سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

 

من هنوز دیپلمات هستم/با شعار نمی?شود دهان مردم را بست/در دوران متکی قبیله گرایی حاکم بود/طرفین دخیل در انتخابات اشتباه کردند.

صادق خرازی هنوز خود را یک دیپلمات می?داند. چرا که به گفته خودش همچنان در استخدام وزارت خارجه است ولی به خاطر مسائل شخصی در مرخصی به سر می?برد.
البته آنگونه که از صحبت?های خرازی استنباط می?شود، متولیان دستگاه دیپلماسی کشور آنچنان بی?تمایل به تداوم این مرخصی نیستند. سفیر سابق ایران در فرانسه این روزها اگرچه دغدغه مسائل مربوط به دیپلماسی کشور رهایش نکرده ولی بیشتر وقتش را به تهیه و جمع آوری نسخ خطی و تاریخی می?گذراند و یکی از کلکسیونرهای این آثار شده است.

وی در گفت?وگویی صریح و بی?پرده ضمن بررسی نقاط ضعف و قوت سیاست خارجی دولت اصلاحات، انتقادات جدی به مدیریت منوچهر متکی وارد کرده و از علی اکبر صالحی به عنوان شخصییتی تحصیلکرده، صادق و سالم یاد می?کند.

گفت?وگو با صادق خرازی از مسائل مربوط به سیاست خارجی ایران و تحولات منطقه آغاز و با انتقادات او به طرفین دخیل در حوادث بعد از انتخابات پایان می?یابد.

*اکثر دیپلمات‌ها بعد از پایان دوران کاری‌شان از لاک محافظه کاری خارج می‌شوند. این موضوع برای صادق خرازی هم صدق می‌کند؟
صادق خرازی هنوز خودش را معتقد به معیار‌های دیپلماتیک می‌داند. یعنی معتقد به یک نوع ادب و آداب و رعایت اخلاق حرفه‌ایی کاری هستم. من هنوز دیپلمات هستم. البته به دلیل وضعیت شخصی?ای که دارم در موقعیت مرخصی هستم. من اگر از دستگاه دیپلماسی هم بیرون بیایم روش و منشم همین است.

*یعنی چگونه است؟
بالاخره فردی هستم معتقد به حضور و تحرک سیاسی، معتقد به چارچوب و قواعد انقلاب اسلامی و باورهای ملی و دینی، هویت همه هم نسلی?های من به عظمت انقلاب مربوط است. معتقد به تحرک و نشاط اجتماعی و سیاسی هستم. من باورهای خودم را در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دارم.

معتقد هستم که عدالت مهم ترین عنصر و شاخصه اجتماعی و خواست امروز آحاد مردم ایران است و خاستگاه 200 ساله دارد. برای تحقق عدالت باید کارهای جدی انجام داد. با شعار نمی?شود دهان مردم را بست. عدالت، آزادی و توسعه را هم عرض هم می‌دانم. هرگز توسعه را مقدم بر عدالت نمی?دانم، در جامعه?ای مثل ما که طبقات پائین آن فوق العاده گرفتار هستند، باید به مفهوم عدالت جدی‌تر رسیدگی شود .در طبقه?های اجتماعی بخش آسیب‌پذیر در بحران زندگی می?کنند و آلام مردم روزمره شده و دارای وضعیت آشفته هستند. این آشفتگی شایسته مردم بزرگوار ایران نیست و این درد نشان دهنده این است که به تبار عدالت خواهی ملت ایران باید توجه جدی‌تر بشود.

آقای دکتر، شما گفتید که در مرخصی هستید در مقطع فعلی دستگاه دیپلماسی کشور ما و مسئولین آن، از شما مشورت می‌گیرند؟
در دوره آقای متکی ارتباط خاص و غیر خاصی بین من و دستگاه دیپلماسی نبود.‌ در این دوره وزارت خارجه گرفتار نخبه?زدایی شد و ای کاش در وزارت خارجه شایسته سالاری محقق می‌شد. ،مسئولیت?ها به کارشناسان ورزیده و شایسته که در این نهاد فراوانند سپرده می?شد. اما «برخی سالارها» جای شایستگان را گرفتند که متعلق به قبیله فکری خاصی بودند.

ولی در ایران دستگاه وزارت خارجه فقط اجرا کننده است و سیاست خارجی در جای دیگری تدوین می‌شود؟
بله، سیاست خارجی می‌تواند یک استراتژی غلط را خیلی خوب اداره کند و می‌تواند یک استراتژی درست را غلط اداره کند! این هنر دیپلمات‌ها و هنر مدیران صحنه و ستاد سیاست خارجی است. ولی متاسفانه به دلیل همان ضعفی که گفتم و برداشت انتزاعی، دستگاه سیاست خارجی را به دستگاه تبلیغات و تشریفات تبدیل کرد.

وزارت خارجه مجری است. شورای عالی امنیت ملی هم استراتژی را برحسب فرمان و نظر رهبری ابلاغ می?کند. در اکثرکشورها وزارت خارجه خودش واضع راهبرد و استراتژی نیست بلکه مجری است. البته تلاش می?کنند تا کارشان را حرفه?ایی انجام دهند. انتقال اخبار به موقع و به هنگام، ازمهم?ترین وظایف دستگاه دیپلماسی است. اگر نظام، موفقیتی در عرصه سیاست خارجی داشته است، مربوط به جای دیگر است. مربوط به عمق نگاه استراتژیک رهبری است. ایشان در تمام موضوعات سیاست خارجی، هسته‌ای، خاورمیانه، حزب الله، ایران و همسایگان نگاه ژرفی دارند و آن را ابلاغ می?کنند. مسئولان وزارت خارجه باید یک روزی بیایند و توضیح دهند که از ظرفیت‌های ویژه ایران چگونه استفاده کردند؟

*با این توصیف من احساس می‌کنم که شما جزو طرفداران تغییر آقای متکی بودید ولی نمی?دانم آیا طرفدار علی?اکبر صالحی هم هستید و شناختی از او دارید؟
تغییر آقای متکی خیلی دیرهنگام صورت گرفت.

*روش تغییر درست بود؟
نه، من روش تغییر را قبول ندارم. آن روش با آداب دیپلماتیکی که جزء آموزه‌های دیپلماتیک ما هست متفاوت است. من این روش را نه تنها قبول ندارم بلکه با اخلاق حرفه?ایی و روح و عظمت ایران اسلامی سازگار نمی?دانم.

اما درباره آقای صالحی قضاوت زود است. البته آقای دکتر صالحی چند خصلت و ویژگی ممتاز دارند که این خصلت‌ها در عرصه دیپلماسی مهم است و می‌تواند به او کمک کند. ایشان یک فرد تحصیلکرده و با استعدادی است. آدم صادق و سالمی است. آقای صالحی حزبی نیست و تعلق و گرایشی هم به هیچ حزب سیاسی ندارد. در حالیکه آقای متکی اینگونه نبود. ایشان خویشاوند گرایی داشت. تعلق حزبی و جناحی و سیاسی داشت. تعلق به دوستانشان در انجمن فارغ اتحصیلان هند داشت و وام??دار یک بخشی از جناح راست بود. من امیدوارم آقای صالحی بتواند ضعف‌ها و خسران‌های پدید آمده در ساختار فکری، محتوائی و اجرایی دستگاه سیاست خارجی را شناسایی و با هفکری مدیران و کارشناسان زبده چاره?ایی کنند.

برخی از جمله آقای آصفی معتقدند که وزارت خارجه ساختار سنتی دارد. وقتی این ساختار سنتی باشد اگر از صادق خرازی بپرسند شما با این ساختار سنتی می‌خواهید دستگاه دیپلماسی کشور را هدایت و راهبردی کنید چه راهکارهایی را مدنظر قرار می‌دهد؟
ما در خاورمیانه و در مشرق زمین زندگی می‌کنیم. در ایران زندگی می کنیم. تجربه نشان داده است که مدیران و رهبرانی که قدرت کاریزما و قدرت اجرا و تحول داشته باشند، می‌توانند ساختار شکنی کنند و ساختارهای سنتی را فرو بریزند. می‌توانند طرح‌های نو دربیاندازند و اصلاح فکری را درست محقق کنند. در یک کشوری مانند مالزی که در اوج عقب افتادگی بود، ببینید «ماهاتیر محمد» به عنوان یک فرد بسیار تاثیر گذار بود. سیستم در آنجا موثر نبود. نبوغ و تدبیر ماهاتیر محمد سیستم را پدید آورد. فرد یا افراد برجسته هستند که سیستم را به وجود می‌آورند. در ترکیه می?بینید اردوغان کاری می‌کند که امروز ترکیه از آن پوسته‌های سنتی خودش خارج شود و حرفی برای گفتن هم در باب اقتصاد ملی، اقتصاد خارجی و سیاست خارجی و سیاست منطقه‌ای دارد. شما نمی?توانید قدرت و کاریزمای فرد را در متغیرات در درون یک سیستم نادیده بگیرید. همین تغییر را شما می‌توانید در سیستم‌های سیاسی پیشرفته دنیا هم لحاظ کنید و ببینید. جورج بوش ماجراجویی و هنجارشکنی می?کرد. او نه تنها ساختارهای سنتی سیاسی ایالات متحده آمریکا را ویران کرد، بلکه سیستم امنیت جهانی را متاثر از برداشت?های رادیکالی خود می‌کند و نظم جهانی را به هم می?ریزد. جورج بوش با یک?جانبه?گرایی سازمان ملل را بی?خاصیت کرد. این موارد نشان می‌دهد که اشخاص می‌توانند پدیده بشوند و اگر فردی پدیده بشود، آن پدیده می?تواند هنجار آفرینی و ساختار آفرینی کند و یا ساختارشکنی کند و هنجارهای متوازن را تغییر بدهد.

این مواردی که شما گفتید در دستگاه دیپلماسی دولت اصلاحات شد توسط آقای خرازی عملیاتی شد؟
به دلیل وابستگی و دلبستگی خودم به آن سیستم نمی‌توانم راجع به آن دوره صحبت کنم.

یعنی فکر می‌کنید نمی توانید منصفانه قضاوت کنید؟
فکر می?کنم که اگر بخواهم حرف بزنم، خیلی حرف برای گفتن دارم. همان موقع ما هم کارهای بزرگی کردیم و هم اشتباهاتی داشتیم. نمیتوانم این را منکر بشوم.

دو نمونه از بزرگترین کارها و اشتباهات آن دوره را می?گویید؟
از بزرگترین کار ها این بود که وزارت خارجه توانست بین سیستم راهبردی، کاربردی و مطالعاتی، بین ماموریت صف و ستاد تمایز و تفکیک قائل بشود. در وزارت خارجه گرایش و نگاه علمی به مولفه?های سیاست و قدرت و نقش همکاری‌های دو جانبه، چند جانبه به ظرفیت‌های ملی و بین?المللی قوت گرفت و از آن مهم?تر تحلیل?های سیاسی پشتوانه‌های فکری و مطالعاتی پیدا کرد.

درهای وزارت خارجه در آن دوران بسته شد. هدف این بود که بتواند وزارت خارجه پوسته بیندازد و از انواع نیروهای مختلف در وزارت خارجه بهره لازم برده شود. مدیریت منابع انسانی مهمترین کار درون سازمانی است. چون منابع انسانی عقل و خرد جمعی را شکل می‌دهند.

یعنی نخبه?گرایی؟
بله، لذا وزارت خارجه تولید فکر انسانی داشت. مانند دستگاه آموزشی در دانشکده روابط بین?الملل. وزارت خارحه برای ارتقا سطح بینش و دانش کادر خود دستگاه مطالعاتی و آموزشی را که بخوبی تجربه شده بود داشت. وزارت خارجه روزگاری فاقد سیستم راهبردی بود. در دوره اصلاحات سیستم راهبردی پیدا کرد و مهم تر از همه اینها در دوره اصلاحات واقعیت‌های برون مرزی و تحلیل?ها و تهدیدها و فرصتها فارغ از منفعت جویی?ها و فرصت طلبی?ها منتقل می‌شد. سیستم خارجی ما دچار یک نقطه غفلتی هست که آن نقطه غفلت این است که باید تصویر ناصواب و برداشت?های انفعالی از اتفافات و وقایع دنیا نداشته باشیم. در بعضی از جاها معتقد هستم که نگاه خوشبینانه به سیاست خارجی اشتباه است. نگاه غیر ایدئولوژیک اشتباه است. سیستم سیاست خارجی ایران ایدئولوژیک است، البته ما قبول داریم در دستگاه سیاست خارجی در دوره خودمان هم یکسری غفلت‌های استراتژیک هم صورت گرفته است.

نمونه آن چیست؟
الان نمی‌شود گفت و به صورت کلی بحث کرد و باید وارد آن حیطه بشوم. ولی نیاز به این است که دقیق?تر مسائل را مطرح کنیم .

آقای دکتر درباره تحولات اخیر که در کشورهای مصر، تونس، لیبی و حتی بحرین صورت پذیرفت و در برخی دیگر کشورها در حال شکل?گیری است، تحلیل?های مختلفی صورت گرفته است. به نظر شما ریشه این تحولات در کشورهای مختلف یکسان است؟

نمی‌شود به طور قاطع راجع به پدیده?هایی که رخ داده است، صحبت کرد. الان خیلی زود است که ما بتوانیم داوری خیلی واقع بینانه‌ای را نسبت به آنچه که در منطقه در حال وقوع است، داشته باشیم. ولی اتفاقات خیلی بزرگی صورت گرفته است. درس?های زیادی هم گرفته?ایم. تصور نمی‌کردیم آنقدر این تحولات سرعت داشته باشد. کاملا مشخص است که این تحولات با همان سرعت تکنولوژی تقریبا آمیخته بوده است.

چه درس?هایی گرفته شد؟

درس‌هایی که گرفتیم این است که هر چه وابستگی ظاهرا در عالم سیاست و عالم قدرت بیشتر باشد، سقوط هم آسان‌تر است. آنچه که کاملا از تغییرات در تونس و مصر حس کردیم، این است که شعار اصلاح نظام تبدیل به اسقاط نظام شد، در مصر و تونس این پدیده‌ای است که باید رمزگشایی بشود و نمی?شود نسبت به آن بی تفاوت بود. شناخت بیشتر این پدیده?ها و ماهیت این پدیده‌ها و هویت آنها ایجاب می‌کند که ما به پدیده انقلاب اصولا باور داشته باشیم. من تصورم این است که نمی‌توانیم نسبت به پدیده‌های سنتی که در ضمیر و ذات مردم این سرزمین‌ها است و قرائتی که از ارزش‌های دینی و ملی خود دارند، بی تفاوت باشیم. کاملا مشخص است که در ذات این جنبش‌ها به جای یک نظم طراحی شده، یک پلورالیسم سیاسی حاکم است و این پلورالیسم سیاسی خود تبدیل به نظم جنبش‌های سیاسی شده است. در حرکت مصر شعار نفی استبداد را بیش از نفی استعمار می‌بینیم و کاملا مشهود است که نخبگان نقش جدی خود را در پدیده?های اجتماعی و سیاسی از دست دادند و این جوانان هستند که پیش آهنگان تحول?خواهی هستند.

اینترنت، توییتر ، فیس بوک به یک حزب فراگیر همه جانبه تبدیل شده است. دیگر ساختارهای حزبی تعریفی برای تبیین استراتژی و شعارها ندارند و قدرت ندارند. کاملا مشهود است که احزاب ماهیت خود را از دست دادند و این نقش را حرکت‌های مجازی و تکنولوژی به عهده گرفته?اند. این انقلاب‌هایی که در دو کشور یا کشورهای دیگر دارد شکل می‌گیرد، کمتر ماهیت ایدئولوژیک دارد. باید این را هم بپذیریم که انقلاب‌ها پدیده?های غیر قابل محاسبه هستند و این اتفاقات هم مستثنی از آن نیست.

آقای دکتر، به نظرتان دلیل اینکه ارتش مصر از مبارک حمایت نکرد چه بود؟

ارتش مصر ذاتا مستقل است و هویت مستقل دارد. حضرت امام بعد از انقلاب سخنرانی?ای داشتند و به ارتش مصر توصیه کردند که مستقل بماند. ارتش مستقلی که می‌توانست از هویت عربی خودش هم دفاع کند. البته ارتش مصر ارتباط مستقیم با ساختار ارتش ایالات متحده آمریکا دارد. آن هم به دلیل موقعیت ژئوپولوتیکی است که مصر در کنار اسرائیل و در منطقه سینا و در شمال آفریقا دارد.

امریکا برای اینکه نظم اجتماعی مصر بهم نریزد به تغییر ساختار سیاسی قائل بودند ولی به تغییر ساختار حکومت و نظامی قائل نبودند. لذا تمام توصیه آمریکا به مصری‌ها و ارتش مصر این بوده است که ارتش مصر کار حرفه‌ای خودش را انجام بدهد. به همین دلیل، ارتش را وارد درگیری پلیسی و کار های شهری نکردند.

یعنی به دنبال انقلاب نبودند؟

نه نبودند. این نکته فوق العاده مهمی است که در مصر در قبال ارتش اتفاق افتاد.

مبارک یکی از متحدین اصلی محمود عباس بود. با برکناری مبارک شما روند صلح خاورمیانه را چگونه می‌بینید؟

روند صلح خاورمیانه آسیب‌های جدی دیده است. گرچه از اول هم نمی‌شد به آن امید داشت. طراحی اولیه صلح خاورمیانه، فرزند مرده به دنیا آورده بود و هیچ موقع موجود زنده‌ای وجود نداشت. بیشتر می‌گفتند یک بچه است و کسی نمی‌گفت این بچه زنده است یا مرده. همه درباره هویت این بچه صحبت می‌کردند می‌گفتند بینی، گوش و اندام و آناتومی دارد ولی آیا این آناتومی کار می‌کند؟ به نظر من ماهیت و هویت فرایند صلح خاورمیانه "سالبه به انتفاء موضوع " است. واقع بینی در ذات پروسه صلح خاورمیانه نیست. طبیعی است محمود عباس هم به مبارک به عنوان یکی از پشتوانه‌های خودش نگاه می?کرده است.

بگذارید نکته دیگری هم درباره مصر بگویم. مصر جمع اضداد است. جامعه مصر نسبت به همه جوامع عربی مدنی‌تر است. مدرنیزاسیونی که در مصر در این سال‌ها دنبال شده است، به یک آگاهی درونی در نسل جوان رسیده است و جالب این است که دولت به این هویت خودساخته خودش توجه نداشت. پس جوان?ها تبدیل به یک هویت مقاومت شدند و امریکا این هویت مقاومت جوان‌ها را بهتر از خود مصری‌ها شناخت. به نظر من، جامعه?ای که برخوردار از شبکه قدرت باشد و قدرت هویت خودش را ترسیم کند، برخوردار از ویژگی‌های یک جامعه مدنی است. مصر همدارای یک جامعه مدنی است.

سیاست خارجی ما در تحولاتی که بوجود آمده است، چقدر توانسته نقش قابل قبولی ایفا کند؟ این تحولات چه تاثیراتی در روابط با ایران داشته است؟

این را باید از مسئولان سیاست خارجی بپرسید.

شما هم به عنوان یک کنشگر سیاسی رصدگر موضوع هستید، اینطور نیست؟

من اقدامی از سوی دستگاه دیپلماسی در این خصوص ندیدم.

تحولات لیبی را چگونه ارزیابی می کنید؟

پایان دوره استبداد قذافی کاملا مشهود است . قذافی خواستار چرخش معقول تحول نبود و حوادث طبیعی سیاسی کشور را با جاه طلبی?ها و توهمی که ذات مستبدان است، تبدیل به یک جنگ شهری کرد. اطلاعات من به دلیل جو بسته لیبی درباره این کشور خیلی کم است. هر کسی درباره لیبی و مسائل رخ داده در این کشور صحبت می?کند و نمی?توان صحت و سقم این سخنان را به درستی تشخیص داد. آنچه که مهم است اینکه سرعت تحول در لیبی خیلی بالاست و قابل مقایسه با تحولات مصر نیست. اکنون جنگ داخلی در این کشور شکل گرفته است و به نظر من قذافی با یک فاجعه خونین از قدرت کنار می?رود.

تحولات لیبی نام امام موسی صدر را مجددا بر سر زبان?ها انداخت. شما اخیرا هم در یادداشتی به سرنوشت امام موسی صدر اشاره کردید. خانواده ایشان بر این اعتقادند که مسئولان کشور ما آنچنان که باید برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر همت به خرج ندادند. نظر شما در اینباره چیست؟

بخش?هایی از سیستم سیاسی ایران در همه دولت?های بعد از انقلاب نمی‌خواست درگیر این موضوع شود و عناصری مانند مهدی هاشمی و افراد چپ سیاسی آن روز نا مهربانی‌هایی در قبال امام موسی صدر کردند که باید تاریخ نسبت به آن پرده?برداری کند.

پس از این واقعه، امام خمینی علاوه بر صدور اعلامیه و محکوم کردن این جنایت طی تلگرام‌هایی به یاسر عرفات و حافظ اسد از آنها خواستند که برای روشن شدن سرنوشت امام صدر و بازگشت ایشان با هرچه در توان دارند اقدام کنند. در مرحله حضور امام در پاریس نیز ایشان فرستاده ویژه‌ای (صادق قطب?زاده) را به لیبی اعزام کردند تا با سرهنگ قذافی درباره این موضوع مذاکره کند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز حضرت امام خمینی با جدیت این مساله را دنبال کردند. ایشان بارها می?فرمودند که : "آقای صدر را من بزرگ کرده?ام و جای ایشان در میان ما بسیار خالی است".

تاثیر انقلاب اسلامی در لبنان و خروشی که در جامعه تشیع این کشور پدید آورد، تقریبا همه گروه?های لبنانی و فلسطینی، از راست تا چپ و نیز اسرائیل و آمریکا و کشورهای عرب را به شدت نگران کرد. زیرا قدرت گرفتن شیعه بویژه در جنوب لبنان باعث می?شد که از یک سو موازنه بین طوائف بر هم بخورد و بخصوص جناح‌ها و سازمان‌های چپ لبنانی و فلسطینی پایگاه‌های خود را بکلی از دست بدهند. به همین دلیل فعالیت گسترده?ای در ایران آغاز شد تا به هر قیمتی از اتصال جنوب لبنان به انقلاب اسلامی ممانعت شود و این روند تا 1982(1361) و خروج سازمان?های فلسطینی از لبنان به دنبال حمله گسترده اسرائیل و اضمحلال جناح چپ لبنانی ادامه یافت.

این تبلیغات از سوی جناح?های غیر اسلامی مانند حزب توده، منافقین (شخص رجوی) چریک?های فدایی خلق و نیز برخی از جناح?های مسلمان که قبلا در لبنان بوده و با سازمان?های فلسطینی بویزه فتح و جبهه خلق و جبهه دموکراتیک همکاری می?کردند صورت می?گرفت. در این میان نقش افرادی نظیرآقای جلال فارسی و مرحوم محمد منتظری بسیار پر رنگ بود.

محمد منتظری که سرهنگ قذافی را به شدت انقلابی می?دانست و با جناح?های قومی و چپ?گرا در لبنان ارتباط نزدیکی داشت، با کمک?های مالی لیبی سازمانی موسوم به "ساتجا" تاسیس کرد و مجله "امید ایران" را به عنوان ارگان این سازمان انتشار داد. عمده فعالیت این سازمان و نیز نشریه وابسته به آن، تبلیغ برای سرهنگ قذافی و بدگویی از امام موسی صدر و ارگان?های شیعی در لبنان بود که سرگرد عبدالسلام جلود را به ایران آورد. به رغم مخالفت دکتر چمران با این کار، محمد منتظری و گروهش فرودگاه مهرآباد را اشغال کردند تا هواپیمای جلود را بر زمین بنشانند.

البته حضرت امام خمینی هرگز موافق سفر قذافی یا جلود به ایران نبودند و تاکید می?کردند که اینها اگر می?خواهند به ایران بیایند، باید آقای صدر را با خود بیاورند وگرنه آنها را نمی?پذیریم. عملا نیز عبدالسلام جلود با وجود حدود یک ماه اقامت در قم نتوانست با حضرت امام ملاقات کند.

همه این سناریو ها را سفیر یاسر عرفات در تهران، هانی الحسن و سفیر قذافی سعد مجبر، هماهنگ و رهبری می?کردند. با وجود اختلافات شدیدی که بین قذافی و عرفات در مورد راه حل مساله فلسطین وجود داشت و بارها حتی به اخراج نماینده عرفات از لیبی انجامید، این دو سفیر در تهران با یکدیگر کاملا هماهنگ عمل می?کردند. چرا که یک هدف یعنی ممانعت از پیگیری مساله امام صدر را دنبال می?کردند.

با توجه به قداستی که در آن زمان برای گروه?های فلسطینی در ایران قائل بودند، همه درها به روی هانی الحسن باز بود و او می? توانست بسیار موثر عمل کند. کار به جایی رسید که مرحوم صادق خلخالی به لیبی سفر کرد و در یک مصاحبه مطبوعاتی در لیبی با تمسخر گفت: "ببینید! من به لیبی آمده‌ام و بدون اینکه ربوده شوم به ایران بر می?گردم!" که البته این مصاحبه آقای خلخالی تاثیر منفی بسیار بدی بر شیعیان لبنان گذاشت.

سعد مجبر و هانی الحسن که از طریق مهدی هاشمی و بسیاری دیگر در بیت مرحوم بازرگان رسوخ کرده بودند.، هرجا کم می?آوردند به ایشان متوسل می?شدند و با سوء استفاده از روابط کارهای خود را پیش می?بردند،.

چنین بود که اقدامات متوقف شد و سال?ها طول کشید تا حقیقت سیاست‌ها و افکار یاسر عرفات و معمر قذافی بر کادرهای انقلاب که در آن زمان اطلاعات زیادی هم نسبت به مسائل منطقه نداشتند روشن شود. دخالت?های نمایندگان این دو - هانی الحسن و سعید مجبر- در امور داخلی ایران، موضوعی است که نیاز به تحقیق و پژوهشی ویژه دارد. این در حالی است که حتی برخی از شخصیت?هایی که تحت تاثیر آن?ها قرار نمی?گرفتند، با این گمان که امام موسی را کشته‌اند و پیگیری این مساله فایده?ای ندارد نیز با بی?تفاوتی حاضر نبودند کمکی به حل این مساله بکنند.

آقای دکتر سوال آخر را درباره مسایل داخلی کشور می?خواهم مطرح کنم و مربوط به مصاحبه شما با ویژه نامه یکی از روزنامه?ها در سالگرد حوادث بعد از انتخابات است. شما انتقادهای جدی به معترضین به انتخابات داشتید. افرادی که گرایش سیاسی شما را می?دانند کمی از این نحو موضع گیری شما تعجب کردند....

من هنوزم بر آن اعتقادم هستم. البته این اعتقادم دلیل بر تغییر موضع ام نیست. من تندروی و افراط را قبول ندارم. در مسائل بعد از انتخابات طرفین اشتباهات زیادی داشتند. ما می?توانستیم فضا را به گونه دیگری مدیریت کنیم. معتقدم در کشور ما خط قرمزهایی وجود دارد و باید مراقب بود کسانی که اهداف براندازانه دارند، از این اختلافات ما سوء استفاده نکنند. گذشت برای مصالح نظام عین عقل و تدبیر سیاسی است و حکم می?کند در برخی مواقع مانورهای ایثارگرانه داده شود. نمونه بارز آن، اقدام اخیر آیت?الله هاشمی رفسنجانی بود که در مساله ریاست خبرگان به نحو شایسته‌ای عمل کرد و این نشانه بلوغ، ادب و اخلاق سیاسی است که متاسفانه در حوادث بعد از انتخابات شاهد آن نبودیم