سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

 فصل 2021 سوپر لیگ فوتبال چین در حالی کمتر از یک ماه قبل آغاز شده که در همین مدت کوتاه احتمال اینکه سرمربی دو تیم در گروه A این رقابت‌ها تغییر کند، وجود دارد و البته این جابجایی مورد توجه هواداران فوتبال در ایران نیز خواهد بود.

رسانه‌های چینی امروز در خبری عنوان کردند که یوردی کرایوف، بازیکن سابق بارسلونا و سرمربی کنونی شنزن که مرتضی پورعلی‌گنجی نیز در این تیم عضویت دارد، به احتمال فراوان خیلی زود از سمت خود استفعاء خواهد کرد تا دوباره راهی اسپانیا شود.

خوآن لاپورتا، رئیس باشگاه بارسلونا مدتی است به‌طور جدی خواهان حضور یوردی کرایوف در سمت مدیر فنی این تیم شده، اما مرد هلندی هنوز به این پیشنهاد پاسخ مثبت نداده و از حضور در چین ابراز رضایت کرده است.

 

مهم‌ترین نکته‌ای که یوردی کرایوف به آن اذعان دارد، دستمزد پیشنهادی لاپورتا و اختلاف عجیب او با مبلغی است که در چین دریافت می‌کند، اما او هنوز به‌صورت رسمی به درخواست رئیس باشگاه بارسلونا جواب منفی نداده و رسانه‌های چینی تاکید دارند که این انتقال با بهبود پیشنهاد مالی انجام خواهد شد و سرمربی پورعلی‌گنجی، مدیر فنی بارسلونا می‌شود.

 

اما اتفاق مورد توجه دیگری که رسانه‌های چینی به آن اشاره کرده‌اند، احتمال بالای قطع همکاری باشگاه کانگژو با افشین قطبی است چراکه تیم او در پنج هفته اخیر سوپر لیگ چین دو شکست و سه پیروزی داشته و هنوز موفق به کسب پیروزی نشده تا تیمش با 3 امتیاز در رده هفتم جدول هشت تیمی گروه A سوپر لیگ چین بایستد.

 

قطبی در فصل 2019 موفق شد تیمش را به سوپر لیگ چین برساند، اما سال گذشته نیز سقوط را تجربه کرد که البته با تغییر مالکیت و نام باشگاهش، دوباره در سطح اول فوتبال این کشور ماندند و کارشان را در پنج هفته اخیر دنبال کردند.

 

 

رسانه‌های چینی عنوان کرده‌اند که بیشتر تماشاگران کانگژو از حضور افشین قطبی در تیمشان رضایت دارند و معتقد هستند هزینه‌های تیم او بسیار پایین‌تر از رقبای سرسخت‌شان ازجمله شاندونگ، شنزن و گوانگژو است و به همین دلیل نباید به این زودی با سرمربی ایرانی قطع همکاری کنند.

 

با این وجود اما مدیران باشگاه کانگژو که با خرید امتیاز این تیم به دنبال نتیجه‌ای مطلوب در فصل جاری هستند و به نظر می‌آید صبر زیادی هم ندارند، می‌خواهند با سرمربی سابق پرسپولیس و تیم ملی ایران قطع همکاری کنند و شاید سریع‌ترین انتقال در بین نیمکت‌های سوپر لیگ چین، جدایی قطبی از این تیم باشد.

 

نکته جالب توجه‌تر اینکه سایت کالچو مرکاتو ایتالیا نیز به موضوع تغییر سرمربی زودهنگام در فوتبال چین پرداخته و نوشته است: «آندره‌آ استراماچونی یک ماه قبل پیشنهادی را از لیگ ستارگان قطر دریافت کرد و در حال بررسی آن است، اما اخیرا نیز به این سرمربی ایتالیایی پیشنهادی از کشور چین و باشگاه کانگژو رسیده که موجب شده او فعلا به پیشنهاد قطری‌اش پاسخ مثبت ندهد.»

 

این سایت ایتالیایی ضمن اعلام شرایط تیم شنزن در جدول گروه A سوپر لیگ چین، عنوان کرده: «مدیران باشگاه کانگژو به دنبال نتایج موفق و صعود به رتبه‌های بالاتر در یک زمان مشخص هستند که قصد دارند این راه را با استراماچونی آغاز کنند و به همین منظور به سرمربی سابق اینتر میلان پیشنهاد داده‌اند.»

 

 

سایت کالچو مرکاتو در گزارش خود آورده است: «حضور استراماچونی در فوتبال ایران نیز در ارائه این پیشنهاد بی‌تاثیر نبوده چراکه چینی‌ها اوضاع فوتبال ایران را هم طی سالیان اخیر رصد کرده‌اند و می‌خواهند استراماچونی را جانشین افشین قطبی کنند.»

 

باشگاه کانگژو بخاطر اینکه 35 روز مسابقات سوپر لیگ فوتبال چین برگزار نمی‌شود، قصد دارد از این فرصت طولانی استفاده کند و سریعا تغییرات کادر فنی را با حضور استراماچونی به جای قطبی انجام دهد تا آماده ادامه فصل شود؛ اتفاقی که کالچو مرکاتو نیز به آن اشاره داشته و اعلام کرده استراماچونی بین کانگژو و پیشنهاد قطری یکی را انتخاب می‌کند.


 نادرداوودی مدیرمسئول سابق نشریه تماشاگران که یک عکاس چیره دست هم هست، در یادداشتی خواندنی از تجربه حضور دردربی نوشته است، مسابقه‌ای در غیاب تماشاچی که به قول او فوتبال را با حالتی عریان برایش به نمایش گذاشته.

این نوشته با تعدادی از عکس‌های او در این روز همراه شده است که تصویر جالب‌تری را از این مشاهده دوساعته به نمایش می‌گذارد.


*فوتبال در مفهوم امروزی‌اش ملغمه‌ای است از ورزش، سرگرمی، تبلیغات و تجارت. یک ریالیتی شو که نیمی واقعی و نیمی برنامه‌ریزی شده است. تماشاگران به طور عمده از طریق دوربین‌های تلویزیونی، پیشرفت تکنولوژی در پوشش مسابقه‌ها، صدای مفسر و گزارشگر و حتی گاهی استفاده از صدای بلندگو در ورزشگاه‌ها در جریان یک بازی قرار می‌گیرند.

 

 فوتبال از طریق صفحه‌ی نمایشگری دیده می‌شود که در پشت صحنه‌اش ساز و کارهای فراوانی در خدمت برجسته کردن جذابیت‌ها و فرو کاستن از زشتی‌ها وجود دارد. صدای همهمه جمعیت، صدای واکنش مردم به صحنه‌ها و تشویق هواداران، محیط (آمبیانس) را ایجاد می‌کند. این صدا در واقع اصلی‌ترین صدایی است که از ورزشگاه به خاطر آورده می‌شود و فوتبال در زیر سایه‌ی این صدا در طول تاریخ به یک هیجان بی‌مانند بدل شده. آدرنالین خون بازیکنان بیشتر ترشح می‌شود، آن‌ها بهتر بازی می‌کنند، بازی هیجان انگیزتر می‌شود و تاثیر اساسی در کیفیت بازی بازیکنان به وجود می‌آید. تجارت و بازرگانی فوتبال، مرهون توجه تماشاگران (مخاطب‌ها) است. 

 

 

اما در دوره کرونا، ما با فقدان این فاکتور مهم مواجه شده‌ایم، چندان که پخش تلویزیونی فوتبال مصنوعی‌تر شده است و جای خالی تماشاگران در ورزشگاه با افه‌های صوتی پر می‌شود. فوتبال برای یک دوره محدود تا زمانی که دوباره عادی‌سازی‌ها صورت بگیرد، صحنه‌ی جدیدی را تجربه می‌کند که منهای اصلی‌ترین عنصر معنادهنده به خویش است. تماشای فوتبال در ورزشگاه اگر برای کسی میسر شود، مثل تماشای یک فیلم نیمه‌تخیلی نیست.

حالا دیگر بیشتر به یک مستند واقعی میماند که صدای فیلم در سر صحنه برداشته می‌شود. عریان‌تر از همیشه پیش روی خبرنگاران. با امکان شنیدن صدای همه از داور گرفته تا مربیان و بازیکنان. 

 

 

انگار ما فوتبال به اصطلاح حرفه‌ای را در مقیاس زمین خاکی تماشا می‌کنیم. فقدان تماشاگر باعث شده تا صدا به صدا برسد. یعنی آن صداهایی که در همهمه‌ی تماشاگران گم می‌شد، اکنون به راحتی شنیده می‌شود. حرف‌هایی که عوامل صحنه به هم می‌زنند را سایرین هم می‌شوند. 

 

در بازی استقلال و پرسپولیس در روز جمعه، مهم‌ترین نکته‌ای که به چشمم آمد، بیچارگی و درماندگی داور در بین دو اردوگاه بود. آن‌ها که از دقیقه اول داور را به زیر فریاد و اعتراض خویش گرفتند. 


یحیی گل‌محمدی جزو باشخصیت‌ترین بازیکنان سابق و مربیان فوتبال ایران است. نجیب، محترم و ساکت با کوله‌باری از تجربیات. اما او یک نفس بر سر داور فریاد می‌کشید و داور را متهم می‌کرد به حمایت از استقلال. اصلاً یک داور چگونه می‌تواند در زیر فریادهای دایمی دو تیم به کار خویش بپردازد؟ او که بیش از همه به تمرکز احتیاج دارد. به خصوص که در ایران از ویدیو چک هم استفاده نمی‌کنیم، اگرچه عوامل صحنه همگی مدعی هستند که از قاضی داناتر هستند. همه با قضاوت نسبت به کار کسی حرف می‌زنند که در عمل حتا نقش او را به رسمیت نمی‌شناسند. در فوتبال ایران به نحو اعجاب‌آوری بازیکنان و مربیان به قدری روی ذهن داور فشار می‌آورند که داور اساساً اشتباه می‌کند. حالا این یا از سر ناآگاهی است و یا مطابق با یک استراتژی که در رختکن آموزش داده شده. بر اساس این ایده که اگر شما به اعتماد به نفس داور را لطمه بزنید، در ادامه می‌توانید کنترلش کنید و او را در اختیار خود بگیرید. برای همین دعوایی که در دقایق پایان بازی رخ داد، محصول رفتار و آموزش مربیان تیم‌ها است. دعوای اصلی را مربیان به وجود می‌آورند و سپس به بازیکنانشان تسری می‌دهند.

 

 

 

 


در واقع برهنگی فوتبالِ بدون تماشاگر، نشان داد که داور بی‌پناه‌ترین فرد صحنه است. بازیکنان سعی می‌کنند تا با فریادها و اعتراض‌های خود ذهن داور را دستکاری کنند تا کنترل بازی از دست او خارج بشود. او همیشه مقصر شکست‌هاست و این از بارزترین ویژگی‌های فوتبال کثیف است.

 

حرف زدنِ بازیکنان با یکدیگر هم جالب است. مثلا دروازه‌بان‌ها بیشتر از کاپیتان‌ها با تیم حرف می‌زدند. دروازه‌بانی که کاپیتان تیمش نیست، چرا باید اینقدر فریاد بزند؟ آیا می‌اندیشد از آن‌جایی که ایستاده، اشراف بیشتری به بازی دارد و داناتر از کادر فنی به تیم است؟ پاسخ من لزومن مثبت نیست، تا مربیان چه بگویند.اما این میزان صحبت از سوی گلرها برای من عجیب بود.البته همیشه می‌دیدم در پس هر موقعیت،دروازه‌بان ایرانی ناگهان به سمت کسی می‌دود و او را بابت اشتباهش مورد حمله قرار می‌دهد. 

 

 

یک نکته دیگر برای من خطاهای بی محابا در این مسابقه بود.مثلا وریا غفوری در بازی جمعه با دست چپ و دور از چشم داور به صورت مهدی ترابی زد. در جایی که اصلاً به این خطا احتیاجی نبود.من تصویر خطا را با چند صدم ثانیه گرفتم و بعد منتظر تصویرگرفتن از عذرخواهی کاپیتان شایسته استقلال بودم اما این اتفاق رخ نداد. 

 


با شنیدن نود دقیقه حرافی از حاضران  در دربی  متوجه شدم ، بازیکنان ایرانی به لحاظ ذهنی کاملا به هم ریخته‌اند . بازیکنان ایرانی از زبان بیشتر از مغزشان استفاده می‌کنند و ما بازیکنان کمی داریم که با هم تیمی‌های خود دعوا نمی‌کنند و یا با کادر مربیگری در تقابل نیستند و بعد از طریق رسانه‌ها بر سر داور فریاد نمی‌زنند. اگر بازیکنان ما در سطح ملی به این رفتارها عادت کنند که کرده‌اند، در سطح بین‌المللی این کارها را تکرار می‌کنند. ما به بدترین حالت و در بدترین زمان، دیدیم که این روحیه چگونه تیم ملی ما را در مقابل ژاپن در جام ملت‌های آسیا گرفتار کرد و ما را در یک لحظه، به یک بازنده بزرگ و بی‌روحیه تبدیل کرد. آنقدر بازیکنان ایرانی دعوا با داور را تمرین می‌کنند که فریاد زدن بر سر داوران را حق خود می‌انگارند. 

 

 

در دعوای آخر بازی، یحیی گل محمدی خود را از این سروصدا دور نگه داشت و به تقلای سرمربی استقلال و برادرش میان بازیکنان دو تیم  و همینطور کریم باقری نگاه کرد. این همان آرامشی بود که از یک مربی که حالا در موقعیت برنده بود توقع می‌رفت.راستش این موضوع جدا کردن هم نکته‌ایست که بعدا درباره‌اش حرف خواهیم زد. عملی که خودش از نظر خشونت همطراز با دعوا و درگیری است!

 

 

 

آیا در فوتبال ایران روش‌های فوتبال غیرمنصفانه، آگاهانه و ناخودآگاهانه ترویج می‌شود؟" برو روی مخش، اعصابش رو به‌هم بریز، اجازه نده تمرکز کنه و تا حد امکان از فریب استفاده کن، چه برای داور و چه برای حریف. "

 

به نظرم ما استعداد ذهنی برای پیشرفت در مسابقه‌ی فوتبال را از دست داده‌ایم و این یکی از بزرگترین نواقص فوتبال ماست. بازیکنان ما بیشتر به صورت شفاهی فوتبال بازی می‌کنند تا با ذهن و مغز و شعورشان. به همین دلیل است که ما بازیکن باهوش، خیلی کم داریم. بازیکن زیرکی که بتواند طرح کلی بازی را در بیاورد. و متاسفم بگویم که رسانه ها بسیار در این وضع به وجود آمده نقش داشته‌اند. 


 بدون تردید تلخ‌ترین اتفاق دربی پایتخت درگیری بازیکنان دو تیم در دقایق پایانی بود. در حالی که داور بازی 5 دقیقه وقت اضافه برای دیدار حساس استقلال و پرسپولیس گرفته و زمان وارد ششمین دقیقه از وقت‌های اضافی شده بود، همگان انتظار سوت پایان را می‌کشیدند.


در یکسو پرسپولیسی‌ها منتظر پایان بازی بودند تا برای خوشحالی وارد زمین مسابقه شوند و در سوی دیگر استقلالی‌ها آرزو می‌کردند کاش زمان بیشتری داشتند تا شاید گل خورده را جبران کنند و بازنده نشوند.

 

 

 


درست در ثانیه‌هایی که عصبانیت و ناراحتی در چهره استقلالی‌ها موج می‌زد، لو رفتن یک توپ کافی بود تا محمد نادری مدافع چپ آبی پوشان ناامید از بازگشت تیمش به مسابقه تکلی خشن روی پای میلاد سرلک مدافع حریف برود.

 

 

 

 


این تکل زمینه‌ساز یک جنجال بزرگ بود؛ مهدی ترابی شاکی از تکل نادری به سمت او رفت و درشرایطی که دوربین تلویزیون لحظه‌ای تغییر جهت داد داریوش شجاعیان و  مسعودریگی هم وارد ماجرا شدند.از آن طرف هم احسان پهلوان و بعد ناگهان فرشاد فرجی که بیش از بقیه عصبانی بود و همهمه را تبدیل به دعوا کرد.

 

 


این درگیری ها البته با وساطت بزرگ‌ترهای زمین و به خصوص کریم باقری و نصرالله عبداللهی خاتمه یافت. باقری که همواره در پایان دادن به درگیری ها دستی بر آتش دارد، این بار هم برای اینکه جلوی عواقب خطرناک را برای بازیکنانش بگیرد، سریعا وارد زمین شد و با گرفتن گردن ودهان فرشاد فرجی مانع از آن شد تا بازیکن سرخ‌ها به ادامه جدال لفظی و فیزیکی با ستاره های استقلال بپردازد. به نوعی کریم باقری با گرفتن یار خودی مانع از ادامه پیدا کردن درگیری ها شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


همچنین عبداللهی نیز به کمک فریبرز محمود زاده نماینده فدراسیون و سهیل مهدی رییس کمیته مسابقات سازمان لیگ و البته برخی دیگر از مسئولان برگزاری و دست اندرکاران دو تیم بازیکنان را آرام کردند و درگیری پیش آمده بعد از مدتی کوتاه پایان یافت که در این بین فرهاد و فرزاد مجیدی ، محمد دانشگر، محمد مرادمند ، سیدجلال حسینی، صالح مصطفوی ، افشین پیروانی ، داوود فنایی و احسان پهلوان  تلاش زیادی کردند تا داستان به اتمام برسد.

 

 

 

 

 

 

این هم تصویری از خبرگزاری فارس که فریمی دیگر از درگیری را گرفته و صحنه دعوای فرجی و غلامپور را نشان می‌دهد.

 


اگرچه رییس فدراسیون فوتبال امروز دستور داده تا با خاطیان و عاملان درگیری در دربی برخورد شدید شود و همچنین از کمیته انضباطی فدراسیون هم اخباری مبنی بر محرومیت چند عضو سرخابی شنیده می‌شود اما مرور فریم به فریم درگیری‌ پیش امده از زاویه دوربین سجاد ایمانیان خالی از لطف نیست.


استقلال در حالی شهرآورد 95 را از دست داد که روی تنها موقعیت مهم و جدی پرسپولیس، دروازه اش را باز شده دید و در طرف مقابل، در چند فرصت خوب گلزنی که آبی پوشان به دست آوردند، در باز کردن دروازه حامد لک ناکام بودند.


بازیکنان خارجی استقلال که تاکنون در تاریخ دربی های تهران موفق به گلزنی نشده اند، روز گذشته می توانستند با تصمیماتی بهتر و مناسب، حداقل زننده یا زمینه ساز یک گل برای تیمشان باشند، ولی دو تصمیم اشتباه میلیچ و دیاباته که دقیقا باید برعکس یکدیگر رخ می دادند، مانع از رساندن استقلال به گل در شهرآورد جمعه شدند.


در دقیقه 42 مسابقه، استقلال روی کار خوب تیمی میلیچ و مطهری می توانست یک موقعیت جدی را به روی دروازه پرسپولیس تدارک ببیند. یک و دوی خوب میلیچ با مطهری، بازیکن کروات آبی پوشان را درون محوطه جریمه صاحب فرصت کرد و در حالیکه انتظار می رفت میلیچ با یک شوت دروازه حامد لک را تهدید کند، به گمان اینکه مطهری برای تکرار حرکت یک و دو وارد محوطه جریمه شده است، چشم بسته توپ را به نقطه مدنظرش فرستاد ولی ارسلان که در همان پشت محوطه جریمه مانده بود، نتوانست از این فرصت استفاده کند و این توپ توسط مدافعین پرسپولیس راهی کرنر شد.

 

در این صحنه اگر چه توپ روی پای غیرتخصصی میلیچ بود ولی شاید اگر خود او به قصد باز کردن دروازه پرسپولیس اقدام به شوت زنی می کرد، صحنه خطرناک تری به روی دروازه حامد لک رخ می داد ولی این بازیکن در جایی که باید شوت می زد، پاس داد و همین مسئله منجر به از دست رفتن یک موقعیت خوب گلزنی شد.

در نیمه دوم عکس این اتفاق برای دیاباته رخ داد. در دقیقه 64 پاس خوب فرشید اسماعیلی در پشت محوطه 18 قدم به دیاباته رسید و این بازیکن پس از یک چرخش وارد محوطه جریمه شد و در حالیکه وریا غفوری را در سمت راست خودش داشت، تصمیم گرفت تا خودش برای گلزنی اقدام کند و با ضربه ای بی دقت، توپ را به آسمان کوبید و یکی از جدی ترین فرصت های دربی 95 از دست رفت.

 

 


در این لحظه که منطق حکم می کرد دیاباته باید با از خودگذشتگی، وریا را که در موقعیت بهتری بود صاحب توپ می کرد، اما این بازیکن تصمیم گرفت تا خودش به سمت دروازه پرسپولیس شوت زنی کند و این تصمیم اشتباه منجر به از دست رفتن فرصت بزرگی برای استقلال شد.


میلیچ و دیاباته در این دیدار می توانستند با تصمیم های درست، شانس استقلال برای گلزنی را افزایش دهند ولی در جایی که باید میلیچ شوت می زد، پاس داد و در جایی که دیاباته باید پاس می داد، شوت زد و همین مسئله منجر به شکست استقلال در دربی تهران شد.


استقلال در حالی شهرآورد 95 را از دست داد که روی تنها موقعیت مهم و جدی پرسپولیس، دروازه اش را باز شده دید و در طرف مقابل، در چند فرصت خوب گلزنی که آبی پوشان به دست آوردند، در باز کردن دروازه حامد لک ناکام بودند.


بازیکنان خارجی استقلال که تاکنون در تاریخ دربی های تهران موفق به گلزنی نشده اند، روز گذشته می توانستند با تصمیماتی بهتر و مناسب، حداقل زننده یا زمینه ساز یک گل برای تیمشان باشند، ولی دو تصمیم اشتباه میلیچ و دیاباته که دقیقا باید برعکس یکدیگر رخ می دادند، مانع از رساندن استقلال به گل در شهرآورد جمعه شدند.


در دقیقه 42 مسابقه، استقلال روی کار خوب تیمی میلیچ و مطهری می توانست یک موقعیت جدی را به روی دروازه پرسپولیس تدارک ببیند. یک و دوی خوب میلیچ با مطهری، بازیکن کروات آبی پوشان را درون محوطه جریمه صاحب فرصت کرد و در حالیکه انتظار می رفت میلیچ با یک شوت دروازه حامد لک را تهدید کند، به گمان اینکه مطهری برای تکرار حرکت یک و دو وارد محوطه جریمه شده است، چشم بسته توپ را به نقطه مدنظرش فرستاد ولی ارسلان که در همان پشت محوطه جریمه مانده بود، نتوانست از این فرصت استفاده کند و این توپ توسط مدافعین پرسپولیس راهی کرنر شد.

 

در این صحنه اگر چه توپ روی پای غیرتخصصی میلیچ بود ولی شاید اگر خود او به قصد باز کردن دروازه پرسپولیس اقدام به شوت زنی می کرد، صحنه خطرناک تری به روی دروازه حامد لک رخ می داد ولی این بازیکن در جایی که باید شوت می زد، پاس داد و همین مسئله منجر به از دست رفتن یک موقعیت خوب گلزنی شد.

در نیمه دوم عکس این اتفاق برای دیاباته رخ داد. در دقیقه 64 پاس خوب فرشید اسماعیلی در پشت محوطه 18 قدم به دیاباته رسید و این بازیکن پس از یک چرخش وارد محوطه جریمه شد و در حالیکه وریا غفوری را در سمت راست خودش داشت، تصمیم گرفت تا خودش برای گلزنی اقدام کند و با ضربه ای بی دقت، توپ را به آسمان کوبید و یکی از جدی ترین فرصت های دربی 95 از دست رفت.

 

 


در این لحظه که منطق حکم می کرد دیاباته باید با از خودگذشتگی، وریا را که در موقعیت بهتری بود صاحب توپ می کرد، اما این بازیکن تصمیم گرفت تا خودش به سمت دروازه پرسپولیس شوت زنی کند و این تصمیم اشتباه منجر به از دست رفتن فرصت بزرگی برای استقلال شد.


میلیچ و دیاباته در این دیدار می توانستند با تصمیم های درست، شانس استقلال برای گلزنی را افزایش دهند ولی در جایی که باید میلیچ شوت می زد، پاس داد و در جایی که دیاباته باید پاس می داد، شوت زد و همین مسئله منجر به شکست استقلال در دربی تهران شد.


وریا غفوری کاپیتان استقلال در مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا، یکی از بهترین بازیکنان تیمش بود و دو بار نیز به انتخاب کنفدراسیون فوتبال آسیا، عنوان بهترین بازیکن زمین را از آن خود کرد.


با وجود بازی های خوب وریا و حضور او در میان برترین بازیکنان این رقابت ها، اما نسبت به عملکرد او انتقاداتی شد. کاپیتان آبی پوشان در در گفت‌وگوی با همشهری ورزشی پاسخی محکم به منتقدانش در این تورنمنت داده است.

 

 

از لیگ قهرمانان و صعود استقلال به مرحله حذفی شروع کنیم.
بازی‌ها خیلی سخت و فشرده بود ولی خدا را شکر که سربلند شدیم و توانستیم از مرحله گروهی صعود کنیم. این تورنمنت تمام شد و حالا باید برای بازی‌های لیگ و حذفی آماده شویم.

 

میزبانی عربستانی‌ها چطور بود؟
همه‌چیز خوب بود، یعنی عالی بود. فقط اگر در استادیوم اصلی به میدان می‌رفتیم، بهتر هم می‌شد و می‌توانستیم بازی‌های باکیفیت‌تری انجام دهیم. جا دارد همین‌جا از عربستانی‌ها تشکر کنم چون باز هم می‌گویم همه‌چیز عالی بود.

 

در مرحله حذفی به الهلال خورده‌اید و از الان بحث میزبانی ایران از نماینده عربستان حسابی داغ شده است. در این خصوص چه نظری داری؟
واقعا امیدوارم با دیپلماسی همه‌چیز حل شود و ما بتوانیم از حق میزبانی خودمان استفاده کنیم.

 

سطح بازی‌ها را چطور ارزیابی می‌کنی؟ خیلی‌ها اعتقاد داشتند کیفیت بازی‌های این فصل لیگ قهرمانان افت کرده است.
من در همان کنفرانس مطبوعاتی بازی آخر هم گفتم وقتی شما هر 3 ‌روز بازی می‌کنید، قطعا بازیکنان نمی‌توانند بهترین کیفیت‌شان را به نمایش بگذارند. به‌نظرم همین موضوع باعث شد تا بازی‌های مرحله گروهی از لحاظ کیفی کمی لطمه بخورد.

 

درخصوص برنامه‌های لیگ هم صحبت می‌کنی که این روزها اعتراض شدید پرسپولیسی‌ها را به همراه داشته است.
هرطور برنامه‌ریزی کنند ما خدا را شکر می‌کنیم چراکه شرایط تیم‌مان خوب است. یک‌مقدار خستگی داریم و همین جابه‌جایی چندروزه برنامه بازی‌ها می‌تواند به ما کمک کند.

 

داربی هم نزدیک است و پرسپولیسی‌ها بارها گفته‌اند حاضر نیستند تا بازی عقب‌افتاده استقلال انجام شود، در داربی حاضر شوند. در این خصوص هم صحبت می‌کنی؟
نمی‌دانم چه باید بگویم. هر اتفاقی رخ دهد ما در زمین حاضر می‌شویم و مشکل خاصی نداریم.

 

 

 

در مرحله گروهی 2‌بار به‌عنوان بهترین بازیکن زمین انتخاب شدی و شاید اگر داور آن پنالتی را مقابل الدحیل نمی‌گرفت، 3‌ بار به این عنوان می‌رسیدی. با وجود این در فضای مجازی برخی‌ها به عملکردت اعتراض داشتند. در این خصوص چه نظری داری؟
به‌نظرم این داستان خیلی عجیب بود. معتقدم اگر داور در بازی با الدحیل آن پنالتی عجیب را به نفع قطری‌ها نمی‌گرفت، من در آن بازی هم به‌عنوان بهترین بازیکن زمین انتخاب می‌شدم و روی هم رفته 3‌ بار به این عنوان می‌رسیدم. من در بازی با الدحیل هم خیلی خوب بازی کردم. با این حال، انتقاد همیشه بوده و هست و این انتقادات من را قوی‌تر می‌کند. این انتقادات باعث می‌شود من با عملکردم کاری کنم تا خیلی‌ها دنبال سوراخ موش بگردند و در آن قایم شوند. من در بازی با الشرطه بهترین بازیکن زمین شدم اما باز هم از من انتقاد کردند، این دیگر واقعا خنده‌دار است. کسانی از من انتقاد می‌کنند که وقتی به صفحه‌های آنها نگاه می‌کنم، بیشتر شبیه ربات هستند تا آدم.

 

برخی از استقلالی‌ها اعتقاد دارند انتقادات از وریا فنی نیست و به مسائل بیرون زمین ربط دارد. این موضوع را قبول داری؟
صددرصد همینطور است. عملکرد من مشخص است. من هر موقع برای استقلال بازی کردم، هم از نظر دفاعی خوب بودم و هم در فاز هجومی به تیم کمک کردم و کادرفنی از من رضایت داشته است. رضایت کادرفنی برای من مهم است. این وسط شاید بعضی‌ها بیایند و بخواهند من را تخریب کنند که این داستانش جداست و قطعا بحث فوتبال نیست. در این بین باید به این نکته هم توجه داشت که سیستم بازی ما با گذشته تفاوت‌هایی دارد. فصل گذشته و به‌خصوص زمان استراماچونی، ما با سیستم 2-5-3 بازی می‌کردیم و من این آزادی عمل را داشتم تا در حملات شرکت کنم اما الان در سیستم 4‌ دفاع، وظیفه من دفاع کردن است نه گل زدن و پاس‌گل دادن. به همین دلیل من در سیستم جدید خیلی نتوانستم در کار هجومی شرکت کنم چون آزادی عمل گذشته را نداشته‌ام.

 

 

 

فرهاد مجیدی در آخرین کنفرانس مطبوعاتی لیگ‌قهرمانان مدعی شد تو می‌توانی امسال جام قهرمانی این بازی‌ها را بالای سر ببری. نظر خودت در این مورد چیست؟
خود این موضوع هم وظیفه من و هم وظیفه سایر بازیکنان استقلال را سخت‌وسخت‌تر می‌کند. ما با تمام توان می‌جنگیم و امیدوارم به این هدف برسیم.

 


فکر می‌کنی استقلال پتانسیل قهرمانی در آسیا را دارد؟
سخت است اگر بخواهیم این حرف را بزنیم؛ چراکه ما از لحاظ امکانات خیلی عقب هستیم. با وجود این، ما بازیکنان خوبی داریم و می‌توانیم به هدف‌مان برسیم.


چندی پیش که عیسی آل‌کثیر به دلیل نوع شادی پس از گلش از سوی AFC محروم شد بسیاری این موضوع را به گزارش‌هایی که از ایران برای این نهاد ارسال شد ارتباط دادند. در آن زمان هواداران پرسپولیس، برخی از هواداران رقیب و چهره‌های مطرح و پرنفوذ وابسته را متهم به «وطن‌فروشی» کردند و دامنه بحث‌های این چنینی هنوز هم در بین فوتبالی‌ها داغ است.

سی سال پیش استقلال و پرسپولیس همزمان در رقابت‌های جام باشگاه‌های آسیا و جام در جام آسیا حضور داشتند و هر دو هم در نهایت قهرمان هر دو جام شدند. در آن زمان اگرچه رسانه‌ها همچون امروز در زندگی تک‌تک هواداران این تیم‌ها حضور نداشتند اما جو عمومی به گونه‌ای بود که اغلب هواداران این دو تیم به بازی‌های رقیب به چشم بازی‌های ملی نگاه می‌کردند. حتی شمایل مشابه پیراهن‌های دو تیم در این رقابت‌ها که بر روی آن فقط نام ایران حک شده بود نیز نشان از ملی بودن این بازی‌های باشگاهی برای فوتبال ایران داشت. پنج سال بعد از آن نیز وقتی دو تیم، در این دو جام میزبان حریفان ازبکستانی بودند و به فاصله یک هفته برای جبران باخت‌های پرگل خود در بازی رفت باید حریفان ازبک خود را می‌بردند، مدیران هر دو باشگاه از هواداران خود خواستند تا به تشویق رقبای خود در مقابل حریفان ازبکستانی بروند و نتیجه هم در نهایت دو کامبک تاریخی برای این دو تیم در مصاف با حریفان‌شان شد. 


اما سه سال بعد یعنی در سال 78 که استقلال میزبان نیمه‌نهایی و فینال جام باشگاه‌های آسیا بود دیگر خبری از آن اجماع ملی به آن شدتی که در سال 75 شکل گرفته بود نبود. کم‌کم هواداران  متوجه شدند که موفقیت رقیب در آسیا، به معنای ضعف آنها در کری‌خواندن است. چه بسا اگر آن زمان اینستاگرامی وجود داشت می‌شد شادی هواداران پرسپولیس از باخت استقلال در فینال را به وضوح دید. هر چند همان زمان شادی از باخت رقیب در آسیا از سوی عده زیادی به وطن‌فروشی تعبیر می‌شد.

 

اما آنچه در سال‌های اخیر پیش آمده، روی دیگر رقابت هواداری در فوتبال ایران است. یک روی افراطی که از هر مستمسکی برای زدن رقیب در بیرون از زمین فوتبال استفاده می‌کند. اینکه توقع داشته باشیم هوادار استقلال آرزوی باخت پرسپولیس را در آسیا نکند توقع بیجایی است و یا اینکه هوادار پرسپولیس برای بردن استقلال دعا کند. کما اینکه در فصل قبل لیگ قهرمانان به یمن توئیتر و اینستاگرام متوجه شدیم که هواداران عربستانی الهلال آرزوی باخت النصر مقابل پرسپولیس را داشتند. چند سال پیش همین هواداران النصر در ورزشگاه خانگی خود هنگام گلزنی پرسپولیس به الهلال خوشحالی کردند. پس در فوتبال امروز آسیا دیگر کمتر از قبل به بازی‌های باشگاهی به چشم بازی ملی نگاه می‌شود و در اروپا که این موضوع اصلا محلی از اعراب ندارد.

 

اما آیا این حجم از دشمنی و گزارش دادن‌های اینستاگرامی و توییتری بر علیه رقبا در فوتبال ایران هم طبیعی است؟ آیا در شرایطی که خوب می‌دانیم فوتبال ایران پایگاه سیاسی قوی و مستحکمی در AFC ندارد، گزارش دادن‌های این چنینی در کل به سود منافع ملی ایران است یا خیر؟ 

 


خوب می‌دانیم که آنجا که افسار هر کاری به دست توده‌ی بی شکل مردم بیفتد و خردمندی از امور حذف شود، دیگر آینده‌نگری محلی از اعراب ندارد اما در شرایطی که نخبگان(در اینجا مدیران، اصحاب رسانه و ...)هم وارد این بازی‌های بی سر و ته شوند دیگر باید کمی نگران شد. آنچه هواداران فوتبالی را وارد این بازی‌ها می‌کند و به خود کامنت گذاشتن با زبان الکن انگلیسی خود را در صفحات مجازی AFC و تیم‌های عربی را می‌دهد، جدا از کری‌های فوتبالی، شاید نبودن مرجع عدالت محور در فوتبال ایران برای پاسخگویی به شبهاتی باشد که هواداران هر تیمی را مجاب به بی‌عدالتی بر علیه تیمش می‌کند. اگر قانون‌گریزی و مصلحت‌ها در نهادهای قانونی همین مملکت توبیخ می‌شد و اگر بر خطاها سرپوش گذاشته نمی‌شد هوادار فوتبال هم شاید راه را در بردن شکایت به نهادی بالاتر نمی‌دید. بی‌عدالتی‌هایی که اغلب به خاطر مصلحت‌ سنجی‌های ایرانی‌پسند هر بار به نفع تیمی رخ می‌دهد و از آنجا که معمولا در توزیع این مصلحت‌ سنجی‌ها عدالت رعایت می‌شود و سودش هر بار به تیمی می‌رسد تبدیل به رویه شده است.

 

اگر این حجم از زیر‌آب‌زنی که از سوی ایرانی‌ها پای صفحات اینستاگرامی AFC و فیفا و ... را از طرف هواداران مثلا عربستانی یا کره‌ای نمی‌بینیم شاید یکی از دلایلش همین باشد که آنجا این حجم از آشفتگی در اعمال قوانین فوتبالی دیده نمی‌شود و یا اینکه شاید رقابت فوتبال باشگاهی برای آنها تا این حد مسئله حیثیتی نشده که به خاطرش اوقات خود را پای صفحات اینستاگرامی AFC  و فیفا تلف کنند تا شاید کامنت‌شان از سوی مقامی مسئول دیده شود. یا شاید این حجم از عصبیت، تندخویی و بی‌رحمی خود معلول اتفاقاتی باشد که در بطن جامعه رخ داده و حالا بخشی از خود را در فوتبال نشان می‌دهد. 

 

 

تغییر رفتار هواداری فوتبال در ایران از سال 1370 که رقابت بین‌المللی باشگاهی را ملی می‌دید تا سال 1400 که دیگر حس ملی بودن در بازی‌های باشگاهی وجود ندارد نشان از تغییر در مناسبات جامعه، فرهنگ عمومی و ارزش‌ها هم دارد. نسل پس از جنگی که هنوز میدان فوتبال را میدان جنگ می‌دید، هنوز حاضر بود برای آرمانی بجنگد، هنوز تا این حد حریص به هر چیز بزک کرده‌ای نبود و سهل‌گیرتر و مسالمت‌پذیرتر در جامعه حاضر بود به نسلی رقابت پذیر، طماع و حریص و در عین حال بدبین تبدیل شده که دیگر حتی نمی‌خواهد در کری‌خوانی فوتبالی‌اش به کسی باج دهد. 

 

بدون هیچ ارزش گذاری اخلاقی باید پذیرفت که این تغییر رخ داده و دلیلی بر بهتر دانستن آن شرایط سی سال پیش به الان هم در دست نیست و نمی‌توان پای این تغییر، قضاوت اخلاقی کرد. اما این تغییر رخ داده و باید آن را پذیرفت. در چنین شرایطی دیگر انگ اخلاقی زدن به این رفتارهای جمعی هم کک کسی را نمی‌گزاند و وطن فروش خطاب کردن کسانی که سعی در خراب کردن رقبای فوتبالی خود در بیرون از ایران را دارند هم منجر به خاتمه یافتن این روند نمی‌کند. چرا که دیگر«وطن‌فروش» هم در این فوتبال فحش محسوب نمی‌شود و هواداران فوتبالی خیلی وقت است که راه خود را از گزارشگران تلویزیون و آنهایی که اصرار بر ملی بودن رقابت‌های باشگاهی دارند جدا کرده‌اند.

حجت شفیعی


وقتی فوتبالی‌ها در ایران او را شناختند، جوان و مستعد بود و همه آینده‌ای روشن برایش متصور بودند، اما این تازه اول داستان بود. دنیای فوتبال هر چقدر زیبا به نظر می آید به همان اندازه هم می تواند بی رحم باشد و برای حمید شفیعی که تک و تنها و بدون هیچ پشتیبانی به این دنیا وارد شده بود، دنیای فوتبال ماجراهای عجیبی در پیش داشت. او بالاتر از حد تصورش خیلی زود در ذوب آهن ستاره شد، ولی ماجرا می توانست برای او حتی به فوتبال حرفه‌ای هم نرسد؛ اگر او در جریان یک بازی دوستانه برای تست گرفتن از بازیکنان حاضر نمی‌شد. این روز همان روز شانس او بود که همیشه فوتبالیست‌ها از آن حرف‌می‌زنند. شفیعی در مورد این ماجرا که پس از مدت‌ها بار دیگر پای او را به فوتبال باز می کند، می گوید:« من دوستی داشتم که در امیدهای ذوب آهن بازی می کرد. این ها را که می گویم مربوط به سال 1377 بود. مدتی بود که دیگر فوتبال بازی نمی کردم و دوستم به من گفت ما فردا تمرین داریم؛ بیا سر تمرین. وقتی رفتم دیدم امیدهای ذوب آهن یک طرف هستند و بزرگ های ذوب آهن هم یک طرف. 11 بازیکن می گذاشتند و یک ربع فرصت بازی می دادند. آقای رشیدی، اخوان، عاطف و ابراهیم زاده آن روز بودند و به عنوان مربیان تیم بزرگسالان و امیدها تست را زیر نظر داشتند. همه نشسته بودند و دوستم اصرار کرد که توام بازی کن. گفتم من شش ماه است که حتی تند هم راه نرفته ام، چه برسد به اینکه فوتبال بازی کنم. گفت ایرادی ندارد؛ حالا بازی می کنی؛ یک چیزی می شود دیگر.» 

 

شفیعی با خنده‌ای کودکانه شروع به شرح ماجرای آن روز مهم کرد:« پدرم کارخانه ریسندگی داشت و وقتی فوتبالم در رده جوانان تمام شد، تیم امید هم وجود نداشت و من به کار مشغول شده بودم. من آن روز 20 دقیقه بازی کردم و طوری بازی کردم که دیگر تا آخر عمرم هم نتوانستم تکرارش کنم. خیلی کم بازیکن پیدا می‌شد که دو سه نفر را بتواند از پیش رو بردارد. در آن زمان من خیلی خوب پا عوض می کردم. به قول معروف تکنیک‌ نابی داشتم. کسانی که بازی را می دیدند، تعجب کرده بودند و به من گفتند فردا دوباره بیا. فردا هم در ورزشگاه ملت (زمین تمرین باشگاه ذوب آهن) یک تست دیگر دادم و به من گفتند به زمین فولادشهر و تیم بزرگسالان بیا. حالا من اصلا تو رویاهایم هم چنین چیزی را نمی دیدم. تازه امیدها هم در همین سالی که برایتان می گویم، متولد 1357 بودند و من متولد 1360. من حتی اگر چند ماه کوچکتر بودم، می توانستم در رده جوانان بازی کنم ولی یکراست رفتم به تیم بزرگسالان. آن زمان خرید خدمت یک میلیون و 400 بود و آقای عاطف پول دادند و خدمتم را خریدند. گفتند اصلا دیگر درس نخوان. تمام... یک میلیون و خرده ای هم به خودم پول دادند. آن زمان قرارداد سپهر (سپهر حیدری کاپیتان سابق ذوب آهن و زننده گل قهرمانی پرسپولیس مقابل سپاهان در لیگ هفتم) 60 هزار تومان بود. آن زمان سهمیه امید و جوانان هم نبود و اگر می خواستند بازیکن به تیم اضافه کنند، باید یک بازیکن را خط می زدند. این موضوع خیلی پیچید در فوتبال ایران.» 

 

تست در هامبورگ
از اینجا به بعد داستان زندگی برای حمید شفیعی روی دور تند می افتد و او چند سال بعد سر از تمرینات تیم هامبورگ در می آورد. خودش این روزها را اینگونه توضیح می‌دهد:« از اینجا به بعد شرایط خیلی خوب بود. سال بعد کم و بیش برای ذوب آهن بازی کردم. بعدش آقای کفعمی مدیرعامل شد و نظرش بر جوان گرایی بود و من فیکس شدم. بعد توسط آقای مایلی‌کهن به تیم ملی امید دعوت شدم. بعد از آن هم توسط آقای شاهرخی و فرکی به تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم. فوق العاده روزهای خوبی برای من بود. من در تیم بزرگسالان در اولین دوره تا 24 نفر ماندم. آقای شاهرخی و فرکی من را خیلی دوست داشتند و به من می گفتند رونالدو. من آن روزها کارهای رفتنم به هامبورگ انجام شده بود. از باشگاه هامبورگ ایران آمدند و من را دیدند و من با چند نفر از باشگاه ذوب آهن به آلمان رفتیم و هشت روز تست های پزشکی را در این باشگاه پشت سر گذاشتم و برگشتیم. آقای مهدوی کیا آن زمان در هامبورگ بودند.»


اولین بازی ملی،اولین آسیب شدید
فوتبال هم مثل زندگی همیشه بالا و پایین‌های زیادی دارد و در همین برهه که حمید شفیعی در آستانه کسب موفقیتی بزرگ قرار می گیرد، اولین بدشانسی فوتبال حرفه ای در جایی گریبان او را می گیرد که همین موفقیت ها او را به آنجا رسانده است؛ یعنی تیم ملی بزرگسالان و در کنار ستاره هایی نظیر علی دایی و علی کریمی. او ماجرای اولین مصدومیت شدید خود که ضربه بزرگی به او زد را اینطور شرح می دهد:« من اینجا یک و نیم سال با ذوب آهن قرار داشتم و بحث بر این بود که مبلغ توافق باشگاه ذوب آهن با هامبورگ چقدر باشد. زمانی که از آلمان برگشتیم، یک تورنمنت چهارجانبه در ایران برگزار می شد؛ اگر یادتان باشد، اسم جامی که برگزار می شد، LG بود.  آقای شاهرخی و فرکی اصرار داشتند که من بمانم و بازی کنم. گفتند از نظر تجربه هم برایت خوب است. بین نیمه من وارد زمین شدم و کنار آقای دایی قرار گرفتم و آقای کریمی هم هافبک بود. خیلی حمله کردیم ولی نتوانستیم گل بزنیم. دقیقه 93 بود؛ دیدم داور می خواهد سوت بزند. ابراهیم میرزاپور می خواست توپ را به رحمان رضایی بدهد، ولی من حرکت کردم تا توپ را بگیرم و داور را قانع کنم که سوت نزند؛ تا بتوانیم گل بزنیم. دفاع چپی داشتند به نام بصیم عباس. من که پایم را ستون کردم، پای تکیه گاه من را قفل کرد. بدن من هم در آن زمان خیلی آماده و قوی بود ولی اینقدر آسیب دیدگی شدید بود که همه جای پای من پاره شد؛ رباط، مینیسک و ... خیلی مصدومیت سنگینی بود. صدای تق تق کردن و خرد شدن پایم را شنیدم. داور هم بعد از این برخورد سوت پایان بازی را زد...» 

 

برانکو و گل‌های ایلیچی 
این اولین بدشانسی حمید شفیعی پس از روزهای خوش حضور در تیم بزرگسالان ذوب آهن بوده و مهاجم سابق فوتبال ایران که آن روز و در یک مصاف بی اهمیت مقابل عراق فرصت بزرگی از دستش می رود، چند ماه دور از فوتبال می ماند:« به خاطر همین مصدومیت بدموقع در ذوب آهن ماندم و نتوانستم به هامبورگ بروم. با این حال فصل بعدی شرایط خیلی خوبی در ذوب آهن داشتم. عالی بود و چند پیشنهاد داشتم ولی در ذوب آهن ماندم. فصل بعدی که شروع شد در نیم فصل 14 گل زدم و در همین برهه سپاهان دنبال من بود. البته در آن زمان همیشه پیشنهادهای خوبی داشتم. مربیان خیلی خوبی همیشه من را می خواستند. فک می کنم سال 1385 بود که در نیم فصل اول نزدیک به 14 گل زده بودم. در نیم فصل و سال قبل از مسابقات جام جهانی 2006 بود. آن زمان صبا باتری ستاره های زیادی مثل آقای دایی، بختیاری زاده و .. را برای حضور در جام باشگاه های آسیا خریده بود و تیمشان خیلی قوی شده بود. ما با صبا باتری بازی داشتیم و آقای برانکو برای دیدن این بازی آمده بود. دو گل خیلی خوب که آن زمان به گل های ایلیچی معروف بود، به ساشا ایلیچ زدم و دو تا پنالتی هم گرفتم؛ اگر یادتان باشد آن زمان گل های ساشا ایلیچی از راه دور معروف شده بود (باخنده). خیلی بازی خوبی بود. بین نیمه آقای برانکو به آقای فرکی گفته بود، برویم. فردا شب آقای فرکی تماس گرفت و گفت شما و یک بازیکن دیگر  به تیم ملی دعوت شده اید و زمانی را مشخص کردند که به کمپ تیم ملی برویم.»

 

رباط صلیبی قبل از جام جهانی 
خیلی زود بدشانسی و ضربه مهلک دوم هم از راه می رسد. این ماجرای دومین مصدومیت و بدشانسی بدهنگام حمید شفیعی است که بار دیگر ضربه جبران ناپذیری به مسیر حرفه‌ای او وارد کرد و حتی فکر خداحافظی زودهنگام را هم به شکلی جدی به ذهن او وارد می‌کند؛ جایی که او پس از پرپر شدن رویاهایی که برای حضور در جام جهانی 2006، حضور در تیمی اروپایی و دیدن بت فوتبالی اش (رونالدوی اصلی) در جام جهانی 2006 داشت، یک شب تا صبح با خودش کلنجار می رود و گریه می کند. شفیعی که می توانست یکی از بازیکنان تیم ملی ایران در جام جهانی 2006 باشد و مانند جوادنکونام و آندرانیک تیموریان در روزهایی که تیم ملی با مشکل بازیکن در خط هجومی نیز مواجه بود یکی دیگر از پدیده های تیم ملی در دوران برانکو ایوانکوویچ باشد، در تمرینات ذوب آهن و در اثر برخوردی که با مجتبی حسینی سرمربی فعلی سبزپوشان پیدا می کند، دوباره درگیر مصدومیتی عجیب و غریب می شود؛ مصدومیتی که هنوز هم نمی‌تواند آن را هضم کند و بفهمد واقعیت ماجرا چه چیزی بوده است! شفیعی ماجرای این مصدومیت را اینطور توضیح می دهد:« ما در این فاصله با فولادخوزستان بازی داشتیم و قبل از این بازی در تمرین مجتبی حسینی ( مدافع سابق ذوب آهن و سرمربی فعلی سبزپوشان اصفهانی) را در موقعیت یک به یک دریبل زدم و پای من را از پشت زد؛ البته آن پایی که مصدوم نبود، شوت زدم و پای من به زمین خورد و یک مقدار درد گرفت. شب به آقای کربکندی گفتم، احساس ناراحتی دارم و نمی توانم برای بازی با فولاد همراه تیم به اهواز بیایم. ایشان خیلی ناراحت شد و بحث خیلی بد و ناراحت کننده ای پیش آمد و گفت که تو به خاطر تیم ملی نمی خواهی برای ذوب آهن بازی کنی. گفتند که تو به باشگاهت علاقه نداری و بحث خیلی بالا گرفت. به هر ترتیب گذشت و من باید شنبه صبح اردوی تیم ملی می بودم و با تیم به اهواز نرفتم. در کمپ تیم ملی اما یک ربع که بازی کردم، پایم درد گرفت. آقای برانکو دکتر تیم ملی که آقای خانلری بود را به همراه پزشکان ذوب آهن همراه من کرد. به چند دکتر ( آقای حیدریان، آقای رازی و آقای ابراهیمیان) نشان دادیم و همه گفتند که مینیسک است. آقای برانکو گفت اگر فقط مینیسک باشد، ما بازی ژاپن را می رویم و می آئیم و دوباره سر تمرین خواهی بود. گفت مطمئن باش چیزی نیست. آقای برانکو خیلی به من روحیه می داد و خیلی من را دوست داشت. از همان بازی صباباتری علاقه خاصی به من داشت. به اتاق عمل رفته بودیم که آقای ابراهیمیان بعد از 20 دقیقه عمل گفته بود، رباط صلیبی اش پاره است و قبلا در عکس ها متوجه نشده ایم. گفته بودید من نمی دانم؛ اگر می خواهید عمل کنم، اگر نمی خواهید هم که نه. در باشگاه ذوب آهن مشورت کرده بودند و متاسفانه به این نتیجه رسیدند که عمل کنند. بعدا هم مشخص شد که خیلی از تشخیص های ایشان پایه ای نداشته و پرونده پزشکی ایشان چند وقت باطل شد. حالا هم نمی دانیم اصلا پای من سالم بود یا نه. واقعا چون اصلا چیز خاصی نبود و اگر خودم به هوش بودم، می گفتم عمل نکنند. رباط صلیبی من را عمل کردند... آن هم قبل از جام جهانی... خیلی اتفاق بدی بود... من خیلی دوست داشتم ترانسفر شوم و عاشق رونالدوی برزیلی بودم. یک چیز وحشتناک... دیدم دوباره فرصتم از دستم رفت. واقعا یک چیز به هم ریخته ای شدم که نمی توانید تصور کنید. تا صبح در بیمارستان گریه کردم و تصمیم گرفتم قید فوتبال را بزنم. آقای تاج، آقای عادل فردوسی پور یک ماه به من اینقدر زنگ زدند که من دوباره شروع به تمرین کردم. به نیم فصل دوم ذوب آهن رسیدم و در همین برهه بود که سپاهان، استقلال و سایپا برای خرید من پیشنهاد دادند.»

 

لوکا از من متنفر بود
دیگر دوران تغییر فرارسیده بود ولی نه به هامبورگ یا یک تیم اروپایی که در رویاهای حمید شفیعی بود. او اما به یکی از بهترین تیم های ایران یعنی سپاهان منتقل شد و در حضور ستاره های بزرگ آن دوران طلایی پوشان اصفهانی در خط هجومی نظیر عماد رضا، شماره 10 را با اعتماد به نفس بالا برتن کرد و آنطور که خودش می گوید بیشترین مبلغ قرارداد را هم به نام خودش زد. این دوران که البته به دلیل روابط شفیعی و لوکا بوناچیچ (بوناچیچ در آن برهه با بسیاری از بازیکنان بزرگ تیم نیز مشکل داشت) بیشتر از یکسال طول نکشید، در ذهن حمید شفیعی که حالا در آستانه پایان چهارمین دهه زندگی اش قرار دارد، اینطور نقش بسته و آنرا بازگو می کند:« بعد از این روزها از ذوب آهن به سپاهان رفتم. در سپاهان من در 800 دقیقه 9 گل زدم؛ یعنی با اینکه با لوکا دعوا داشتم، آمار بسیار خوبی داشتم. لوکا (بوناچیچ) علنا به من می گفت، اگر گل هم بزنی، بین نیمه تعویضت می کنم. این ها رفتاری بود که مخصوص خود لوکا بود (باخنده ای تلخ و از سر نارضایتی). با فشار تماشاگران به من مقابل پیکان بازی داد و من دو گل زدم. از بازی های بعدی مجبور می شد من را فیکس بازی بدهد ولی می گفت دقیقه 30 بیرون می آورمت. کلا روی اعصاب بود. با این چیزها باز هم نمی خواستم از سپاهان جدا شوم. من سپاهان را دوست داشتم و آقای ساکت هم من را دوست داشت. خب نمی دانم می دانید یا نه ولی رقم قرارداد من در آن سال بالاترین با سپاهان بود و بعد از آن هم بالاترین قرارداد استقلال را من با این باشگاه داشتم. در سپاهان خیلی عالی بود، ولی آقای بوناچیچ گفته بود اگر آرمناک و شفیعی بمانند من می روم. تیم هم در جام باشگاه های آسیا به جمع هشت تیم رفته بود. این همان جامی بود که در فینال جام حذفی گل زدم و به آسیا رفتیم، (حمید شفیعی در سال 1385 و زمانی که فینال جام حذفی به صورت رفت و برگشت برگزار می شد، دو گل در دو دیدار رفت و برگشت مقابل پرسپولیس در دو تساوی یک بر یک برابر این تیم به ثمر رساند و درنهایت طلایی پوشان اصفهانی این مسابقه را در ضربات پنالتی برنده شدند)، دیگر به آخر فصل رسیده بودیم و من هم به استقلال رفتم.» 

 

استقلال من و فرهاد مجیدی 
زندگی حرفه ای برای حمید شفیعی چند سالی است که آغاز شده، ولی او هنوز از قواعد آن آگاهی ندارد و یک مشاور خوب هم در کنارش نیست تا او را از برخی خطرات و حتی گاهی انجام برخی کارها که به ضررش تمام خواهد شد، آگاه کند. شفیعی در قامت یک ستاره به تهرانِ بزرگ آمده و می خواهد با باشگاه استقلال قرارداد امضا کند و ماجراجویی جدیدش را آغاز کند. شاید خنده دار به نظر برسد ولی آن سال ها در ذهن حمید شفیعی مدیر برنامه با یک لباس خاص تصور می شده. او در مورد این روزها و مشکلاتی که با آنها دست به گریبان بوده، می گوید.:« با وعده وعیدهای زیادی به استقلال رفتم. زمانی که به استقلال رفتم، یک آقایی دنبال من بود و مسیرها را به من نشان می داد. حالا اصلا ما بچه های شهرستان از مدیر برنامه یا ایجنت اطلاعی نداشتیم. در ذهن من اینطور بود که مدیر برنامه یا ایجنت لباس خاصی دارد؛ یا مثلا کلاهی دارد. آن زمان اینترنت نبود و اطلاعات زیادی هم وجود نداشت. حالا شما ممکن است چند گل من را دیده باشید، ولی من در ذوب آهن 63 گل زدم. در سپاهان 9 گل در 800 دقیقه زدم. ولی اینترنتی نبود و اطلاعات به سختی به دست می آمد. بگذریم... این آقا که دنبال من بود، ایجنت بود. در اولین بازی برای استقلال گل زدم ولی بعدا متوجه شدم که ناصرخان فرهاد مجیدی را هم گرفته است. من به ناصر خان گفتم اگر به من نیاز نداشتید، چه اصراری بود که من را بگیرید. سایپا و علی دایی برای من 320 میلیون تومان به دلار در قبرس کنار گذاشته بودند. من 20 کیلومتری فرودگاه دور زدم و به استقلال رفتم. رضایت نامه من برای استقلال صادر شده بود. این ها 72 ساعت از صدور رضایتنامه من گذشته بود ولی ثبتش نکرده بودند و این موضوع را آقای منزوی، فتح الله و امیری که مدیران باشگاه استقلال، فهمیده بودند و بلافاصله با من تماس گرفتند که فردا صبح هیئت فوتبال باش و گفتند تو بازیکن آزاد هستی. خلاصه من آزاد شدم و رفتم و رابطه ام با آقای دایی هم به هم خورد. چند وقت بعد هم که می دانید آقای دایی مربی تیم ملی شد. به آقای حجازی گفتم، چه اصراری بود من را بگیرید وقتی نمی خواستید من را بازی بدهید. آماده بودم ولی روی نیمکت نشستم. چند بازی گذشت و داستان مصدومیت مچ پا هم از راه رسید.»


پایان کار با استقلال 
زندگی حرفه ای شروعی رویایی برای حمید شفیعی داشت ولی دو مصدومیت بدهنگام آرزوهای این بازیکن را برباد داد و کار با جدایی حجازی و کریمی و آمدن امیرقلعه نویی به جایی رسید که شفیعی باید در 27 سالگی میان پیکان که در لیگ دسته اول بود ولی مزیت حضور در تهران داشت و تیم ابومسلم که شرایط مالی خیلی بدی داشت، یکی را انتخاب می کرد. شفیعی می گوید به خاطر خداداد عزیزی و وعده وعیدهایی که به او برای حضور در مشهد دادند، ابومسلم را انتخاب کرده است. ولی در ادامه توضیح می دهد که چطور اشتباهات و لج بازی هایش، فوتبالش را نابود کرده و او را به پایان زودهنگام و افسوس برانگیزی در مسیر زندگی حرفه ای کشانده است. این دوران سقوط یک ستاره است که شفیعی اینطور آن را بازگو می کند:« قرارداد من با استقلال دو ساله بود. زمانی که امیرخان جای فیروز کریمی بود، من می توانستم بمانم. حتی حذفی را هم با امیرخان اول شدیم. امیرخان گفت برو بچسب به تمرین‌ت و هیچ کاری به جز تمرین نکن. من هم فقط تمرین می کردم. یک روز آقای نظری جویباری زنگ زد که امیرخان گفته بیا. بعد از این صحبت‌ها، با خانمم در مسیر تهران بودم که آقای نظری جویباری گفت امیرخان گفته دیگر نیا. من خیلی ناراحت شدم و گفتم حالا می گوئید؟! حالا که همه تیم ها بسته شده اند؟! گفتم الان من چیکار کنم؟! من قرارداد دو ساله با استقلال داشتم. می توانستم بمانم و پولم را بگیرم ولی از نیمکت نشینی خسته شده بودم. می خواستم بازی کنم. به همین خاطر با پیکان در لیگ یک قرارداد بستم. در همین برهه خیلی از مشهد برای من تماس گرفتند و حتی به خانم من زنگ زدند و گفتند که اگر به مشهد بیاید، ما حمید شفیعی را آندرانیک دوم می کنیم. گفتند این بازیکن اصلا مال لیگ یک نیست و اینقدر اصرار کردند که ما عازم مشهد شدیم. من کل قراردادم 160 میلیون بود ولی گفتم 90 میلیون بدهید. بقیه اش را نمی خواهم. روزی که در تهران بودیم، در هیئت فوتبال قراردادم را امضا کردم و وقتی چک قراردادم را از باشگاه ابومسلم گرفتم، همان موقع احسان خرسندی را هنگام خروج از باشگاه دیدم؛ گفت چیکار می کنی.من گفتم که قرارداد بستم. گفت پول گرفتی؟ گفتم نه، چک گرفتم؟ پرسید چرا چک؟! چرا پول نگرفتی؟! گفت از این آقایی که اینجا جلوی در باشگاه نشسته بپرس چرا اینجا است؟ گفت این آدم به خاطر یک میلیون پول برنجی که به باشگاه ابومسلم داده، چکش را برگشت زده و جلوی در باشگاه نشسته است. گفتم نه احتمالا پول من را از جای دیگر می دهند. گفت نه بابا. این ها پول نمی دهند. 90 میلیون اگر پول داشته باشند، کلی کار می کنند. از طرفی آقای شفق می گفت باشگاه برای من است و آقای بنی اسد هم مدیرعامل بود. بعد هم دیدم که پول ندارند و من هم تخته گاز وسائلم را برداشتم و به اصفهان بازگشتم. اینجا سه هفته از لیگ برتر گذشته بود. یک ماه قهر کردم. خیلی اذیت کننده بود. این ها 20 روز مداوم به من زنگ می زدند. من قرارداد پیکانم را فسخ کردم. همان پیکان در همان سال لیگ برتری شد. اصلا پول نداشتند؛ انگار آزار داشتند. خداداد اینقدر زنگ زد که برگشتم و 4 ، 5 میلیون از جیب خودش به من داد. از اینجا بود که دیگر اشتباهات خودم شروع شد.»

 

داستان یک افسردگی شدید 
همیشه میان بدشانسی‌ها یک جایی هم باید برای نگرش و عملکرد خودمان قائل شویم. فرگوسن می گوید شانس را ما به وجود می آوریم، خودش به وجود نمی آید؛ شانس را باید خلق کرد. این همانجایی است که حمید شفیعی خودش را مقصر نرسیدن‌هایش در ادامه مقصد می داند. اگر دو بار مصدومیت های بدموقع گریبان ستاره مستعد آن سال های فوتبال ایران را گرفت، از اینجا به بعد رفتار و نگرش خود این بازیکن بود که او را با سرعت از فوتبال حرفه ای دور کرد. شفیعی در مورد آن روزها می گوید که با خودش لج کرده و اینطور آن را توصیف می کند:« از اینجا بود که اشتباهات  و بی خیالی هایم شروع شد. عوض اینکه بجنگم؛ تلاش کنم و بگویم اگر امسال پولم را نمی دهند، برای سال آینده تلاش و تمرین می کنم، روش دیگری را انتخاب کردم. شروع به دعوا کردم و هر روز با مدیران آن زمان باشگاه ابومسلم دعوا داشتم و آنها هم در رسانه ها دستی داشتند و علیه من حاشیه سازی می کردند. یک روز من در خانه با خانمم بودم و دیدم یکی از رسانه ها زده که خودکشی کرده ام. بحث اعتیاد هم بود که در این مدت برای من درست کردند. یک روز با آقای تاج صحبت می کردم؛ گفتم همه این حاشیه ها به کنار، شما که می دانید من سالم هستم. من موبایلم خاموش بود و وقتی روشن کردم، دیدم از برنامه آقای فردوسی پور، باشگاه ذوب آهن، دوستان و  و و و ....... تماس گرفته اند. فرشاد بهادرانی زنگ زده بود؛ گریه می کرد و می گفت چه خبره؛ همه جا زده اند که خودکشی کرده ای. اتفاقا تعطیلی بود و من اصفهان بودم که آقای خلیفه سلطان و آقای ساکت آمدند جلوی در خانه ما. صحبت کردند. گفتم خواهش می کنم اسم کسی را که این خبر را زده به من بگوئید. آقای تاج گفت من پیگیری می کنم. این ماجراها تقریبا برای سال 1388 بود و اینترنت هم نبود. در مجموع به جای اینکه بجنگم، شروع کردم به دعوا و درگیری. خب من از سن پایین یکدفعه به اوج رسیدم. مصدومیت ها من را واقعا اذیت کرده بود و واقعا از فوتبال بریده بودم. 2 سال با لوکا بوناچیچ سر و کله زده بودم و بعد هم داستان استقلال پیش آمد که در مشهد فهمیدم به خاطر چه سوء تفاهم الکی ای در تهران بازی نکردم و و و .. اینکه چرا دکتر ابراهیمیان من را عمل کرد، ولی خودم هم باید قوی تر می بودم. من دیگر شروع کردم به شل گرفتن تمرینات. همه اش با خانواده مسافرت و تفریح بودم. در واقع در آن برهه هر چقدر ابومسلم برای من مایه می گذاشت، من هم همانقدر برای آنها انرژی می گذاشتم. قرار بود 10 میلیون به من بدهند که آخر هم ندادند. خیلی بد بود... تیر خلاص را ابومسلم به فوتبال من زد. بعدش هم به اصفهان آمدم. نمی دانم سیستم چه سیستمی بود. در استقلال به من پیشنهاداتی دادند که اینکار را بکن و ما پشت تو می مانیم. اگر الان بود قطعا کارهایی که گفتند را می کردم. آدم هایی این حرف ها را به من زدند که الان خیلی قوی هستند. من در این دوران افسردگی شدید گرفته بودم. همسرم من را به دکتر برد و دکتر برایم قرص های ضد افسردگی شدید تجویز کرد و مدتی آنها را مصرف می کردم. 2 سال سخت بود. 2 سال خیلی سخت و مایوس کننده. باز هم می گویم از اینجا به بعد بیشترین مقصر خودم بودم. مقاومت شدید نکردم و تلاش نکردم اگر حرفی زده می شود هم دهنشان را ببندم. در آن زمان هم مردم زمین بازی را می دیدند و اگر در زمین نبودید، فکر می کردند به خاطر حاشیه است که بازی نمی کنید. صفحه مجازی هم نبود که از حال و روز خودت پیام بگذاری. اینکه وضعیت خودم را بگویم و گلایه کنم. دوران خیلی بدی بود. من که هر سال 5 ، 6 پیشنهاد داشتم، در این برهه دیگر هیچ پیشنهادی نداشتم. یک خط قدیمی از اول فوتبالم داشتم که همیشه برای پیشنهاد زنگ می خورد ولی دیگر زنگ نمی خورد و کسی به من زنگ نمی زد. به خاطر برخی حواشی خطم را فروختم و یکی  دو سال بعد ( سال های ابتدایی دهه 90) فهمیدم چه اشتباه بزرگی کرده ام. در واقع تمام رابطه ام با دوستان، فوتبالی ها، اصحاب رسانه ای که با من خوب بودند، فوتبالیست ها و ... همه و همه قطع شد.»

 

فوتبالیست خوش‌قیافه و پرحاشیه؟
در این قسمت از مصاحبه از حمید شفیعی در مورد چهره جذابی که دارد، پرسیدیم. اینکه چقدر این چهره در مسیر حرفه ای فوتبال او تاثیر داشته و آیا به خصوص در دوران حضور در تهران، باعث حواس پرتی اش از فوتبال شده است یا نه. شفیعی که پیش از جام جهانی 2006 و در همان سال های ستاره شدن در ذوب آهن ازدواج کرده و حاصل این ازدواج یک دختر است، در این مورد تاکید کرد و گفت:« نه به جان دخترم. من 15 سال است که ازدواج کرده ام و در این 15 سال حتی یک نگاه به کسی نکرده ام. بین تمام فوتبالیست هایی که رفقای من بودند، من به این ماجرا شهره بودم. نه همه، مثلا اگر از پژمان منتظری بپرسید؛ مهدی امیرآبادی، در بین ذوب آهنی و سپاهانی ها که زیاد؛ همه آنها می دانند. این یک قضیه من درآوردی بود که برای خالی نبودن عریضه بد نبود. من قیافه ام نسبت به آن سال ها هنوز تغییری نکرده و همان شکلی مانده است.»

 

تلاش برای بازگشت و یک ضربه محکم
حمید شفیعی پس از 2 سالی که برای او با افسردگی و پناه بردن به داروهای ضدافسردگی سپری می شود، ناخودآگاه به فوتبال باز می گردد و حتی به سرش می زند که دوباره شانسش را برای بازی در تیمی حرفه ای امتحان کند. هر چند آخرین تلاش جدی او باز هم با مانع مصدومیت روبرو می شود:« من حتی امسال می خواستم بازی کنم. در استقلال که بودم خیلی اذیت شدم. اوایل دهه 90 خیلی تلاش کردم برای بازگشت و پیشنهادات جدی ام هم داشتم. از فولاد پیشنهاد داشتم و کارهای رفتن به اهواز هم انجام شده بود. در همین بازه با قاسم حدادی فر،  سپهر حیدری و .. بازیکنان معروف دیگر اصفهان رفتیم یک جایی آنطرف فولادشهر بازی کنیم. این هم قسمت ما بود؛ آخر بازی دفاع‌شان می خواست من را بغل کند و روی من خطا کند که پیشانی اش به صورت من خورد و نزدیک بود چشمم آسیب ببیند؛ حتی نزدیک بود ضربه مغزی شوم. دیگر بعد از این اتفاق از فوتبال به طور کلی زده شدم  و فوتبال را کنار گذاشتم. چند وقت پیش یکی از دوستان گفت چرا دیگر فوتبال بازی نمی کنی؟! (باخنده) البته پس از چند سال دوباره حال و هوای فوتبال به سرم زده و حتی چند ماه پیش می خواستم شروع کنم به بازی کردن ولی حالا که به مربیگری چسبیده ام. شاید هم برگشتم. معلوم نیست. من از لحاظ بدنی، سرعت و چابکی فرقی نکرده ام و فقط نیاز به تمرینات هوازی دارم. قیافه ام هم که با گذشته مو نمی زند. هفته ای سه چهار روز فوتبال پرفشار داریم و با بازیکنان لیگ یک بازی می کنیم که فشار زیادی وار می کند. علاقه دارم فوتبال بازی کنم و شاید هم برگشتم.» 

 

مربیگری 
حمید شفیعی احتمالا حتی اگر به فوتبال هم برگردد، دو سه سالی می تواند برای یک تیم لیگ یکی یا حتی لیگ بازی کند که خودش اتفاق ویژه ای خواهد بود.او اما این روزها که در حال ورود به چهارمین دهه زندگی است، اهداف دیگری در سر می پروراند و به لطف ارتباطاتی که در تاریک ترین دوران زندگی اش برایش ایجاد شده، همچنان امیدوارانه آینده را نگاه می کند و امیدوار است حداقل در مربیگری و عرصه جدید فعالیتش، بدشانسی ها و بدقلقی های روزگار دست از سرش بردارند:« دو سال می شد که از ابومسلم جدا شده بودم. اصلا شرایط خوبی نداشتم. روزها گاهی به یک مجموعه بزرگ می رفتم که یک سالن گل کوچک سه به سه داشت. صاحب آنجا بعد از چند روز من را از زمان بازی شناخت و از همانجا وارد عرصه جدیدی شدم و کم کم یک آکادمی شکل دادیم. حتی چند سال پیش که سه استعداد از فوتبال ایران به جام صلح و دوستی رفتند، یکی از آن سه نفری که به عنوان نماینده ایران رفت، از بچه های آکادمی من بود. حالا می خواهیم یک کار بزرگ را در اصفهان انجام بدهیم و پروژه ای را آغاز کرده ایم که می تواند در ایران نمونه باشد ولی نمی خواهم زیاد در موردش حرف بزنم؛ چون به هر حال می دانم مشکلات زیادی بر سر راهم قرار دارد.»

 

صحبت های حمید شفیعی که اگر روزگار با او کمی مهربان تر بود، می توانست در شرایط کاملا متفاوتی حالا در 39 سالگی به سوالات ما در مورد فوتبالش پاسخ دهد، اینطور خاتمه یافت و او در مورد آرزوهایش در ادامه مسیر پرچالش زندگی صحبت کرد:«  اول اینکه از شما تشکر می کنم که وقت گذاشتید. اگر بخواهم در آخر از آرزوهایم بگویم،  پیش از هر چیزی دوست دارم خانواده ام سلامت باشند. بعد از آن دوست دارم در کار مربیگری و فوتبال خوب کار کنم تا واقعا یک سری حواشی که برای من درست کردند، جبران شود. واقعا دوست دارم در مربیگری و فوتبال موفق باشم.»

 

این ماجرای افسوس برانگیز احتمالا دل خیلی‌ها را به درد خواهد آورد. به ویژه خانواده‌ حمید شفیعی، همسرش و آنهایی که از نزدیک سوختن این ستاره را تماشا کردند؛ ستاره ای که رسول کربکندی سرمربی سابق تیم فوتبال ذوب آهن او را اینطور توصیف می کند: « حمید یک بازیکن خوش استیل و با تکنیک بود. خیلی شرایط مساعدی برای پیشرفت داشت. در ذوب آهن خیلی بازیکن موثری شد و به تیم ملی هم دعوت شد. به استقلال هم رفت. بعد اما یک مقدار متاسفانه شرایطش را حفظ نکرد و با مشکلاتی روبرو شد. به نظرم می توانست خیلی بیشتر از چیزی که نشان داد، باشد. طبیعی است که آسیب دیدگی، آن هم در آستانه مسابقاتی بزرگ مثل جام جهانی روی آدم تاثیر می گذارد؛ به ویژه حمید که یک آدم احساسی هم بود. آن مصدومیت قطعا روی روند کارش تاثیر گذاشته است. اگر این بدشانسی ها را نمی‌آورد، می توانست یکی از بزرگ‌های فوتبال ما باشد. از شاگردهای خوب من بود. به هر حال در فوتبال به حقش نبود و یک بخشی هم خودش مقصر بود.»

 

شما بخش‌هایی تعیین کننده از داستان زندگی فوتبالیستی را خواندید که می توانست یکی از ستاره‌های تاریخ فوتبال ایران باشد، ولی مصدومیت‌‌ها، بدشانسی‌ها و درنهایت اشتباهات و لج بازی‌ها، او را به یک بازیکن معمولی تبدیل کرد، که خیلی زود هم از فوتبال حرفه ای بیرون رفت. سوال اصلی اما اینجاست؛ اینکه چرا حمید شفیعی نتوانست آنچه در درون داشت را به منصه ظهور دربیاورد و بشود یکی از ستاره هایی که برای همیشه در دل تاریخ فوتبال یک کشور باقی می مانند؟  جواب این سوال احتمالا حالا مثل روز برای حمید روشن است و اگر به گذشته بازگردد خیلی چیزها را تغییر خواهد داد، ولی برای فوتبالیست‌های جوانی که تازه شروع کارشان است و روزهای فوق العاده درخشش قهرمان داستان ما در ذوب‌آهن را تجربه می‌کنند، شاید فکر کردن به این سوال گره گشای خیلی از مشکلات باشد.  


واکسن ایرانی: هزار وعده خوبانسیدصادق حسینی، روزنامه نگار، در روزنامه سازندگی نوشت: بعدازظهر، در غسالخانه سردتر از همیشه نیمه اسفند سال سیاه 1399، مسئول شناسایی کاور را باز کرد و پرسید: علی اکرمی؟ با همه بهت و شوک و بغض، سری تکان دادم و گفتم: بله! علی با همان ریش و لبخند همیشگی آرام خوابیده بود، علی دیگر نبود. 2-3 نفری علی را از کاور درآوردند و روی سنگ گذاشتند و بعد از چندبار شستشو، غسل دادند و کفن پوشاندنش و من و محمد نسیمی که حالا عکاس کرونا شده، زیارت عاشورا خواندیم، تربت دادیم که بگذارند روی چشمانش و باقی ماجرا تا ریختن خاک روی مزارش همه به سرعت انجام شد.
 
صبح یک شنبه سنگین بود از آن ها که وقتی از خواب بلند می شوی با گنگی همراه است. خیال می کنی یک تخت سنگ روی سینه ات بوده و حالا برداشته اند و نمی دانی که چطور باید نفس بکشی. صبح یک شنبه، همسر علی داشت آماده می شد که سوپ برایش ببرد بیمارستان که مجبور شدم خبر را بدهم، جیغی کشید که صدایش هنوز در گوشم است.
 
مرگ علی اکرمی روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی تفاوت داشت با مرگ آن برادر دیگرمان، روح الله رجایی سردبیر فقید روزنامه جام جم در 30 تیر ماه داغ تابستان سال سیاه. روح الله چند روزی بود کم و بیش عوارض داشت و روزی که جوابش مثبت شد و به بیمارستان رفت بلافاصله با سکته روبرو شد، ما انتظار معجزه داشتیم اما مرگ نصیبمان شد. روح الله 38 ساله عصری که تستش مثبت شد نوشت: «خب، آسیاب به نوبت است و شتر کرونا دیروز در خانه ما نشست و تست من مثبت شد تا ببینم دو هفته دیگر جمع می کند برود یا چی. به دعاهای شما محتاجم.خیلی»
علی بلافاصله با اولین عوارض، تست داد و زیر نظر پزشک قرار گرفت و روند درمان را شروع کرد، اما در روزهایی که روند عوارض بیماری افزایشی بود، دکتر توجه لازم را نداشت و حتی اسکن ریه را نیز به دلیل داشتن عوارض! لازم ندانسته بود و در نهایت یک هفته از مثبت شدن تست، بامداد جمعه در بیمارستان بستری شد و بامداد یک شنبه 10 اسفند درگذشت.
 
وقتی عکس ریه علی را دیدم، اندازه 2 سکه 50 تومانی قدیم، جا داشت که سفید شود. پزشکان ICU گفتند: چشم گاوی ریه درآمده بود و کرونا انگلیسی است.
 
این روایت چند خطی مواجهه با مرگ کرونایی در 2 فاصله 6ماه و یک سال بعد از شیوع کرونا و 2 ماه بعد از تزریق واکسن در جهان بود. حالا علاوه بر همسران و خانواده علی و روح‌الله و 5 دختر و پسر قد و نیم قدِ پدر از دست داده، که نوشتنش هم راحت نیست، حداقل 68هزار خانواده، عزیزانشان را از دست داده اند و سیاهی غم بر آن ها حاکم شده، 68هزار خانواده که بیشترشان برای ادامه زندگی و درآمد پایدار با چالش روبرو هستند. خانواده هایی که برای تربیت، تحصیل و آموزش کودکان و نوجوانان شان با چالش جدی روبرو هستند و خانواده های بیشتری قرار است، پدر و مادر و جوان و عزیزی را از دست بدهند، اگر این روند ادامه داشته باشد.

چرا فرایند تامین واکسن خارجی با تاخیر روبرو شد؟

حالا و در آستانه 15 ماهگی شیوع کرونا در ایران و در فاصله 5ماهگی تولید و تزریق واکسن در جهان، همه ی مردم سوال دارند، چرا فرایند تامین واکسن با تاخیر انجام شده! آیا ارتباطی میان تاخیر در خرید و طولانی شدن بروکراسی ارایه مجوز واردات و به نتیجه رسیدن واکسن کرونای ستاد اجرایی فرمان امام وجود دارد؟ این همه تاخیر برای چه بود و چه شد که به یک باره خبر از خرید 60 میلیون دز واکسن روسی داده شد.
 
این ابهام و تردید برای مردم وقتی بیشتر شد که رییس جمهور با انتقاد از فرایند مجوز واردات واکسن گفت: هر شرکتی که برای ورود واکسن کوچکترین مشکلی دارد، به دفتر رئیس جمهور نامه بنویسد. من مستقیم مسأله را دنبال می کنم، زیرا در هفته های آینده به راحتی می توانیم میلیون ها دوز واکسن کرونا وارد کنیم. واکسن می تواند مردم را از مرگ بخوبی مراقبت کند.

به این زودی ها خبری از واکسن ایرانی نیست

یکشنبه، 7 دی 1399 حجت نیکی ملکی مدیر روابط عمومی ستاد اجرایی توییت کرد: «به یاری خدا تا 40 روز دیگر خط تولید واکسن کرونا توسط ستاد اجرایی فرمان امام با ظرفیت 1/5 میلیون دوز در ماه راه اندازی خواهد شد و تا 6 ماه دیگر به 12 میلیون دوز افزایش خواهد یافت ان شاالله تلاش دانشمندان جوان کشور بی ثمر نخواهد ماند و محصول آن به دست مردم خواهد رسید.»
 
در این مدت ده ها مصاحبه و وعده از مسئولین ستاد اجرایی منتشر شده ، مخبر رئیس ستاد اجرایی فرمان امام 14 بهمن 1399 آن طور که خبرگزاری تسنیم تیتر زده گفته بود: «آغاز تزریق واکسن ایرانی کرونا از فروردین» و آن طور که خبرگزاری فارس 17 فروردین 1400 تیتر زده: «خبر خوش ستاد اجرایی فرمان حضرت امام درباره واکسن کرونا/ احتمال تحویل واکسن‌ها در اواخر خرداد».
 
با این حال دکتر علیرضا رییسی سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا 28 فروردین از احتمال تولید انبوه 2 واکسن ایرانی کرونا از تیرماه خبر داره، دقت کنید «احتمال».
 
به عبارت ساده تر اگر میانگین فوت را 300 نفر در روز محاسبه کنیم از ابتدای اردیبهشت تا 15 تیر، زمان احتمالی آغاز واکسیناسیون ایرانی، 23 هزار ایرانی در اثر کرونا جان خود را از دست می دهند و آمار جانباختگان کرونا حداقل به 92 هزار نفر می رسد.
 
از آن یک شنبه 7 دی که قرار بود 40 روز دیگر خط تولید راه اندازی شود، 4ماه گذشته و تا امروز تنها کمتر از 800هزار نفر دوز اول واکسن را دریافت کرده اند، علی اکرمی دوشنبه، 27 بهمن 1399، در زمانی که هنوز به کرونا مبتلا نشده بود در واکنش به توییت نیکی ملکی مدیر روابط عمومی ستاد اجرایی نوشت: «سلام؛ آیا الان ده روز از راه اندازی خط تولید واکسن با ظرفیت 1.5 میلیون دوز در ماه می گذرد؟»
 
علی اکرمی روزنامه نگار خوش فکر و 43 ساله، بامداد 10 اسفند سال سیاه، 10 روز بعداز ابتلا به کرونا درگذشت؛ او 6 اسفند، در شب ولادت حضرت علی توییت کرده بود: ما را شود به گوشه ایوان صدا کنی؟

سخنگوی وزارت خارجه در واکنش به انتشار یک فایل صوتی از سخنان وزیر امور خارجه گفت: دوستی دیرینه و قرابت‌های محمد جواد ظریف با شهید سردار سلیمانی بر کسی پوشیده نیست.

به گزارش ایرنا، سعید خطیب زاده عصر یکشنبه در پاسخ به سوال خبرنگاران در خصوص فایل صوتی منتشر شده در برخی رسانه‌ها با صدای وزیر امور خارجه کشورمان در خصوص سردار سرافراز شهید قاسم سلیمانی اظهار داشت: فایل صوتی منتشر شده از دکتر ظریف یک فایل تقطیع شده و گزینشی از یک گفت وگوی داخلی هفت ساعته است که به هیچ وجه منعکس کننده میزان احترام، تعاریف مفصل و تقدیرهایی که ایشان در ادامه گفت وگو به تفصیل از تدبیر، خرد، رشادت و نقش منحصر بفرد سردار سلیمانی در توفیقات منطقه ای جمهوری اسلامی ایران دارند، نیست.

وی با بیان این‌نکته که دوستی دیرینه و قرابت های دکتر ظریف با سردار سلیمانی بر کسی پوشیده نیست، افزود: این گفت وگو صرفا برای ثبت در حافظه سازمانی دولت تدبیر و امید ضبط شده بود و قرار به انتشار آن نبوده است و معلوم نیست توسط چه افرادی و با چه اهداف و نیاتی به صورت گزینشی در فضای مجازی منتشر شده است.

سخنگوی وزارت خارجه در پایان با بیان اینکه متاسفانه با توجه به افزایش بی اخلاقی‌های سیاسی که این روزها به صورت فزاینده شاهد آن هستیم، یادآورشد: باید منتظر تقطیع و پخش بخش های گزینشی دیگری از این گفت وگو و یا موارد مشابه هم باشیم.

خطیب زاده تاکید کرد: در صورت موافقت نهادهای ذیربط کل گفت وگوی هفت ساعته منتشر خواهد شد.