر باید در موقعیتی قرار بگیرد که مورد اطاعت واقع شود نه اینکه دستوری بدهد و کسی دستورش را اجرا نکند. 
مسلمانان شیعه به أذن و رخصت خداوند و دستور او اعلام کردند که ولیّ‌امر مسلمین کسی جز علی‌ابن‌ابیطالب(ع) و خاندان پاکش نیست، یعنی دوازده امام، ولیّ‌امر مسلمین هستند. بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) و با اعتقاد به دو مقام و منصب پیامبر اکرم(ص) ابلاغ دستورات الهی و اجرای آنها، علی‌ابن‌ابیطالب ولیّ‌امر مسلمین است و دیدگاه شیعه این است که ولیّ‌امر مسلمین وظیفه اجرای احکام الهی را برعهده بگیرد، بعد از ایشان امام حسن(ع)،‌ سپس امام حسین (ع) و ... تا حضرت مهدی(عج). 
بنابراین تا دوره امام حسن عسکری ‌(ع) مشکلی وجود ندارد اما پس از شهادت امام حسن عسکری (ع)، ‌غیبت صغرای حضرت مهدی (ع) شروع شد و حضرت مهدی (عج) نواب اربعه داشت و اولین آنها عثمان‌بن‌سعیدعمری بود که اگر مسلمانان شیعه مشکلی داشتند، با مراجعه به این نائب‌های حضرت، مشکلات خود را حل می‌کردند، زیرا عثمان‌بن‌سعید‌عمری با حضرت مهدی(عج) ارتباط برقرار کرد و از او کمک می‌خواست اما با آغاز غیبت کبری، مشکلات نیز به دنبال آن شروع شد. 

* مقصود از ولایت فقیه، ولایت تکوینی نیست 

جلسه گذشته در مورد «ولایت فقیه» و معنای لغوی آن بحث شد که عبارت از قدرت، سلطه، حاکمیت اداره کردن امور و ... بود و نیز انواع ولایت، نام برده شد که به «ولایت تکوینی» و «ولایت تشریعی» تقسیم می‌شود. 
موضوع بحث این جسله در رابطه با میزان مسئولیت ولی‌ّفقیه است و همان طور که در جلسه گذشته گفته شد، وقتی که در مورد ولایت فقیه صحبت می‌شود، مقصود ولایت تکوینی نیست و هیچ یک از اندیشمندان شیعه نگفته‌اند که منظور از ولایت فقیه، ولایت تکوینی است و همچنین وقتی گفته می‌شود که ولیّ‌فقیه جانشین پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) در زمان غیبت کبری است، منظور جانشینی در مقام معنوی نیست و نیز مقام ولیّ‌فقیه هم‌رتبه با مقام امام معصوم(ع) نیست، زیرا امام معصوم (ع) دارای مقام شامخ و بلند در نزد خداوند است که بسیار بالاتر از مقام یک ولیّ‌فقیه است و هیچ یک از متفکران و اندیشمندان شیعه نگفته‌اند که مقام ولیّ‌فقیه نزدیک به مقام معنوی امامت است. 
یکی از بزرگ‌ترین فقها و اندیشمندان معاصر شیعه یعنی امام خمینی (ره) خیلی متواضعانه در مورد امام زمان (ع) می‌فرماید: «روحی لتراب مقدمه الفداه» یعنی فدای خاک پای امام زمان (ع) بشوم و وقتی شخصیت بزرگی مانند امام خمینی(ره) این طور درباره امام زمان(ع) بیان می‌کند، بنابراین می‌توان به تفاوت شأن و مقام میان امامت و ولایت فقیه پی برد. 
وقتی ‌گفته می‌شود پیامبر(ص) دارای مقام تشریع است، یعنی دارای قدرت ابلاغ احکام و دستورات الهی و استخراج و استنباط آنها است سپس بعد از پیامبر (ص)، امام (ع) نیز دارای چنین حقی است و این به معنی آن نیست که پیامبر(ص) این احکام را خودشان استخراج کنند بلکه پیامبر(ص) به دستور خدا و با وحی، احکام را استخراج می‌کند و در اختیار مردم قرار می‌دهد و به عبارت بهتر، علم پیامبر(ص)، الهی است و هیچ گونه خطا و اشتباهی در آن نیست. 
مطالبی که پیامبر(ص) نقل می‌کنند، همان حکم و دستور واقعی خداوند است و تخلف در آن جایز نیست، دستوری که پیامبر(ص) می‌دهند، همان دستور راستین، واقعی، پایدار و بدون اشتباه خداوند متعال است و هیچ شک و شبهه‌ای در آن نیست؛ امامان(ع) نیز چنین هستند، هر چند که به آنها وحی نشده است، اما آنها علم خود را از پیامبر اکرم(ص) به ارث برده‌اند و یا از طریق کتاب و یا الهام الهی است. 

* در زمان غیبت امام زمان(ع) مسئولیت‌ تبیین احکام الهی بر عهده ولیّ‌فقیه است 

در صورت عدم دسترسی افراد به امام معصوم(ع) مثلاً در زمان امام صادق(ع)، نمایندگانی از طرف امامان(ع) در تمام شهرهای اسلامی وجود داشت که مسئولیت ابلاغ دستورات الهی را بر عهده داشتند، اما در زمان غیبت کبری، وظیفه اصلی پیامبر اکرم(ص) ابلاغ دستورات الهی، استخراج و استنباط آنها برای استفاده عموم مسلمانان جهان بود اما بعد از پیامبر(ص) نیز این وظیفه بر دوش امامان(ع) بود و در حال حاضر که امامان(ع) موجود نیستند، تبلیغ احکام الهی، استخراج و استنباط آنها بر عهده کیست؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و منتظر ظهور امام زمان(عج) بود و هیچ گونه کوششی انجام نداد و حتی با علم به اینکه خداوند دین اسلام را از زمان بعثت حضرت رسول(ص) تا قیامت کبری زنده نگه می‌دارد، آیا باز هم نباید کوششی در این زمینه انجام داد و آیا حلال حضرت محمد(ص)، تا روز قیامت حلال، و حرام او حرام است، بنابراین باید در زمان غیبت کبری شخصی وجود داشته باشد تا احکام اسلامی را تبیین کند و به مردم بشناساند؛ از نظر مذهب شیعه، در زمان غیبت امام زمان(عج)، تمام این مسئولیت‌ها بر عهده ولیّ‌فقیه است. 
در این مورد نیز هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای وجود ندارد که مسئولیت ابلاغ احکام و دستورات الهی در زمان غیبت بر عهده ولیّ‌فقیه است و او ولیّ امر مسلمین است و واجب کفایی است که در هر زمان که نیاز باشد، جوانان مسلمان به حوزه‌های علمیه برای تحصیل و آموزش فقه بروند تا این علوم را کسب کنند و به ابلاغ احکام الهی بپردازند. 

* تفاوت میان «واجب کفایی» و «واجب عینی» 

واجب کفایی این است که اگر گروهی از مسلمانان آن را انجام دادند، دیگر نیازی به بقیه مسلمانان برای انجام وظیفه نیست، مانند نماز میت. 
واجب عینی یعنی اینکه بر انسان واجب است، کاری را انجام دهد اما در صورت انجام دادن آن توسط دیگران، این وظیفه از آنها ساقط نمی‌شود، مانند نماز و روزه؛ بنابراین اگر جامعه به فقهاء نیاز داشته باشد و تعداد آنها اندک باشد در این صورت همه ما گناه‌کار هستیم و باید دست از کار خود بکشیم و به دنبال آموختن علم فقه برویم. 
با پاسخ دادن سؤال اول، مبنی بر اینکه وقتی در زمان غیبت امام زمان(ع) نمی‌توان به امام دسترسی پیدا کرد، بنابراین چگونه باید قادر به فراگیری احکام شرعی بود. بدون هیچ شک و شبهه‌ای جواب این مسئله واضح و روشن است، یعنی باید از ولیّ‌فقیه باید کمک گرفت. 
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که «فما کان من الفقهاء صائنا لنفسه؛ حافظا لدینه؛ مخالفا لهواه؛ مطیعا لامر مولاه؛ فللعوام ان یقلدوه و ذلک لا یکون الا لبعض فقها الشیعه لا کلهم» یعنی اگر دسترسی به امام معصوم(ع) ممکن نبود، حتما سراغ ولیّ‌فقیه باید رفت و این امر هم در زمان غیبت و هم در زمان حضور امام مصداق داشت، زیرا مثلاً در زمان حیات امام صادق (ع)، ایشان فرمودند: در صورت عدم دسترسی به اینجانب، به فقها رجوع کنید و در تمام شهرهای اسلامی هستند و از آنها کمک بگیرید، مثلا شهر بصره، فقهایی داشت و ممکن بود از فقیه سؤالی پرسیده می‌شد که مسئله‌ای را از امام شنیده باشد و اصول و قواعد آن را از امام شنیده باشد که با کوشش و اجتهاد خود، این مسئله را حل می‌کرد. 

*در زمان ولیّ‌فقیه، مردم باید از احکام و دستورات الهی او پیروی کنند 

در زمان غیبت کبری، امامان(ع) گفتند: بر مردم واجب است که از احکام و دستورات الهی اطاعت کرده و دستورات و احکام الهی را از فقیه با تقوا بگیرند، بنابراین مسئولیت این فقها، ابلاغ احکام شرعی است و نباید از این کار امتناع بورزند زیرا این امر، یکی از واجبات آنهاست. اما در اینجا لازم است فرق بین کاری که یک امام معصوم(ع) و یک ولیّ‌فقیه انجام می‌دهد بیان شود؛ وقتی پیامبر(ص) یا امام، به ابلاغ احکام الهی می‌پردازند و احکام واقعی الهی را بیان می‌کنند، در آن هیچ‌گونه اشتباهی وجود ندارد زیرا آنها از علم الهی برخوردارند، اما فقیه این‌گونه نیست و باید علوم عربی و علوم قرآنی را فراگیرد،‌ احادیث و روایات را یاد بگیرد و باید به اجتهاد بپردازد تا احکام الهی را استنباط کنند، سپس آن را ابلاغ کند که در بعضی موارد حکم استخراجی ممکن است صحیح یا غلط باشد، اما در مورد امامان و پیامبر(ص) جای هیچ‌گونه شک و تردیدی نیست. 
اگر ولیّ‌فقیه زحمت بکشد خداوند به او اجر زحمتش را خواهد داد و اگر اشتباه کند، خداوند اشتباهش را می‌بخشد زیرا او با خواندن آیات قرآن، روایات و احادیث، به استنباط و استخراج احکام الهی پرداخته است. ممکن است بعضی‌ها دیده باشند که بعضی از علماء در مورد یک مسئله اختلاف نظر داشته باشند، آیا این معقول و منطقی است که این احکام بیان شده از طرف آنها درست باشد، بنابراین قطعا یکی از این 3 مسئله درست است، اما مجتهدی که حکم اشتباهی را صادر کرده است، چون در راه استخراج این حکم زحمت زیادی کشیده است خداوند گناه او را می‌بخشد، بنابراین امامان(ع) و پیامبر(ص) حکم واقعی الهی را صادر می‌کنند، اما ولیّ‌فقیه پس از مطالعه فراوان، احکام الهی را صادر می‌کند. به حکمی که ولیّ‌فقیه یا فقها استخراج می‌کنند حکم ظاهری الهی گفته می‌شود که می‌تواند درست باشد یا نادرست، زیرا امامان معصوم(ص) فرموده‌اند که پس از غیبت باید از ولیّ‌فقیه در زمینه‌های احکام و دستورات الهی، نماز خواندن، روزه گرفتن، حج، خمس، زکات و جهاد پیروی کرد و اینجاست که مسئله مرجع تقلید نمایان می‌شود. 
وقتی کسی بخواهد از عالمی تقلید کند لازم نیست، نیّت تقلید یا چیزی شبیه آن به جا آورد و طبق فتوای یک فقیه عمل کرده‌ است و تقلید یعنی عمل‌کردن طبق دستورات و فتواهای یک مرجع تقلید، بنابراین نکته مهم عمل‌کردن طبق فتواها و دستورات یک مرجع دینی است، یعنی اگر گفت: نمازم را کامل بخوانم این کار را انجام دهم و یا اگر باید به صورت شکسته بخوانم باید این کار را انجام بدهم، اگر باید روزه بگیرم، روزه می‌گیرم و یا اگر گفت: روزه خود را بشکنم این کار را باید بکنم و فقیهی که باید طبق فتواهایش عمل ‌کرد، مرجع تقلید نام دارد. 

* وظیفه «مرجع‌ تقلید» تشریح احکام و دستورات الهی است 

در کتاب و روایات پیشین، کلمه مرجع تقلید نیامده است اما وقتی طبق دستورات و احکام یک فقیه عمل می‌کنیم در حقیقت از او تقلید کردیم، بنابراین وظیفه مرجع‌ تقلید، فتوا دادن و تبیین و تشریح احکام و دستورات الهی است و همچنین فتوا دادن یکی از وظایف امامان بوده است که در زمان غیبت بر عهده ولیّ‌فقیه است. 
تقلید باید بر اساس موازین شرعی و اسلامی باشد، موضوع تقلید یک موضوع ظریف و سرنوشت‌ساز است و این طور نیست که آن را ساده فرض کنیم. بنابراین موضوع تقلید، موضوع آخرت و جواب دادن به درگاه خداوند متعال و تمام اعمال دنیویی است که در آخرت تأثیرگزار است. 
در ابتدا باید از مجتهد تقلید کنیم و علمای شیعه می‌گویند: راه‌های شناسایی یک مجتهد عبارتند از: 
1ـ امتحان مستقیم؛ یعنی توسط فقیه دیگری تأیید شده باشد. مثلاً وقتی که یک پزشکی بیاید و بگوید من پزشک هستم، چون ما اطلاعی نداریم باید یک پزشک دیگری از او سؤالاتی را بنماید تا صحت و سقم ادعای وی روشن گردد، بنابراین کسی که می‌تواند ادعای مجتهد بودن شخص دیگر را تایید کند خودش نیز باید مجتهد باشد. 
2-شهادت دادن دو نفر مجتهد عادل؛ بنابراین لازم است دو فرد مجتهد عادل گواهی بدهند که این فرد مجتهد است و در این صورت است که مجتهد بودن شخص ثابت می‌شود. 
3-معروف بودن شخص به اجتهاد؛ و گمان نبرید اگر مثلاً در شهری شایع شده است که فلانی مجتهد است آیا او واقعا مجتهد است یا نه؟ بلکه وقتی چندین مجتهد می‌گویند که فلان شخص مجتهد است، دیگر لزومی ندارد که سراغ فرد دیگر بروم، زیرا گفتار این مجتهدین سند است و باید قبول کرد اما اگر کوچکترین شکی در میان باشد قول آن مجتهدین دیگر سند نیست. 
و اگر شما از خودتان از مجتهدین باشید، او را امتحان می‌کنید و در صورتی که مجتهد باشد، این امر برای شما ثابت می‌شود و وقتی چندین فقیه واجدالشرایط تقلید وجود داشته باشد، باید از داناترین آنها تقلید کرد، اما از بقیه مجتهدین می‌توان در فتواهایی که با داناترین مجتهد مطابقت می‌کنند، تقلید کرد؛ هر چند بعضی از علما گفته‌اند: لزومی ندارد از داناترین مجتهد تقلید کرد؛ اما اگر بگویند که باید از داناترین مجتهد تقلید کنیم، واجب است که تقلید کرد. 
چگونه می‌توان فهمید که کسی داناتر است؟ علما می‌گویند: اگر توانستی تشخیص بدهی که کدام‌ یک بالاتر از دیگری برتر است، از آن فرد تقلید کن و اما اگر نتوانستی، مخیری که از هر کدام آنها تقلید بکنی. 
اما اگر احتمال دهیم که مجتهدی همسان یا بالاتر از مجتهد دیگر است، در این صورت باید از کسی که احتمالش بیشتر است تقلید کرد. خلاصه کلام اینکه اهل بیت(ع) در زمان غیبت با قراردادن ضوابطی باعث شدند که برای همیشه از این ضوابط استفاده کنیم و به رستگاری برسیم و ولیّ‌فقیه را به عنوان جانشین خود معرفی کردند تا از او پیروی کنیم. 

* مسئولیت‌ تبیین و ابلاغ احکام الهی در زمان غیبت بر عهده ولیّ‌فقیه است 

در جلسه قبل درباره دلایل و خصوصیات ولایت فقیه صحبت کردیم و گفتیم در زمان غیبت امام عصر(عج)، مسئولیت هدایت و ولایت و سرپرستی مسلمین بر عهده ولایت فقیه است؛ یعنی ولی فقیه جامع الشرایط ـ و شرایط و خصوصیات مجتهد جامع‌الشرایط را نیز ذکر کردیم ـ و عنوان کردیم از نظر امامان ما، مسئله ولایت مسله‌ای واضح، روشن و بدیهی است و نیازی به استدلال و برهان برای اثبات ضرورت وجود آن نیست، اما اگر اکنون برای اثبات آن نیاز به برهان است به این دلیل است که به دلایل سیاسی و زمانی در دوره بعضی حکام اسلامی از پرداختن به آن غافل شده‌اند ـ و دلایل آن را نیز ذکر کردیم ـ . 
و روایات و احادیثی از پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) بر ضرورت ولایت فقیه آوردیم که جای شک و شبهه‌ای برای ما باقی نمی‌گذارند. اکنون می‌خواهیم از بیانات گوهربار امام خمینی(ره) برای اثبات ضرورت ولایت فقیه استفاده کنیم. از روایات و احادیث نقل شده می‌توانیم بفهمیم که در زمان غیبت و یا بهتر است بگوییم وقتی به امام معصوم(ع) دسترسی نداشته باشیم، مثلا امام موسی کاظم(ع) در زندان بود و امکان دسترسی به آن برای مسلمانان شیعه ممکن نبود یا امام رضا(ع) در قصر زندانی بود یا امام حسن عسکری(ع) نیز در پادگانی زندانی بود، اکنون وظیفه ما چیست؟ یا دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم مشکل اکنون، عدم وجود امام نیست، چرا که امام ما موجود است اما غایب است؛ یعنی از دیده‌ها پنهان است. 

* امام خمینی(ره) می‌فرماید: پیامبر اکرم(ص) و امامان، ما را به حال خود رها نکرد‌ه‌اند 

نظر امام خمینی(ره) این است که می‌فرماید: پیامبر اکرم(ص) و امامان، ما را به حال خود رها نکردند؛ چنانچه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: علی(ع) خلیفه مسلمین است و اوست که حق ولایت دارد؛ بعد از او فرزندش امام حسن(ع) سپس امام ‌حسین(ع) تا امام دوازدهم، فرموده‌اند که بعد از غیبت امام عصر (ع) به ولی فقیه رجوع کنید؛ این مسئله ولایت در زمان عصر تکنولوژی و کامپیوتر کشف نشد بلکه از زمان پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) مثلا در زمان غیبت صغری از امام زمان(ع) پرسیده شده در صورتی که مسله‌ای پیش آید به چه کسی مراجعه کنیم؟فرمودند به نواب اربعه من برای حل مشکلات خود رجوع کنید. پیامبر اکرم(ص) و امامان دیگر از جمله امام صادق(ع) فرمودند در صورتیکه مردم مسلمان امکان دسترسی به امام معصوم(ع) را نداشته باشند باید به ولایت فقیه رجوع کنند که او دارای اختیاراتی مشابه آنهاست. 
بحثی که می‌خواهم مطرح کنم از کتاب حکومت اسلامی امام خمینی(ره) است که به طور خلاصه بیان می‌کنم اگر کسی دوست داشت می‌تواند به این کتاب رجوع کند و اطلاعات وافر و زیادی به دست آورد و به اندازه‌ای برایتان شرح می‌دهم تا داستان ولایت را که روشن است برای شما بازگو نمایم. 
روایاتی که امام خمینی(ره) در کتاب خود آورده است دو نوع است؛ نوع اول روایات اصلی که از آن‌ها به طور گسترده و اساسی استفاده می‌کند زیرا امام با استناد به این روایات بیان می‌دارد که این روایات بسیار منقول هستند و سندی محکم دارند و موضوع ولایت را از رسول اکرم(ص) تا الان بیان می‌دارند. 
نوع دوم، روایاتی هستند که سند آنها کمی مشکل دارند؛ اما ما از آنها بعنوان تایید کننده و مؤید استفاده می‌کنیم.