سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

مجله فوکوس در دو سال گذشته درباره مرد معروف پرتغالی، کارلوس کی روش آنقدر سروصدا به پا کرد که خیلی ها بر این باور شدند که این مربی بزرگ اروپایی در تجارت نیز مهارت دارد. البته نکته قابل توجه درباره کی روش این است که او علاقه وافری به موزامبیک، محل تولد خود دارد و تمام تلاشش بر این است که سرمایه گذاری را در زادگاهش انجام دهد. 

این گزارش مجله فوکوس درباره جزیره وامیزی و هتلی است که کی روش در این جزیره تاسیس کرده. جزیره «وامیزی» با طول حدود 12 کیلومتر و عرض یک کیلومتر برای توریست های یک جزیره رویایی است. 
از مشخصه های این جزیره زیبا و لوکس می توان به ساحلی با شن های سفید و دریایی با آب های کم عمق و شفاف اشاره کرد. طبیعت بکر و دست نخورده این جزیره نیز بسیار قابل توجه است. این جزیره زیستگاه بیش از 120 نوع پرنده است که لانه های لاک پشت آنها یکی ازدیدنی های آن هستند.مجله معتبر فوکوس در سپتامبر سال 2009 زمانی که «کی روش» مربی تیم ملی پرتغال بود، گزارشی از جزیره اختصاصی او کار کرده بود. باید اشاره کرد که این جایزه یکی از 50 جزیره مجمع الجزایر کوئیریبیاس در سواحل اقیانوس هند بین موزامبیک و ماداگاسکار است. 

به نوشته مجله فوکوس این جزیره سال 2006 در پی سرمایه گذاری کی روش در بخش گردشگری، توریستی، شکار و ماهیگیری در زادگاهش از سوی او خریداری شد. فوکوس می نویسد: سواحل زیبا، جنگل های متراکم، دریاچه ها و تالاب ها، رودخانه آب شور، گونه های جانوری منحصر به فرد و البته وجود نهنگ در سواحل این جزیره، باعث شده به مکانی برای گردشگران تبدیل شود. 

در این جزیره با سرمایه گذاری کی روش هتل های مجهزی احداث شده و در هر سال گردشگران زیادی به آنجا می روند و از آن به عنوان بهشت گردشگران یاد می کنند. در این گزارش به اینکه آیا کی روش صاحب کامل این جزیره است یا شرکایی هم دارد، اشاره نشده است.
جزیره کارلوس در مجموع، دو هزارو 40 کیلومتر مساحت دارد که به دلیل چشم اندازهای زیبای طبیعتش، اکنون در راه جذب گردشگر می کوشد. علاوه بر سواحل بسیار زیبا، رودخانه ها، مرداب، کوه، جنگل های زیبا، گونه های جانوری و گیاهی فراوان، دهانه های آتشفشانی، آبشار و آثار تاریخی را نیز می توان در این جزیره رویایی دید و لذت برد. 
این جزیره ابتدا به وسیله دریانوردان مالایی در قرن دهم میلادی کشف شد، پس از آن در قرن شانزدهم میلادی ابتدا مستعمره پرتغال و سپس هلند (قرن 17) شد. در سال 1715 جزیره به کنترل فرانسوی ها درآمد و در جنگ های ناپلئونی در سال 1810 جزیره توسط نیروهای انگلیسی اشغال شد. سال 1968 این کشور استقلال خود را از انگلستان به دست آورد. جزیره او در سواحل شهر نامپولا قرار دارد. نامپولا 315 هزار نفر جمعیت دارد. جزیره آقای مربی دارای آب و هوای بالای استوایی و مرطوب است و یکی از مجموع جزایری است که مابین موزامبیک و ماداگاسکار واقع شده.
هتل، الماس جزیره
یک پشه بند بزرگ، چند بالش سنتی و یک تخت خیلی ساده همه آن چیزی است که در اتاق هتل موجود است. البته در پشت این سادگی و تنها با یک تماس تلفنی شما می توانید از خدمات توریستی هتل استفاده کنید. به طور مثال اتاق ماساژ یکی از همان امکانات هتل توریستی کارلوس کی روش است. این هتل به سبک زندگی آفریاقیی تزئیین شده و آنها که در این مکان اسکان پیا می کنند، می توانند علاوه بر گشت و گذار در جزیره قایق سواری کنند.


راه رسیدن به جزیره آقای مربی
برای رفتن به جزیره رویایی وامیزی باید از هر نقطه ای که هستید خودتان را به شمال کشور موزامبیک برسانید. مبدا سر شما اما می تواند شهر دارالسلام بزرگ ترین شهر کشور تانزانیا باشد و یا شهر «پمبا» در شمال کشور موزامبیک. از هر دوی این شهرها بهتر است راه باند اختصاصی پروازهای «وامیزی جت» را در پیش بگیرید. فقط یادتان باشد که منتظر پرواز با هواپیمای جت نباشید، چون قرار است که هواپیمای Cessna Caravan با گنجایش تنها 12 مسافر شما را به مقصد برساند.

این پروازها به صورت روزانه و منظم از آخرین روزهای ماه مارس هر سال تا آخرین روزهای ماه اکتبر هر سال انجام می شود و مسافران را به ویلاهای اختصاصی شان در جزیره می رساند. این پرواز از مبدا دارالسلام تا جزیره وامیزی حدود 2 ساعت و 15 دقیقه طول می کشد و از مبدا شهر پمبا تنها یک ساعت باید تا رسیدن به جزیره پرواز کنید. در این پرواز جالب و متفاوت شما می توانید از بالای آسمان صاف این جزیره حرکت دسته جمعی دلفین ها را به راحتی ببینید و لذت ببرید.

این پروازهای 12 نفره معمولا از دو هفته قبل به صورت اختصاصی و خانوادگی چارتر و پیش فروش می شوند. برای این کار هم باید به وب سایت اختصاصی این جزیره به نشانی www.vamizi.com رفته و از قسمت رزرو برای پیش سفارش پروازتان اقدام کنید. شما برای استفاده از این پروازهای جالب باید علاوه بر هزینه خروج از فرودگاه شهر مبدا و ورود به جزیره و هزینه لازم برای کسب ویزا، هزینه مربوط به این پرواز را هم بپردازید.
صدای نهنگ ها
آنچه می تواند آرامش بعدازظهر شما را در کنار جزیره به هم بزند سر و صدای نهنگ ها است. البته پس از خوگرفتن، این صدا خیلی هم دلنشین است. این نهنگ ها هرچند وحشی هستند اما سابقه داشته که با افراد جزیره ارتباط برقرار کرده اند! شکار آنها تحت هر شرایطی ممنوع است و آزار آنها پیگرد قانونی د ارد. از این نمونه دلفین ها به تعداد کم در جزیره یافت می شود. حیوانات و پرندگان نادر نیز در این جزیره ازجمله «کاسکو کاکادوارا» یافت می شود. البته میمون سامانگو و نمونه مرغ های ماهی خوار نیز در این جزیره یافت می شوند.
شب های رویایی جزیره
باید آنجا بود تا نسیم خنکی را که از دریا به سمت ساحل می آید را لمس کرد. کورسوی چراغ ها که در کنار هم آلاچیق خودنمایی می  کند این حس را بیشتر می کند. واقعا رویایی است. رستوران اما مهیج ترین جای جزیره است. جایی که باید خیلی گرسنه باشید تا اهمیت آن را درک کنید. سرو کردن انواع غذاهای دریایی با سس های مخصوص آفریقایی یک شام به یادماندنی را برای شما رقم می زند. نوشیدنی ها معمولی است. همان نوشابه های گازدار، آب و مایعی سنتی که از میوه های جزیره گرفته می شود.
جزیره وامیزی با 12 کیلومتر طول و نزدیک به یک کیلومتر عرض در کنار آب های صاف و آرام اقیانوس، اختلاف رنگی بین ماسه های سفید ساحلی با آبی کمرنگ آب های اقیانوس پدید می آورد که آن را به بهشتی زمینی برای تفریح کودکان و بزرگسالان تبدیل کرده است؛ جزیره ای که سواحل مرجانی آن محل تخم گذاری لاک پشت های سبزرنگ است و جنگل های حرای کمیاب آن محل زندگی میمون ها و پرندگان رنگارنگ است.
ماهیگیران حرفه ای وامیزی آماده پذیرایی از مهمانان این جزیره هستند تا با آشنایی با دریای اطراف، آن مسافران را به صید انواع ماهی های این جزیره ببرند؛ سفری که در آن می توان با صید ماهی هایی چون ماهی تن، شاه ماهی و نیزه ماهی به ساحل بازگردید

به سراغ ستاره‌ها رفتیم و حدس زدیم در سال هزار و چهارصد و اندی چه می شوند و چه می گویند و چه کار می کنند! یک پرونده جالب، بی‌نظیر و البته فانتزی... لطفا کسی ناراحت نشه، چون هیچ چیز اون قدرها جدی نیست!!

محمد‌رضا گلزار 1390 از زبان خودش
مدیون ایرج قادری هستم
«ایرج قادری» تاثیر مهمی در موفقیت من داشتند و همین‌جا از ایشان تشکر می‌کنم. ورود من به سینما از طریق ایشان بوده و جا دارد ‌قدردانی ویژه‌ای از ایشان داشته باشم. یادم هست اولین سکانس و اولین پلانی بود که باید جلوی دوربین می‌رفتم، به همین دلیل خیلی استرس داشتم؛ یک مقدار پلان سختی هم بود. بعد از این‌که فیلمبرداری برداشت اول را انجام دادیم، خیلی استرس داشتم. یادم هست ‌آقای قادری گفتند‌ خوب بود و پلان بعد را فیلمبرداری کنیم و متوجه شدم ‌‌می‌خواهند به من اعتماد به نفس بدهند. همیشه آقای ایرج قادری را استاد خودم می‌دانم و دوست‌شان دارم. برای اکران «شیش‌و‌بش» هم با استاد قادری به سینما رفتیم و فیلم را با هم دیدیم. 
محمد‌رضا گلزار درسال 1417
همچنان پول‌بگیر، همچنان پول‌ساز
چند سالی است که ما هم مثل خارجی‌ها وقتی می‌خواهیم جنسی بخریم به خدمات پس از فروشش فکر می‌کنیم و آن را با موارد مشابه می‌سنجیم، حالا دیگر غیراز نام تولید‌کننده گارانتی هم مهم شده.برندی که گلزار را روانه بازار سینما کرده، خودش کلی سابقه دارد، ایرج قادری خودش هم گلزار را گارانتی کرده. در شرایط مندرج در کارت گارانتی، بندی است مبنی‌بر این‌که گارانتی تعویض وجود ندارد. این یعنی که گلزار قرار نیست عوض شود، نه خودش، نه جایگاهش، او دستگاهی است که سوخت و تولیدش یکی است. پول می‌گیرد و پول می‌سازد، البته با بازدهی باورنکردنی. هیچ آدم عاقلی دوست ندارد ریسک جایگزین برای چنین جنسی را از دست بدهد، البته سینمای ایران چندان عاقل نیست ولی با این همه در 10 سال آینده هم تهیه‌کننده‌ها می‌توانند با او سرمایه‌های‌شان را چند  برابر کنند. پس همچنان ستاره می‌ماند و قدر می‌بیند و بر صدر فروش می‌نشیند.

امین حیایی در سال 1390 از زبان خودش

من پول انــــرژی که می‌گذارم را می‌گیرم

هر نقشی را بازی می‌کنم، حس می‌کنم هر کدام‌شان یک تجربه است البته یک نقش‌هایی هم هست که ‌بیشتر با آن‌ها جور بوده‌ام؛ نقشی که در «اخراجی‌ها» داشتم، نقشم در «مهمان مامان» و حتی «کما». ‌همیشه به اندازه زحمتم، پول خواسته‌ام، هیچ وقت بیشتر پول نخواستم. وقتی می‌توانند به دستمزد بالای بازیگران اعتراض کنند که یک بازیگر برای بازی در یک فیلم خوب دستمزد بالایی گرفته باشد. ‌فیلمی را که بدانم فیلمنامه خوبی دارد، کارگردان خوب دارد، تیم حرفه‌ای پشتش ایستاده، مسلما تخفیف می‌دهم تا فیلمی که اصلا کارگردان را نمی‌شناسم و باید انرژی زیادی بگذارم تا فیلم جمع شود! من پول این انرژی را می‌گیرم. در این فیلم‌ها نه منشی صحنه داریم، نه کسی را داریم که مواظبت باشد. همه این‌ها را باید خودت حواست باشد.

امین حیایی درسال 1400 

تمام می‌شود

او در 27سال آینده از 70 سالگی می‌گذرد اما دوست دارد همچنان نقش پسرهای 18‌ساله‌ای را بازی ‌کند که در فیلم، دنبال ازدواج با دختر پولدار همسایه هستند اما بازی ده‌نمکی با او پایان نمی‌یابد بنابراین در 30سال آینده امین حیایی در اخراجی‌های 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 بازی می‌کند و هنوز به خاطر شیمیایی‌شدن در اخراجی‌های یک در هر سکانس یک‌بار سرفه می‌کند اما هنوز سعی می‌کند جیب حاجی گرینوف را بزند. لباسش همان است که در اخراجی‌های یک بود اما به تناسب هر‌بار یک کمی موهایش جوگندمی‌تر می‌شود. همین. امین حیایی همچنان امین حیایی خواهد بود اما کوچک و کوچک‌تر مثل صابونی که با آن دست می‌شویند. صابون نازک می‌شود، کوچک می‌شود تا روزی که یک‌وقت می‌بینی تمام شد و رفت. احتمالا در سال 1420 روزنامه‌ها می‌نویسند: «امین حیایی سر صحنه اخراجی‌های 10 تمام شد.»

بهرام رادان در سال 1390 از زبان خودش
در هنر سوئیچ کردن جواب می‌دهد
مگر آیه آمده که یک هنرمند تا آخر عمر باید در همان گرایش بماند؟ نه؛ اتفاقا به‌خصوص در مقوله هنر، سوئیچ کردن از یک زمینه به زمینه دیگر، بیشتر جواب می‌دهد چون وقتی اسم هنرمند را روی خودت می‌گذاری، یعنی هم فیلم را می‌شناسی، هم شعر را و هم نقاشی و هم موسیقی و... را. رضا کیانیان، فیلم بازی می‌کند، تئاتر کار می‌کند، نمایشگاه عکس می‌گذارد، مجسمه‌های چوبی می‌سازد و... چه ایرادی دارد؟ عباس کیارستمی فیلم می‌سازد، عکاسی می‌کند، اپرا کارگردانی می‌کند و... اتفاقا این‌ها نشانه تبلور هنر در وجود یک نفر است. 
بهرام رادان درسال 1405
عکس می‌گیرد و عکس می‌گیرد
دست‌هایش را در جیب لباسش می‌گذارد، اخم می‌کند و عکس می‌گیرد، لباس را عوض می‌کند، روی صندلی می‌نشیند سرش را کج می‌گیرد و عکس می‌گیرد، به دوربین پشت می‌کند، سرش را از روی شانه‌اش می‌چرخاند، به دوربین نگاه می‌کند و عکس می‌گیرد، روی کاناپه لم می‌دهد و عکس می‌گیرد، پشت فرمان ماشین می‌نشیند از پنجره به بیرون نگاه می‌کند و عکس می‌گیرد، دستش را زیر چانه‌اش می‌گذارد و عکس می‌گیرد، می‌نشیند و عکس می‌گیرد، می‌ایستد و عکس می‌گیرد، نیم‌خیز می‌شود و عکس می‌گیرد، او در 10سال آینده همچنان عکس می‌گیرد. قبلا دیگران از او عکس می‌گرفته‌اند، بعدا شاید خودش از خودش عکس بگیرد، ‌از قدیم گفته‌اند: ما نمانیم و عکس ما ماند، گردش روزگار برعکس است.

پژمان بازغی در سال 90 از زبان خودش

در سینمای ایران ستاره نداریم

همیشه برای خودم ‌این سوال هست که اصلا ستاره یعنی چه؟ اگر منظورتان استار است که آن، یک تعریف و مشخصه‌ای دارد که در سینمای ما فعلا وجود ندارد. این‌که‌ مشخصا بخواهیم بگوییم ستاره، به‌نظر من در سینمای ایران نداریم. به‌نظرم واژه ستاره ‌مختص سینمای تجاری است‌، البته‌ آنجا هم ستاره‌ها تقسیم‌بندی می‌شوند؛ به ستاره و ابرستاره. مثلا دیوید بکام‌، برد پیت و آنجلینا جولی ابرستاره هستند، ولی مثلا کیانو ریوز ستاره است. در واقع مختصات حرفه‌‌ای آن‌ها، حاشیه‌های زندگی، نقش‌هایی که ایفا می‌کنند، فیلم‌ها و کارگردان‌هایی که با آن‌ها همکاری می‌کنند، همگی در شهرت و ستاره شدن‌شان تاثیر دارد. مثلا هنرپیشه‌ای مثل تام کروز وقتی می‌آید در ‌40 سالگی نقش سختی را به لحاظ فیزیکی در فیلم «ماموریت غیرممکن» بازی می‌کند، موفق هم ظاهر می‌شود و حضورش فروش جهانی فیلم را تضمین می‌کند، این‌ها باعث می‌شود این بازیگر تبدیل به یک ستاره مطرح شود و برندهای معروف دنیا برای تبلیغات محصولات‌شان از نام و چهره او و ستاره‌های محبوب دیگر استفاده می‌کنند‌ یا بازیگر دیگری مثل جورج کلونی تازه بعد از ‌40 سالگی به سینمای جهان معرفی شد و تبدیل به یک هنرمند خوب و یک ستاره پرطرفدار شد. به‌نظر من چون اصلا مبنای سینمای ایران ستاره‌سازی نیست، ‌ستاره نداریم و من هم سعی می‌کنم جزو چند بازیگر خوب این سینما باشم.‌ سوپراستار شدن خیلی برایم اهمیتی ندارد. الان که دیگر سی و چند سالم شده، ولی از همان 18 سالگی که وارد این حرفه شدم هیچ وقت به فکر این نبودم که دنبال سینمای پرفروش باشم، بیشتر دنبال سینمای ماندگار هستم تا پرفروش، بیشتر آمدم تا بمانم. فکر می‌کنم هنوز در سینمای ایران «ستاره» نداریم. 

پژمان بازغی درسال 1407

وزنه‌بردار پیر

کشتی‌گیر جوان اگر فن را خوب بلد نباشد، یک طوری بازور کارش را پیش می‌برد اما کشتی‌گیر پیر با فنونی که بلد است باز هم کشتی‌گیر است، حتی اگر زورش کم باشد زیرا فن‌ها را خوب اجرا می‌کند و دیگر مثل جوانی‌اش فن را فراموش نمی‌کند. وزنه‌بردار جوان فن و زور را با هم دارد پیر که شد هر قدر هم فن بلد باشد چون زور ندارد، دیگر وزنه‌بردار نیست. ستاره سینما‌شدن شبیه وزنه‌برداری است اما برای ستاره سینما ماندن باید شبیه‌ کشتی‌گیرها بود. پژمان بازغی وزنه‌بردار خوبی است.

هر کی گفت منظورم چی بود؟!


رضا کیانیان در سال 90 از زبان خودش

در یه‌حبه قند رویم باز شده بود

‌زمانی که می‌خواستم برای بازی در «یه حبه قند» قرارداد ببندم، چند نفر از اطرافیانم گفتند مطمئنی می‌خواهی این نقش را بازی کنی؟! چون نقشی نبود که مانندش را تا به حال تجربه کرده باشم و آنچنان تاثیرگذار هم نبود اما به همه گفتم، خودم می‌دانم دارم چه کار می‌کنم!‌‌ در «یه حبه قند» نقش یک بنای مشهدی را دارم؛ این شخصیت در عین این‌که فکر می‌کند همه چیز را می‌داند، از هیچ‌چیز سر در‌نمی‌آورد‌. می‌دانید من در زندگی عادی‌ام هرگز نرقصیده‌ام؟! حتی در عروسی خودم هم نرقصیده‌ام. چون هم خجالتی هستم و هم فکر می‌کنم بد است مرد گنده برقصد، هم این‌که اصلا بلد نبودم! نخستین‌بار در سینما در فیلم «فرش باد» کمی رقصیدم، با این‌که خودم پیشنهاد کردم اما برایم خیلی سنگین بود. بار دوم هم در «100سال به این سال‌ها» بود که هنوز نشان داده نشده. این دفعه در «یه حبه قند» دیگر رویم باز شده بود! راست می‌گویند که اولش سخت است!

رضا کیانیان درسال 1407
باز هم ما را متعجب خواهد کرد
می‌شود قیمت سکه را در 17 سال آینده پیش‌بینی کرد. می‌شود آرایش سیاسی در کشورهای جهان را در 17 سال آینده پیش‌بینی کرد. می‌شود شکل پرایدهای تولید 17 سال آینده را پیش‌بینی کرد. می‌شود داستان سریال «قلب یخی» را در 20 سال آینده پیش‌بینی کرد.
می‌شود سطح آب پشت سد کرج را در 10 سال آینده پیش‌بینی کرد. می‌شود قیمت تخم‌مرغ را در 10 سال آینده پیش‌بینی کرد. می‌شود وضعیت زندگی مشترک زوج‌های هنرمند را در 10 سال آینده پیش‌بینی کرد. می‌شود نام مربیان و ترکیب هیئت‌مدیره پرسپولیس در 10‌سال آینده را پیش‌بینی کرد. حتی اگر مایکل جکسون زنده بود می‌شد فرم چهره‌اش را با همه عمل‌های جراحی متعددش پیش‌بینی کرد.
اگر همه پیش‌بینی‌های محال بالا شدنی باشد، باز هم نمی‌شود پیش‌بینی کرد که رضا کیانیان، در 10 سال آینده مشغول چه کاری است. فقط همین را می‌دانیم که آن روزها از کاری که کیانیان می‌کند متعجبیم. این قابل پیش‌بینی است.


مهناز افشار در سال 1390 از زبان خودش
شاید روزی خداحافظی کنم
متاسفانه در سینمای ایران، ‌یک بازیگر نمی‌تواند نقش‌های متعدد و متفاوتی را پس از یک سن مشخص بازی کند و نقش‌های ما به تکرار می‌رسد البته هستند بازیگران میانسال و خوش‌ذوقی که بازیگران قابلی هستند و جزو افتخارات ما محسوب می‌شوند اما باز هم به خاطر محدودیت‌های انتخاب نقش فکر می‌کنم‌ جای چندانی برای بازیگرانی از نسل ما باقی نماند! شاید هم روزی از بازیگری خداحافظی کنم اما اکنون این را قطعی نمی‌گویم، وقتی خواستم این کار را انجام دهم، حتما آن را بیان خواهم کرد. من نقش‌های متفاوتی را تجربه کرده‌ام، باید فرصت به جوان‌ترها داده شود و آن‌ها هم وارد بازی و عمل شوند، ضمن این‌که تعداد کسانی که هر روز به صنعت سینما می‌آیند، زیاد و زیادتر می‌شود. گرچه باید اشاره کنم دوست دارم در روزهای اوج، بازیگری را ترک کنم.
مهناز افشار درسال 1402 
زندگی همین است
خانم افشار صبح زود از خواب بلند می‌شود، ‌چای و صبحانه آماده می‌کند، مرد و بچه‌ها را بیدار می‌کند، صبحانه می‌خورد، مهناز لباس بچه‌ها را می‌پوشاند، مرد قبل از رفتن به محل کار، آنها را به مهد کودک می‌رساند، مهناز میز صبحانه را جمع می‌کند، برای خرید بیرون می‌رود به خانه می‌آید، خریدها را جابه‌جا می‌کند، ناهار می‌پزد، بچه‌ها را از مهد می‌آورد، ناهار می‌خورند، ‌استراحت می‌کنند، به پارک می‌روند، به خانه می‌آیند، بچه‌ها تلویزیون می‌بینند، مهناز شام را حاضر می‌کند، مرد می‌آید همگی دور هم شام می‌خورند، بچه‌ها شام می‌خورند و می‌خوابند، مهناز و همسرش فیلم می‌بینند، چای می‌خورند و درباره آینده بچه‌ها حرف می‌زنند... زندگی همین است.

 



لیلا حاتمی در سال 1390 از بان خودش
جریان عکاسی از کفش من 
 اصولا از مصاحبه گریزان هستم. رسانه‌های فرانسوی هم مثل مطبوعات ایران سوال می‌پرسیدند و تفاوت زیادی نداشت. ما عادت داریم هر سوالی از ما بپرسند و هیچ سوالی برای‌مان‌غیرعادی نیست! ایده‌آل یک بازیگر این است که از او درباره کارش سوال شود اما مصاحبه‌کننده باید خیلی حرفه‌ای باشد که در این حوزه بماند و سوال‌های جالبی بپرسد. معمولا خیلی راجع به شخصیتی که بازی شده از بازیگر می‌پرسند حتی در پشت صحنه فیلم‌های خارجی هم می‌بینید که بازیگرها دارند بیشتر درباره نقشی که بازی کرده‌اند صحبت می‌کنند. البته گاهی هم در مصاحبه‌ها کاری می‌کنند که به آدم برمی‌خورد‌؛ مثلا 10 سال پیش چند نفر از مجله (پاری ماچ) آمدند اینجا، مصاحبه‌خوبی هم کردیم، وقتی می‌خواستند عکس بگیرند، دیدم دارند از کفشم عکس می‌گیرند! خیلی به من برخورد چون کارشان به این معنی بود که به‌عنوان یک بازیگر اهمیتی ندارم و فقط به‌عنوان یک سوژه برایشان جالب هستم! به محض خارج شدن‌شان از خانه تلفن زدم و مصاحبه را کنسل کردم! طبیعتا یک ایرانی چنین کاری با من نمی‌کند چون یک چیزهایی بین ما مشخص است. در آنجا چنین اتفاقاتی نیفتاد اما سوال‌های بی‌ربط و شخصی که مثلا بخواهند میزان اعتقاداتم را بسنجند، پرسیده می‌شد.
لیلا حاتمی درسال 1402 
ستاره‌ای در نقش مادر
هر قدر هم که زیبا باشی، وقتی زمانش بگذرد، چهره‌اش عوض خواهد شد. ستاره‌های امروز سینما در 12 سال آینده پیرتر و پیرتر می‌شوند. کسی ستاره  مصنوعی  دوست ندارد و نه فروش می‌آورد بنابراین تفاوتی نمی‌کند که پیر باشد یا... 10سال آینده سینما 10 سال بی‌مادر است. مادر میانسال در سینما نخواهیم داشت مگر ستاره‌ای که خودش بازی می‌کند، نه چشم و ابرویش، لیلا حاتمی ستاره میانسالی خواهد بود که هنوز ستاره است. ستاره‌ای در نقش مادری که می‌تواند عروس‌دار یا داماد‌دار هم باشد.


فریبرز عرب‌نیا در سال 1390از زبان خودش
من تکثیر می‌شوم 
من بازیگرم که هم به واسطه تخصصم، حرفه‌ام و عشقم به مردم و این سرزمین تکثیر می‌شوم، هم به واسطه نقش‌های مختلفی که از لایه‌های مختلف اجتماع و اقوام مختلف بازی می‌کنم و هم از طریق تاثیر بر فرهنگ کشورم.‌ من فریبرز عرب‌نیا ارمنی «شکلات داغ»، بلوچ «خاک و آتش»، ترکمن «دلباخته»، معترض «سلطان»، مختار «مختارنامه» و پلیس «ضیافت» هستم. من از طریق تکثیر و تکثر جلوه‌های حق متعال به‌عنوان یک بازیگر قامت مجسم تمنیات، ترس‌ها، آرزوها، تردیدها، شادی‌ها و رنج‌ها و تمام تب و تاب روح مردم سرزمینم هستم. مقام بازیگر، میراث فرهنگی یک سرزمین است و هم پرورده و آموخته آن فرهنگ. پس یک هنرمند واقعی پیش از هر چیز و بیش از هرچیز یک انسان مستقل است. بزرگ‌ترین بلای هنر در عصر فعلی سرزمین من این است که هنرمندان، خودشان را ملزم می‌دانند تا به جریانی منتسب شوند‌!
عرب‌نیا درسال 1403 
آقای پورعرب، ببخشید عرب‌نیا
در 10سال آینده احتمالا عده‌ زیادی وقتی او را ببینند، اگر نخواهند بگویند؛ « مختار!» و اصرار داشته باشند اسمش را صدا بزنند باید کلی به مغزشان فشار بیاورند که «عرب‌نیا» را «پورعرب» نگویند. نه به خاطر شباهت‌ ظاهری فقط به خاطر شباهت در نام «فامیل». خب طبیعی است آدم اسمی را که خیلی کم می‌شنود فراموش کند. مگر در 10سال آدم چند بار می‌تواند به برنامه «هفت» برود و با حامد بهداد دعوا کند و اسمش تکرار شود؟!

حامد بهداد در سال 1390 از زبان خودش

همیشه تصور کرده‌ایم تافته جدا بافته‌ایم 

همه ما بازیگران «سعادت‌آباد» در فیلم به یک میزان حضور داریم و بازی می‌کنیم اما اعتقادی ندارم که من، نقش اول فیلم نیستم، اتفاقا برعکس رل اول این فیلم را من بازی می‌کنم. به هر حال هنگام قرارداد بستن به این‌که اسم بازیگران در تیتراژ کجا بخورد فکر شده است، ما هم در توهم و خودشیفتگی خودمان که همیشه تصور می‌‌کردیم تافته جدا بافته هستیم درخواست کردیم اسم‌مان را در تیتراژ مجزا بزنند و قبل اسم‌مان «و» بیاید؛ این‌ها چیزهای مهمی نیستند و در قبرستان سینما ریخته خواهند شد، چیزی که باقی می‌ماند، آن مقدار جاودانگی سیاسی_اجتماعی و‌ دغدغه فرهنگی است که آغشته‌اش شده‌ای تا همگام با او حرکت کنی؛ این‌ها اصل است، وگرنه دستمزد، نقش یک، کجا قرار گرفتن نامت در تیتراژ و...، جزو حروف بی‌ارزش و منسوخ سینما به حساب می‌آیند. 

حامد بهداد درسال 1408

خدا نکند خراب شود

حامد بهداد در همه چیز سریع است انگار همیشه عجله دارد. در حرف زدن در دعوا کردن در محبوب‌شدن در جواب‌دادن در جوابیه‌دادن و...
کافی است بهداد تصمیم بگیرد که پیاده روی کند، اگر از میدان راه‌آهن قدم‌زدن را شروع کند، در میدان تجریش قهرمان دوی سرعت ایران خواهد بود، پس این‌که بهداد در 10‌سال آینده چه خواهد شد، فقط به این بستگی دارد که در چه راهی قدم بگذارد. فقط امیدوارم تصمیم نگیرد که «خراب» شود چون با این سرعتی که دارد فقط خدا می‌داند چه چیز از کار در خواهد آمد


لیگ برتر ایران با 18 تیم برگزار می شود. در حالی که تجربه نشان داده است که توانایی برنامه ریزی و همچنین سازماندهی کردن لیگ بسیار کم است. 
از سویی دیگر هم 90 درصد از تیم های حاضر در لیگ برتر دچار مشکلات مادی عدیده هستند و از ابتدای فصل تا انتهای فصل با حاشیه های بی پولی دست و پنجه نرم می کنند. در همین زمینه رئیس سازمان لیگ فوتبال حرفه‌ای ایران از احتمال کاهش تیم‌های لیگ برتری در فصل آینده خبر داد.

اتفاقی که با توجه به آشفتگی ترازهای مالی باشگاه ها و همچنین امکانات سخت افزاری آنها به نظر نمی رسد که دردی از دردهای بیشمار لیگ ایران را دوا کند.
اما عزیز محمدی انگار طرح های دیگری در سر دارد:« برای آنکه لیگ حرفه ای داشته باشیم حداقل 12 باشگاه باید پروانه حرفه ای بگیرند. در سیستم امتیازدهی کنفدراسیون فوتبال آسیا و اهداف تعیین شده لیگ های حرفه ای در سال  2011 حداقل 10 تیمی و در سال 2012 باید 12 تیمی باشند. اگر لیگ ما بر فرض 12 تیمی باشد مشکل دیگری داریم و اینکه تیم ها باید سه دوره با هم بازی کنند و حداقل 33 هفته باید مسابقه داشته باشند. به عبارت دیگر ما چه 18 تیمی باشیم و چه 12 تیمی در تعداد مسابقات تفاوت چندانی ندارد.
در لیگ 18 تیمی 34 هفته مسابقه داریم و در لیگ 12 تیمی باید 33 هفته مسابقه برگزار شود. مگر اینکه لیگ ما 16 تیمی شود که 30 هفته مسابقه برگزار شود و بگوییم 4 دوره هم جام حذفی داریم و 34 هفته باشگاه هایمان بازی برگزار می کنند. در هر صورت کاهش تعداد تیم ها تاثیری در فشردگی مسابقات و برنامه ریزی لیگ نخواهد گذاشت و فقط باشگاه ها از نظر ساختاری حرفه ای می شوند. نباید مسابقات ما از 33 هفته مسابقات کمتر شود.»
با این اوصاف تفاوتی ماهوی در اصل قضیه رخ نخواهد داد. همان تعداد مسابقه و با همان کیفیت برگزاری. بدون تردید مشکل اصلی در فوتبال ایران ریشه ای تر از آن است که تصور می شود. لیگ های کشورهایی مثل ژاپن، کره جنوبی و حتی عربستان و قطر همگی از یک نظم خاصی تبعیت می کنند. نظمی که حاصل تزریق صحیح منابع مالی در باشگاه هایشان است. لیگ برتر ایران از ساده ترین امکانات هم بی بهره است. به عنوان نمونه تیم های بزرگی همچون استقلال و پرسپولیس که میلیون ها هوادار را در سراسر کشور دارند، هنوز زمین ثابت تمرین ندارند. از این گذشته هنوز ساز و کار مشخصی جهت جذب اسپانسر و تبلیغات دیگر در دستور کارشان قرار ندارد. 
اصل خصوصی سازی در فوتبال هم با شکست مواجه گشت و نشان داد که حتی هنوز بستر سازی برای چنین طرح های بلندپروازانه ای انجام نگرفته است.
به هر روی باز هم مسئولان فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ عقیده شان بر این است که لیگ ایران لیگ خوبی است: « من فکر می کنم لیگ ما از  لیگ کره جنوبی بهتر است. الان لیگ ژاپن در آسیا در رده اول آسیا قرار دارد. لیگ برتر ایران از نظر سازماندهی و برنامه ریزی و تعداد تیم ها در سطح بسیار خوبی قرار دارد و از این نظر از کنفدراسیون فوتبال آسیا نمره خوبی گرفته ایم.»
شاید پسندیده تر باشد که مدیران فوتبالی کشور به جای فرافکنی و جنگ برای تصاحب قدرت، به اعتلای فوتبال بیندیشند. ورزشی که نیازمند برنامه ریزی صحیح و بدون غرض است. 


بزرگترین گروه های حقوق بشری در دنیا اگر به جای صهیونیستها به دست شیرهای درنده بود خیلی دنیای بهتری داشتیم.این شیرماده پس از شکار آهو متوجه می شودکه شکارش بارداربوده، او سراسیمه میشود، نخست تلاش میکند تا بچه را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمیدارد. اما وقتی نمیتواند بچه را نجات دهد بروی زمین در کنار شکارش دراز میکشد، عکاس بعدا پی میبرد که شیر سکته کرده است.

و در کنار این عکس تصویری از یک صهیونیست با تی شرتی که رویش نوشته یک تیر و دو نشان با تصویری از یک زن باردار محجبه.
 

دنیزلی پس از بازی در حالی که می شد تفکر و ناراحتی و عصبانیت را توامان در چهره اش دید گفت: «این تیم خیلی کار دارد، حداقل 5 هفته!»
هنگامه ای که دنیزلی پرسپولیس را تحویل گرفت، همه اهالی فوتبال و رسانه ها و تماشاگران با علاقه و کنجکاوی معمولی ترین اتفاقات این تیم را زیر نظر گرفتند و در صدد آنالیز و بازتاب آن برآمدند.


شاید بیشتر از همه تماشاگران انتظار دگرگون شدن تیمشان را می کشیدند. آنها می پنداشتند که جام تلخ بدشانسی و شکست، یک شبه به انبوهی از شربت های خوشمزه تبدیل خواهد شد. 
اما به تمام چرک های زخم قدیمی پرسپولیس خود را نمایان کرد تا همه متوجه این شوند که این پرسپولیس بیماری عجیبی دارد. بیماری که یک نیم فصل کامل فرصت رشد و نمو داشت و حسابی ریشه کرده است. 
1- مردان بی روحیه
بازیکنان پرسپولیس به چه می اندیشند؟ در حین بازی چه دغدغه هایی به سراغشان می آید؟ مگر نه اینکه یک بازیکن در طول 90 دقیقه بازی باید تمام تمرکز خود را در مستطیل سبز حفظ کند؟ پس چرا و چگونه اینگونه می شود؟ 
در صحنه پنالتی کاملاً می شد ضعف روحی و روانی پرسپولیسی ها را مشاهده کرد. از آنجایی که یک تیم همیشه پنالتی زن مشخصی دارد، باید این بازیکن علاوه بر اینکه در تمرینات تمرین پنالتی کند، باید بر روح و روان خود کار کند تا در هر شرایطی قدرت پشت توپ قرار گرفتن را داشته باشد. 
اما نه مازیار زارع، نه محمد نوری و نه هیچکدام از پرسپولیسی ها توان روحی پنالتی زدن نداشتند و با نمایشی مضحک این وظیفه خود را به دوش مهدوی کیا سپردند. وی هم همان کاری را کرد که نبایدذ می کرد. همانی شد که نباید می شد. 
نتیجه: دنیزلی باید اعتماد به نفس پرسپولیسی ها را تقویت کند. تمرینات روانی واجب تر از ناهارهای دسته جمعی است!
2- دروازه بان 
 روی گل اول بیش از همه معمارزاده مقصر بود. دروازه بانی که فراموش کرده بود مهمترین رسالتش مهار توپ و حفاظت از دروازه اش است. حتی شنیده شده است که این دروازه بان به دلیل آنکه توپ به بینی اش( عمل کرده!) نخورد، صورتش را کنار کشیده است تا ...!
در خط دفاعی پرسپولیس مهره های قابل اتکایی حضور ندارد. مسئولین تیم موفق به جذب یک مدافع شش دانگ و استاندارد نشدند و این خود معضلی بزرگ و اساسی برای دنیزلی است. 
در خط هافبک تمام تقابل های رو در رو به نفع ملوانی ها به پایان رسید. هافبک های دفاعی نتوانستند دوندگی و جنگندگی لازم را داشته باشند و هافبک های هجومی در بازیسازی و خلق موقعیت برای مهاجمان ناکام و ناموفق بودند. 
نتیجه: دنیزلی باید روی همه چیز کار کند. در صورت امکان دروازه بانش را هم عوض کند. ریسک بهتر از گل بد خوردن است!


مهدی مهدوی کیا فوتبالیست خوبی است. او در فوتبال ایران منشاء خدمات بسیار بوده است. زمانی

که بسیار جوان بود و در دالیان چین آن گل های استثنایی را وارد دروازه دروازه بان نگون بخت تیم ملی چین کرد، همه فهمیدند که جوانی آینده دار در فوتبال ایران سر بر آورده است. بعدها نیز در مسیر راهیابی به جام جهانی 1998 خوش درخشید. گل زیبایش به ژاپن و بازی های خردمندانه اش در جام 98 از خاطر فوتبالدوستان ایرانی پاک نخواهد شد.

مهدوی کیا در چهارده سال گذشته، آبروی فوتبال ایران بوده است. خوب بازی کرده و شخصیتی محترم و معقول داشته است. با بازی های خوب و رفتار قابل قولش در بوخوم و هامبورگ بر اعتبار فوتبال ایران افزوده است. اما مهدی سر به زیر، هر اندازه خوب بازی کند و عاقل و متین و موقر باشد، مرد لحظه های بزرگ نیست. او قدرت رهبری بالایی ندارد و هم از این روست که خودش نیز اشتیاقی به بستن بازوبند کاپیتانی ندارد.
 
مهدوی کیا نه در تیم ملی کاپیتان موثری بود و نه در بازی دیروز پرسپولیس و ملوان. او در تیم ملی، در حالی که بازوبند کاپیتانی را بر بازو بسته بود، با هدر دادن پنالتی اش در برابر کره جنوبی، زمینه ساز حذف ایران از جام ملتهای 2007 آسیا شد. دیروز هم با بازوبند کاپیتانی، پرسپولیس را در برابر ملوان به خاک سیاه نشاند!

مهدوی کیا روحیه بالایی ندارد. او در لحظه هایی که تیم به کمک مردی بزرگ نیاز دارد، مردی که تاب تحمل فشار دشوار لحظه های نفسگیر را بیش از همبازیانش داشته باشد، خود بیش از سایرین نیازمند کسی است که به او روحیه بدهد و دست دلش را بگیرد و از گرداب اضطراب بیرونش آورد.

دیروز همه طرفداران پرسپولیس در سراسر ایران چشم به پای مهدوی کیا دوخته بودند تا او به جبران ضعف و ترس مازیار زارع و محمد نوری، نشان دهد که در پرسپولیس هنوز هم مردان بزرگ و باروحیه پیدا می شوند؛ مردانی که در بزنگاههای سرنوشت قد علم می کنند و مقتدرانه تیم خود را به پیش می برند.

اما مهدی نیز همچون مازیار آکنده از ضعف و ترس بود. او همانند بازی با کره جنوبی، پنالتی اش را با بیم و هراس بسیار زد. فقط می خواست توپش راهی اوت نشود و روحیه لازم برای زدن ضربه ای محکم را نداشت.

زمانی که بحث کاپیتانی مهدوی کا و رافائل فن در فارت در هامبورگ مطرح شده بود، همه انتظار داشتند که مهدی به دلیل سابقه بیشترش در هامبورگ، کاپیتان این تیم شود. ولی مربی هامبورگ در نهایت فن در فارت را به مهدوی کیا ترجیح داد. این تصمیم او فوتبالدوستان ایرانی را ناراحت کرد و چه بسیار کسانی که در دل به این نتیجه رسیدند که آلمانی ها خوش ندارند یک آسیایی کاپیتان تیم آنها باشد.

اما دیروز بر همه ثابت شد که مسئولان هامبورگ تصمیم درستی گرفتند که مهدوی کیا را به عنوان کاپیتان تیم خود انتخاب نکردند.

کاپیتانی بزرگی می خواهد و قدرت رهبری. مهدوی کیا بازیکن خوبی است ولی فاقد این دو ویژگی اساسی است. او می تواند در جمع بزرگان خوش بدرخشد اما نمی تواند بزرگ جمعی باشد و دیگران را با قدرت رهبری خودش به خودباروی و اعتماد به نفس برساند.

این ها البته ویژگی های شخصیتی مهدوی کیاست و کسی هم نباید از او بخواهد که خودش را از اساس دگرگون کند. او با همین شخصیت هم دوست داشتنی و عزیز است اما کسانی که استیلی را به باد انتقاد می گرفتند که چرا مهدوی کیا را به پرسپولیس نیاوردی، شاید دیروز فهمیده باشند که خارج ساختن این پرسپولیس بحران زده، از عهده بازیکن کم روحیه و نامقتدری چون مهدوی کیا، که مرد لحظات بحرانی نیست، برنمی آید.
 مهدوی کیا در این پرسپولیس خودش دچار بحران می شود نه اینکه چونان مرد عبور از بحران قد برافرازد و تیمش را از دریای بلا به ساحل نجات برساند. هر کسی را بهر کاری ساختند. مهدی مهدوی کیا به هر کار که بیاید، به کار ایفای نقش " کاپیتان بحران سوز " نمی آید. او با ضعفی که در برابر ملوان نشان داد، بیشتر کاپیتانی بحران ساز بود نه بحران سوز!

 


سران آبی پایتخت با شکست یکی از شگفتی‌سازان رقابت‌های لیگ یازدهم موفق شدند با شش امتیاز اختلاف عنوان قهرمانی نیم فصل را به دست آورند تا با این موفقیت نشان دهند، برای رسیدن به عنوان قهرمانی در پایان رقابت‌های لیگ برتر برنامه ریزی ویژه‌ای دارند و دوست دارند با تداوم این رویه در رقابت‌های نیم فصل دوم لیگ برتر یک بار دیگر جام قهرمانی را در آغوش گیرند تا هواداران این تیم شاهد قهرمانی چندباره استقلال در لیگ ایران باشند.


 آبی‌پوشان پایتخت که در فصل نقل و انتقالات لیگ برتر ستاره‌های خاص فوتبال ایران به خدمت گرفت با استفاده از توانمندی این بازیکنان شرایط برتری خود در رقابت با سایر مدعیان را فراهم ساخت تا این تیم با ستاره‌های فوتبال ایران در پایان هفته هفدهم لیگ برتر به عنوان قهرمان نیم فصل معرفی شوند.
هرچند قهرمانی نیم فصل در فوتبال ایران امتیاز قابل توجهی برای تیم مذکور نداشته و از این پس نیز نخواهد داشت اما این موفقیت می‌تواند شرایط روحی روانی تیم قهرمان نیم فصل را به شکل قابل توجهی افزایش دهد تا آنها به واسطه این اتفاق حمایت مضاعف هواداران خود را جلب کنند تا در پایان رقابت‌ها بر سکوی نخست قهرمانی تکیه زند.
استقلالی‌ها با کسب 36 امتیاز از مجموع هفده بازی موفق شدند با 11 پیروزی، 3 تساوی و 3 شکست با تفاصل 13+ بالاتر از سایر تیم‌های حاضر در لیگ یازدهم قرار گیرد تا در کنار موفقیت‌های شاگردان مظلومی در این فصل حالا هواداران این تیم شاهد قهرمانی آنها در پایان دور رفت مسابقات لیگ برتر باشند.
کهکشانی‌های لیگ یازدهم
خرید ستاره‌های نامدار فوتبال ایران که غالبا امتیاز پوشیدن پیراهن تیم ملی رادارا بودند، توانست به عنوان یک امتیاز ویژه به کمک استقلالی‌ها بیاید تا کادر فنی استقلال با قراردادن این بازیکنان کنار یکدیگر زمینه برتری استقلال را فراهم آورد.استقلالی‌ها با در اختیار داشتن بازیکنانی چون سید مهدی رحمتی، فرهاد مجیدی، مجتبی جباری، آندرانیک تیموریان، خسرو حیدری،میلاد میداودی،آرش برهانی موفق شدند عنوان کهکشانی‌ها لیگ برتر را از سوی منتقدان فوتبال ایران کسب کنند تا هواداران آبی بابت این اتفاق نیز ابراز رضایت کنند.

خطرناک ترین مهاجم لیگ
مهاجمان استقلال رزگار خوبی را تجربه می‌کنند، درخشش مهاجمان این تیم در خط حمله باعث شد تعداد گل‌های زده این تیم در مجموع بازی‌های دور رفت لیگ یازدهم از عدد 30 تجاوز کند، موفقیت فرهاد مجیدی، آرش برهانی، میلاد میداودی و اسماعیل شریفات در خط حمله استقلال باعث شد شاگردان مظلومی همراه با مهاجمان تراکتورسازی تبریز مشترکا عنوان برترین خط حمله لیگ را به خود اختصاص دهند تا آبی‌ها در گلزنی نیز رکوردار شوند.
کمربند طلایی استقلال
در کنار مهاجمان سختکوش در ترکیب تیم فوتبال استقلال، مظلومی از بهترین هافبک‌های حال حاضر فوتبال ایران در تیم خود سود می‌برد، قرار گرفتن بازیکنانی چون مجتبی جباری، آندرانیک تیموریان،خسرو حیدری،کیانوش رحمتی،مهدی امیر آبادی این امتیاز را به استقلال داد تا با در اختیار داشتن چنین نفراتی مهاجمان خود را به خوبی تزریق کند تا در بازی‌های دور رقت لیگ یازدهم این تیم از هر نظر آمادگی شکست رقبای خود را داشته باشد
مدافعان پرکار و بدون نوسان
خط دفاع استقلال نیز با در اختیار داشتن نفراتی چون حنیف عمران زاده، پژمان منتظری،میثم حسینی،حمید عزیززاده موفق شدنددر ردیف دوم بهترین خط دفاع لیگ قرار گیرند،استقلال با 17 گل خورده در کنار صبای قم مشترکا روی پله دوم جدول بهترین خط دفاع لیگ قرار گرفته اند.


ستاره‌ای گرانقیمت در میانه میدان
مجتبی جباری یکی از ستاره‌های بلامنازع استقلال در شرایط کنونی به شمار می‌رود، هرچند بسیاری بر این باورند فرهاد مجیدی این عنوان را به خود اختصاص داده اما عملکرد جباری نشان می‌دهد وی تاثیرگذاری فراوانی در ترکیب استقلال داشته به گونه‌ای که استقلال در روزهای که وی را در اختیار داشته توانسته به خوبی امتیاز جمع کند تا مظلومی برای حفظ وی به هر تلاشی متوسل شوند.
پسران گلزن آبی
در هفده بازی استقلال در دور رفت بازی‌های لیگ برتر استقلالی‌ها 30 بار گلزنی کردند،که در این میان فرهاد مجیدی با 9 گل به عنوان گلزن‌ترین بازیکن استقلال نام گرفت، پس از مجیدی مجتبی جباری با 7 گل بیشترین آمار گلزنی را برای آبی های پایتخت داشت،میلاد میداودی و آرش برهانی هر یک با 4 گل مشترکا روی پله سوم جدول گلزنان استقلال نام گرفتند،حنیف عمران زاده و اسماعیل شریفات هر یک با دو گل روی پله چهارم ایستاده‌اند. آندرانیک تیموریان و ولید علی بازیکن کویتی استقلال نیز هر یک گل برای استقلال به ثمر رسانند تا نام آنها در فهرست گلزنان استقلال به ثبت درآید.
رحمتی رکوردار بازی در استقلال
تنها بازیکنی که توانست در استقلال حضور ثابت و تاثیرگذاری داشته باشد،دروازه بان ملی پوش این تیم که بود که با سر و صدای فراوان به جمع استقلالی‌ها اضافه شد،سید مهدی رحمتی با حضور ثابت در هفده بازی استقلال در نیم فصل اول رقابت‌ها به عنوان ثابت ترین بازیکن ترکیب استقلال شناخته شد، وی برای آبی‌‌های پایتخت 1530 دقیقه به میدان رفت تا از چارچوب دروازه استقلال به خوبی دفاع کند.


تابلوی نتایج بازی‌های استقلال در نیم فصل اول
هفته اول :سپاهان اصفهان یک – استقلال یک(آرش برهانی)
هفته دوم:استقلال یک(فرهاد مجیدی) – داماش گیلان صفر
هفته سوم : مس کرمان یک –استقلال دو(فرهاد مجیدی – اسماعیل شریفات)
هفته چهارم: استقلال دو( ولید علی – فرهاد مجیدی)
 –فجر شهید سپاسی صفر
هفته پنجم:
 فولاد خوزستان یک – استقلال تهران چهار( فرهاد مجیدی 2 گل،اسماعیل شریفات، میلاد میداودی)
هفته ششم:استقلال دو(فرهاد مجیدی ، محتبی جباری)- تراکتورسازی تبریز سه
هفته هفتم: پرسپولیس صفر – استقلال تهران دو(فرهاد مجیدی – مجتبی جباری)
هفته هشتم:استقلال یک(مجتبی جباری) – سایپا کرج صفر
هفته نهم:
ملوان بندرانزلی چهار – استقلال دو (آرش برهانی، میلاد میداودی)
هفته دهم:استقلال یک(مجتبی جباری)
 – راه آهن شهر ری یک
هفته یازدهم:ذوب آهن صفر – استقلال دو (حنیف عمران زاده – میلاد میداودی)
هفته دوازدهم:استقلال یک (میلاد میداودی) – مس سرچشمه صفر
هفته سیزدهم:صبای قم – یک – استقلال یک(آرش برهانی)
هفته چهاردهم:استقلال تهران سه(مجتبی جباری سه گل)
 – شاهین بوشهر دو
هفته پانردهم:شهرداری تبریز یک – استقلال دو(آرش برهانی – فرهاد مجیدی)
هفته شانزدهم:استقلال یک (فرهاد مجیدی)
 - نفت آبادان دو
هفته هفدهم:استقلال دو (حنیف عمران زاده – آندرانیک تیموریان)
 – نفت تهران صفر

جدول عملکرد استقلال در بازی‌های داخل خانه در دور رفت لیگ یازدهم

جدول عملکرد استقلال در بازی‌های خارج از خانه در دور رفت لیگ یازدهم


در خصوصیات این پرنده نوشته اند که او وقتی برای زمستان غذا جمع آوری میکند طولی نمی کشد که محل نگهداری آنها را فراموش میکند و بخاطر همین با مشکل مواجه می شود، یا هنگام خانه سازی فراموش می کند که خانه اش را کجا ساخته است و اگر از لانه اش بیرون بیاید راه بازگشت را پیدا نمیکند ...

 آپلود سنتر

 آپلود سنتر

 آپلود سنتر

عکس فوتبالیستها

Persianv.com At site

Persianv.com At site

Persianv.com At site

Persianv.com At site

.Persianv.com At site

Persianv.com At site


حضور بازیکنان خارجی درجه چندم، در سال‌های اخیر به حدی در فوتبال ایران عادی و فراوان شده که لیگ بر‌تر کشورمان را  تبدیل به دریچه‌ای وسیع برای ورود بازیکنان دست چندم خارجی کرده است.
بعد از افزوده شدن نام حرفه‌ای بر لیگ دسته اول ایران شاهد سرشار شدن بازیکنان خارجی به تیم‌های باشگاهی کشورمان بوده‌ایم که از دروازه‌بان گرفته تا مهاجم به تیم‌های کشورمان راه یافتند و در میان این بازیکنان فرنگی تعداد بی‌شماری بازیکن بنجل و دسته دوم و سوم که سابقه? چندانی در فوتبال هم نداشتند وارد لیگ‌های ایران شدند. 
این بازیکنان که برخی از آن‌ها حتی رنگ پیراهن تیم ملی کشورشان را هم ندیده بودند بدون هیچ فیلتری به عنوان اسطوره وارد فوتبال ایران شدند و بعد از مدتی نیمکت نشینی و اغلب سکو نشینی مقدار بسیاری ارز را از کشورمان خارج کردند. در این بین برخی بازیکنان به واسطه دلال‌ها وارد فوتبال ایران شدند و با کسب مبلغ ناچیزی از ایران خارج شدند چراکه بیشتر هزینه‌های قرارداد آن‌ها در اختیار دلال‌ها و ‌برخی مدیران باشگاه‌ها قرار می‌گرفت. 
سرخابی‌ها در صدر خریداران 
تیم‌های استقلال و پرسپولیس با جذب دو مهاجم خارجی به استقبال بازار نقل و انتقالات نیم فصل لیگ بر‌تر رفتند. دو مهاجمی که کارنامه روشنی در فوتبال اروپا ندارند و مشخص نیست با کدام ساز و کار در لیگ بر‌تر فوتبال ایران آفتابی شده‌اند. «آیمون زاید» مهاجم 28 ساله ایرلندی الاصل که دیروز رسما با پرسپولیس قرارداد بست یک بازیکن تونسی- لیبایی است که علاوه بر کار فوتبال در یک مجله ایرلندی ستون هفتگی دارد. این مهاجم 188 سانتی متری فوتبالش را در تیم برادفورد آغاز کرد و پس از آن به لسترسیتی پیوست. سقوط این تیم به دسته‌ اول لیگ بر‌تر انگلیس باعث بازگشت زاید به ایرلند شد. دو سال حضور در تیم بری واندررز، 106 بازی و 54 گل را در کارنامه‌ این بازیکن رقم زد. پس از آن زاید دو سال به‌طور قرضی در دو تیم گمنام بازی کرد و تنها یک گل به ثمر رساند. در سال 2006 وگدا یونایتد ایرلند، زاید را به خدمت گرفت و این مهاجم در طی دو سال حضور در این تیم 70 بازی انجام داد و 20 گل زد. اسپورتینگ فینگال ایرلند مقصد بعدی او بود که زاید در 54 بازی 21 گل برای این تیم به ثمر رساند. مهاجم جدید سرخپوشان فصل گذشته در تیم دری سیتی ایرلند 22 گل به ثمر رساند و با این تیم به مقام سومی لیگ دسته اول ایرلند رسید. او عنوان آقای گلی را بالا‌تر از دویل (20گل) و دنی نورس (15گل) به دست آورد. در عرصه ملی هم این بازیکن در تیم ملی زیر 21 سال ایرلند 2 بار به میدان رفته است. او بعد‌ها ترجیح داد برای تیم ملی بزرگسالان لیبی بازی کند. زاید در سال 2010 چهار بازی ملی برای این تیم آفریقایی انجام داده است. 
اما مهاجمی که قرار است در آینده‌ای نزدیک به عضویت باشگاه استقلال دربیاید گوران ژرکوویچ نام دارد. یک بازیکن صربستانی که سابقه‌ درخشانی در فوتبال اروپا ندارد و رد و اثر چندانی از وی به چشم نمی‌خورد. ژرکوویچ یک مهاجم 186 سانتی‌متری است که اصالتا فرانسوی و در شهر لیون به دنیا آمده است. او سابقه‌ بازی در تیم Fk تائوراس لیتوانی را در کارنامه دارد. گوران پیش از این در تیم‌های زالگیریس (9 بازی در یک‌سال و یک گل) و شارلونی (20 بازی در دوسال و 6 گل) لیتوانی بازی کرده بود که در طی این سه سال تنها 7 گل به ثمر رسانده است. باشگاه استقلال با این بازیکن به توافق رسیده و قرار است با حضور در هیات فوتبال استان تهران قراردادش را به صورت رسمی ثبت کند. 


تفاوت از زمین است تا آسمان! 
تجربه ثابت کرده که تصور عموم مبنی بر ثروتمند بودن همه بازیکنان خارجی فوتبال ایران اصلا درست نیست. بسیاری از این بازیکنان درصد زیادی از قراردادشان را به شرکت‌های نقل و انتقالات و ایجنت‌ها و دلال‌هایی می‌دهند که از این بازیکنان ارزان قیمت بازیکنان چند صد هزار دلاری ساخته‌اند. 
تفاوت خارجی‌های جذب شده به فوتبال ایران و آنچه در کشورهای اروپایی رخ می‌دهد نیز در همین امر است. در شرایطی که مربیان بزرگ دنیای فوتبال بازیکنان خارجی مد نظر خود را از مدت‌ها قبل و در مسابقات مختلف زیر نظر می‌گیرند در فوتبال ایران مربیان بازیکنان خارجی را از روی سی دی و نوار فیلم این بازیکنان انتخاب می‌کنند. 
خارجی‌ها 3 دسته‌اند
بازیکنان خارجی وارد شده به لیگ بر‌تر ایران را هم می‌توان به چند دسته تقسیم کرد. دسته اول بازیکنان خوبی هستند که هیچ وقت کشف نمی‌شوند و بعد از اخراج از لیگ بر‌تر کشورمان به بوندس لیگا یا سری A می‌رسند. 
دسته دیگر که تعدادشان زیاد نیست بازیکنان خوبی هستند که کشف هم می‌شوند، اما همین تعداد معدود خوب هم پس از اینکه در فوتبال ایران به پختگی رسیدند ترجیح می‌دهند به لیگ کشورهای حاشیه خلیج فارس بروند و بی‌منشور و بی‌سقف و با آرامش فوتبال بازی کنند. 
اما بیشتر بازیکنان خارجی که تا به امروز در لیگ بر‌تر کشورمان بازی کرده‌اند بازیکنان ضعیفی بوده‌اند که بسیاری از آن‌ها در کشور‌هایشان شغل‌های بی‌ارتباطی با فوتبال داشتند و ایران تنها جایی بود که می‌توانست آن‌ها را تبدیل به فوتبالیست واقعی کنند. 
بنابراین گزارش به نظر می‌رسد که در نیم فصل دوم لیگ بر‌تر امسال نیز شاهد اتفاقات جالبی در بین بازیکنان خارجی وارد شده به ایران باشیم. بازیکنانی که بعضا هر‌گاه دلشان بخواهد می‌آیند و بعد از چپاول کردن پول رایج ملی کشورمان هر وقت بخواهند از ایران خارج می‌شوند