در روزگاری که تماشاگر در فوتبال ما کیمیا میشود و برای داربی تهران هم آزادی پر نمیشود، جایی مثل تبریز با آن تماشاگران پرشمار و پرانرژی حکم جزیره گنج را پیدا میکند. همین هم میشود که هر مربی، بازیکن و مالکی آرزو دارد تیمی در دیار ستارخان و باقرخان داشته باشد. در این میان اما تراکتور بهترین ریسمان برای رساندن مردان متمول به آرزویشان است. خون زیر پوست عاشقان شهرت و محبوبیت میدود وقتی 70 هزار تماشاگر ورزشگاه تبریز نامشان را فریاد بزنند و برایشان هورا بکشند. تبریزیها مردمان بسیار خون گرم و دوست داشتنی هستند که برای هر کسی که یک قدم برای شان بردارند، 10 قدم بر میدارند، پس خیلی عجیب نیست که مرد متمول فوتبال ایران این روزها در تبریز آفتابی شده است. قصد و نیتش هم بر کسی پوشیده نیست. او سودای سوار شدن بر تراکتور فوتبال ایران را دارد. اما پرسش اینجاست که خرید تراکتورسازی توسط حسین هدایتی اتفاقی میمون و خجسته برای فوتبال تبریز است؟ برای رسیدن به جواب این پرسش باید نگاهی به کارنامه دوران نهچندان طولانی حضور او در فوتبال داشت.
هدایتی با لقمه درشت پرسپولیس پا به صحنه گذاشت اما دوران مدیریتش به عنوان رییس هیاتمدیره این باشگاه با چالشها و حواشی بسیاری در پرسپولیس همراه شد و سرانجام خوشی نداشت. ارثیه او برای پرسپولیس همچنان پروندههای مفتوح و پر سر و صدای این باشگاه است. بدهی 400هزار دلاری به نلو وینگادا مربی پرتغالی که هدایتی از او به عنوان هدیهاش به هواداران پرسپولیس یاد میکرد و البته مالیات قرارداد نجومی افشین قطبی در سال دوم حضورش در این باشگاه که توافقات اولیه آن با همین جناب هدایتی در دوبی انجام شد.
در حالی که باشگاه پرطرفدار تهرانی با این مشکلات دست به گریبان است، هدایتی سرخورده و ناکام در خرید سهام پرسپولیس به استیلآذین خودش بازگشت و اتفاقا با تمرکز روی این تیم توانست آن را به لیگ برتر جایی که عاشق تیمداری در آن است، رهنمون سازد. اما لیگ برتر هرگز برای تیم او خوشیمن نبود و در سال دوم در حالی که تیمش با ادعای قهرمانی پا پیش گذاشت، به سرنوشتی عجیب و عبرتآمیز دچار شد.
پول بیزبان و فراوان او نتوانست برای تیمش حکم کیمیا داشته باشد تا این تئوری را که میگوید پول شرط کافی و لازم برای موفقیت یک تیم است، از اساس رد شود. تیم او هیچ چیز کم نداشت؛ نه ستاره و نه مربی، نه پول اما با قدرت عجیبی در حال سوراخ کردن کف جدول است. چه کسی باور میکرد تیمی با مهدویکیا، معدنچی، کعبی، زندی و حتی علی کریمی در فاصله نیمفصل مانده به پایان مسابقات گزینه اصلی و بیرقیب برای سقوط باشد.
شرایط باشگاه هالیوودی ایران چنان رقم خورد که خود هدایتی لب به اعتراف گشود و از ضعفهای مدیریتی باشگاهش گفت، انتخابهای اشتباه مدیریتی و آمدنها و رفتنهای زیاد نشان داد که هرگز یک تفکر حرفهای و منسجم بر این باشگاه حاکم نیست و تیم نهتنها در داخل میدان که خارج از آن و در رأس مدیریت باشگاه هم با مشکلات عدیدهای مواجه است. حالا مالک باشگاهی با این رزومه درخشان سقوط به لیگ یک را برای خود یک شکست مهلک مدیریتی دانسته و حاضر به پذیرش تبعات آن نیست. اینگونه است که میخواهد در صورت سقوط تیمش خودش شخصا در لیگ برتر بماند.
سقوط "افت" دارد و مرد متمول هرگز حاضر به پذیرش آن نیست. چه کاری راحتتر از خرید یک باشگاه لیگ برتری؟ اینگونه است که او با چمدانی پر از پول به تبریز سفر میکند و پیشنهادی اغواکننده پیشروی مسوولان باشگاه تراکتور قرار میدهد.
طبق قوانین AFC یک نفر نمیتواند دو تیم در یک لیگ داشته باشد بنابراین شایعه شده که هدایتی درصدد است در صورت خرید تراکتور، استیلآذین را به یکی از شهرستانها هبه کند و به این ترتیب تیمی که میرفت کمکم جایگاه خود را در فوتبال ایران پیدا کند، به سرنوشتی نامعلوم مبتلا خواهد شد. سرنوشتی که چه بسا تراکتور را هم بعد از چند صباحی زندگی در آغوش مالک جدید تهدید کند؛ تراکتوری که شرایطش به مراتب حساستر از استیلآذین است و قلب مردمان یک منطقه وسیع جغرافیایی ایران به عشق آن میتپد.
شاید مهمترین تکلیف امروز مقامات استان آذربایجان و شهر تبریز وسواس بیشتر در پیدا کردن مشتری برای تیم پرطرفدار خود است تا تراکتور قربانی دیگری برای ماجراجویی تازه هدایتی در فوتبال نباشد. تبریز خودش قطب صنعتی کشور است و پتانسیل بالایی برای گرداندن تیمی با این همه هوادار دارد.
تصور کنید تراکتور با این همه هوادار عاشق و سینه چاک سقوط کند. آن وقت فوتبال بی دایه ما به کدامین شور و کدامین عشق دل خوش باشد. تبریز و تراکتور و هوادارانش حالا اخرین یادگار آن فوتبالی هستند که روزگاری تمام آسیا و اروپا در حسرت داشتن تماشاگران پرشور و پرتعدادش بودند. پس در حفظ و ماندگاری این جزیره گنج از تمام تلاشمان دریغ نکنیم