سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

 ما در دنیای فوتبال و جوامع هواداری، به دنبال یافتن احساساتی مشترک، اشک و لبخندهای دسته جمعی و فریادهایی از ته دل در استادیوم ها هستیم. اما گاهی به اشتباه فراموش می کنیم یک بازیکن چنین هدفی ندارد و در وهله اول تامین آینده و پیشرفت برای او اولویت مهم تری محسوب می شود.

 

پرسپولیس در ماه های اخیر بازیکنان ارزشمندی مانند علیرضا بیرانوند، مهدی ترابی، علی علیپور و شجاع خلیل زاده را از دست داده و به نظر می رسد هضم این آخری برای هواداران دشوارتر از دیگر بازیکنان بوده است. در چند روز اخیر و در فضای مجازی حملات زیادی به این مدافع باتجربه شده و شجاع بخش قابل توجهی از محبوبیت خود را در بین هواداران پرسپولیس از دست داده است.

 


معمولا به جز کیفیت فنی، عوامل دیگری نیز در کسب موفقیت در فوتبال تاثیرگذار است. هواداران در سراسر دنیا به بازیکنانی که به لوگوی باشگاه بوسه زده، هنگام تکل زدن روی چمن سُر می خورند و حتی هنگام عقب بودن در زمین با بازیکنان حریف درگیر می شوند علاقه بیشتری دارند. معمولا جوامع هواداری این دست ستارگان را افرادی از جنس خودشان دانسته و بیشتر با آنها احساس همزیستی و نزدیکی می کنند. به همین دلیل بسیاری از بازیکنان نیز با علم به این موضوع از همان ابتدای ورود به باشگاه جدید و حتی در اولین نشست خبری تلاش می کنند از این طریق به قلب هواداران راه یابند.

 

در فوتبال ایران نیز همین روال به کرات دیده می شود. اگر بازیکنی تصویری از دوران کودکی اش با لباس تیمی که به آن پیوسته داشته باشد، انگار یک برگ برنده مهم رو کرده و زودتر از دیگر بازیکنان به فردی محبوب روی سکوها تبدیل می شود.

 

داستان شجاع خلیل زاده نیز متفاوت از این ماجرا نیست. او از همان اولین بازی در مرداد 96 برابر فولاد در آزادی تلاش کرد به بازیکنی محبوب بین هواداران تبدیل شود و اتفاقا این مسیر را نیز به خوبی طی کرد. علاوه بر کیفیت فنی قابل توجه، کری خوانی های شجاع، بغل کردن جام، بوس زدن به لوگوی باشگاه و کارهایی از این دست نقش مهمی در محبوبت ویژه او در بین قرمزدوستان داشت.

 

اما این داستان وجه پنهان دیگری هم دارد. شجاع خلیل زاده حالا 32 سال سن داشته و احتمالا در روزهای حضور در مس، سپاهان و تراکتور به ثروت فراوانی دست نیافته است. حالا این بازیکن تصمیم گرفته در مقطعی حساس به زعم هواداران برای آینده زندگی شخصی خود تصمیمی بگیرد و این به مذاق عمده گروه های هواداری خوش نیامده است.

 

برخی از هواداران پرسپولیس و البته رقبا تصاویر و ویدئوهای گذشته شجاع را منتشر کرده و او را به بی وفایی متهم می کنند، اما شاید مرور واژه "تعصب" در فوتبال دچار دوگانگی و حتی چندگانگی شده است. شجاع در طی سه سال و نیم حضور در پرسپولیس بهترین عملکرد خود را ارائه داده، با تمام توان در میدان مبارزه کرد و نقش مهمی در قهرمانی های متوالی قرمزپوشان در لیگ برتر و حالا رسیدن به فینال لیگ قهرمانان آسیا ایفا کرد.

 

 

اگر یک تیم فوتبال را یک شرکت تصور کنیم، شجاع به عنوان کارمند تمام تعهدات خود را نسبت به آن انجام داده و در نهایت تصمیم گرفت ارگانی بهتر را برای ادامه فوتبال خود انتخاب کند. در زندگی شخصی بسیاری از هواداران پرسپولیس نیز این اتفاق رخ داده و بعید است آنها خودشان را به بی وفایی یا بی غیرتی متهم کرده باشند.

 

هزار فایل صوتی دیگر هم که منتشر شود، کسی دقیق نمی داند در جریان مذاکرات پرسپولیس و شجاع چه گذشته است. در واقع وجه دیگر ماجرا این است که شاید شرکت مذبور تعهدات خود را به کارمندش انجام نداده و در صورت قبول این فرضیه، جدایی به طور کامل حق شجاع بوده است.

 

در این میان رابطه مدافع پرسپولیس با هواداران نیز یک رابطه "عرضه- تقاضا" مستقیم بوده و کسی به دیگری بدهکار نیست. وظیفه شجاع خلیل زاده در این مدت دفاع از دروازه پرسپولیس و عملکرد خوب در میدان بوده و هواداران نیز او را تشویق کرده، در شبکه های اجتماعی فالو می کنند و در واقع به زعم خودشان باعث افزایش محبوبیت بازیکن می شوند.

 

طبیعتا بازیکنی که عملکرد خوبی نداشته باشد، این مسیر را طی نمی کند و حتی گاهی با بدترین و تندترین برخورد از سوی هواداران طرد می شود. پس در واقع این افزایش محبوبیت و فالوئر، حق شجاع بوده و لطف چندانی از سوی جامعه هواداری محسوب نمی شود. این بازیکن اینجا نان عملکرد درخشان خود را خورده است.

 

 

همه این موارد در شرایطی گفته می شود که وضع خاص فعلی کشورمان را هم در نظر نگیریم. وگرنه با این تفاوت قیمت ارز و اوضاع اقتصادی، احتمالا بخش زیادی از ما هم تصمیمی مانند شجاع می گرفتیم و اگر هم این اتفاق رخ نمی داد، در آینده پشیمان می شدیم.

 

اما شاید مرور حافظه تاریخی مان نیز خالی از لطف نباشد. حالا که حرف از بزرگ ترین آزمون تاریخ پرسپولیس و فینال آسیاست، از خودمان بپرسیم مثلا چند درصد جامعه جوان هواداری امروز ترکیب استقلال در فینال 20 سال قبل را در خاطر دارند. کدام شان مرور کرده اند اتفاقا پیشکسوت خوشنام و محبوبی مانند جواد زرینچه نیز همان فصل به پیشنهاد هنگفت کشاورز پاسخ مثبت داده و به جای فتح آسیا با استقلال آینده اش را تامین کرد.

 

چقدر مرور کرده ایم ستاره های بزرگی چون حمید درخشان، مرتضی کرمانی، فرشاد پیوس و بسیاری دیگر نیز همین مسیر را طی کرده و در چند مقطع در همان دهه 60 معروف راهی کشورهای حاشیه خلیج فارس شده اند. علی دایی نیز شهریور 75 و بعد از برتری تاریخی پرسپولیس برابر آلیما راهی السد قطر شد و برای حضور در نیمه نهایی آسیا در لباس پرسپولیس منتظر نماند.

 

پس با مرور این اسامی، متوجه خواهیم شد در دراز مدت اینقدر هم این موضوع برای یک بازیکن حائز اهمیت نیست. شجاع در مصاحبه ای مدعی شد عکاس باشگاه الریان از او خواسته بوسه ای به لوگوی باشگاه بزند، اما حتی اگر اینگونه نبود هم اتفاق مهمی رخ نداده بود. شاید این حرکت بعد از جدایی از پرسپویس کمی افراطی بود و به نوعی قلب هواداران سابق شجاع را رنجاند، اما ممکن است مدافع جدید الریان در شرایطی خاص مجبور به بوسیدن لوگوی تیم جدیدش شده و این به ذات اینقدرها هم گناه بزرگی نیست.  او در طی حدود چهار سال حضور در پرسپولیس تعهدات خود را تمام و کمال انجام داده و شاید لایق چنین بدرقه ای نبود.


روز سیاه کرونا رسید و آمار مرگ های کرونایی بار دیگر رکورد زد. ترس بزرگ اما این است که این روز، در برابر آنچه پیش روی ماست، چندان هم تیره به نظر نرسد و قتل عام شویم.
 
سخنگوی وزارت بهداشت، "سهل‌انگاری در رعایت پروتکل‌های بهداشتی و کاهش استفاده از ماسک علت افزایش بی سابقه مرگ و میر در کشور" دانسته است و راست گفته، اما این تمام ماجرا نیست؛ آن روی سکه، دولتی است که اقدام جدی و قاطعی نمی کند. 

مگر نمی گویند که کاهش استفاده از ماسک، فاجعه را رقم زده است؟ البته که اکثر مردم ماسک می زنند ولی قربانی افرادی می شوند که ماسک نمی زنند. پس چرا دولت در برخورد با کسانی که در زدن ماسک مسامحه می کنند و خود و دیگران را به خطر می اندازند، اینقدر بی کفایت ظاهر شده است؟ چرا وزارت کشور از نیروی انتظامی نمی خواهد به کسانی که ماسک نمی زنند، تذکر دهد، جریمه کند و چرا ستاد ملی مبارزه با کرونا ضمانت اجرای قوی برای این موضوع تعیین نمی کند؟
چگونه است که اگر کسی روسری به سر نداشته باشد، با او برخورد می شود ولی با نزدن ماسک که می تواند منجر به مرگ انسان ها شود، کاری ندارند؟
رسیدیم به مرز 700 مرگ در یک روز: پیشنهاد 7 ماده ای برای کاهش سرعت کرونا و جلوگیری از قتل عام حتمی
پس اگر امروز از فاجعه انسانی سخن می گوییم، مقصر اصلی، دولت و ستاد ملی مبارزه با کروناست. بله! مردمی که رعایت نمی کنند هم مقصرند ولی در هر جامعه ای افراد خطاکار وجود دارد و این وظیفه دولت هاست که آنها را مهار کند.

به نظر می رسد در همین ابتدای پاییز که در آستانه فصل سرد مرگ های کرونایی پرشمار قرار داریم، مهم ترین کاری که دولت باید انجام دهد تا دستکم روند رشد کرونا کُند شود، اجرای طرح قرنطینه در شهرهایی است که وضعیت در خطر هستند.

هر چند فاز نهایی قرنطینه، منع کامل آمد و شد است، اما در شرایط کنونی می توان به قرنطینه حداقلی بسنده کرد تا لااقل کمی از شیب تند کرونا کاسته شود. در غیر این صورت، ابتدا ساختار درمانی کشور منهدم می شود و سپس یک ملت می مانند و ویروسی که بی رحمانه قلع و قمع می کند.

پیشنهاد می شود در مرحله اول قرنطینه، شهرهایی که در خطر بیشتری هستند، دو هفته کامل به این شکل قرنظینه شوند:

1 - تمام ادارات، سازمان ها و نهادهای دولتی و عمومی و آموزشی به طور کامل تعطیل شوند (به جز مراکز خدمت رسانی ضروری مانند پلیس، اورژانس و ...)
شرح: بخش عمده ترددهای درون شهری و ازدحام در مترو و اتوبوس ها مربوط به فعالیت های اداری است. تعطیلی ادارات، شهرها را به طور ملموسی خلوت می کند. به علاوه کارمندان دولت، در صورت تعطیلی هم حقوق دریافت می کنند و معیشت شان دچار مشکل نمی شود.
مطمئن باشید با تعطیلی ادارات، ضربه ای بزرگ تر از کرونا به کشور وارد نمی شود. همواره از اواخر اسفند تا اواسط فروردین، ادارات عملاً تعطیل و نیمه تعطیل اند و مشکل خاصی هم در کشور ایجاد نمی شود.

2 - تردد خودروها ممنوع و برای متخلفین، جرائم سنگین وضع شود (به جز خودروهای باری).
شرح: با تعیین جریمه سنگین، تنها اگر کسی واقعاً در شرایط خاص قرار گرفت به گونه ای که آن وضعیت، مهم تر از مبلغ جریمه باشد، تردد می کند. کسانی که ترددشان موجه است، مانند پزشکان، می توانند بعداً جریمه شان را صفر کنند (حتی بعدها می توان کل جرائم را بخشود). به هر حال به خاطر استثناها، نباید کل طرح را نادیده گرفت.

3 - فعالیت اصنافی که از نظر کرونایی جزو مشاغل پرخطر نیستند، می تواند آزاد باشد.
شرح: هم به دلیل این که مردم به صنف ها به ویژه صنف های مرتبط با مواد غذایی، احتیاج دارند و هم با توجه به ممنوعیت تردد خودروها، عملاً فعالیت اصناف و نیز رفت و آمد مردم نیز محلی می شود و هر کسی در همان محل خودش برای خرید اقلامی مانند نان و غذا بیرون می رود.
همچنین معیشت بسیاری از اصناف نیز در حالت حداقلی حفظ می شود.

4 - کلیه پارک ها و مراکزی که می توانند محل تجمع افراد باشند تعطیل شوند.
شرح: تا ایام تعطیل به زمانی برای پراکنش کرونا در این اماکن تبدیل نشود.

5 - ترددها از مبدأ یا به مقصد شهرهای قرنطینه ممنوع شود. برای ورود به این شهرها یا خروج از آنها، جرائم سنگین وضع شود تا اگر کسی واقعاً در شرایط نیاز بود، وارد یا خارج شود.
شرح: اگر این تصمیم گرفته نشود، تعطیلی، نه تنها بی فایده می شود بلکه به فرصتی برای سفر و پراکندن هر چه بیشتر ویروس تبدیل می شود.

6 - مبلغی به حساب سه دهک کم درآمد جامعه واریز شود.
شرح: بخش مهمی از افراد این سه دهک، با روزمزدی امرار معاش می کنند و قرنطینه می تواند برای آنها مشکلات اقتصادی بیشتری درست کند. وظیفه دولت است که این آسیب را به حداقل برساند تا این افراد بتوانند در ایام قرنطینه، دستکم خوراک خود را تأمین کنند. همچنین نهادهای حمایتی مانند کمیته امداد، بهزیستی، ستاد اجرایی فرمان امام(ره)، بنیاد مستضعفان نیز باید در این ایام، کمک های بیشتری به افراد تحت پوشش داشته باشند.

7 - نیروهای مسلح وارد عمل شوند.
شرح: برای کنترل ترددها، نظارت بر زدن ماسک توسط افرادی که از خانه خارج می شوند، ممانعت از ورود افراد به پارک ها، نظارت بر رعایت پروتکل های بهداشتی توسط اصناف و برخورد جدی با متخلفان ... نیاز به نیروی فراوان و مقتدر وجود دارد. این مهم تنها از عهده پلیس، سپاه و ارتش بر می آید.

با انجام این طرح، هر چند بساز کرونا جمع نمی شود ولی قطعاً از سرعت مرگبار آن کاشته می شود و سیستم درمانی کشور می تواند کنترل اوضاع را در دست داشته باشد. بعد از دو هفته، می توان عنداللزوم و در موارد نیاز، آن را تکرار کرد یا بخش هایی را اجرایی نمود، مانند محدودسازی قرنطینه به آخر هفته ها و ... .
به هر حال، نباید دست روی دست گذاشت، همان طور که کرونا دست روی دست نگذاشته است و همچنان می تازد و بی هیچ ترحمی، صغیر و کبیر را می کُشد.

توجه مهم:
هر طرحی برای قرنطینه ارائه شود، حتماً دارای اشکالاتی خواهد بود. طرح کامل همان است که در چین اجرا شد و نتیجه داد: در شهرهای درگیر کرونا در چین، جلوی محله ها گیت کنترل تردد گذاشتند و هیچ کس مگر با شرایط خاص حق خروج نداشت؛ دولت هم ملزومات زندگی افراد را محله به محله توزیع کرد. در ایران اما به دلایل متعدد این کار شدنی نیست و عجالتاً باید به همین حداقل ها بسنده کرد.

هر طرحی که ارائه شود، حتماً کلی ایراد دارد (مثل همین طرح پیشنهادی) ولی یادمان باشد که در شرایط اضطرار هستیم و اگر مدام مته به خشخاش بگذاریم و به دنبال صفر کردن اشکالات باشیم، کرونا ما را صفر خواهد کرد.

بعد از تحریر:
طبق آمار رسمی، در 28 مهر 1399، تعداد فوتی های کرونا 337 نفر بود. با توجه به اعلام وزارت بهداشت مبنی بر این که تعداد واقعی آمار، حدود دو برابر آمار رسمی است، باید گفت که ما به عدد حدوداً 700 کشته در روز رسیده ایم. این طرح را جدی بگیرید؛ مردم دارند می میرند و دفن می شوند.


شبکه اول تلویزیون کویت دوباره بعد از سال‌ها، ناگهان پخش برنامه‌ها را قطع و قرآن پخش کرد. این یعنی شایعه‌ای که منتشر شده واقعیت دارد. "شیخ صباح" امیر کویت در 91 سالگی درگذشت. این خبر را اما برخلاف گذشته نه گوینده خبر بلکه وزیر "دیوان الامیری" (امور دفتر امیر کویت یا همان وزیر دربار) قرائت کرد.

شیخ "صباح" 2 ماه قبل به دنبال شدت گرفتن بیماری قلبی برای درمان، راهی امریکا شد و در این کشور هم درگذشت. او بارها در سمت‌های مختلف وزیر و امیر به ایران سفر کرد و توانست در همه حال روابط با تهران را در سطح مناسبی حفظ کند. گرچه فیلمی از عدم تعادلش در مراسم استقبال روحانی از او در تهران سوژه کاربران شبکه‌های اجتماعی شد اما در همه ادوار تلاش کرد خط میانه‌روی و اعتدال را در پیش بگیرد و موفق هم شد و کویت و ملتش را از بحران‌های مختلف منطقه به سلامت عبور داد.

شیخ صباح 2

او قبل از استقلال کویت، مسوولیت امور فرهنگی و اطلاع‌رسانی را برعهده داشت و پس از خروج از قیمومت بریتانیا در سال 1961، اولین وزیر اطلاع‌رسانی و 2 سال بعد وزیر امور خارجه شد و به مدت 40 سال در این سمت باقی ماند. یکی از رکوردداران در این بخش در کنار سعود الفیصل که او هم 4 دهه وزارت خارجه سعودی را رهبری کرد و در نهایت هر دو در یکی از بیمارستان‌های آمریکا فوت کردند. شیخ صباح 15 مین امیر کویت و پنجمین بعد از استقلال بود.

به بهانه درگذشت شیخ صباح می‌توان به این نکات اشاره کرد:

اول – امام خمینی

او اولین وزیر خارجه یک کشور خارجی بود که بعد از پیروزی انقلاب 1357، به تهران سفر و با امام خمینی رهبر انقلاب، دیدار کرد. دلیل این سرعت در سفر به تهران نیز سابقه این کشور در جلوگیری از ورود زمینی امام خمینی از عراق به کویت بود.
امام خمینی زمانی که در تبعید به سر می‌برد قصد داشت عراق را ترک کند و به کویت برود اما در مرز زمینی دو کشور، دولت کویت مانع از ورود امام خمینی شد. به همین دلیل بعد از پیروزی انقلاب 57، او به عنوان وزیر خارجه به سرعت به تهران سفر کرد و با امام خمینی دیدار داشت.  

دوم – رابطه با ایران

کویت در دوره جنگ عراق - ایران، از بغداد حمایت کرد اما بعد از حمله صدام به کویت و اشغال برق‌آسای این کشور، سیاست کویت در برابر ایران شاهد تغییر اساسی بود.

کویت بعد از اشغال و آزادسازی این کشور در سال 1370 و 1371، کشورهای جهان را به دو بخش موافق و مخالف اشغال تقسیم بندی و همه روابط آتی خود را براین اساس پایه‌ریزی کرد.

چون ایران نه تنها از حمله صدام به کویت و اشغال این کشور، حمایت نکرد بلکه این اقدام را محکوم و از موجودیت کشور کویت حمایت کرد، دولتِ در تبعیدِ کویت در خاک سعودی را به رسمیت شناخت و مرزها را برای ورود آوارگان کویتی به کشور باز کرد؛  در تقسیم بندی کویت، در صف خوب‌ها قرار گرفت. البته ایران به ائتلاف آزادسازی کویت از اشغال عراق به رهبری امریکا، نیروی نظامی اعزام نکرد اما در بخش‌های مهمی نقش ایفا کرد که از جمله می‌توان به اعزام نیروهای فنی برای مهار آتش‌سوزی چاه‌های نفتی کویت بعد از پایان اشغال عراق اشاره کرد.

شیخ صباح

با وجود همه تنش‌ها در روابط ایران و کویت از جمله چند بار متهم شدن دیپلمات‌ها و سفارت ایران به ارتباط با فعالیت‌های جاسوسی، تروریستی و خرابکاری به ویژه پرونده موسوم به پرونده "عبدلی"، اما هیچگاه رابطه کویت با ایران قطع یا پرتنش نشد. دولت و سفارت ایران بارها هر گونه ارتباط با فعالیت‌های تروریستی یا جاسوسی در خاک کویت را تکذیب کردند.

همچنین شیخ صباح امیر کویت در برابر تهران و برنامه اتمی ایران سیاست حد وسط را در پیش گرفت.

کویت در دوره امیری شیخ صباح تلاش کرد میان رابطه با عربستان سعودی و امریکا از یک سو و رابطه با ایران از سوی دیگر، موازنه و تعادل برقرار کند و ضمن خودداری از ورود به صف بندی‌ها، از آسیب‌های رویارویی و تنش‌ها میان دو طرف، کویت را دور کند. کویت در این دوره گرچه از شرکای راهبردی آمریکا در منطقه بود اما هیچ گاه به اردوگاه واشنگتن برای فشار حداکثری علیه جمهوری اسلامی نپیوست.

شیخ صباح 40 سال وزیر خارجه و 14 سال امیر بود و در همه این مدت رفت و آمد شهروندان ایرانی به کویت ادامه یافت. هزاران هزار ایرانی تبار یا عجم که بخش لاینفک از جامعه شهروندان کویتی تبدیل شده‌اند، هزاران ایرانی و شهروندان شیعه کویتی و غیرکویتی در آرامش و امنیت در کویت به کار، زندگی، فعالیت اجتماعی، فرهنگی اقتصادی و فرهنگی پرداختند و آزادانه مراسم‌های مذهبی خود را برگزار کردند. کویت از زمان‌های دور تاکنون محل کار و فعالیت اقتصادی و زندگی شمار زیادی از ایرانی‌ها به ویژه اهالی جنوب بوده و هست.

البته همچنان نگاه سیاسی / امنیتی در رابطه تهران با کشورهای جنوب خلیج فارس و از جمله کویت غلبه دارد و در غیاب اراده‌ای برای همکاری و اولویت بخشی اقتصاد، بهره‌مندی ایران در این بخش، حداقلی است.

سوم – میانجیگری

کویت در دوره وزارت خارجه و امیری شیخ صباح تلاش کرد ضمن دوری جستن از ورود به نزاع‌های منطقه‌ای و دو جانبه با کشورها، در پرونده‌های متعددی، میانجیگری کند.

از جمله اینکه کویت از ورود مستقیم و عملی به جنگ عربستان سعودی و امارات در یمن خودداری کرد و همزمان، میزبان چند مرحله مذاکرات میان دو طرف نزاع در یمن بود.

در ماجرای محاصره قطر نیز کویت در کنار عمان، از ورود به جبهه سعودی خودداری کرد. امیر کویت در این ماجرا، میانجیگری سختی را در این نزاع میان سعودی و امارات از یک سو و قطر از سوی دیگر برعهده گرفت که اوج آن در ماجرای جلوگیری از حمله نظامی عربستان سعودی و امارات به خاک قطر متبلور شد.

امیر کویت گرچه در آشتی دادن سعودی‌ها و اماراتی با قطری‌ها ناکام ماند اما موفقیت او در جلوگیری از حمله نظامی ریاض و ابوظبی به خاک قطر، علامت مثبت بزرگی را در کارنامه اش ثبت کرد.

کویت در دوره امیری شیخ صباح نه مثل سعودی و امارات و قطر، وارد منازعات جهانی و منطقه‌ای شد و نه مثل بحرین، امتداد سعودی است و نه مثل عمان، به کشور خنثی و ساکن تبدیل شد.  

شیخ صباح

چهارم - نگهداری از برند کویت

شیخ صباح در دوره امیری توانست از برند کویت محافظت کند. برند رفاه و مسوولیت‌پذیری دولت در برابر تک تک شهروندان.

در دوره حکمرانی او، رفاه اقتصادی شهروندان ادامه یافت. پول کویت یکی از با ارزش‌ترین پول‌های جهان است و یک دینار کویت همچنان بیش از 3 دلار  ارزش دارد.

آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و رسانه‌ای تقویت شد گرچه بارها چند فعال سیاسی به اتهام توهین به امیر محاکمه و به زندان افتادند اما با عفو، در زندان باقی نماندند.

کویت در این دوره همچنان دارای انتخابات و فعالیت سیاسی به صورت واقعی و آزادانه بود. در دوره مسوولیت او، زنان برای اولین بار، رای دادند؛ کاندیدا شدند و به عنوان نماینده مجلس و وزیر فعالیت کردند.

در کویت همچنان روزنامه‌نگاران، آزادانه، متنوع و حرفه‌ای می‌نویسند (به صورت نسبی) و هنرمندان و شاعران و نویسندگان کتاب‌ها و آثار خود را منتشر می‌کنند. طیف‌های سیاسی مختلف از شیعیان تا سلفی‌ها و از اخوان المسلمین تا لیبرال‌ها آزادانه و واقعی در فعالیت سیاسی و انتخابات پارلمانی مشارکت می‌کنند. کویت همچنان گروه یا افراد مخالف یا برانداز در خارج از کشور ندارد.

شیخ صباح توانست از این برند کویت محافظت کند.


در پایان، بازنشر بخش‌هایی از شعر "نحن باقون هنا" از خانم "سعاد الصباح" شاعر کویتی درباره کشورش بی‌مناسبت نیست که در سال 2018 نیز توسط خواننده برجسته کویتی "نبیل الشعیل" ارائه شد:

ما اینجا باقی می‌مانیم / این سرزمین از آب تا آب ... برای ماست / و از قلب تا قلب ... برای ماست / و از آه تا آه ... برای ماست/ هر سوزنی که وطنم را بزند آن در قلب من است/ این سرزمین، مادری است که ما را شیر می‌دهد ... این سرزمین خیمه و پوشش و پناهگاه ماست ... و لباسی است که ما را می‌پوشاند/ و سقفی است که به آن پناه می‌بریم/ و آغوشی است که در آن گرم می‌گیریم/ و کلمه‌ای است که آن را می‌نویسیم / و شعری است که ما را می‌نویسد/ ما این دریا را خوب می‌شناسیم .. همان طور که او هم ما را می‌شناسد/ در امواج آبی اش به دنیا آمدیم/ و با ماهی هایش شنا کردیم / و با کودکان محله، بازی کردیم و شب ها بیدار ماندیم و عاشق شدیم ...

 

نحن باقون هنا ../ هذه الأرض من الماء إلى الماء .. لنا/ ومن القلب إلى القلب .. لنا / ومن الآه إلى الآه ..لنا / کل دبوس إذا أدمى بلادی / هو فی قلبی أنا/ هذه الأرض هی الأم التی ترضعنا ... وهی الخیمة ، والمعطف ، والملجأ / والثوب الذی یسترنا / وهی السقف الذی نأوی إلیه/ وهی الصدر الذی یدفئنا ../ وهی الحرف الذی نکتبه .. / وهی الشعر الذی یکتبنا ../ إننا نعرف هذا البحر جدا .. مثلما یعرفنا ../ فعلى أمواجه الزرق ولدنا / ومع الأسماک فی البحر سبحنا ../ ومع الصبیان فی الحی .. لعبنا .. وسهرنا .. وعشقنا .. 


هرکدام از ما نام برندها و محصولاتی را به یاد داریم که اکنون خبری از آن‌ها نیست. یا در خبرها گفته می‌شود این برندها فعال هستند ولی در عمل هیچ محصولی از آن‌ها در بازار نمی‌بینیم. تا همین چند سال پیش هم آگهی‌های تلویزیونی پر بود از نام‌های آشنایی که همه به یاد داشتیم و با تبلیغات‌شان سرگرم می‌شدیم، ولی امروزه دیگر یادی از آن‌ها نمی‌شود و در بیشتر موارد آن برند و کارخانه، عمدتا به دلیل سیاست‌های غلط خصوصی‌سازی و واردات بی‌رویه تعطیل شده است.

«خراسان» در ادامه نوشت: سراغ چند نام تجاری معروف رفته‌ایم تا ببینیم چه بر سرشان آمده و سرنوشت آن برند و محصولاتش چه شده است؟ از ارج بگیرید تا آزمایش و پارس‌الکتریک، تولی‌پرس و ... . البته در بین برندهایی که در تاریخ محو شدند، نام‌هایی هم وجود دارد که گفته می‌شود خوشبختانه بعد از سال‌ها رکود و نداشتن فعالیت، دوباره تولید را از سر گرفته‌اند که امیدواریم فقط در حد خبر روی کاغذ نباشد.

قدیمی‌ترین تولیدکننده لوازم خانگی ایران

نام برند: ارج

سرنوشت تلخ 6 کارخانه مشهور ایرانی

«ارج؛ نامی که می‌شناسید و به آن اطمینان دارید» تبلیغی بود که شاید هنوز در گوش خیلی‌ها مانده باشد. ارج یک سازنده بزرگ محصولات لوازم خانگی در کشور بود. این شرکت از سال 1316 با هشت کارگر ساده مشغول تولید شد و با قدمتی 79 ساله، قدیمی‌ترین سازنده لوازم خانگی ایران لقب گرفت.

در آغاز، کارهای آهنگری، ریخته‌گری و جوشکاری انجام می‌داد و همچنین صندلی‌های تاشو نیز تولید می‌کرد. در دهه 1350 فعالیتش گسترش یافت و به تولید لوازم خانگی از جمله یخچال، بخاری، ماشین لباس‌شویی و کولر نیز روی آورد.

انتخاب نام ارج برای قدیمی‌ترین تولیدکننده لوازم خانگی ایران، علاوه بر اینکه از اول نام خانوادگی خلیل ارجمند، بنیان‌گذارش گرفته شده بود، اختصار سه واژه آهنگری، ریخته‌گری و جوشکاری است.

کارخانه ارج با شروع نهضت صنعتی‌شدن شروع به تولید یخچال برقی کرد. تولید یخچال در سال 1341 کاملا تصادفی رخ داد. در مسافرتی که مدیر شرکت به دانمارک کرد هدفش بازدید از کارخانه‌ای برای تولید ظرف‌شویی بود و به توافق نهایی هم نزدیک شده بودند اما با بازدید از کارخانه یخچال‌سازی نظرش عوض شد و ساخت یخچال را آغاز کرد. یک سال بعد آبگرمکن برقی 50 گالنی ساخت ارج به بازار آمد. تولید آن توسط ارج به توسعه بهداشت شخصی مردم و افول خزینه و حمام‌های عمومی که عامل شیوع بسیاری بیماری‌ها بود کمک شایانی کرد. طی واگذاری‌ها، این کارخانه و دارایی‌های آن که به گفته هاشمی (مدیر کل دفتر صنایع فلزی و لوازم خانگی وزارت صنعت) فقط زمین و سوله کارخانه بود، واگذار شد.

گفته می‌شود این شرکت در دهه 70 با یک اختلاس 20 میلیارد تومانی هم مواجه شد. در پی مشکلات مالی، کارخانه ارج رو به سقوط گذاشت تا سرانجام در روز 24 خرداد 1395 با پلمب قضایی انبار ارج، پس از 79 سال به طوررسمی تعطیل شد. گفته می‌شود شرکت ارج بعد از واگذاری در حال مذاکره با تولیدکنندگان لوازم خانگی خارجی برای شروع مجدد تولید است.

افول گرما و سرمای ایرانی

نام برند: آزمایش

سرنوشت تلخ 6 کارخانه مشهور ایرانی

کارخانه آزمایش در سال 1337 بنا شد. هنوز هم در خانه بسیاری از ایرانی‌ها حداقل یک محصول از کارخانه آزمایش وجود دارد، محصولات کارخانه‌ای که روزگاری به واسطه تولید وسایل گرمایشی و سرمایشی و به دلیل ایرانی بودن و تولید داخل کشور، با استقبال زیادی همراه بودند.

آزمایش که توسط محسن آزمایش بنیان گذاشته شد، در ابتدا کارگاهی برای ساختن صندلی، مبل و آبکاری فلزات بود. روزگاری که گازکشی‌ها در تهران و چند شهر دیگر پا گرفته بود و بخاری‌های کپسولی در بورس بودند، آزمایش نیز به سرعت مدل‌های متنوع خود را به بازار عرضه می‌کرد. بخاری، کولر و یخچال که از عمده تولیدات آزمایش به شمار می‌رفتند در آن روزها حرف اول را در هر خانه‌ای می‌زدند و فروش قابل توجهی داشتند.

بسیاری از کارشناسان و فعالان صنعت لوازم خانگی بر این باورند که یکی از دلایل افول آزمایش، نبود مدیریت مناسب این شرکت بود، چرا که نه تنها آمار بلکه سرمایه این شرکت نیز گویای توانایی تولید محصولات ایرانی است. سرمایه این شرکت که در روزهای ابتدای کارش 30 میلیون ریال بود پس از 10 سال به 200 میلیون تومان افزایش یافت و روزهای شکوفایی آزمایش رقم خورد.

هنگامی که مدیریت این شرکت، رشد و توسعه آزمایش را به چشم دید، با پیش‌بینی تولید سالانه یک میلیارد ریال،‌ زمینی به مساحت 185 هزار متر در کیلومتر 10 جاده آبعلی، سه راه آزمایش خریداری و کارخانه‌ای دیگر بنا کرد. این بار محصولات نسبت به گذشته با تنوع بیشتری همراه بود، چندین نوع یخچال، کولر، آب‌گرمکن، تختخواب فلزی، بخاری و اجاق گاز نیز در کنار محصولات قبلی افزوده شد، اما فروش دیگر مانند گذشته نبود. فعالیت‌های تولیدی شرکت تا اوایل سال 1380 تا حدی رونق داشت و کالاهای جدیدی مانند یخچال سایدبای‌ساید و فریزر بدون برفک به محصولات شرکت اضافه شد، اما بازار محصولات خارجی با این برند ایرانی یار نبود و آزمایش را به تعطیلی کشاند.

در همین سال‌ها مجموعه آزمایش از طریق بورس به بخش خصوصی واگذار شد. در سال 1388 به دلیل بدهی‌های فراوان، تعداد کارکنان واحد مرودشت آزمایش، از 1400 نفر به 160 نفر کاهش یافت و کارخانه به حالت نیمه تعطیل درآمد. اما اکنون خبری از تولید کارخانه آزمایش نیست، چرا که متاسفانه دیگر برند ایرانی آزمایش در میان تعداد زیادی از محصولات لوازم خانگی مرده است.

از باتری قلمی تا لپ‌تاپی که تولید نشد

نام برند: پارس الکتریک

سرنوشت تلخ 6 کارخانه مشهور ایرانی

زمانی در خانه هر ایرانی حداقل یک محصول پارس وجود داشت. از تلویزیون‌های سیاه و سفید نقلی‌اش گرفته تا باتری‌هایی که قدیمی‌ها به آن قوه می‌گفتند! کارخانه‌های پارس توشیبا، پارس شهاب، پارس الکتریک، باتری پارس، لوازم خانگی پارس و چندین واحد صنعتی دیگر توسط محمدهاشم برخوردار از سال 1341 بنیان‌گذاری شدند تا هشت هزار نفر در این کارخانه‌ها مشغول کار شوند.

این مجموعه بعدا دولتی شد و تحت نظر سازمان صنایع ملی ایران به فعالیت خود ادامه داد. پارس‌الکتریک به‌عنوان یکی از زیرمجموعه‌های تأمین اجتماعی در سال 1371 به فعالیت خود ادامه داد. از بین شرکای تجاری این شرکت تنها گروندیگ آلمان که در بین برندهای صوتی و تصویری برند درجه سوم اروپا به شمار می‌آمد، با این شرکت همکاری‌اش را ادامه داد. گروندیگ چند سال پیش برای همیشه تعطیل شد و پارس الکتریک نتوانست این برند را خریداری و به نام خود ثبت کند. از این رو برای تولید تلویزیون دست نیاز خود را به سمت کارخانه‌های کره‌ای دراز کرد تا با یکی از قدیمی‌ترین برندهای صوتی و تصویری آسیا همکاری کند.

پارس الکتریک در حالی که می‌رفت علاوه بر تولید تلویزیون‌های ال‌سی‌دی، لپ‌تاپ ایرانی را هم وارد بازار کند، با تغییر ناگهانی مدیرعاملش مواجه شد تا مثل چند برند دیگر با آینده‌ای نامعلوم روبه‌رو شود. کارخانجات پارس الکتریک سال‌ها متروکه مانده بود ولی گویا مدتی است دوباره فعالیتش را از سر گرفته است.

شیرهای دوقلوی خسته از واردات

نام برند: کفش بلّا

سرنوشت تلخ 6 کارخانه مشهور ایرانی

اگر سن و سالی ازتان گذشته باشد و دوران جوانی را پشت سر گذاشته باشید، حتما شمایل دو شیر که یک آرم بلا را در بر گرفته‌اند به یاد دارید. کفش بلا، به نوعی دومین برند معروف کفش ایرانی بود، پس از کفش ملی. رقابت این دو کفش و در بازه‌ای، کفش وین، زبانزد خریداران کفش در ایران بود.

کفش بلا، تولدش را وامدار خانواده عمیدحضور است. پدر و پسرانی که از کاشان به تهران کوچ و پس از مدتی با خرید یک زیرپله در بازار، فروش کیف و کفش را آغاز کردند. همین موضوع مقدمه‌ای شد تا خشت اول بنای «بلا» را بگذارند.

سیستم توزیع به تدریج کفش بلا را از تولید و تجارت ملی مبدل به یک شرکت بزرگ برای برندسازی و مارکتینگ صنعتی در ابعاد ملی کرد. تولیدات بلا کفش‌های مختلفی مثل پوتین، کفش‌های مجلسی، ورزشی و دمپایی را در بر می‌گرفت.

با وقوع جنگ تحمیلی و مشکلات اقتصادی و نابه سامانی مالکان این برند، بلا در مسیر نزولی قرار گرفت. پس از مدتی به دلایل مختلف از قبیل رکود بازار، واردات کفش‌های بی‌کیفیت و ارزان خارجی و مدیریت ناموفق، بلا نیز به سرنوشت دیگر برندهای خاطره‌انگیزی که از بین رفتند، مبتلا شد. خط تولید این کارخانه، قطعه قطعه و به بخش خصوصی واگذار شد.

مدیریت این برند اکنون در دست یک بانک است به طوری که تنها با استفاده از فروشگاه‌های بلا در کل کشور کفش‌هایی را از دیگر تولیدکنندگان عرضه می‌کند. این سرنوشت تا بیخ گوش کفش ملی هم نزدیک شد ولی خوشبختانه به طور کامل این دیگر برند محبوب را از پا درنیاورد. بلایی که بر سر کفش وین، سومین تولیدی بزرگ دوران دور صنعت کفش ایران آمد.

سرگذشت تلخ یک چرخه ریسندگی

نام برند: نساجی مازندران

سرنوشت تلخ 6 کارخانه مشهور ایرانی

در کنار فروشگاه‌های کفش ملی، فروشگاه‌های نساجی مازندران حتی در دورافتاده‌ترین شهرستان‌های کشور نمایندگی داشت. اگرچه هنوز فروشگاه‌های کفش ملی و بلا در شهرستان‌ها زنده مانده‌اند اما نمایندگی‌های فروش نساجی مازندران و حتی تابلوی سردر آن مغازه‌ها تقریبا از بین رفته‌اند.

کارخانه نساجی قائمشهر که با نام نساجی مازندران هم شناخته می‌شود، از نخستین واحدهای صنعتی بزرگ کشور محسوب می‌شد که کلنگ آن در سال 1307 به زمین زده شد و سال 1313 به بهره‌برداری رسید. بعدها تعداد کارخانه نساجی در قائمشهر به سه واحد رسید تا چرخه ریسندگی کامل شود.

نساجی مازندران به غیر از فروشگاهی 100 متری در قائمشهر، شعبه دیگری در کشور نداشت. نساجی مازندران از سه کارخانه تشکیل شده بود. در شماره یک واحد چیت‌سازی بود. در شماره دو منسوجات پرده‌ای، ملحفه‌ای، پیراهنی، فاستونی و... به تولید می‌رسید و کارخانه شماره سه که در سال 1356 از محل سرمایه شرکت و با مشارکت بانک صنعت و معدن به بهره‌برداری رسید، برای تولید نخ و منسوجات نخی و مصنوعی به کار گرفته شد.

نساجی مازندران، قائمشهر را تبدیل به شهری بزرگ کرد تا به غیر از مازندرانی‌ها کارگرانی از سراسر کشور به این شهرستان هجوم آورند و به برکت وجود این کارخانه کسب روزی کنند. گذشت زمان و تغییراتی از کاهش کشت پنبه در مازندران گرفته تا فرسودگی ماشین‌آلات و سنگینی بوروکراسی ناشی از مالکیت دولتی سبب شد تا مشکلات کارخانه‌های نساجی از سال 72 با واگذاری آن به یک بانک بیرونی پیدا کند.

مشکلات واحدهای باقی‌مانده نساجی قائمشهر از دهه 80 با واگذاری‌های مختلف و نسخه‌هایی که با تغییر هر دولت، وزیر و استاندار پیچیده می‌شد، به کلاف سردرگم تبدیل شد. روند حرکت تولیدی در نساجی مازندران به گونه‌ای بود که با فرسودگی ماشین‌آلات، بخش‌های مختلف این سه کارخانه تعطیل شد.

هرچند سال گذشته خبرهایی منتشر شد مبنی بر حمایت‌های دولتی و نهادها از این کارخانه‌ها تا دوباره به روزهای اوج‌شان بازگردند و مدیر عامل نساجی هم در مصاحبه با ایرنا خبر از روغن‌کاری چرخ‌های این کارخانه داد، ولی با مراجعه به وب‌سایت شرکت متوجه می‌شویم که از زمستان سال گذشته هنوز به‌روز نشده و خبری از محصولاتش در بازار نیست.

نشانه پاکیزگی که دیگر نیست

نام برند: تولی‌پرس

سرنوشت تلخ 6 کارخانه مشهور ایرانی

یکی از معروف‌ترین آگهی‌هایی که سال‌ها پیش در رادیو و مخصوصا تلویزیون به‌طور مداوم پخش می‌شد، مربوط به محصولات شرکت تولی‌پرس بود.

شرکت تولیددارو با تأسیس واحدی با نام واحد دترجنت، پودر لباس‌شویی «دریا» را در سال 1343 تولید و اولین محموله از آن با عنوان «کاروان دریا» را روانه بازار کرد. با گسترش تقاضای بازار و لزوم افزایش ظرفیت تولید و تنوع محصولات شوینده، واحد دترجنت تولید دارو، با عنوان شرکت تولی‌پرس با ظرفیت سالانه 75 هزار تن انواع پودر لباس‌شویی، به ثبت رسید و در سال 1352 به شهر صنعتی البرز در قزوین، انتقال یافت و با تولید محصولاتی از جمله پودر لباس‌شویی دریا و تک، پودر ماشین لباس‌شویی شوما، مایع ظرف‌شویی جام و آبشار، مایع نرم‌کننده لباس هاله و سفیدکننده زدا، شروع به فعالیت کرد.

در ابتدای دهه 60 و متعاقب تقاضای بالای بازار، شرکت تولی‌پرس اقدام به افزایش ظرفیت کرد و در سال 1379 از سهامی خاص، به سهامی عام تبدیل شد. کارخانه تولی‌پرس از 27 مرداد 97 به دلیل مشکل در تهیه مواد اولیه تعطیل شد. پس از آن کارخانه در 14 مهر 1397 بازگشایی شده بود که در 28 مهر، تعطیلی دوباره آن اعلام شد.

سال گذشته خانم زرآبادی نماینده مردم قزوین، آبیک و البرز در مجلس در گفت‌وگو با خبرگزاری خانه ملت درباره وضعیت شرکت تولی پرس، گفته بود: «شرکت تولی‌پرس تولیدکننده و توزیع‌کننده مواد شیمیایی، دارویی و آرایشی است که تا پایان سال مالی 1389 متعلق به گروه سرمایه‌گذاری البرز بوده و در سال مالی 1390 به بخش خصوصی واگذار شد. در شهریور 97 شرکت تولی‌پرس اعلام کرد به دلیل نداشتن مواد اولیه، کارخانه تعطیل می‌شود. پس از بازدید انجام گرفته مشخص شد مواد اولیه به میزان کافی در کارخانه موجود است و شرایط شرکت نیازی به «اورهال» ندارد، اما خطوط تولید به حال خود رها شده است. پس از دو هفته تعطیلی کارخانه، موضوع تعطیلی تولی‌پرس مجدد مطرح شد. شرکت تولی‌پرس پس از واگذاری با مشکلات بسیار روبه‌رو شد اما به دلیل استفاده از نام تجاری این مشکلات آشکار نشد.»

با توجه به وب‌سایت شرکت، تولی‌پرس هنوز فعال است و تکذیبیه‌ تعطیلی هم در آن قرار گرفته ولی هم سایت مشکل بارگذاری دارد و هم مثل گذشته خبری از محصولات آن در بازار نیست.


هفته پایانی لیگ یک فوتبال ایران در  فصل 99-98 حساسیت و اتفاقات ویژه‌ای داشت که با صعود آلومینیوم و ناکامی مس همراه بود.

به گزارش "ورزش سه"، درست در شرایطی که عوامل سازمان لیگ با عجله مشغول سرهم کردن تکه‌های سکوی قهرمانی برای اهدای جام قهرمانی لیگ دسته اول به تیم مس رفسنجان بودند، التهاب عجیبی در سه شهر اراک، تبریز و کرمان برقرار بود.

 

تیم آلومینیوم اراک که یک گل به داماش زده بود، با سوت پایان مسابقه چشم به مقاومت لحظه آخری همشهریان سرمربی‌اش رسول خطیبی مقابل حمله‌وران مس کرمان دوخته بود که برای صعود به لیگ برتر در تبریز همه‌کار کردند.

در تبریز و در بازی شهرداری مقابل مس کرمان 10 دقیقه وقت اضافه اعلام شده بود و مس تنها یک گل می‌خواست تا جشن زودهنگام اراکی‌ها که در آستانه حضور اول‌شان در لیگ برتر بودند را خراب کند.

در طول هفته گذشته تحرکات بسیار زیادی از سوی دو باشگاه صورت گرفته بود تا بازی‌های هفته آخر به نفع یکی از دو تیم رقم بخورد و حالا به نظر رقیب باهوش‌تر بلیت پرواز به لیگ برتر را در دست می‌گرفت.

 

مس به حملات خود ادامه می‌داد و اراکی‌ها با نفس‌های برآمده نتیجه بازی را از لایو اسکور تعقیب می‌کردند؛ در دقیقه 10+90 بازی در تبریز، خطای پشت محوطه جریمه شهرداری اعلام شد ولی این آخرین شانس مجتبی حسینی هم راهی به تور نیافت تا داور سوت پایان بازی را بزند؛ سوتی که به معنای جشنی بی‌سابقه در شهر اراک بود و پس از مدت‌ها حضور در سطح لیگ دسته اول فوتبال، برای نخستین بار نماینده‌اش را در جمع 16 تیم برتر ایران می‌دید.

 

 

 

ابوالفضل عکاشه، زننده گل صعود آلومینیوم اراک پس از باز کردن دروازه داماش، زیر پیراهن خود نوشته جالب «آزادی در بی‌آرزویی است» را به نمایش گذاشت

 

 

اراک که در نیمه راه رسول خطیبی را به‌عنوان سرمربی به جمع خود اضافه کرد، با فوتبال اقتصادی و حسابگرانه و بردهایی با حداقل گل، خود را به‌عنوان بخت دوم صعود پس از مس رفسنجان معرفی کرد، اما دو شکست متوالیِ این تیم موجب شد تا مس کرمان در جایگاه بهتر نسبت به اراکی‌ها قرار بگیرد.

 

با این حال مسابقه هفته گذشته دو تیم در کرمان، تقریبا تکلیف صعود اراک به لیگ برتر را روشن کرد؛ آنها یک بر صفر مس را شکست دادند و جشن صعود را در همان شهر کرمان برگزار کردند؛ با این وجود بازی امروز هم داستان خود را داشت و در شرایطی که اراک می‌توانست گل‌های بیشتری هم مقابل داماش به ثمر برساند، به همان یک گل بسنده کرد تا کارش به التهابات ثانیه‌های آخری بیفتد. در این شرایط، شانس با مس کرمان یار نبود و دروازه‌بان شهرداری با نمایشی فوق‌العاده توپ‌های زیادی از مهاجمان مس دفع کرد.

 

پس از صدا درآمدن سوت پایان مسابقه، این رسول خطیبی بود که روی دست هواداران اراکی که خود را به ورزشگاه رسانده بودند، به آسمان پرتاب می‌شد؛ او که قبلا با تیم‌های گسترش فولاد و ماشین‌سازی به لیگ برتر صعود کرده بود، حالا در یک تیم جدید حضور در بالاترین سطح فوتبال ایران را تجربه خواهد کرد.

 

او که نیم‌فصل از ماشین‌سازی جدا شده بود، تنها و تنها برای موفقیت به اراک آمد و در نهایت به قولی که داده بود، عمل کرد. حالا اراک به‌عنوان یک قطب صنعتی، نماینده‌ای در فوتبال ایران دارد که البته باید اسباب حضور قدرتمند در رقابت‌های فصل آینده را فراهم کند.

 

باشگاه آلومینیوم زیر نظر صنایع عظیم آلومینیوم استان مرکزی اداره می‌شود و این باشگاه از امکانات کافی برای حضور در لیگ برتر برخوردار است؛ ضمن اینکه فاصله کم این شهر تا تهران نیز از امتیازات مثبت تیمی است که رسول خطیبی هدایت آن را برعهده دارد.

 

اراکی‌ها سال گذشته با محمد ربیعی، سرمربی این فصل مس رفسنجان بخشی از مسیر لیگ برتری شدن را پشت سر گذاشتند، اما با جدایی او و حضور فراز کمالوند در هفته‌های پایانی نتایج علیه این تیم رقم خورد. امسال هم در ابتدای فصل اراک با محمود فکری مسابقات خود را آغاز کرد، اما در نهایت تصمیم مهم در هفته هفدهم و با استخدام رسول خطیبی گرفته شد؛ در حالی که تیم در آن روز در رتبه هفتم جدول قرار داشت.

 

گزارش صعود اراکی‌ها به لیگ برتر در حالی به اتمام می‌رسد که امشب در تبریز و پس از پایان مسابقه، تنش‌های شدیدی را شاهد بودیم؛ اتفاقاتی که بخشی از آن به دلیل نارضایتی و اعتراض مس کرمان به شرایط برگزاری مسابقه‌اش در شهر تبریز بود و آنها که در نهایت یک گل برای صعود به لیگ برتر کم آوردند، عقیده داشتند سازمان لیگ در این زمینه عدالت را بین تیم‌ها برقرار نکرده است.

 

احتمالا دو تیم آلومینیوم و مس در روزهای آینده مصاحبه‌های آتشینی را علیه یکدیگر انجام می‌دهند که البته این هم بخشی از طبیعت رقابت‌های لیگ دسته اول است؛ مسابقاتی که پرونده‌اش امشب در شرایطی بسته شد که برای انجام بازی‌های آن در فصل آینده باید تمهیدات و احتیاط‌های بیشتری را مد نظر قرار دارد؛ به‌خصوص که پای برخی از پدیده‌های تازه در فوتبال ایران به ویژه در این سطح باز شده است.


 از همین حالا با اندکی تلرانس، تکلیف قبل و بعد دربی پیش رو مشخص است. اگر استقلال راهی فینال شد، گروه کثیری از هواداران و متاسفانه اعضای باشگاه پرسپولیس این پیروزی را از پیش تعیین شده دانسته و ادعا می کنند برای دلخوشی هواداران رقیب شرایطی ایجاد شده که استقلال برنده دربی باشد. تکلیف هواداران استقلال نیز مشخص است، در این سالها تمام موفقیت های رقیب را زیر سوال برده اند و قرار نیست این بار نیز تفاوتی در این روند ایجاد شود.

 

تا یکجای این ماجرا تا حدی قابل قبول است. در سطح اول فوتبال اروپا نیز هواداران یونایتد باشگاه لیورپول را "لیوارپول" خطاب کرده و قهرمانی مقتدرانه و با فاصله ای قابل توجه شاگردان یورگن کلوپ را بسته به ورود تکنولوژِی VAR می دانند. بین بارسلونا و رئال مادرید نیز روال متفاوتی برقرار نیست و هواداران از ژنرال فرانکو گرفته تا یوفا را عامل اصلی موفقیت های یکدیگر از 70 سال قبل تا همین امروز می دانند، اما تفاوت اصلی در واکنش آنهایی ست که کلمه به کلمه صحبت هایشان بار حقوقی دارد.

 

علاوه بر امکانات و تکنولوژی و اینها، اینجای فوتبال مان تفاوتی خسته کننده با سطح اول فوتبال اروپا دارد. از اینتر و یوونتوس دشمن تر داریم؟ آنتونیو کونته در هفته های اخیر حتی یک بار هم نهمین قهرمانی بیانکونری (تصور کنید 9 قهرمانی متوالی یک تیم در ایران) را زیر سوال نبرده و این موفقیت را حاصل ساختار درست و کیفیت بالاتر یوونتوس خطاب کرده است. در نهایت در جنجالی ترین حالت ممکن که فوتبال ایتالیا را بهم ریخت نیز از مدیران اینتر خواستار تقویت تیم شده است.

 

پپ گواردیولا اصرار به بستن گارد قهرمانی برای لیورپول دارد، کارل هاینس رومینیگه همین دیروز تماشای بازی لیونل مسی را لذت بخش توصیف می کند و حتی مالک متمول پاری سن ژرمن نیز به زیبایی فوتبال آتالانتا اشاره دارد

 

اما سرپرست پرسپولیس بلافاصله بعد از قرعه کشی تأسی گرفته از فضای مجازی ابراز امیدواری می کند اتفاقات چند وقت اخیر (لابد به زعم او داوری های به سود استقلال) در دربی پیش رو رخ ندهد و سرپرست استقلال نیز برای اینکه در فضای مجازی به بی عرضگی متهم نشود پاسخ او را می دهد. بازیکن استقلال یک شایعه ثابت نشده را به یک جایگاه رسمی در تیم رقیب نسبت می دهد و مدافع پرسپولیس نیز با انتشار عکسی از یک تصمیم غلط داور به زعم خودش ابراز امیدواری می کند داوری این بار به ضرر تیمش نباشد.

 

در جایگاه یک بیننده اگر تصمیم گرفته باشیم قرعه کشی نیمه نهایی را مستقیم تماشا کنیم، اولین واکنشی که می بینیم درگیری و جنگ لفظی و کشیده شدن آن به فضای مجازی است. نه کسی کاری به آمار و ارقام ندارد، نه آنچنان درگیر مشکلات یحیی گل محمدی در پست دفاع چپ و معظل فرهاد در صورت نرسیدن شیخ دیاباته است. از همین حالا پست های تند و توهین آمیز آغاز شده، نتیجه دربی هر چه باشد از سوی یک طرف به حمایت موضع قدرت از تیم رقیب و بی عدالتی ربط داده می شود و تقریبا تردیدی در این رابطه وجود ندارد.

 

سالهاست از فوتبال لذت نمی بریم. به ندرت یک استقلالی موفقیت های سالهای اخیر پرسپولیس را فوتبالی دانسته و البته پرسپولیسی ها نیز بیکار ننشسته و حتی افتخارات تاریخی تیم رقیب در سطح قاره آسیا را نیز زیر سوال می برند، هر کدام هم مدعی هستند از چیزی باخبرند که روزنامه نگار و بالاتر از آن که در بطن فوتبال قرار دارد هم این اخبار پشت پرده را نمی داند.

 

ساختار باشگاه لیورپول به قدری پیشرفت کرده که فقط یک مربی برای اوت انداختن استخدام می کند. چه اشکالی دارد؟ ما هم یکی را بیاوریم و شیرین تر و بامزه تر کری بخوانیم. مثلا دربی حذفی است؟ اکانت رسمی باشگاه پرسپولیس می تواند عکسی از گل 21 سال قبل افشین پیروانی در فینال جام حذفی سال 78 پست کرده و ادعا کند ما همیشه در دربی های حذفی پیروزیم.

 

استقلال چه کار کند؟ در ریپلای همین پست به دربی حذفی سال 90 اشاره کرده و آن تیکه از گزارش پیمان یوسفی را که گفت "استقلال، نه ببخشید مجتبی جباری 2- پرسپولیس 0" را در پای پست پرسپولیس کامنت کند. اینها همگی شاید تازه اولین ایده ایست که به ذهن آدم می رسد و می شود قشنگ تر از اینها هم کری خواند.

 

مثال؟ باشگاه لایپزیش بعد از شکست چلسی در فینال facup برابر آرسنال به شوخی خبر از پشیمانی تیمو ورنر از انتقال به چلسی می دهد و هزار و یک نمونه شیک، مودبانه و در کلاس یک باشگاه بزرگ دیگر.

 

 

ما از یحیی و فرهاد انتظار یک بازی تماشایی را داریم. گرچه عرف بازی های حذفی آنهم در این سطح حساسیت شامل احتیاط و ترس از گل خوردن هم می شود، اما دوست داریم بعد از سوت پایان در مورد تصمیمات تاکتیکی دو سرمربی صحبت کنیم. مثلا بگوییم یحیی چقدر در صدور اجازه جمله به یکی از هافبک دفاعی هایش مانند نوراللهی جسور عمل کرد و یا فرهاد علیرغم همه مشکلات با یک خط جلو بردن وریا و بازی دادن به او در پست وینگر هنگام هجوم، پیروزی تیمش برابر قهرمان لیگ را رقم زد.

 

اصولا در جایگاه مخاطب نقش خودمان را خیلی دست کم می گیریم. همه معترضیم چرا رسانه ها زرد عمل کرده و به مباحث فنی نمی پردازند، چرا فلان بازیکن و سرپرست کری سخیف می خوانند و حتی پای سخنگوی وزارت نیز به این موارد باز می شود. اما در نظر نمی گیریم ترند شدن این رفتارهاست که فلان بازیکن و مربی را مجاب می کند دست به چنین کارهایی بزند و این ماییم که آنها را ترند می کنیم.

 

در بین پیشکسوتان استقلال و پرسپولیس، کمتر خبرنگاری این روزها تمایل دارد نظر مثلا مهدی مهدوی یا صادق ورمرزیار را در مورد ذربی بپرسد. می دانیم تیتر جنجالی اصولا از این گفت و گوها در نمی آید و به دنبال آنهایی می رویم که پیش ترها دنبال تحقیر رقیب رفته اند. چرا؟ کلیک بیشتر و این ماجرای کلیک وظیفه مخاطب است.

 

دربی دیگری در پیش رو است و بالاخره این بازی نیز مانند دربی های قبلی برنده ای دارد. دو هفته فرصت داریم و باید از یکجا شروع کنیم. بیایید گل های تماشایی بازی های قبل، تحلیل های فنی و خاطرات فراموش نشدنی دربی را ترند کنیم. بعد از یک مدت، سرپرست و پیشکسوت نیز چاره ای ندارند با ما همسو شوند.


 اگر بخواهیم به گذشته فوتبال در ایران  برگردیم و سال 95 دوباره مرور کنیم در روزهای سرد زمستانی آن به پسرکی می رسیم که یکی از محبوبترین بازیکنان استقلال بود ،جوان 19 ساله ای که از یک سال قبل از آن و در اواخر پاییز در استقلال رو نمایی شده بود در شب اخراج برزای در دیدار سخت برابر صبا که با برد استقلال همراه شد.


او خیلی زود یکی از گزینه های اصلی دفاع چپ استقلال شد .هر چند پست اصلی او هافبک دفاعی بود.در تیم منصوریان و در زمان بسته شدن پنجره های نقل و انتقالات استقلال در نیم فصل به پست اصلی خودش رسید و خیلی زود محبوب هواداران استقلال شد.

 

 

 


در دوبازی مهم بهمن 95 استقلال برابر پرسپولیس و السد چشمها را خیره کرد.در برابر پرسپولیس  میدانداری کرد و پاس گل سوم داد .با 19سال سن 120دقیقه ژاوی السد را در پلی آف آسیا  از جریان بازی خارج کردتا هوادارها او را آینده استقلال بدانند.بخصوص آنکه بدانیم او از نوجوانان با استقلال بزرگ شده بود.


نورافکن از استقلال به بازوبند کاپیتانی تیم ملی جوانان در جام جهانی رسید.کاپیتان تیم ملی امید ایران شد، به شالروا رفت و دوباره به صورت قرضی به استقلال برگشت و همچنان با تمام وجود برای استقلال بازی می کرد.


او در زمین بازی برای استقلال کم نمی‌گذاشت و هوادارها او را یک استقلالی متعصب می دیدند.او قبل از یکی از داربی ها به زبان  ترکی و مادری جمله باب میل هوادارها را به زبان آورد: "به ما نمیخورند".


او که به شارلروا رفته بود و نیم فصل قبل قرضی به استقلال آمده بوددر آخرین روزهای فصل نقل و انتقالات بازهم به صورت قرضی به سپاهان پیوست و گفت به خاطر بازی بیشتر و تیم ملی امید سپاهان را انتخاب کرده ،اما این پیوندی بود که قرار بود زود بشکند و کاپیتان امیدها به تیمی برگردد که از16 سالگی در تمریناتش حضور می‌یافت؛به همین سبب بود که آبی ها همچنان پسر متعصب باشگاه را دوست داشتند و به او عشق می ورزیدند...اما داستان قصه او عوض شده بود.

 

 

 

 


استارت روبرو شدن برابر هواداران استقلال را  با مصاحبه در اردوی تیم ملی امید زد، خیلی زود از زهر صحبت هاش کم کرد، در بازی رفت لیگ بعد از زدن گل تساوی در وقت های اضافه شادی زایدالوصفی کرد که برای هوادارها قابل هضم نبود. باز هم با پست اینستاگرامی از تعصب به باشگاه جدید حرف زد. با صحبت های غیر حرفه ای در برنامه تلویزیونی نوروز ،آتش اختلاف شعله ور کرد و با درگیری شب قبل با وریا تیر خلاص به خودش را  شلیک کرد.


حالا هوادارهایی که یه روز نه چندان دور با او برای ژاوی کری می خواندند و برابر رقیب دیرینه سرفراز بودند روبروی او قرار گرفته اند و دنبال انتقام صد هزار نفره هستند؛هوادارانی که زمانی در او چهره کاپیتان آینده تیم را می دیدند.

 

 

 

 

 

 بچه سرتق کیانشهر راه سختی را برای اسم شدن در فوتبال ایران طی کرده. بازیکن باکیفیتی که ایوب اصغرخانی او را به همراه جودکی به تمرین بزرگهای استقلال فرستاد تا استعداد او در کنار ستاره‌های بزرگ تیم آن روزهای استقلال با هدایت امیرقلعه‌نویی آرام آرام شکل بهتری بگیرد.او که به تازگی با سپاهان قراردادی سه ساله به امضا رسانده است حق دارد برای تیم پراسم ورسمش در فوتبال ایران همه تعصب خود را خرج کند اما در عین حال کمی وفاداری به زمینی که نهال نازک سالهای پیشین را در خود پرورش داده درخواست بزرگی نیست. 

 

 

 


این خصوصیتی است فراتر از همه چیز و یک ورزشکار آینده‌دار مثل امید نورافکن را بزرگتر می‌‌کند. بزرگتر؛ مثل خیلی از اسم‌های بزرگ فوتبال ایران که در نقطه اوج و در بزنگاه شهرت و افتخار درک کردند که غرور به معنای منفی،چه بار اضافی و اشتباهی‌ای بوده که آنها این همه سال با خود حمل می‌کرده‌اند.


سرانجام چهارمین خرید جدید آنتورپ به بلژیک رسید. علیرضا بیرانوند 27 ساله، دروازه بان تیم فوتبال پرسپولیس و تیم ملی ایران به بلژیک سفر کرده و آماده نهایی کردن انتقال خود به آنتورپ است. بیرانوند پیش از این در ژانویه برای بستن قراردادی به مدت سه سال با گزینه تمدید با آنتورپ به توافق رسیده بود و قرار بود در طول استراحت دوره برگزاری بازی های در ماه مارس برای انجام آزمایش های پزشکی به بلژیک سفر کند، اما پس از آن بحران کرونا ایجاد شد و او در ایران، یکی از کشورهایی که به شدت درگیر این ویروس بود، ماندگار شد. 

 

بیرانوند چند بار برای سفر اقدام کرد، اما مرزهای اروپا بر روی شهروندان  غیر اتحادیه اروپایی بسته شده بود. بر خلاف او و به به عنوان مثال، بازیکنان ایرانی شارلوا می توانستند به بلژیک سفر کنند زیرا در اینجا اقامت داشتند، اما این اتفاق برای بیرانوند رخ نداد.

 

در این میان بیرانوند به تمرین با پرسپولیس ادامه داد و در تاریخ 29 ژوئن حتی یک بار در لیگ هم برای این تیم به میدان رفت، اما از اول ژوئن قرار بر این شد که او دیگربرای باشگاهش بازی نکند. در نهایت هفته گذشته سرانجام چراغ سبز برای عزیمت بیرانوند به بلژیک داده شد و به همین دلیل او امروز اوایل صبح دوشنبه، از تهران به قطر و از آنجا به زاونتم پرواز کرد و حدود ساعت 2 بعد از ظهر پرواز او به زمین نشست.

 

بدشانسی بیرانوند این است که ژان بووتز 25 ساله پیش از این با آنتورپ قرارداد امضا کرده بود و حالا شرایط او به خوبی در تیم تثبیت شده است. اما اگر بیرانوند تست های پزشکی را پشت سر بگذارد و قراردادش رسمی شود، می تواند به یک رقیب سرسخت برای دروازه بان فرانسوی تبدیل گردد. 

 

بیرانوند سه بار با پرسپولیس قهرمان ایران شده و چندین سال است که شماره یک ایران به او تعلق دارد، از جمله در جام جهانی 2018 که او پنالتی کریستیانو رونالدو را مهار کرد. مارک ویلموتس، مربی سابق ایران مدعی شد بیرانوند را او به لوسیانو دونوفریو معرفی کرد و این سرمربی در نشریات نیز او را مورد ستایش قرار داد.

 

ویلموتس بیرانوند را با دروازه بان هایی مانند تیبو کورتوا و سیمون مینیوله مقایسه کرده است که البته شاید برای چنین مقایسه هایی زود باشد، به خصوص با علم به این واقعیت که بیرانوند به سختی می تواند انگلیسی صحبت کند و این موضوع کار او را دشوارتر می کند. اما به نظر بیرانوند 1 متر و 94 سانتی می تواند همه را تحت تاثیر قرار دهد.

 

 

 

 


همه ما در خطر هستیم: پدران و مادران مان، فرزندان مان، همسران مان، خواهران و برادران مان، بستگان مان، همسایگان مان، همکاران مان، دوستان مان، رهگذرانی که از کنارمان می گذرند و ... .

میانگین تلفاتی که کرونا به طور روزانه از ما می گیرد، از تعداد کسانی روزانه در جنگ 8 ساله از دست شان می دادیم، بیشتر است. ما درگیر یک جنگ تمام عیار هستیم و چون صدای بمب و موشک و انفجار نمی شنویم، در توهم ایمن بودن ایم.

معلوم هم نیست جنگ تحمیلی کرونا علیه ما چقدر طول خواهد کشید و هیچ کس نمی داند ویروس کووید 19 چند نفر از ما را خواهد کشت و باز هم نمی دانیم خودمان یا اطرافیان مان هم قربانی خواهیم شد یا نه.

از دارو و واکسن هم عجالتاً خبری نیست و خبرهایی که از گوشه و کنار دنیا می رسند، آنقدر موثق نیستند که بتوان بدانها دل خوش داشت.

به دولت ها نیز اعتمادی نیست، آنها در تمام دنیا، در اندیشه سیاست و بقای خودشان هستند و حفظ ظاهر و ... .

در این بلبشو، چاره ای نداریم جز این که اظهارات دولتمردان و وعده های شرکت های داروسازی و شایعات را رها کنیم و به فکر حفظ جان مان باشیم. اولین گام نیز آن است که واقعاً جدی بودن خطر را درک کنیم و بدانیم که ممکن است شخص ما هم کرونا بگیریم و بی هیچ بیماری زمینه ای، بمیریم و دفن شویم و تمام.

آنان که ماسک نمی زنند، سه دسته اند...                                                                              منبع عکس: خبرگزاری مهر

   مهم ترین و حیاتی ترین وظیفه ما در این شرایط، زدن ماسک است. تعمداً از کلمه وظیفه استفاده کردم چون ممکن است هر کدام از ما، ناقل بی علامت کرونا باشیم و ویروس را از طریق تنفس به دیگران منتقل کنیم و باعث مرگ شان شویم. ماسک، احتمال ابتلای فرد سالم را نیز کم می کند.

فهم این نکته ساده اصلاً سخت نیست. بنابراین کسی که با علم به این موضوع در کوچه و خیابان و مغازه و اداره و سایر اماکن عمومی ماسک نمی زند، اگر در آن لحظه فراموش نکرده باشد، می توان به فهم یا شعور او شک کرد. چگونه یک انسان باشعور و وظیفه شناس می تواند به خود این اجازه را دهد که خود و دیگران را در خطر بیماری و مرگ قرار دهد؟!
 
در حال حاضر، ماسک مهم ترین سلاح ما در برابر کروناست و اتفاقاً سلاح موثری هم هست. اگر ماسک نزنیم احتمال مرگ مان را بالا برده ایم؛ آنها که در جاهای عمومی ماسک نمی زنند، توزیع کنندگان مرگ هستند.

با تکیه بر شعورمان ماسک بزنیم چرا که تنها سه گروه در جاهای عمومی ماسک نمی زنند:
- کسانی که نمی دانند
- کسانی که فراموش کرده اند
- بی شعورها.


هرگز فراموش نکن که از کجا هستی؛ این تتوی روی گردن ستاره ای است که دو دهه از ایران به دور بود در آلمان به فوتبالیستی حرفه‌ای تبدیل شده بود اما سرانجام در 25 سالگی به زادگاه خود بازگشت و پیراهن تیم ملی ایران را پوشید و دوره ای از فوتبالش را شروع کرد که نتایج درخشانی را هم برای ایران به همراه داشت. اشکان دو بار با تیم ملی در جام جهانی حضور یافت و دو مرتبه نیز در جام ملت ها بازی کرد و به بازوبند کاپیتانی هم رسید اما حالا هزاران کیلومتر دورتر از تهران در برلین حضور دارد و نشانه ای هم از بازگشت وی به چشم نمی‌خورد.

 

اشکان در سال 1390 دعوت کارلوس کی‌روش برای بازی در تیم ملی ایران را قبول کرد؛ یک سال پیش از آن وی در پاسخ به درخواست افشین قطبی برای بازی در جام ملت ها گفته بود که ترجیح می‌دهد در تیم باشگاهی‌اش حضور داشته باشد: «اگر در جام ملت های آسیا بازی کنم، یک ماه کامل را از دست خواهم داد، من می‌خواهم شانس خودم را در وولفسبورگ امتحان کنم». اما سرانجام وی به ایران آمد و برای انجام اولین بازی رسمی تا بهمن ماه صبر کرد و شروعی تاریخی را نیز رقم زد.

 

 

 

دژاگه در بازی با قطر که آخرین دیدار مرحله اول مقدماتی جام جهانی 2014 بود، در ترکیب اصلی تیم ملی ایران قرار گرفت. علاوه بر او، مهدی رحمتی، هادی عقیلی، جلال حسینی، خسرو حیدری، مهرداد پولادی، جواد نکونام، پژمان نوری، علی کریمی، محمدرضا خلعتبری و محمد قاضی نیز در میدان حضور داشتند تا در عکس تیمی اولین بازی ملی دژاگه نقش آفرینی کنند.

 

 

 

بازی با حملات تیم ملی ایران آغاز شد و در دقیقه 5 ارسال بلند از سوی سیدجلال حسینی به مهرداد پولادی در سمت چپ رسید، او در حالی که اشکان دژاگه روی خط محوطه جریمه بود، توپ را به تیر دوم ارسال کرد و اشکان با یورشی تماشایی و پرشی بالاتر از مدافع قطری، دروازه میهمان را فرو ریخت و به شکلی ویژه بازی با پیراهن تیم ملی ایران را آغاز کرد. این البته پایان کار نبود و در ادامه روی اشتباه مهدی رحمتی یک پنالتی در اختیار تیم ملی قطر قرار داده شد تا بازی 1-1 شود.

 

 

 

در نیمه دوم نیز ایران توپ و میدان را در اختیار داشت و این بار اشکان دژاگه پشت ضربه ایستگاهی قرار گرفت. در حالی که مهاجمان تیم ملی منتظر سانتر از سوی ستاره وولفسبورگ بودند، او با استفاده از اشتباه دروازه بان قطر در جایگیری، توپ را به شکلی عجیب و غریب راهی دروازه کرد و برای دومین بار دروازه را گشود و دست ها را به نشانه پیروزی بالا برد و خوشحالی کوتاه را برگزار کرد که در ادامه با حضور ملی پوشان به جشنی مجلل تبدیل شد و عکس هایی از آن نیز توسط امیرحسین خیرخواه عکاس ورزش سه به یادگار مانده است.

 

 

 

 

نکته جالب حضور دژاگه این بود که او از همان بازی نخست پیراهن شماره 21 را برتن کرد تا همین حالا که 58 بازی ملی را در طول هشت سال انجام داده نیز همین پیراهن را در اختیار دارد. چهره اشکان البته تفاوت هایی با امروز دارد، او آن موقع موهایش را از ته می‌تراشید و مدل ریش هایش نیز به شکلی منحصر به فرد بودند که از وی فوتبالیستی خاص در تیم ملی می‌ساخت. البته نکته ویژه استایل دژاگه تی شرت یقه و آستین دار سفیدی بود که برای پوشاندن تتوهایش می‌پوشید؛ تتوهایی که همانطور که گفته شد یکی از مهم ترینش به زادگاه او یعنی ایران اختصاص داشت.

 

 

 

 

ستاره سابق وولسفبورگ، ناتینگهام، فولام، هرتابرلین و... در این سال ها همیشه ستاره ای درخشان در فوتبال ایران بود، حتی موقعی که پیش از جام جهانی 2018 مصدوم بود نیز طرفداران ایرانی اعتقاد داشتند که او باید در لیست نهایی کارلوس کی‌روش قرار بگیرد چرا که تجربه اش می‌تواند کمک حال تیم ملی باشد؛ شاید ستاره خط هافبک تیم ملی که در جام ملت های آسیا عملکرد خوبی داشت، در لیگ نیز برای تراکتور درخشید و گل های مهمی را به ثمر رساند. او در تمرینات جدی و مصمم ظاهر می‌شد و همان ستاره حرفه ای بود که تراکتوری ها برای موفقیت به آن نیاز داشتند اما شیوع ویروس کرونا باعث شد تا دژاگه به آلمان برود و در آنجا خود را قرنطینه کند. تصور می‌شد که با اتمام محدودیت های کشورهای اروپایی، اشکان به ایران بازگردد اما این اتفاق رخ نداد و حالا کنار هم قراردادن صحبت های او و مدیران باشگاه تراکتور، این چنین می‌نماید که احتمال بازگشت این ستاره چندان زیاد نیست.


دژاگه که چند روز پیش در یکی از رستوران های ارمنی معروف برلین عکسی را در کنار دوستانش ثبت و منتشر کرد، اعتقاد دارد که لیگ ایران باید تعطیل شود، مدیران تراکتور که پیش‌تر می‌گفتند راهی برای بازگشت وی وجود ندارد، حالا از قول دژاگه می‌گویند او نگران خانواده اش است و در واقع همسر و فرزند او اجازه بازگشت را نمی‌دهند. او می‌تواند از برلین به فرانکفورت، دوسلدورف یا هامبورگ برود و به ایران بازگردد اما ترجیح می‌دهد که همچنان در آلمان بماند تا از بیماری کووید-19 در امان بماند و حالا در صورتی که این غیبت ادامه دار باشد، کار تراکتور بدون او و دو ستاره خارجی، بسیار بسیار سخت تر خواهد شد و همچنین برای لیگ ایران نیز غیبت دژاگه می‌تواند یک خسران فنی را به بار داشته باشد؛ هرچند که خود اشکان نیز شاید با این تصمیم دوران فوتبال خود را وارد مرحله جدیدی کند.هم بسیاری از هواداران دوست داشتند که او این بار انتقام پنالتی گرفته نشده در مقابل آرژانتین را در بازی با اسپانیا و پرتغال بگیرد.

 

 

 

 

اشکان به جام جهانی رفت اما فرصتی برای بازی پیدا نکرد. با این حال او برخلاف قوچان نژاد تصمیم به خداحافظی نگرفت ولی تصمیمی که او داشت، به مراتب شگفت انگیز تر از کاری بود که گوچی انجام داد. دژاگه که به وضوح دیگر جایی در سطح اول فوتبال اروپا و لیگ آلمان نداشت، تصمیم گرفت که به ایران بیاید و در لیگ خلیج فارس پیراهن تراکتور را برتن کند؛ حضور او به همراه شجاعی و حاج صفی، تی تی های شهر تبریز را به تیمی پرستاره و جذاب تبدیل کرد که البته در لیگ هجدهم موفق به کسب جام قهرمانی و سهمیه آسیایی نشد اما با این حال دژاگه به قرارداد خود پایبند ماند و لیگ نوزدهم را نیز با تراکتور آغاز کرد.