سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

بر چه اساسی قبل از اسم یک روحانی، عبارت حجت الاسلام گذاشته می شود؟ چرا روحانی دیگری حجت الاسلام و السلمین خوانده می‌شود؟ بر چه اساسی این القاب به روحانیون اعطا می‌گردد؟ سوال‌های بسایری در این باره در خارج از حوزه های علمیه مطرح است. وقت آن است که برای پاسخ به این سوال‌ها، اقدام کنیم.

به گزارش روات حدیث؛ درباره‌‌ی دوره‌های آموزشی در حوزه پیش از این نوشتیم. طلاب سه دوره مقدمات، سطح و خارج را در طی تحصیل خود می‌گذرانند. این مسیر یک مسیر فقه محور است که دروس اصلی آن فقه و اصول فقه است و دیگر رشته‌ها مانند فلسفه و کلام و تفسیر در حاشیه قرار دارد. بسیاری از طلاب به صورت تخصصی به دیگر رشته‌ها گرایش می‌یابند. مانند دیگر نهادهای آموزشی مانند دانشگاه‌ها پس از طی هر مرحله به طلاب مدرک پایان دوره تعلق می‌گیرد. پس از دوره مقدمات مدرک سطح یک و پس از پایان جلد نخست کفایه که به صورت مدون پس از سال نهم تحصیل طلبه است، مدرک سطح دو تعلق می‌گیرد. با ورود به درس خارج فقه و اصول طلبه با ارائه پایان‌نامه مدرک سطح سه و پس از طی درس خارج با ارائه پایان‌نامه مدرک سطح چهار دریافت می‌کند.

این مدارک بر خلاف دانشگاه، تأثیر مستقیم در القاب و پیش‌وندهای روحانیون ندارد. خصوصاً این‌که این مدارک در دهه‌های اخیر پس از انقلاب اعطا شده است. این بدین معنا نیست که این القاب بدون ضابطه است. مثلاً فقط به مجتهدین آیت الله می‎گویند و هر مجتهدی ناگزیر باید دوره‌ی خارج را – ولو چند سال- گذرانده باشد و این تقریباً به معنای همان اتمام سطح چهار است.

نکته دیگر این است که این الفاظ در طول تاریخ دست‌خوش تغییر شده اند. مثلاً ثقة الاسلام که اینک برای طلاب مقدمات‌خوان و مبتدی به کار می‌رود در گذشته برای علمای بزرگ به کار می‌رفت مانند ثقةالاسلام کلینی. یا لفظ حجة الاسلام و المسلمین برای مراجع به کار برده می‌شد چنان‌چه بر روی رساله‌ها ی مرحوم آیت الله بروجردی می‌بیننیم، اما امروز این الفاظ معنای دیگری یافته‌اند. حتی برخی استعمال‌ها نوظهور و مربوط به سده‌ی اخیر است، لقب آیت الله العظمی پس از مرحوم بروجردی رایج شد.

کاربرد این القاب قاعده و قانون خاصی ندارد و توده‌ی مردم بیشتر از مرحله‌ی تحصیل در آن نقش دارند. به این معنا که در قوانین حوزوی قانونی نیست که گفته شود این مرحله‌ی تحصیلی مساوی این لقب است. اما عرف تحصیلات را نیز در نظر می‌گیرد.

مهم‌ترین این القاب عبارتند از: ثقة الاسلام، حجة الاسلام، حجةالاسلام والمسلمین، آیت الله، آیت الله العظمی.

ثقة الاسلام
ثقة الاسلام به طلاب مبتدی و مقدمات‌خوان اطلاق می‌شود. دوره ی مقدمات از آغاز طلبگی تا پایان کتاب شرح لمعه است که معمولا در شش سال به پایان می‌رسد. در این دوره طلاب با ادبیات عرب به طور مفصل و فقه و اصول به صورت نیمه استدلالی آشنا می‌شوند. واژه ی ثقة الاسلام کاربرد اندکی دارد و غالباً استعمال نمی شود.

حجةالاسلام
حجةالاسلام به طلاب دوره‌ سطح گفته می‌شود. در این دوره طلاب سه کتاب فرائدالاصول معروف به رسائل و کفایة الاصول را که در علم اصول نگاشته شده است به همراه کتاب مکاسب تلمذ می‌کنند. این کتب شامل فقه و اصول استدلالی است که به صورت متن محور تدریس می‌شود. این معمولاً چهارسال به طول می‌انجامد.

حجةالاسلام والمسلمین
با ورود به مرحله بعد و اشتغال به درس خارج، لقب طلاب کمی سنگین‌تر می‌شود و به آنان حجة الاسلام و المسلمین گفته می‌شود. دوره‌ی خارج ادامه دوره‌ی سطح است و در آن فقه و اصول به صورت مفصل و استدلالی بحث می‌شود با این تفاوت که متن محور نیست و استاد کتاب خاصی را محور درس قرار نمی‌دهد و بحث آزاد است. البته سیر درس و فهرست آن معمولاَ منطبق با یکی از کتب معروف است. برای نمونه بحث اصول غالباَ مطابق با سیر کتاب کفایه است، که در سالیان اخیر عده‌ای از بزرگان در صدد تکمیل این سیر بودند مانند آیت الله شیخ محمدحسین اصفهانی که الاصول علی نهجه الحدیث را با ترتیب و تبویب نو نگاشت و پس از وی به شهید آیت الله سید محمدباقر صدر نیز می‌توان اشاره کرد. سیر خارج فقه نیز غالباَ بر اساس کتاب عروة الوثقی یا شرایع است. مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی تحریرالوسیلهِ امام خمینی را محور سیر درس خارج فقه قرار داده بود.

آیت الله
آیت الله به کسی اطلاق می‌شود که دوره‌ی خارج را با موفقیت گذرانده باشد و به درجه اجتهاد رسیده باشد. اجتهاد به این معناست که این فرد این توانایی را دارد که خود با استفاده از ادله و مبانی فقهی و اصولی احکام را استخراج کند. مجتهد خود بر دو گونه است، کسی که در برخی از ابواب فقه مجتهد است که وی را مجتهد متجزی می‌نامند و کسی که در تمام ابواب فقه مجتهد است.

آیت الله العظمی
به مراجع تقلید آیت الله العظمی گفته می‌شود. مرجع تقلید مجتهد اعلم جامع الشرایط است. هر مجتهدی به مقام مرجعیت نمی‌رسد. برخی از این عنوان و مقام فرار می‌کنند مانند مرحوم سید محمد فشارکی و برخی به احترام استاد خود ردای مرجعیت بر تن نمی‌کنند مانند شیخ محمدعلی کاظمی نویسنده فوائد الاصول که تقریر نویس درس میرزای نائینی است و برخی خود قائل به مرجعیت دیگری هستند.

واژه‌هایی دیگر نیز برای تجلیل از مقام علمی روحانیون استفاده می‌شود مانند علامه. که بیشتر ناظر به جامعیت و ذوالفنون بودن است مانند علامه شعرانی و علامه طباطبائی


این روزها با تغییر جهت گیری بسیاری از طیف های سیاسی که تاکنون یکپارچه و پیوسته به حمایت از رئیس دولت می پرداختند، رسانه ها بار دیگر به بررسی پایگاه مردمی احمدی نژاد و پلکانش می پردازند. نایب دو دوره اخیر شورای شهر تهران در همین رابطه ناگفته هایش را در خصوص نحوه و عامل اصلی انتخاب ممحود احمدی نژاد به عنوان شهردار پایتخت و قدرت گیری اش در بطن کشور که سکوی پرشی برای ریاست جمهوری بود، بازگو نموده است.

کورس رقابت بر سر در اختیار قرار گرفتن کرسی مدیریت پایتخت در نخستین شورایی که اکثریتش را اصول گرایان تشکیل می دادند، در حالی شدت یافته بود که کمتر کسی تصور می کرد، شهردار تهران محمود احمدی نژاد نخستین استاندار استان تازه تاسیس اردبیل در دولت هاشمی رفسنجانی باشد اما این اتفاق رخ داد و چهره ای که برای تهرانی ها شناخته شده نبود، تصدی مهم ترین نهاد شهرشان را که البته با شکل گیری شوراها، اختیاراتی به وسعت شهرداران گذشته را نداشت، برعهده گرفته بود.

احمدی نژاد آهسته آهسته و در حالی که بسیاری از سیاسیون تصور نمی کردند قاعده بازی اینگونه رقم بخورد از بهشت به پاستور رفت تا نقش شورای شهر و شهرداری تهران پررنگ تر از گذشته شود و به عنوان سنگ کلیدی برای دراختیار گرفتن قدرت اجرایی کشور، جریانات مختلف در پی اش باشند و اینچنین در دوره بعدی گروهی از اصلاح طلبان هم صاحب تعدادی از کرسی های شورای شهر پایتخت شدند و تفاوت نگاه ها در دوره ای که هنوز هم به پایان نرسیده بیش از پیش باشد و با وجود این طیف های مختلف فکری و سیاسی، دیگر نتوان تصمیمات خروجی شورای شهر را به عنوان تصمیمات درون گروهی تلقی کرد که در جلسه علنی نهایی می شود.

با این حال آنچه در تمامی گفت و گوها به وضوح بیان نشد، نحوه انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان شهردار پایتخت در 13 اردیبهشت ماه 1382 از سوی ائتلاف سیاسی موسوم به آبادان گران ایران اسلامی بود که تاکنون دلیل مکتوم بودن این مسئله مشخص نشده بود اما حسن بیادی در گفت و گو با "همشهری ماه" به تشریح این ماجرا پرداخته و پرده از نحوه انتخاب شهردار پیشین تهران برداشته است. بیادی که روزگاری همراه احمدی نژاد بود اما در انتخابات ریاست جمهوری دهم به عنوان منتقد برحی سیاست های احمدی نژاد، به چهره مورد وثوق اصول گرایان منتقد همچون علی مطهری پیوست و با محسن رضایی همراه شد. او بدین سان، به عنوان نقادی که کمتر سخن می گوید، با صراحت در این باره صحبت کرده است.

بیادی با اشاره به اینکه احمدی نژاد رابط برخی طیف های حاضر در ائتلاف آبادگران بوده و از یک سال پیش از انتخابش، با او ارتباط داشته، در پاسخ به این پرسش که آیا احمدی نژاد تنها گزینه بود، عنوان کرد: گزینه های دیگری هم بودند. بیش از همه به آقای دکتر نوریان که ریاست سازمان هواشناسی کشور را برعهده داشتند، نگاه مثبت وجود داشت. اکثرا با توجه به برنامه ای که ارائه کرد دوست داشتند به او رای بدهند. وقتی همه متقاعد شدند ایشان گفت چون من معاون دوم سازمان جهانی هواشناسی هستم و برای معاون اولی خودم را آماده می کنم و تا به حال هیچ فردی در جمهوری اسلامی نتوانسته به این جایگاه در این سطح دست یابد، اجازه دهید تا تمرکز من بر روی  فعالیت در آن سازمان باشد و شورای شهر تهران، فرد دیگری را برای شهرداری انتخاب کند. بعد از وی آقای مهندس سعیدی کیا، دکتر دانش جعفری و آقای احمدی نژاد مطرح شدند. البته ما بیش از 60 گزینه را بررسی کرده بودیم.

عضو کلیدی شورای شهر تهران در مواجهه با این پرسش که هر سه گزینه های نهایی با برخی احزاب و گروه ها ارتباط داشتند و آیا فشار بیرونی برای انتخاب احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران وجود داشت، گفت: همان طور که گفتم از سوی احزاب فشارهایی وجود داشت اما ما توجه نمی کردیم. آقایان سعیدی و توکلی از جمله افرادی بودند که مدنظر بعضی از جریان ها قرار داشتند. آقای احمدی نژاد آخرین گزینه بود. هیچ کس راضی به انتخاب او نبود. ما دوستانه به عنوان بسیجی جلسه ای ذاشتیم با جانشین بسیج که در آن زمان سردار احمدی مقدم بودند. ایشان دوستانه آقای احمدی نژاد را پیشنهاد دادند. این پیشنهاد بر روی نظر ما اثرگذار بود.

بیادی همچنین در بخش دیگری از مصاحبه مذکور در پاسخ به این پرسش که "چندی قبل محمدرضا باهنر دبیرکل جامعه مدرسین در یک گفت و گو عنوان کرده بود اولین فردی که آقای احمدی نژاد را کشف کرده، خود وی بوده و به وزیر وقت اطلاعات هم اعلام کرده که آقای احمدی نژاد نه تنها شهردار جریان متبوع آقای باهنر بله کاندیدای ریاست جمهوری این جریان هم هست. شما در جریان این مذاکرات هستید؟"، اظهار داشت: از این روابط خبر ندارم اما به دلیل اینکه آقای احمدی نژاد در وزارت کشور و وزارت اطلاعات پرونده داشت، خیلی ها به دنبال این بودند(شهرداری تهران) که ایشان تایید نشود. البته ناگفته نماند که آقای یونسی و موسوی لاری در این زمینه به رغم میل باطنی، از خودگذشتگی نشان دادند و واقعاً در آن موقعیت حساس، احترام خاصی به نظرات اعضای شورای شهر قائل شدند.

وی علت جمع بندی طیف آبادگران برای معرفی احمدی نژاد به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری را نیز چنین تشریح کرد: ابتدا باید اعلام کنم عملکرد ایشان متعلق به یک مجموعه بود و این بار را شورای شهر دوم می کشید و طرح ها و برنامه ها بر اساس خردجمعی بود که پیاده می شد، منتها آقای احمدی نژاد هم قوی عمل کرد. مخصوصاً در مسائل فرهنگی به خوبی وارد شد. طوری وارد شد که توانست رضایت مردم را جلب کند و با تصمیماتی که شورا گرفت، ملاقات های مردمی، ارتباط با همه مخاطبان اجتماعی در شهرداری مانند مراکز علکی و مذهبی و بعضاً نهادهای مردمی به تدریج آقای احمدی نژاد مطرح شد


همزمان با تشییع پیکر مرحوم عزت‌الله سحابی، گزارشها از در گذشت هاله سحابی، دختر مهندس سحابی در این مراسم حکایت دارد.

هاله سحابی بعد از بروز حادثه، قبل از انتقال به بیمارستان درگذشت، این در حالی است که اخباری مبنی بر بروز درگیری در این مراسم و مضروب شدن هاله سحابی گزارش شده است. تلاش برای کسب اخبار موثق درباره  علت فوت هاله سحابی ادامه دارد.

هاله سحابی از زندانیان حوادث بعد از انتخابات بود که بعد از دستگیری در میدان بهارستان در روز تحلیف محمود احمدی‌نژاد، به دو سال زندان محکوم شده بود و در پی به کما رفتن مرحوم عزت الله سحابی از مدتی پیش در مرخصی بود و امروز نیز پیشاپیش تشییع کنندگان در لواسان حضور داشته است.

صبح امروز در جریان مراسم تشیع جنازه عزت الله سحابی، نماینده مجلس پس از انقلاب، هنگام تحویل جنازه آن مرحوم به خانواده با حضور افرادی مشکوک جو متشنج می شود و هاله سحابی، دختر مرحوم عزت الله سحابی در مراسم تشیع جنازه پدر، دار فانی را وداع گفته است.

شاهدان عینی از حضور حدود 1000 تن در مراسم تشییع خبر می‌دهند که خیابان حدودا 600 متری محل تشییع را پر کرده بود. در این مراسم که 1 ساعت و نیم پیش از اعلام قبلی آغاز شد، حاضران تنها فریاد لا اله الا الله سر می دادند و از هر گونه شعار سیاسی پرهیز کردند. همچنین بعد از دفن پیکر مهندس سحابی توسط برخی افراد، به خانواده آن مرحوم هم اجازه داده شده تا بر سر قبر وی حضور یابند. هم اکنون جنازه هاله سحابی نیز در منزل مرحوم سحابی قرار دارد.

وداع دیروز هاله سحابی بر بالین پدر

برخی افراد از پسر هاله سحابی کسب خبر کرده‌اند که شایعه حمله با پنجه بوکس و ... که توسط برخی سایت ها منتشر شده است، کذب است و وی به خاطر تشنج در مراسم، ابتدا بی هوش و پس از مدت زمان کمی دوباره به هوش می آید و بعد از دنیا می رود.

یحیی شامخی، با بیان اینکه فضای مراسم تشییع، با جر و بحث  و تشنج همراه بود، گفت: به هنگام حمل جنازه و کشیدن و دست بدست شدن آن ،مادرم افتاد. بی هوش بود، تا دکتر به ما گفت ایست قلبی کرده.

به گزارش خبرنگار "آینده" لواسان و محل سکونت مرحوم سحابی اکنون خلوت و ساکت است و ابتدای کوچه منزل سحابی تنها یک مامور زن، یک ون و چند سرباز مستقر هستند.

این در حالی است که طبق گزارشها قبل از برگزاری مراسم تشییع، نیروهای زیادی برای کنترل مراسم در این شهر حضور پیدا کرده بودند.

تابناک در این زمینه نوشت: "خانم هاله سحابی دختر آقای سحابی دچار حمله قلبی شد که بلافاصله به درمانگاه منتقل شده و متاسفانه فوت نمود. در پی حمله قلبی خانم سحابی برخی اطرافیان و برخی عوامل و عناصر مشکوک در میان تشییع کنندگان، با یکدیگر درگیر شدند. برخی رسانه های معاند نظام با هدف بهره برداری سوء از این ماجرا اقدام به انتشار شایعه ضرب و جرح خانم سحابی کرده اند."

 سایت مشرق هم نوشت: پیکر عزت الله سحابی از سران ملی مذهبی که دوشنبه شب پس از طی مدت طولانی بیماری درگذشت، امروز ساعت 7:30 صبح با حضور حدود 500 نفر از فعالان مذهبی و نهضت آزادی و بستگان در لواسان تشییع شده و به خاک سپرده شد.

در این مراسم که افرادی همچون عبدالله نوری، احمد منتظری و محمود دعایی نیز حضور داشتند، هاله سحابی دختر مرحوم سحابی به شدت بیتابی کرده و بر اثر شوک شدید ناشی از درگذشت پدر و سابقه بیماری قند خون دچار تشنج شد و فورا به یکی از بیمارستانهای تهران اعزام شد که در راه بیمارستان، وی نیز دار فانی را وداع گفت.

 

هاله سحابی در کنار پدر

فارس هم نوشت: هاله سحابی ساعت هشت و نیم صبح امروز به علت ایست قلبی در مراسم تشییع پدرش، فوراً به درمانگاه شبانه‌روزی گلندوئک لواسان منتقل شد. دختر عزت‌الله سحابی در این درمانگاه توسط پزشکان مورد مداوا قرار گرفت اما متأسفانه تلاش پزشکان نتیجه نداد و هاله سحابی درگذشت.

یحیی شامخی فرزند هاله سحابی در گفت‌وگو با سایت نهضت آزادی اعلام کرده هنگامی که جنازه پدربزرگم(عزت‌الله سحابی) در دست مردم قرار گرفت، مادرم از هوش رفت و پس از آن به درمانگاه منتقل شد و در نهایت درگذشت و هیچ درگیری در این مراسم صورت نگرفته است.

شامخی همچنین تأکید کرده است که این ادعا که مادرم با پنجه بوکس مضروب و کشته شده است، به هیچ عنوان صحت ندارد و کذب محض است.

به گزارش فارس، هاشم صباغیان از نیروهای موسوم به ملی مذهبی نیز در این مراسم دچار ایست قلبی شده است.

 همچنین به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم تشییع پیکر عزت الله سحابی ساعت 7 صبح امروز چهارشنبه با حضور جمعیتی در حدود 500 نفر از دوستان و خانواده وی با آرامش برگزار شد و به هیچ عنوان شعار سیاسی از سوی تشییع کنندگان شنیده نشد.

حضور نیروهای انتظامی در این مراسم کاملاً مشهود بود و در چند مورد درگیری محدود مقابل منزل مرحوم سحابی 3 نفر بازداشت شدند.

پیکر عزت الله سحابی در ساعت 8 صبح در قبرستان لواسان به خاک سپرده شد و مراسم مذهبی آن را محمود دعایی اجرا کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، دختر عزت الله سحابی نیز که پیش از این از عارضه هایی چون فشار بالای خون و قند رنج می برد در مراسم تشییع با مشکل قلبی مواجه شده و درپی انتقال به بیمارستان از دنیا رفت.

عزت الله سحابی بامداد سه شنبه به علت ایست قلبی در سن ?? سالگی در بیمارستان شهید مدرس تهران فوت کرد


آیت‌الله موسوی اردبیلی: من در سال 1322 به قم آمدم، آن موقع 17 ساله بودم. حوزه علمیه قم آن روزها بسیط بود و طلبه زیادی نداشت، فکر می‌کنم حداکثر دوهزار و پانصد تا سه هزار طلبه و روحانی در قم بودند. از کسانی که اسم آنها در آن روزها در حوزه برده می‌شد سه نفر در رأس بودند. مرحوم آقای حجت، مرحوم آقای سید محمد تقی خوانساری و مرحوم آقای صدر. آقای بروجردی هنوز نیامده بود. امام و آقای گلپایگانی و آقای سید محمد داماد و آقا سید احمد خوانساری و آقای فیض هم بودند ولی روشن بود که حضرت امام با دیگران یک مقدار فرق دارد یا اقلاٌ در نظر طلبه‌ها فرق دارد، لباس‌های منظم داشت و صحبت کردنش با حساب بود. بعد که آقای بروجردی آمد، حوزه بزرگ شد و امام برای مرجعیت ایشان فعالیت بیشتری داشت. من یادم می‌آید طلبه‌ها را جمع کرد و خودش در صندلی اول نشست و برای دیدن آقای بروجردی به نهران رفت. به هر حال او با دیگران فرق داشت. مثلاٌ در صحن همه جا نمی‌نشست، با همه قاطی نمی‌شد، در همه جا صحبت نمی‌کرد و کمتر حرف می‌زد ولی ایشان را به عنوان آدمی فیلسوف، عارف و در عین حال فهیم می‌شناختند. ایشان اهل بحث و تحقیق بود، اهل نظر و تعمق ایشان را می‌شناختند و به ایشان مراجعه می‌کردند که جواب خیلی حساب شده می‌داد. در کارهای مهم حوزه هم گاهی دخالت می‌کردند، ولی مشهور بود ایشان اهل اخلاق هستند. ایشان یک درسی روزهای پنج شنبه و جمعه داشت که همان درس اخلاق معروف بود و این از امتیازات امام بود. این درس در مدرس زیر کتابخانه برگزار می‌شد. آقای مطهری، آقای منتظری و آقای سید عبدالغنی اردبیلی و چند نفر دیگر شرکت می‌کردند، من هم رفتم، اما بقیه بازاری بودند و تقریباٌ مدرس از بازاری‌ها پر می‌شد. بعضی‌ها آن درس را می‌نوشتند، از جمله آقا سید عبدالغنی اردبیلی می‌گفت من درس اخلاق آقای خمینی را نوشته ام، امام وقتی خودش آن صحبت‌ها را می‌کرد، بسیار مفید بود. من از شرکت کنندگان مستمر درس اخلاق امام بودم.


برای روشن‌تر شدن، لطفا عمل و رفتار اخلاقی امام را هم توضیح دهید.امام این خصوصیت را داشت که میدان نمی‌دادند در حضورشان سخن چینی شود و حتی در خلوت هایشان هم راجع به افراد به بدی صحبت نمی‌کردند یعنی حتی در مورد افرادی که با ایشان بد بودند یا شنیده شده بود که با ایشان بد هستند و به حد تظاهر رسیده بود، به هیچ وجه حتی در خلوت چیزی نمی‌گفتند و هیچ گاه زبانشان به بدگویی باز نمی‌شد. امام حتی آن حالتی را که در سخنرانی‌ها داشتند که گاهی تند می‌شدند، در وضعیت معمول اصلاٌ نداشتند و حتی تعابیر خفیف هم در مورد افراد به کار نمی‌بردند و اسامی افراد را با احترام می‌بردند، ولو این که طرف، قابل دشنام و بدگویی بود. خلاصه امام در مورد زبانشان خیلی مواظبت می‌کردند. عادت ایشان نبود که سعایت‌ها و اظهارنظرها را در مورد دیگران بازگو کنند و می‌گذاشتند قضیه در بوته اجمال بماند. این حالت ناشی از تهذیب نفس ایشان بود.

درس اخلاق امام مخالفی هم داشت؟بله، تعدادی مخالف هم داشت. من یادم هست که وضو می‌گرفتم تا به درس اخلاق امام بروم، یک نفر از هم شهری‌های ما آمد و پرسید: حالا وضو می‌گیری نماز بخوانی؟! -چون عصر بود- گفتم می‌روم درس اخلاق. گفت: درس صوفیه می‌روی صوفی بشوی!این مواظبت و مراقبت پس از انقلاب و دوران رهبری امام هم مشهودبود؟بله، کاملاٌ مشهودبود. مثلاٌ یک روز خدمت امام بودم و آقای موسوی تبریزی هم حضور داشت، به امام گفت قضات دادگستری ریششان را دوتیغه- سه تیغه می‌کنند فاسقند و قضاوتشان درست نیست، ما هرچه به آقای موسوی اردبیلی می‌گوییم دادگستری را منحل کنند، ایشان می‌گویند صلاح نیست. امام به شدت با موسوی تبریزی برخورد کردند و گفتند چرا مواظب حرف خودت نیستی؛ از کجا می‌دانی که اینها فاسقند؟!گفت ریش می‌تراشند. امام فرمودند خب بتراشند. شاید از کسی تقلید می‌کنند که آن را حرام نمی‌داند. گفت شما می‌فرمایید حرام است. فرمودند من کجا گفته‌ام حرام است؟! من احتیاط کرده ام! از کجا می‌دانی که مقلد من هستند؟! مگر مردم باید از من تقلید کنند؟! از هرکه می‌خواهند تقلید کنند. امام این گونه سخنان را خیلی راحت می‌گفتند و اصلاٌ برایشان سنگین نبود. شاید اگر کس دیگری در موقعیت امام بود، می‌گفت با وجود من چه کسی ادعای مرجعیت می‌کند؟!

آیا امام از توصیف مثبت درباره شخصیت خودشان توسط افرادی مثل حضرت عالی استقبال می‌کردند و یا خوششان می‌آمد؟من که یک وقتی به ایشان گفتم گاهی انسان درباره شما اشتباهاتی می‌کند! گفتند چه اشتباهاتی؟ گفتم گاهی آدم خیال می‌کند شما از طرف خداوند الهام می‌شوید، چیزی را بیان می‌کنید که آدم خیال نمی‌کند که مطلب سابقاٌ در ذهن شما بوده است! اما ایشان در مقابل این سخن من اصلاٌ جواب نداد و نه گفت درست است و نه گفت درست نیست. ایشان هرچیزی که مربوط به خودش بود، ولو از لوازم کلام چنین استفاده‌ای می‌شد؛ تأیید نمی‌کرد. در تأیید و تکذیب‌ها خیلی مواظب بود. یعنی برخلاف آنچه در دنیای آخوندی بسیاری مقیدند مرید جمع کنند و مقیدند مردم را از خود نرنجانند؛ ایشان چنین رویه‌ای نداشت بلکه برعکس رفتارش یک رفتاری بود که معمولاٌ مریدها را آزرده می‌کرد. این را آقای منتظری هم درباره امام می‌گفت. می‌گفت آقای خمینی یک رفتار عجیب و غریبی می‌کند؛ مثلاٌ کسی که به او پول می‌دهد مثل این است که فحش می‌دهد، بدش می‌آمد. امام هیچ وقت برای خودش یک چیزهایی که مورد شبهه باشد نمی‌گفت و در برابر ادعاهای عجیب و غریب افراد دیگر هم می‌گفت من کور باطنم؛ اصلاٌ در صحبت‌های امام سخن از "خواب دیدن" یا اینکه "به من الهام شده" از طرف خدا، اثری نبود و من چنین چیزهایی را اصلاٌ در حضرت امام ندیدم.

در موضوع ارتباط با امام زمان (ع) چیزی به شماها می‌گفت و یا شما خودتان چیزی می‌دیدید؟
ادعای ارتباط با امام زمان را آدم عادی نمی‌کند! تا چه رسد به کسی مانند امام! ایشان این جور چیزها را اصلاٌ غریب می‌شناخت. انصافاٌ من ایشان را اینگونه دیدم که بر روی خودش کار کرده که حرف نزند و صحبت نکند، خیلی مراقب بود. بعضی‌ها هستند که یک چیزهایی می‌گویند و مثلاٌ می‌خواهند لوازمش را بار کنند، اما آقای خمینی اهل این کارها نبود و هیچ وقت با آنهایی که مرید و مقلد او بودند اینگونه برخورد نمی‌کرد.کلاٌ امام به ادعاهای ملاقات با امام زمان و کرامات اعتنایی نداشت، یک وقت پسر دکتر صبوری اردوبادی و داماد او آمدند که ما با امام زمان رابطه داریم و پیامی از حضرت (ع) برای آقای خمینی داریم و تو برای ما وقت بگیر! من گفتم که با امام این جور رابطه‌ای ندارم و آنها به بعضی از آقایان دیگر متوسل شدند و بالاخره رفته بودند پیش امام و گفتند ما با امام زمان خیلی مربوطیم و هروقت بخواهیم حضرت می‌آیند و هرچه بخواهیم به ما می‌دهند. این را خود امام از آنها بعداٌ نقل می‌کرد. گفتند وقتی این را به من گفتند به آنها گفتم این دفعه که امام زمان را دیدید بپرسید دفتر شعر من گم شده و هرچه گشتم نتوانستم پیدا کنم، بپرسید که کجاست؟ ارتباط حادث به قدیم را هم درست نفهمیدم که حادث با قدیم چه رابطه‌ای دارند، این را هم بپرسید. آنها رفتند و بعد یک نامه مفصلی که توهین بود به امام نوشته بودند. امام آن نامه را به زن و بچه‌اش داد و بعد به ما هم داد که بخوانیم؛ خیلی تند بود!

جریان آن نامه‌ای که آقا سید ابوالفضل زنجانی نوشته بود را هم بفرمایید.آقا سید ابوالفضل زنجانی که فردی وارسته و خداترس بود، عضو جبهه ملی بود. او نامه‌ای علیه امام نوشت و منتشر کرد، یا دوستانش منتشر کردند، که خیلی تند بود و بوی تکفیر امام از آن می‌آمد. البته او در اوایل خوش بین بود اما بعداٌ به امام و همه چیز بدبین شده بود. ایشان در محله ما بود و با من نماز می‌خواند. وقتی که در پاریس بودیم امام به من فرمودند ایشان و آقای طالقانی را برای شورای انقلاب دعوت کنم. آقای طالقانی خیلی از ایشان حرف شنوی داشت. آقای مطهری هم همینطور بود، و می‌گفت من آخوند خداترس مثل آقا سید ابوالفضل کم دیده‌ام یا ندیده ام. خلاصه آن نامه تند ایشان را حاج احمد آقا به من داد و خیال می‌کرد که ما هر کاری که بتوانیم می‌کنیم، ولی من نظرم این بود که قضیه را با خود امام در میان بگذارم. یک روز خدمتشان رسیدم و گفتم نامه آقا سید ابوالفضل را دیده اید؟ گفتند بله، احمد آورده، خوانده ام. پرسیدم حالا نظرتان چیست؟ فرمودند هیچ چیز. گفتم یعنی تذکر زبانی هم به ایشان داده نشود؟ گفتند چه تذکری، مگر شما چیزی می‌دانید که او نداند؟ امام فکر می‌کردند ممکن است من قضیه را در جلسه سران سه قوه مطرح کنم و با او برخورد کنیم. با آنکه خداحافظی کرده بودم، صدایم زدند و فرمودند با آقا سید ابوالفضل کاری نداشته باشید. هرچند با توجه به این که امام موافق برخورد با ایشان نبودند، من قصد نداشتم برخوردی با آن نامه بکنم، ولی امام خیلی مراقب این امور بودند، امام تا زنده بودند، جنبه روحانیت و بزرگواری خود را حفظ کردند و برخوردهایشان چنان بود که در شأن یک مرجع است.

برخورد امام با اعتراضات نهضت آزادی چگونه بود؟امام نظرشان درباره آنها این بود که یک شب منزل احمد آقا بودیم، در آن جلسه آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای و آقای مهندس موسوی بودند، امام بدون اینکه اسم ببرند، گفتند اینها آدم‌های بدی نیستند -معلوم بود که منظورشان نهضت آزادی است- گفتند آنهایی را که من می‌شناسم، آدم‌های مسلمان خوبی هستند. یکی از آقایان می‌خواست تحریک کند، گفت اینها روحانیت را قبول ندارند. امام فرمودند روحانیت را قبول دارند، شماها را قبول ندارند. آن آقا گفت شخص شما را قبول ندارند. امام فرمودند قبول نداشته باشند. من که اصول دین نیستم! من این ماجرا را در زمان حیات امام، در نمازجمعه نقل کردم تا جای هیچ گونه رد و انکاری نباشد.

حضرتعالی از ارتباط امام با مرحوم آقامیرزا جوادآقا ملکی تبریزی هم اطلاعی دارید که البته در آن دوره قبل از دوره شما؟همان مقداری که من از خودشان شنیدم این بود که به ایشان گفتم شما آقامیرزا جوادآقا را دیدید؟ جواب دادند که دیدم. پرسیدم در جلساتشان هم بودید؟ گفتند بلی بودم. دو سه بار از میرزا جوادآقا ملکی تعریف کردند. آنچه یادم هست همین است.

سال‌های اولیه‌ای که امام در قم بودند، نسبت به ظواهر دینی، حرم رفتن یا مثلاٌ جمکران، یادتان هست که چگونه برخوردی داشتند؟من اصلاٌ ندیدم ایشان جمکران برود.

مگر خودتان اهل جمکران بودید و امام را نمی‌دیدید؟من می‌رفتم، زیاد هم می‌رفتم ولی نه برای امام زمان، بلکه برای اینکه برویم آنجا تفریح. با دوستانی مثل آقاسید ابوالفضل میرمحمدی، آقای آذری، آقاسید مهدی روحانی، چند نفری می‌رفتیم آنجا و گاهی وقت‌ها کباب درست می‌کردیم باهم می‌خوردیم بعد در کوهها پیاده روی می‌کردیم. امام این کاره نبود و از این کارها نمی‌کرد.

در آن دوره مسجد جمکران بین علما و بزرگان مثل مرحوم آقای بروجردی، علامه طباطبایی، آقای گلپایگانی، این طوری که امروز مطرح است، مورد توجه بوده است؟نه؛ یک جای مخروبه‌ای بود که دو سه ایوان داشت، کسی هم نمی‌آمد. ما روزهای پنج شنبه- جمعه می‌رفتبم. جمکران بعدها رواج پیدا کرد. ولی می‌گویند آن شیخی که خواب دیده -آقاشیخ حسن- و حضرت(ع) به او گفته آنجا مسجدی بسازد، آدم خوبی بود، ما شنیدیم که آدم خوبی بوده و دروغگو نبود.

آیا در جلسات خصوصی دیدید که امام تسبیحی دستشان باشد یا ذکر بگویند؟نه، امام اصلاٌ این کارها را نمی‌کرد. شاید بدش می‌آمد.

هیچ وقت برخورد کردید که در تصمیمات بگویند من استخاره بکنم؟نه، من ندیدم. من از ترس هم پیش امام نمی‌گفتم استخاره کنید. چون می‌دیدم خوشش نمی‌آید. امام اهل این کارها نبود. اهل ذکر به صورت ظاهر نبود، حتی ندیدم از آدم‌هایی که مشهورند به ذکر و کرامات و امثال آنها، امام از آنها تعریف کنند یا قضایایی از کرامات نقل کنند. امام می‌گفت من کور باطنم!

در دوره‌ای که شما ریاست قضا را برعهده داشتید، در کارهایتان دخالت می‌کردند؟نه، هیچ دخالتی نمی‌کردند. حتی یک بار هم نشد که بگویند فلان پرونده را چه کار کردی.

آیا قدرت و جایگاه رهبری در برخوردهایشان تأثیر داشت؟نه، من احساس نکردم، بینی و بین الله. البته راجع به منافقین که صحبت می‌کردند تند می‌شدند.

در دوران طلبگی ما که ماها خیلی احساساتی بودیم و نسبت به امام و انقلاب به اقتضای سن و شرایطی که وجود داشت احساسات به خرج می‌دادیم ولی هرچند وقت یک بار امام می‌فرمودند احترام مراجع را حفظ کنید و کنترل می‌کردند و جلوی تندروی‌ها را می‌گرفتند. طبق شنیده‌ها ایشان از قدیم الایام این احساسات را نسبت به علما داشتند و ظاهراٌ شما هم قصّه‌ای در این رابطه دارید که مربوط به تغییر محل درس امام است، لطفاٌ بیان کنید.در سال‌های اولیه‌ای که امام درس خارج می‌گفتند، از درس‌های دیگر -غیر از درس آقای بروجردی- شلوغ‌تر بود و به همین خاطر به مسجد سلماسی منتقل شد؛ امام اول در مسجد محمدیه بود. همان وقت آقای شریعتمداری در مسجد مدرسه حجتیه درس می‌گفت. یک نفر از طلبه‌ها رفته بود به آقای شریعتمداری گفته بود شما بیایید مسجد محمدیه تدریس کنید و آقای خمینی که جمعیت درسشان بیشتر است در مسجد حجتیه تدریس کند. آقای شریعتمدار جواب نداده بود. ایشان در خیابات حضرت امام را دیده بود و گفته بود شما تشریف بیاورید در مسجد حجتیه درس بگویید و من درسم را به مسجد محمدیه منتقل می‌کنم. امام از دست طلبه‌ای که چنان گفته بود خیلی منکسر شده بود. آقاشیخ اسدالله نجف آبادی نقل می‌کند که امام به درس آمد و منقلب بود و گفت یکی از شماها به بزرگان حوزه جسارتی کرده و گفته جای درسشان را به ما بدهند و بیایند اینجا درس بگویند! بعد فرمود این آقا برود توبه کند و از آن آقا عذرخواهی کند. البته من عذرخواهی کردم اما من جسارت نکرده بودم، آن آقا که جسارت کرده، او باید عذرخواهی می‌کرد. امام خیلی به آداب و حریم افراد مقید بود.

راجع به تهجد امام خیلی سخن گفته می‌شود، آیا شما شاهد عبادات امام بوده اید؟امام خیلی متهجد بود و دائم التهجد بود.روزهای اول انقلاب بود و ما باخبر شدیم جاهایی را بمباران کنند، من با عجله رفتم تا به امام خبر دهم، رفتم و کسی آنجا نبود از پله‌ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم دیدم امام تنها نشسته و قرآن می‌خواند. چند دقیقه‌ای همان جا ایستادم و قرآن خواندن امام تمام شد و قرآن را کناری گذاشت و پرسید چه کار دارید. گفتم خبری شنیدم و مضطرب شدم و آمدم به شما خبر دهم. می‌گویند فلان جاها را بمباران کنند. اما امام هیچ تکان نخورد، هیچ حرکتی نکرد و هیچ نگران نشد! و این نبود مگر بخاطر همان مهمترین ویژگی ایشان که از نظر من یقین بود. چون به یقین رسیده بود همه قضایا برایشان عادی بود و در مواقعی که همه مضطرب بودند و نمی‌دانستند چه بکنند امام هیچ اضطرابی نداشتند و آرامش عجیبی داشتند


با درگذشت مهندس عزت الله سحابی، یکی از مخالفین دلسوز و میهن دوست نظام از دنیا رفت.

عزت الله سحابی که به دلیل دیدگاههای کارشناسی در اقتصاد و مدیریت ایران یکی از برجسته ترین صاحب نظران در این زمینه محسوب شده و در کنار مرحوم حسین عظیمی از چهره های ماندگار اقتصاد و مدیریت ایرانی به حساب می آید ، در دوران دفاع مقدس با پذیرفتن مسئولیت سازمان برنامه و بودجه نقش تاثیرگذاری در ساماندهی برنامه ریزی کشور پس ازانقلاب داشت تا حدی که کارشناسان سازمان برنامه وی را در طول سی سال گذشته وپس از تبدیل آن به سازمان مدیریت وبرنامه ریزی وسپس معاونت برنامه ریزی ونظارت راهبردی ریاست جمهوری کارآمدترین رییس این سازمان در طول 32 سال گذشته بوده است.

میهن دوستی سحابی با وجود مخالفتی که با سیاستهای نظام و عملکرد مسئولان جمهوری اسلامی داشت، به حدی بود که هنگام حوادث 18 تیر سال 1378 و در اوج ناآرامیها، زمانی که سفارت آمریکا در دوبی با سحابی تماس می گیرد تا در براندازی نظام جمهوری اسلامی از نظرات وی استفاده کرده و در آینده کشور به عنوان یکی از رهبران مطرح شود، مهندس سحابی اظهار می کند با وجود اختلاف نظر با مسئولان جمهوری اسلامی در برابر دخالت بیگانه مانند یک سرباز از کشورش دفاع می کند.

سلامت اخلاقی و مالی و تدین مهندس سحابی به حدی بود که کلیه مرتبطین با وی و حتی مخالفانش را تحت تاثیر قرار داده بود.

روحیه انقلابی او در سالهای اول انقلاب، حتی دوستان وی را می‌رنجاند. در اسناد نهضت آزادی دو سند وجود دارد که با بقیه اسناد نمی‌خواند و با مواضع عمومی نهضت آزادی سازگار نیست. اولی مربوط است به نقد دولت موقت و اعتراض به طرحهای گام به گام مرحوم بازرگان و روحیه انقلابی نداشتن دولت انتقالی و دومی هم مربوط به حمایت نهضت آزادی از تسخیر لانه جاسوسی است. چند سال قبل در سفر به افغانستان از ابراهیم یزدی علت انتشار این دو بیانیه را پرسیدم. توضیح داد که در آن مقطع، عزت‌الله سحابی و همفکرانش بر دفتر سیاسی نهضت آزادی غلبه داشتند و مواضع خودشان را منتشر می‌کردند که مورد تایید بازرگان و من نبود. معلوم شد که آن دو نقطه مثبت برجسته در کارنامه نهضت آزادی مربوط به سحابی است."

گوشه ای از زندگینامه سحابی
گفتنی است عزت الله سحابی فرزند شادروان دکتر یدالله سحابی، متولد ???? در تهران است.

او مبارزات خود را در سالهای دهه ?? و در دوره? دانشجویی و ملی شدن صنعت نفت آغاز کرد و با به وقوع پیوستن کودتای ?? مرداد ???? به نهضت مقاومت ملی پیوست.

 سحابی در سال ???? و با شروع به کار نهضت آزادی ایران به این گروه پیوست و در سال ???? همراه دیگر اعضا و رهبران نهضت محاکمه شد و به شش سال زندان محکوم شد. او بار دیگر به خاطر مبارزات خود در سال ???? به زندان افتاد و تا نزدیکی روزهای انقلاب در زندان ماند.

بعد از پیروزی انقلاب، مدتی به علت مرخصی مهندس بازرگان از دبیرکلی نهضت آزادی، برای انجام وظایف نخست وزیری، سرپرستی نهضت آزادی را بر عهده داشت تا زمانی که به عنوان رئیس سازمان برنامه بودجه در دولت مشغول به کار شد. او بعد از استعفای دولت موقت، با سران نهضت آزادی دچار اختلاف شد و با ?? تن دیگر از جمله محمد بسته نگار، شهید محمدعلی رجایی و محمدمهدی جعفری از نهضت آزادی جدا شدند.

 سحابی به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس اول شورای ملی (اسلامی) انتخاب شد و در سالهای بعد در پروژه‌های ملی با دولت‌های وقت همکاری داشت.

وی در دهه 70 مجله ایران فردا را منتشر می‌کرد که این نشریه در سال ???? توقیف شد


اظهارات بی اساس یکی از مقامات اجرایی که نه تنها درصدد اصلاحش برنیامده که بارها در محافل مختلف برآن افزوده، موجب نارضایتی مقامات عالی رتبه نظام و دلسوزان کشور شده است.

 این مقام در هفته های اخیر در برخی محافل اظهار داشته است که رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و روسای قوه مقننه و قضاییه جلساتی را برای هماهنگی جهت عزل وی برگزار کرده اند.

مقام مذکور در برخی از اظهارات خود نام یکی از بزرگان را نیز به این جمع سه نفره اضافه کرده است.

این درحالی است که با پیگیری های به عمل آمده مشخص شده است هیچ جلسه ای در ماه های اخیر بین سه مقام یا چهار مقام مذکور برگزار نشده است.

آیت الله آملی لاریجانی رئیس قوه قضاییه که از انتشار این شایعات مکدر شده بود، در جلسه ای خطاب به آیت‌الله یزدی اظهار کرده است: شما که سابقه ریاست بر قوه قضاییه را دارید، به خوبی می دانید اگر قرار باشد، رئیس قوه برای جلسه حرکت کند، قبل از همه سپاه حفاظت در جریان قرار می‌گیرد. در این شرایط آیا ممکن است سه شخصیت با این تعداد محافظ و تدابیر امنیتی در یک محل با هم جلسه بگذارند و کسی متوجه نشود؟

گفته می‌شود مقامات عالی رتبه نظام پس از اطلاع از این گونه فرافکنی‌ها به ویژه درباره شخصیت چهارم که با اهداف خاصی صورت گرفته است، از این گونه عملکرد برخی مسئولان ابراز نارضایتی کرده اند


یکی از ویژگیهای مرحوم عزت الله سحابی که از سوی منتقدان او نیز تایید شده، انصاف اوست. وی در سال 88 کتاب «نیم قرن خاطره و تجربه» را منتشر کند، اما جالب اینجاست که وی به رغم نارضایتی از برخی افراد، در نقل خاطرات مربوط به آنها این موضع خود را دخیل نکرده است. درست برخلاف برخی سخنرانان و سیاسیون عصر کنونی که بعد از مشکل پیدا کردن با برخی همراهان قدیمی خود، تلاش می کنند خدمات آنها را هم زیر سوال برند و اثبات کنند که آنها از زمان کودکی دچار مشکل بوده اند!

حجت الاسلام رسول جعفریان، از برجستگان تاریخ معاصر و کتاب شناسی، سال گذشته طی سه یادداشت به نقل چند محور مهم خاطرات عزت الله سحابی پرداخت.

جالب آن که ایشان بعد از نقل خاطره ای از سحابی درباره آیت الله خامنه‌ای، از طریق دکتر لاریجانی نظر رهبر انقلاب را درباره این خاطره می پرسد که با تایید و تکمیل خاطره از سوی آیت الله خامنه ای مواجه می‌شود.



به بهانه درگذشت عزت الله سحابی، مرور این خاطرات مغتنم است:

فرصتی شد تا صفحاتی از کتاب نیم قرن خاطره و تجربه از آقای عزت الله سحابی (جلد اول، چاپ سال 1388) را بخوانم. به نظرم آرام و دقیق نوشته شده و کمتر طعنه ای نسبت به این و آن در این کتاب وجود دارد. این مسأله عجالتا مربوط به سی صفحه ای است که بنده خواندم.

عزت الله فرزند یدالله سحابی است و پدرش از قدمای از ملی مذهبی‌هاست که یار غار مرحوم مهندس بازرگان بود. نویسنده کتاب خلقت انسان که در کنار آثار مرحوم بازرگان، جایگاه ویژه ای در تفسیر علمی دین داشت. اما عزت الله جوان تر و فعال تر در عرصه مبارزه در فاصله سالهای پس از 40 تا انقلاب اسلامی. در عین حال که در جمع نهضت آزادی بود اما رادیکالتر بود و چنان که در همین کتاب شرح داده، برخی ازدیدگاه هایش متفاوت با مرحوم بازرگان بود.

برای نویسنده این سطور که به مباحث فکری این دوره بیش از مسائل سیاسی آن توجه دارم، این خاطرات حاوی نکات تازه ای بود. گرچه باید گفت تقریبا بدون استثناء خاطراتی که سالها پس از زمان رخدادها نوشته می شود، بازسازی شده ذهنی است و قالب های متفاوتی از آنچه آن روزگار رخ داده به خود می گیرد. با این حال، اشاره به برخی از رویدادها جالب و قابل استفاده است.

چندین مورد از این خاطرات هست که شنیدنی و برخی از آنها دست کم برای بنده تازگی داشت. مطالعه بنده از زمانی است که زندانیان نهضت آزادی از برازجان به تهران باز می گردند و این در خرداد 1345 است. این ماجرا تا تشکیل سازمان مجاهدین خلق و رویدادهای سیاسی تا سال 1350 ادامه می یابد.

آقای سحابی جلسات تفسیری مرحوم طالقانی را در زندان یاد کرده و مباحثات گرمی که پیرامون آن مطرح بود. تفسیرهای دکتر سامی از تطبیق مسائل بهداشتی و درمانی بر اساس آیات قرآن و احادیث و سخنی از دکتر پیمان که معتقد بود نباید کوشش کرد معارف اسلامی را با علوم تطبیق داد، چرا که علوم متغیریند و با تغییر آنها معارف نیز تغییر خواهد کرد (ص 291)

بحث درباره کتاب خلقت انسان به خصوص پس از آن که مرحوم شهید سعیدی به زندان آمد، از نکات دیگر این کتاب استا. ایشان با یدالله سحابی در باره کتاب خلقت انسان که به تازگی منتشر شده بود بحث می کرد. وی به موضوع تکامل اعتقاد نداشت. (ص 292)

مرحوم آیت الله سعیدی در باره مسائل فقهی با عزت الله سحابی بحث می کرده و می گفته است: مسائل و احکام فقهی بر اساس منابع و مدارک است و نمی توان آنها را به این سادگی رد کرد. نکته ای که توجه آقای سحابی را جلب کرده این سخن مرحوم سعیدی بوده است که نهج البلاغه جزو منابع احکام نیست. این در حالی است که ما می گفتیم که بعد از قرآن، نهج البلاغه مهمترین منبع است (293). این امر دقت مرحوم سعیدی را نشان می دهد.

اشاره به ضعف های نهضت آزادی، از سوی آقای سحابی جالب توجه است. اولین ضعف آن مسائل آموزشی و تعلیماتی بود. نهضت فاقد کتاب و جزوه تعلیماتی بود. ضعف دیگر آن تشکیلاتی بود. نهضت یک تشکیلات خانوادگی بود و به هیچ وجه جنبه روابط حزبی در آن وجود نداشت. (ص 297)

داستان آمدن کتاب ولایت فقیه امام خمینی به ایران، مورد توجه سحابی قرار گرفته است. وی از جلسه ای یاد می کند که اعضای نهضت در باره آن بحث می کردند. رحیم عطایی آن را نپذیرفت و قبول نداشت. مرحوم احمد علی بابایی که به قول سحابی از مردان مبارز و شجاع و پرشور بود در آن جلسات به دلیل موضعگیری صریح آقای خمینی در مقابل نظام سلطنت خیلی از آن دفاع کرد و گفت: این حرکت خوبی است و تکلیف حرکت های سیاسی را روشن می کند. بنده نظرم با ایشان متفاوت بود. من معتقد بودم روحانیت شیعه در حال حاضر که صاحب قدرت نیستند همدیگر را قبول ندارند زمانی که صاحب قدرت شوند و حکومت پیدا کنند در هر شهر و یا هر محله یک فقیه است که فقط خودش را قبول دارد. سحابی می گوید از آن زمان تا سالهای 54 – 55 دیگر بحث ولایت فقیه نبود (ص 300).

سحابی از سفری یاد می کند که در سال 1349 به همراه خانواده به مشهد رفته است. در این سفر آقای معین فر بوده است. تصمیم گرفتند دیداری از آیت الله میلانی داشته باشند. با طاهر احمدزاده مشورت کرده‌اند. او از ایشان خواسته است تا با آیت الله خامنه ای مشورت کنند. سحابی می گوید آقای خامنه ای آن زمان مدرس حوزه علمیه مشهد نبود ولی کلاس تفسیر قرآن داشت. ما موضوع را با ایشان در میان گذاشتیم. ایشان رفتن ما را تأیید نکردند. سحابی می افزاید: آقای میلانی آن زمان مورد اعتراض مبارزین قرار داشت (ص 303).

آقای سحابی از مرحوم لاجوردی به مناسبت توزیع جزوه های ولایت فقیه یاد کرده و این که به این خاطر دستگیر شد. او می نویسد: در سال 50 ـ 51 که ما در زندان قصر با زندانیان دیگر برخورد کردیم. لاجوردی به عنوان قهرمان مقاومت زیر شکنجه معروف شده بود. به طوری که یک چشم او هم در اثر ضربات، بینایی خود را از دست داده بود (ص 304).

جناب سحابی باز از کتاب ولایت فقیه یاد می کند و می گوید مرحوم طالقانی هم در آن جلسه که در باره این کتاب بحث شد حضور داشت و در باره آن مردد بود. ایشان حاشیه ای بر کتاب تنبیه الامه نائینی زده بود معتقد بود که این کتاب با آن که شصت سال جلوتر به طبع رسیده از جهاتی منطقی تر است. سحابی می گوید: جزوه ولایت فقیه آقای خمینی از جهاتی رادیکال تر از آن بود ولی به لحاظ برنامه به هرج و مرج می کشید (ص 305، و نگاه کنید: 308).

آقای سحابی جایی در باره اندیشه های مجاهدین خلق به خصوص محمد حنیف نژاد صحبت کرده و می گوید: دکتر شیبانی با محتوای آن جزوات موافق نبود و در سال 1348 به من گفت که فکر می کنم اینها نظراتشان همان نظرات مارکسیسم لنینیسم چینی است. (ص 308)

وی از نگرانی های محمد حنیف نژاد به خاطر ضعف مسائل اعتقادی در بچه های سازمان در سال 50 و پیش از دستگیری او یاد می کند(ص 311) و می‌نویسد: محمد آقا آن زمان متوجه شده بود که ماشینی را ساخته و به راه انداخته است که به طور مرتب هم کار می کند ولی به سمت چپ منحرف می شود (ص 323)

وی خاطراتی از سال 50 – 51 در باره حمایت آقای هاشمی رفسنجانی و مرحوم ربانی شیرازی از مجاهدین نقل کرده و می گوید مرحوم ربانی شیرازی یکبار از من خواست در میان زندانی های مارکسیست جستجو کنم و  کسانی را که احتیاج مالی دارند به ایشا معرفی کنم. ایشان در چند مورد، نیاز مالی افرادی را که من معرفی کرده بودم تأمین کرد (ص 318).

در باره اعدام نشدن مسعود رجوی می گوید دلیل عدم اعدام مسعود رجوی هم ظاهرا فعالیت هایی بود که کاظم رجوی برادر وی که در اروپا به وکالت و کارهای حقوقی اشتغال داشت انجام داده بود. آقای سحابی سپس در پاورقی می نویسد: البته من پس از آزادی از زندان در سال 57 از دوستان قدیمی شنیدم که آقای میرفندرسکی که در آن زمان سفیر ایران در شوروی بوده است در خاطرات خود آورده است که پس از ختم محاکمه مسعود رجوی، از طرف رئیس دولت شوروی (لئونید برژنف) مرا احضار کردند و صریحا به وسیله من به شاه پیام فوری فرستاد که مسعود رجوی نباید اعدام شود و من به تهران آمدم و این پیام را به اعلیحضرت رسانیدم و به دنبال همین پیام بود که مسعود رجوی مشمول عفو شاه قرار گرفت (ص 320).

سحابی در باره آشنایی میان محمد حنیف نژاد و آیت الله خامنه ای می نویسد: بعد از سفری که من به همراه مرحوم حنیف نژاد در سال 49 به مشهد داشتیم، در آنجا مرحوم حنیف نژاد با آقای خامنه ای آشنا شد. پس از آن آقای خامنه ای به تهران آمد و با محمد آقا و سعید محسن و دیگران جلسات هفتگی داشتند. پس از چندی یک روز صبح زود آقای خامنه ای به منزل ما آمد و با من در باره مجاهدین به گفتگو پرداخت. ایشان در مورد نظرات فلسفی مجاهدین گفت: من احساس می کنم که این ها همان حرف های ساده فلسفی مارکسیست ها را تکرار می کنند و به نظر می رسد با طرح این مسائل در صدد اثبات دیالکتیک هستند و نظرات فلسفی آنها را نپخته است. ولی ایشان از لحاظ سازمانی آنها را تأیید می کرد و متمایل به آنها بود. مرحوم دکتر بهشتی هم همین طور بود و به سازمان تمایل داشت و یک بار هم از طریق من به آنها کمک مالی کرد. آقای هاشمی رفسنجانی هم چنین نظراتی داشت. من اطلاع دارم که آقای رفسنجانی در سال 54 تا شب آخری که بیانیه اعلام مواضع مارکسیست ها منتشر شد با بهرام آرام ارتباط داشت و سعی می کرد که آنها را از این عمل منصرف کند و می گفت حالا این را منتشر نکنید و مقداری تأمل کنید. (ص 325).

****
جلسه با علامه طباطبایی و شهید مطهری

نقد کتاب ماتریالیسم دیالکتیک در اوائل دهه سی توسط آقای مطهری در محفلی در تهران، از دیگر خبرهای جالب این کتاب است: محفل دیگری که از سال 1331 به آن راه پیدا کردیم مجلسی بود از افرادی که مجموعا به اصحاب جمعه معروف شدند و عبارت بودند از مرحومان: مرتضی مطهری، سید صدرالدین جزائری، سبط الشیخ، حاج آقا باقر برادر حاج آقا حسن قمی، حسین مزینی معاون وزارت کشاورزی وقت، علامه طباطبائی (به طور نامرتب) مهندس شکیب نیا، مهندس معین فر و اینجانب. در این محفل مرحوم مطهری گوینده اصلی بود و کتاب ماتریالیسم دیالکتیک ارانی را می خواند و سطر به سطر و نکته به نکته از نظر فلسفه اسلامی به خصوص فلسفه ملاصدرا پاسخ و توضیح می داد. (ص 129).

*****
تایید خاطره مهندس سحابی توسط آیت‌الله خامنه‌ای

مدتی قبل مرور کوتاهی بر خاطرات خواندنی آقای عزت الله سحابی با نام «نیم قرن خاطره و تجربه» داشتم. دوستانی که آن یادداشت را مطالعه کردند شاهد بودند که نکات جالبی در آن مطرح شده بود. نکته مربوط به آیت الله خامنه ای و ملاقات ایشان با محمد حنیف نژاد  را از طریق آقای لاریجانی در سفر قم از ایشان استفسار کردم.

ایشان محتوای آن را تأیید کرده و گفته بودند که آن ملاقات صورت گرفته بود، و این که بعد از آن که مجاهدین کتاب «شناخت» را برای مطالعه به ایشان داده بودند، به افکار آنان شک کرده، به سراغ آقای سحابی آمده و مسأله را با ایشان در میان گذاشته بود. آقای سحابی گفته بود که ما هم از این مسأله مطلعیم و داریم روی آنها کار می کنیم. (نقل به مضمون از آقای لاریجانی).

در مطالعه بخش دیگری از خاطرات نکته جالب دیگری دیدم. زمانی که نهضت روحانیت در سال 1341 در قم آغاز شد، نهضت آزادی تصمیم می گیرد تا با مراجع اربعه قم ملاقاتی داشته باشد. قبل از آن، نهضتی ها در جلسه‌ای که دارند مسأله قم را مطرح کرده و مرحوم بازرگان می گوید باید از حضور روحانیت استقبال کرده و آن را امر مبارکی تلقی کنیم. او تأکید می کند باید به آنها نزدیک شویم، با آنان تماس بگیریم و بگوییم که خواسته های آنها ارتجاعی است و از ایشان بخواهیم به مسائل اساسی تر توجه کنند.

دنباله بحث را از زبان آقای سحابی بخوانیم:

ملاقات با سه مرجع (آیات گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی) به راحتی انجام شد. ولی ملاقات با آقای خمینی با دشواری روبرو شد و ایشان ابتدا وقت ملاقات ندادند. سرانجام خود ایشان به وسیله مرحوم علامه طباطبایی پیغام دادند که در منزل علامه طباطبائی قرار ملاقات گذاشته شود. مرحوم علامه طباطبایی هم از مهندس بازرگان و آقای طالقانی و دکتر سحابی دعوت کردند و آقای خمینی هم آمدند و پیرامون مسائل به گفتگو نشستند. البته من از جزئیات آن ملاقات مطلع نیستم ولی بعدا از پدرم شنیدم که میان آیت الله خمینی و آقای بازرگان مقداری برخورد پیش آمد. ظاهرا آقای خمینی به آقای بازرگان گفته بودند که به من نقشه ندهید من خودم بلد هستم. به جز آن، اختلاف دیگر بر سر آن بوده که آقای بازرگان بر روی مقابله با استبداد تکیه داشتند ولی آقای خمینی بیشتر روی اعمال غیر اسلامی و خلاف شرع حکومت و لزوم مبارزه با آن تکیه می کردند (نیم قرن خاطره، ص 251 - 252).

****

طبیعی است مطالبی که هر خاطره گویی نقل می کند، ممکن کسانی که به نوعی درگیر آن هستند آن را تأیید یا رد یا اصلاح کنند


بنیاد مستضعفان تصمیم گرفت در راستای گسترش خدمت رسانی به مدیران خود پاداشی 3300میلیون(!) ریالی را به عبدالناصر همتی مدیرعامل و 4 نفر دیگر از اعضای هیات مدیره بانک سینا پرداخت نماید.

در مجمع عمومی مورخ 31 اردیبهشت ماه بانک سینا که در هتل اوین برگزار گردید مقرر شد مبلغ 3300 میلیون ریال به منظور قدردانی از خدمات اعضای هیات مدیره بانک خصوصی! متعلق به بنیاد مستضعفان به ایشان پرداخت گردد.

پرداخت این مبلغ کلان در حالی است که بانک سینا از جمله بانکهایی است که به دلیل عدم رعایت ضرب الاجل بانک مرکزی در خصوص افزایش سرمایه به 400 میلیارد تومان در سال 1389 در آستانه سقوط و تنزل رتبه به موسسه مالی قرار دارد.

در بانک سینا که بیش از 80 درصد سهام آن متعلق به بنیاد مستضعفان است محمد مخبر رییس هیات مدیره، عبدالناصر همتی نماینده بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی نایب رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل و ایرج پورحسین اکبریه، سید محمد بدرطالع وحمید رضا فرتوک زاده عضو هیئت مدیره می باشند.

بنیاد مستضفان به 5 مدیرش 330 میلیون تومان پاداش داد

بنیاد مستضفان به 5 مدیرش 330 میلیون تومان پاداش داد

بنیاد مستضفان به 5 مدیرش 330 میلیون تومان پاداش داد


سایت فیفا در گزارشی ویژه به درگذشت ناصر حجازی و مراسم خاکسپاری او پرداخته است.

در ابتدای این گزارش آمده است: هفته اخیر، هفته‌ای بود که در آن مردی که با واکنش‌های ماورای صوت خود ایران را به دو قهرمانی جام ملت‌های آسیا در روزهای اوج آن تیم در دهه 1970 رسانده بود، مردی که منچستریونایتد برای به خدمت گرفتن او تمایل داشت، مردی که دومین دروازه‌بان برتر آسیا در قرن بیستم شناخته شد و مهم‌تر از همه مردی که در طول 61 سال زندگی‌اش متواضع، صادق و فروتن ماند، از میان دوستدارانش رفت.

شمع‌های زندگی ناصر حجازی دوشنبه این هفته پس از 18 ماه مبارزه با سرطان ریه خاموش شد. با این حال خاطره او تا ابد روشن خواهد ماند.

در ادامه این گزارش آمده است: زنان ایرانی اجازه یافتند برای اولین بار در یک میدان رسمی در ورزشگاه آزادی حضور پیدا کنند که سه هزار نفر از آن‌ها از جمله «آتوسا» دختر حجازی، «کاپیتان تیم ملی بانوان ایران» و هم تیمی‌های او در کنار اعضای خانواده‌ اسطوره، دوستان و سایر هم بازی‌های سابق او در تشییع پیکر حجازی حاضر بودند. تابوت حجازی در ورزشگاه آزادی جایی که او بسیاری از واکنش‌های استثنایی خود را برای تیم ایران و استقلال پیش از آن که به عنوان یک اسطوره شناخته شود، انجام داد، تشییع شد و پس از آن در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.


در میان 20 هزار نفری که این شانس را داشتند که در این مراسم حضور داشته باشند، علی دایی بود که با 109 گل زده ملی بهترین گل زن تمام تاریخ است و دایی کسی است که در جوانی به وسیله حجازی کشف شد.

دایی در این مراسم گفت: "اینجا نیامده‌ام که با اسطوره‌مان خداحافظی کنم. حجازی همیشه در قلب‌ها و ذهن‌های ما زنده خواهد ماند. من درس‌های ارزشمندی برای زندگی از حجازی آموختم که در ادامه زندگی‌ام از آن‌ها استفاده خواهم کرد."

سایت فیفا ادامه می‌دهد: حجازی که در 19 دسامبر 1949 ، کمتر از شش ماه بیش از نخستین بازی بین‌المللی تیم ملی ایران به دنیا آمده بود، خیلی زود برنامه‌اش برای تبدیل شدن به یک ورزشکار حرفه‌ای را ترسیم کرد. کنجکاوی او باعث شد که به بسکتبال‌ وارد شود و در تیم ملی جوانان کشورش هم خیلی زود وارد شد. با این حال مصدومیتی که برای دروازه‌بان تیم مدرسه او رخ داد، استعداد حجازی را در درون دروازه‌ نشان داد. مربی آن تیم حجازی را که بسیار آماده بود و قدی مناسب برای دروازه‌بانی داشت را برای تیمش انتخاب کرد. در آنجا بود که حجازی عاشق فوتبال شد و بسکتبال‌ به جای یک شغل برای او یک تفریح شد.

حجازی پس از این و قبل از پیوستن به تاج برای تیم نادر به میدان رفت، در سال 1969 تاج رایکوف را که قبل از آن هدایت ایران را نیز در دست داشت به خدمت گرفت. آن مربی یوگسلاو خیلی زود حجازی را به تیم ملی دعوت کرد و به او فرصت داد که نخستین بازی بین‌المللی‌اش را در 19 سالگی در مقابل پاکستان انجام دهد. در بازگشت به تاج، رایکوف و حجازی به تیمشان کمک کردند تا قهرمان آسیا در سال 19970 شود.

اما این اوج موفقیت‌های حجازی در زمان بازیگری نبود و حتی آرزوهای ناصر به نیمه‌های راه نیز نرسیده بود. حجازی به ایران کمک کرد تا در جام ملت‌های 1972 و 1976 عملکردی به یاد ماندنی به ویژه‌ در شکست دو بر یک کره جنوبی در فینال داشته باشد، حجازی همچنین برای تیم ملی کشورش در بازی‌های المپیک 1972 و 1976 و جام جهانی 1978 آرژانتین دروازه‌بانی کرد، جایی که او چند خاطره به یاد ماندنی از خود به جا گذاشت. یکبار در واکنشی با یک دست ضربه جو جوردن، بازیکن اسکاتلند را دفع کرد و در بازی مقابل پرو یک واکنش استثنایی در برابر شوت تئوفیل کوبیلاس داشت، اگر چه تیمش چهار بر یک آن بازی را واگذار کرد.

همان واکنش‌ها باعث شد که منچستریونایتد او را به طور آزمایشی به اولدترافورد بیاورد و در شرایطی که شیاطین سرخ در آستانه عقد قرارداد با حجازی بودند، مشکلات سیاسی در آن زمان مانع از این شد که حجازی به منچستر برود.

سایت فیفا در ادامه گزارش خود درباره ناصر حجازی آورده است: حجازی شصت و دومین و آخرین بازی ملی خود را برای ایران در بازی مقابل کویت در نیمه نهایی جام ملت‌های آسیا 1980 انجام داد. شش سال پس از آن، حجازی سه سال در تیم «شهباز» بود. حجازی پس از آن یک سال در محمدان بنگلادش بازی کرد که 31 بار برای این تیم به میدان رفت و در دومین سال حضورش در بنگلادش مربی این تیم شد. در بازگشت به ایران میان سال‌های 1988 تا 2007 او سرمربی 9 تیم ایرانی بود.

و دست آخر این آخرین حضور او در فوتبال بود و ورزش تا آخرین لحظه‌ها در کنار او ماند. در واقع هنگامی که او روز جمعه به کما رفت، در حال تماشای بازی استقلال و پاس همدان از تلویزیون بود


 

حضور پرشور مردم در مراسم ترحیم ناصرحجازیحضور پرشور مردم در مراسم ترحیم ناصرحجازیحضور پرشور مردم در مراسم ترحیم ناصرحجازیحضور پرشور مردم در مراسم ترحیم ناصرحجازیحضور پرشور مردم در مراسم ترحیم ناصرحجازیحضور پرشور مردم در مراسم ترحیم ناصرحجازیحضور پرشور مردم در مراسم ترحیم ناصرحجازی

مراسم ترحیم و یادبود دروازه‌بان پیشین تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه استقلال در شرایطی صبح امروز جمعه آغاز شده است که ازدحام هزاران نفر از دوستداران و هواداران او کار برگزاری مراسم را با مشکل مواجه کرده است.

مراسم ترحیم مرحوم ناصر حجازی از ساعت 10 صبح امروز جمعه در شرایطی آغاز شد که بیش از 5 هزار نفر از علاقمندان و دوستداران وی در خیابان های اطراف مسجد جامع شهرک قدس تجمع کرده اند.

در حالی که ساعاتی به آغاز مراسم ترحیم ناصر حجازی باقی مانده بود، جمعیت زیادی در خیابان های منتهی به میدان شهرک قدس حضور داشتند و با وجود تلاشی که ماموران نیروی انتظامی کردند بازهم شاهد بی نظمی های ترافیکی در این خیابان ها بودیم.

بسیاری از پیشکسوتان و اهالی فوتبال نیز در میان اقشار مختلف مردم راهی مسجد جامع شهرک قدس شده اند و با ورود به مسجد به خانواده مرحوم ناصر حجازی تسلیت می گویند. برخی از باشگاه ها، مسئولان ورزشی و بازیکنان فوتبال نیز با ارسال تاج گل هایی به خانواده حجازی تسلیت گفته اند.

جواد نکونام بازیکن تیم فوتبال اوساسونا که در اسپانیا حضور دارد از جمله افرادی است که با ارسال تاج گل همدردی خود با خانواده حجازی را اعلام کرده است. باشگاه فولاد خوزستان، گسترش فولاد تبریز، علی فتح الله زاده سرپرست باشگاه استقلال و ... از جمله ارسال کنندگان تاج گل هستند.

ازدحام جمعیت مقابل در ورود مسجد به گونه ایست که رفت و آمد برای حاضرین سخت و دشوار است و برگزاری این مراسم را با مشکل مواجه کرده است. با این حال هنوز بر تعداد شرکت کنندگان در مراسم ترحیم مرحوم ناصر حجازی افزوده می شود.