سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

تیم فوتبال استقلال ایران در جریان مرحله پلی آف لیگ قهرمانان آسیا در ورزشگاه آزادی تهران و در حضور بیش از 70 هزار تماشاگر خودی پذیرای "الاتفاق" عربستان بود و در پایان با ارایه نمایشی زیبا جواز حضور در لیگ قهرمانان آسیا را کسب کرد.

gol

این دیدار با حملات الاتفاق آغاز شد و بازیکنان این تیم در 10 دقیقه ابتدایی با ارسال توپ های بلند به دنبال رسیدن به دروازه استقلال بودند.

 

در ادامه بازیکنان استقلال توپ و میدان را در اختیار گرفته و با حرکات "آرش برهانی" و "گوران جورکوویچ" دروازه میهمان را تهدید کردند.

دیدار تیم های استقلال و الاتفاق عربستان

در دقیقه 35، حرکت تیمی بازیکنان استقلال و پاس "مجتبی جباری" باعث شد تا ساموئل در موقعیت گلزنی قرار بگیرد اما واکنش دروازه بان الاتفاق اجازه گلزنی را به نماینده ایران نداد.

در دقیقه 37 ، حرکت بازیکنان استقلال از جناح راست و ارسال "علی حمودی" توپ را در دهانه دروازه به "گوران جورکوویچ" رساند که مهاجم صربستانی استقلال به راحتی گل نخست نماینده ایران را به ارمغان آورد.

دیدار تیم های استقلال و الاتفاق عربستان

در آغاز نیمه دوم نماینده عربستان برای جبران نتیجه تلاش زیادی انجام داد تا اینکه در دقیقه 60پاس عمقی بازیکنان الاتفاق و اشتباه مهدی رحمتی سبب شد تا "یوسف سالم" گل مساوی را به ثمر برساند.

دیدار تیم های استقلال و الاتفاق عربستان

شادمانی عربستانی ها زیاد دوامی نداشت و در دقیقه 62 این دیدار حرکت پابه توپ "آرش برهانی" و پاس مناسب این بازیکن باعث شد تا "خسرو حیدی" با یک ضربه بغل پا گل دوم نماینده ایران را وارد دروازه الاتفاق کند.

دیدار تیم های استقلال و الاتفاق عربستان

در دقیقه 65، اشتباه مدافعان نماینده عربستان توپ را به "آرش برهانی" رساند تا این مهاجم بازی خوب خود را با به ثمر رساندن گل سوم استقلال تکمیل کند.

پس از این گل نیز، هافبک های استقلال توپ و میدان را در اختیار داشتند و در 79 پاس جباری بهترین فرصت را برای گل چهارم استقلال ایجاد کرد که آرش برهانی با تعلل این موقعیت گلزنی را از دست داد.

در نهایت این دیدار با برتری 3 بر یک آبی پوشان به پایان رسید.

با این اوصاف استقلال در مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا باید به مصاف تیم های الریان قطر، نسف قرشی ازبکستان و الجزیره امارات برود.

پیش از این تیم های سپاهان اصفهان و پرسپولیس تهران جواز حضور در این مسابقات را کسب کرده بودند.

 

این دیدار با حملات الاتفاق آغاز شد و بازیکنان این تیم در 10 دقیقه ابتدایی با ارسال توپ های بلند به دنبال رسیدن به دروازه استقلال بودند.

در ادامه بازیکنان استقلال توپ و میدان را در اختیار گرفته و با حرکات "آرش برهانی" و "گوران جورکوویچ" دروازه میهمان را تهدید کردند.

در دقیقه 35، حرکت تیمی بازیکنان استقلال و پاس "مجتبی جباری" باعث شد تا ساموئل در موقعیت گلزنی قرار بگیرد اما واکنش دروازه بان الاتفاق اجازه گلزنی را به نماینده ایران نداد.

در دقیقه 37 ، حرکت بازیکنان استقلال از جناح راست و ارسال "علی حمودی" توپ را در دهانه دروازه به "گوران جورکوویچ" رساند که مهاجم صربستانی استقلال به راحتی گل نخست نماینده ایران را به ارمغان آورد.

در آغاز نیمه دوم نماینده عربستان برای جبران نتیجه تلاش زیادی انجام داد تا اینکه در دقیقه 60پاس عمقی بازیکنان الاتفاق و اشتباه مهدی رحمتی سبب شد تا "یوسف سالم" گل مساوی را به ثمر برساند.

شادمانی عربستانی ها زیاد دوامی نداشت و در دقیقه 62 این دیدار حرکت پابه توپ "آرش برهانی" و پاس مناسب این بازیکن باعث شد تا "خسرو حیدی" با یک ضربه بغل پا گل دوم نماینده ایران را وارد دروازه الاتفاق کند.

در دقیقه 65، اشتباه مدافعان نماینده عربستان توپ را به "آرش برهانی" رساند تا این مهاجم بازی خوب خود را با به ثمر رساندن گل سوم استقلال تکمیل کند.

پس از این گل نیز، هافبک های استقلال توپ و میدان را در اختیار داشتند و در 79 پاس جباری بهترین فرصت را برای گل چهارم استقلال ایجاد کرد که آرش برهانی با تعلل این موقعیت گلزنی را از دست داد.

در نهایت این دیدار با برتری 3 بر یک آبی پوشان به پایان رسید.

با این اوصاف استقلال در مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا باید به مصاف تیم های الریان قطر، نسف قرشی ازبکستان و الجزیره امارات برود.

پیش از این تیم های سپاهان اصفهان و پرسپولیس تهران جواز حضور در این مسابقات را کسب کرده بودند.

 

تیم فوتبال استقلال با برتری برابر الاتفاق عربستان به مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا صعود کرد.

دیدار دو تیم استقلال و الاتفاق عربستان از ساعت 17:20 در ورزشگاه آزادی و در حضور 63 هزار و 120  تماشاگر( طبق اعلام بلندگوی ورزشگاه) برگزار شد و با نتیجه 3 بر یک به سود استقلال به پایان رسید.

یرکوویچ در دقیقه 38، خسرو حیدری در 60 و آرش برهانی در دقیقه 63 گل‌های استقلال را به ثمر رساندند. یوسف سالم در دقیقه 60 برای الاتفاق گلزنی کرد. وی زیر پیراهنش واژه اف 16 را حک کرده بود اما استقلال اف 16 عربستان را ساقط کرد.

برانکو سرمربی پیشین تیم ملی ایران که سرمربی الاتفاق عربستان است به دلیل پرداخت نکردن مالیاتش به ایران نیامد.

والنتین کوالنکو، داور ازبکستانی به یرکوویچ و آرش برهانی از استقلال و صالح الصغری از الاتفاق کارت زرد نشان داد.

www.goshvare.com | برد سه بر یک استقلال مقابل الاتفاق

به این ترتیب استقلال به مرحله لیگ قهرمانان آسیا صعود کرد تا ایران در آسیا سه سهمیه داشته باشد. پرسپولیس و سپاهان دیگر نمایندگان ایران در این مسابقات هستند.

استقلال  در گروه اول لیگ قهرمانان آسیا در کنار تیم‌های نسف قارسی ازبکستان، الجزیره امارات و الریان قطر قرار می‌گیرد و در سوی دیگر  الاتفاق نیز همراه با تیم‌های الکویت کویت، العهد لبنان و وی بی اسپورت مالدیو در گروه سوم ای‌اف‌سی کاپ رقابت خواهد کرد.

ترکیب استقلال:

سیدمهدی رحمتی، حنیف عمران‌زاده، پژمان منتظری، خسرو حیدری، مهدی امیر آبادی، علی حمودی، کیانوش رحمتی، ساموئل، مجتبی جباری، یرکوویچ( از دقیقه 66 اسماعیل شریفات) و آرش برهانی( از دقیقه 85 محسن یوسفی)

سرمربی: پرویز مظلومی

www.goshvare.com | برد سه بر یک استقلال مقابل الاتفاق

www.goshvare.com | برد سه بر یک استقلال مقابل الاتفاق

www.goshvare.com | برد سه بر یک استقلال مقابل الاتفاق

www.goshvare.com | برد سه بر یک استقلال مقابل الاتفاق

www.goshvare.com | برد سه بر یک استقلال مقابل الاتفاق

گروه A: استقلال ایران، نسف قارشی ازبکستان، الجزیره امارات و الریان قطر
گروه B: پاختاکور ازبکستان، العربی قطر، بن یاس امارات و الاتحاد عربستان
گروه C: سپاهان ایران، النصر امارات، لخویا قطر و الاهلی عربستان
گروه D: پرسپولیس ایران، الشباب امارات، الغرافه قطر و الهلال عربستان
گروه E: بنیادکار ازبکستان، آدلاید یونایتد استرالیا، پوهانگ استیلرز کره‌جنوبی و گامبااوزاکای ژاپن
گروه F: بریسبین استرالیا، اف سی توکیو ژاپن، اولسان هیوندای کره‌جنوبی و بیجینگ گوان چین
گروه G: تیانجین تدا چین، سئونگنام ایلهواچونما کره‌جنوبی، ناگویا گرامپوس ایت ژاپن و سنترال کوئست مارینرز استرالیا
گروه H: گوانگجوی چین، جئونبوک موتورز کره‌جنوبی، کاشیوا ریسول ژاپن و بوریرام تایلند

استقلال ایران که امروز (شنبه) با برتری مقابل الاتفاق عربستان سعودی به گروه نخست لیگ قهرمانان آسیا صعود کرد با تیم های الریان قطر، نسف کارسی ازبکستان و الجزیره امارات هم گروه است.
 آبی‌پوشان 16 اسفند ماه در نخستین دیدار مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا در قطر به مصاف الریان می روند و اول فروردین 1391 در ورزشگاه آزادی تهران میزبان نسف کارسی ازبکستان خواهند بود. تیم فوتبال استقلال ایران 15 فروردین 1391 نیز میزبان تیم الجزیره امارات است و 30 فروردین 1391 در امارات به میهمانی تیم الجزیره خواهد رفت. 
نماینده فوتبال ایران  همچنین 15 اردیبهشت 1391 در ورزشگاه آزادی تهران پذیرای تیم الریان قطر است و 30 اردیبهشت 1391 نیز در آخرین دیدار خود در گروه نخست لیگ قهرمانان آسیا در ازبکستان به مصاف تیم نسف کارسی می رود.

 


دبیرکل جبهه مردمی اصلاحات در آستانه انتخابات مجلس نهم ضمن تبیین مواصع خود پیرامون فهرست انتخاباتی جبهه مردمی اصلاحات ، خاطرات خود را از دوران حضورش در تشکیلات خاتمی و کروبی بیان داشت.

دبیرکل جبهه مردمی اصلاحات در آستانه انتخابات مجلس نهم ضمن تبیین مواصع خود پیرامون فهرست انتخاباتی جبهه مردمی اصلاحات ، خاطرات خود را از دوران حضورش در تشکیلات خاتمی و کروبی بیان داشت.

 محمد زارع فومنی اهداف و برنامه انتخاباتی جبهه مردمی اصلاحات را تشریح و ویژگی های فهرست  انتخاباتی خود را برشمرد. فومنی در بخشی از سخنان خود به موجی از توهین ها و تخریب هایی را که در جریان اصلاحات برعلیه وی برپا شده است اشاره و تبعیت ولایت فقیه را دلیل این این تخریب ها دانست.گفتگو با محمد زارغ فومنی دبیرکل جبهه مردمی اصلاحات را در ذیل می خوانیم:

از سابقه فعالیت‌های سیاسی خود در جریان اصلاحات بفرمایید؟

- من در تمام نشریات ایران از دوره اول رفسنجانی تا به امروز مقالات زیادی در زمینه سیاسی و اجماعی نوشتم. مسئولیت‌هایی هم در زمان دوران خاتمی داشتم و مدتی هم مشاور کروبی و موسوی بودم. سابقه اصلاح طلبی من از خیلی‌ها که داعیه اصلاح طلبی دارند بیشتر است.

مدتی عضو شاخه جوانان حزب مشارکت در قم ،عضو شورای عالی حزب همبستگی ، رئیس ستاد هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری و با حکم علی هاشمی نیز رئیس ستاد کارگزاران بوده‌ام که تمام اسناد و مدارک آن نیز موجود است واکنون نیز در روزنامه همبستگی عضو شورای سیاست‌گذاری هستم و حالا نواصلاح طلبان من را تخریب می‌کنند و اصلاح طلب نمی‌دانند.

مدتی که مشاور کروبی بودید آیا به مشاوره های شما توجه می کرد؟

- چرا اتفاقاً به صحبت‌های من خیلی توجه می‌کرد حتی در مناظره‌های تلویزیونی در نوع پوشش و رنگ لباس من به وی مشاوره می‌دادم مثلا در دومین مناظره تلوزیونی اش من پیشنهاد دادم لباس سفید بپوشد و پوشید.

چرا کروبی عاقبتش به اینجا رسید، راهنمائی های شما تاثیری در وی نداشت؟ آقای کروبی یک سری آدم‌های تندرو دورش را گرفته بودند و من هم به وی اخطار داده بودم که تندروها شما را احاطه کردند.

علیرغم اینکه برخی از سایت‌ها اخباری از عزل من از سمت مشاوری کروبی خبرهایی را منتشر کردند اما همان روز ساعت 11:30 شب آقای کروبی به من زنگ زد و گفت شما نگران نباشید و اینها همه یک بازی است.
اما از زمانی که من به سروش اعتراض کردم موج تخریب‌ها نسبت به من زیاد شد. من یک صاحب نظر دینی و سیاسی هستم لذا در حد خودم می‌توانم تحلیل کنم و نظر بدهم. سروش مطلبی در توهین به قرآن نوشته بود  و من در جواب وی گفتم که شما هذیان می گویید و از همان زمان موج تخریب ها علیه من در جریان اصلاح طلبی شروع شد.
تندروها، اصلاحات را ارث پدری خود می‌دانند من بارها در زمان دولت خاتمی به خاطر دفاع از وی بازداشت شدم. اگر من اصلاح طلب نبودم آن زمان در دار و دسته خاتمی چه کار می‌کردم؟
چرا شما را تخریب می کنند مگر شما اصلاح طلب نیستید ؟
 برای اینکه من معتقد به ولایت فقیه هستم و علت اینکه مشاور کروبی هم شدم این بود که  کروبی آن موقع به رهبری اعتقاد داشت. مدتی هم مشاور امور جوانان و مسئول ستاد مردمی حامیان کروبی با حکم مستقیم خود او بودم. البته اینها افتخار نیست اما فقط اینها را از باب سابقه‌ فعالیت هایم در جریان اصلاحات می گویم.
تندروها، اصلاحات را ارث پدری خود می‌دانند. من برای اصلاحات خیلی هزینه دادم . بازداشت شدم. کتک خوردم، مدتی که به عنوان مسئول ستاد اجرایی خاتمی در قم بودم بارها به دادگاه احضار شده و پاسخگو بودم. من تمام موقعیت‌های سیاسی و اجتماعی‌ام را بخاطر حمایت از خاتمی از دست دادم. آن زمانی که من این همه هزینه دادم این آقایان کجا بودند؟ من بارها در زمان دولت خاتمی به خاطر دفاع از وی بازداشت شدم. اگر من اصلاح طلب نبودم آن زمان در دار و دسته خاتمی چه کار می‌کردم؟
 چرا با توجه به انتقادهایی که نسبت به شما دارند اصرار دارید که اصلاح طلب بمانید؟
- اصلاحات در دین ماست همان طور که امام حسین (ع) یک مصلح واقعی بود و به خاطر اصلاح امور قیام کردند. اصلاح طلبی امروز نیاز ضروری جامعه ما است ؛ چرا که اگر منتقد نباشد کشور پیشرفت نمی‌کند وانتقاد نکردن نتیجه‌اش دولت فعلی می‌شود؛ البته انتقاد هم باید منصفانه باشد.
خط قرمزها و شعار شما چیست؟
- قانون اساسی که خون هزاران شهید به پای آن ریخته شده، خط امام که بر قلب‌ها حکومت می‌کند و ولایت فقیه سه خط قرمز جبهه اصلاحات مردمی است.
 تفاوت شما با اصولگرایان در چیست؟ این اصولی که مطرح کردید اصولگرایان هم به آن اعتقاد دارند.
تفاوت ما در دیدگاه‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است نه در اصول و مبانی انقلاب. اختلاف ما در سیاست است چراکه اصولگرایان دیدگاه‌هایشان محصور است. به طور مثال ولایت فقیه را فقط برای خودشان می‌دانند. اصلاح طلبان به آزادی‌های مشروع در چارچوب نظام معتقد هستند. ما خواهان نظامی هستیم که به انتقادات گوش داده شود و صدای مخالفان به گوش همه برسد.
اگر برگردید به سالهای گذشته باز هم حاضرید این مسیر را طی کنید؟
- من جانم را فدای رهبر و انقلاب و نظام خواهم کرد.
 تا حالا که همش دفاع از خاتمی بوده است؟
- البته این ها افتخار نیست.
چرا به شما می‌گویند نفوذی؟
همه این مخالفت ها با من به خاطر دفاع از رهبری است. هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان به من ناسزا می‌گویند چراکه من فقط سرباز نظام و رهبری هستم. اگر اصلاح طلبی که معتقد به ولایت فقیه است نفوذی است  من به نفوذی بودنم افتخار می‌کنم.
 نظرتان راجع به دریافت کمک مالی عوامل ضد انقلاب از حکومت مرتجع آل سعود چیست؟ چرا آنان دست به دامن کشورهای عربی که خود سابقه برگزاری یک انتخابات را هم ندارند شده اند؟
 - عوامل ضدانقلاب و امثال مهاجرانی ها تلاش می‌کنند که از هر طریقی انتخابات ایران را شلوغ کنند و نگذارند نیروها به میدان بیایند. الان هم من زیاد از طرف تندروها تهدید می‌شوم و چند روز است که دایماً از هر طرف به من حمله ور شدند. من را متهم می‌کنند که اصلاح طلب نیستم.شبکه‌های رسانه خارجی و ماهواره‌ها نیز خط تخریب  و توهین به من را در پیش گرفتند.
 برنامه‌ شما برای مجلس نهم چیست؟
 -علی رقم تمام فشارهایی که از طرف اصولگراها و اصلاح طلبان تندرو و همچنین رسانه‌های خارجی بر ما وارد می‌شود وارد صحنه شدیم. در میدانی که یک شهر پر از دشمن و یک یار ندارد.
ما آمده‌ایم تفکر امام حسین(ع) را نهادینه کنیم. ما اصلاح طلبانی هستیم که با خط امام همخوانی داریم و در واقع با یک دکترین جدید وارد صحنه شدیم. شعار ما ولایتمداری، پیشرفت و عدالت محوری است و هر کس که با این سه معیار ما مطابقت داشته باشد در لیست ما جای خواهد گرفت.
  نظرتان در مورد هدفمندسازی یارانه‌ها چیست؟
 من از اول با این طرح مخالف بودم. به خصوص به زمان اجرایی کردن آن؛ چرا که زیرساخت‌ها فراهم نبود و مردم نیز نسبت به این طرح آگاهی نداشتند.
 نظرتان در مورد جبهه متحد اصولگرایان چیست؟
اینها هم گروهی هستند اما توصیه می کنیم اول رفاقت کنند و بعد رقابت.
  اشتراکات‌تان با لیست کواکبیان در چیست؟
- اشتراکات ما با لیست جبهه مردم‌سالاری زیاد است چرا که ما اختلافی با هیچ یک از دوستان‌مان نداریم. ما حزب و گروه نیستیم. از طبقه ضعیف جامعه و از دل مردم هستیم.
 برخی‌ها می‌گویند در شهرستان‌ها جریان انحرافی با اصلاحات یکی شده است. نظرتان چیست؟
- من اصلاً جریان انحرافی را نمی‌شناسم. اینها چه کسانی هستند اصلاً اسمشان را هم نشنیده‌ام وهیچ ارتباطی با آنها ندارم.
 مهمترین ویژگی و شاخص های لیست شما چیست؟ سر لیست چی کسی است؟
- ما منشوری داریم که بر چند اصل تدوین شده است و یکی از آن اصول تبعیت از قانون اساسی است. کاندیداهای ما باید قانون اساسی و ولایت فقیه را قبول داشته باشند و غیر از این را در لیست خود جای نمی‌دهیم.
تاکنون  14، 15 نفر انتخاب شده‌اند که  علی مطهری، الهه راستگو و سید حسین هاشمی از اعضای شاخص آن هستند و محجوب نیز سر لیست است.
ما به عنوان جبهه مردمی اصلاحات با شعار ولایتمداری، پیشرفت و عدالت محوری به میدان رقابت ها می آییم و مردمی بودن  کاندیداها نیز یک ویژه مهم و بارز لیست جبهه مردمی اصلاحات است ؛ یعنی درانتخاب نامزدها بیشتر به بعد اجتماعی شان توجه می شود تا بعد سیاسی‌شان و اگرطرفین رقابت تنها با هدف رقابت بیایند و نه  تخریب می توانیم حسرت یک لبخند را در دل دشمنان بگذاریم.
 نگاه سران اصلاحات نسبت به شما چیست؟
- آنها به من یک سری انتقاد دارند و من نیز منتقد آنان هستم. انتقاد آنها این است که چرا من در انتخابات شرکت کردم و لیست انتخاباتی دادم. آنها می دانند که امثال فومنی اگر وارد صحنه شوند پشتوانه نظام هستند. ما هم انتقادات قوی‌ای نسبت به آنها داریم و از گفتن آنها نیز هیچ ترس و واهمه‌ای نداریم. همان طور که اصلاح طلبان به شورای نگهبان انتقاد دارند و می گویند نباید کسی را حذف کنند خودشان هم نباید به دنبال حذف دیگران باشند.
عملکرد مجلس هشتم را چطور دیدید؟
- من انتقادات زیادی نسبت به مجلس هشتم دارم چراکه از حقوق ملت دفاع نکرد. با توجه به اینکه هم مجلس  و هم دولت اصولگرا بودند اما هیچ کاری را نتوانستد از پیش ببرند.
آیا مجلس ششم از حقوق مردم دفاع می‌کرد؟
- آن زمان مجلس ششم یک حسن‌هایی داشت و یک ضررهایی هم داشت. مجلس هشتم هم همینطور؛ اما تنها حسن مجلس هشتم این بود که جلوی تصمیمات و اقدامات دولت ایستادگی می کرد.
 نظرتان راجع به رئیس مجلس چیست؟
- ریاست آقای لاریجانی خوب بود همه نیروهای انقلاب خوبند و ما با همه خوب هستیم و با هیچ کس مشکلی نداریم.
 اگر همه خوبند پس چرا شما احساس وظیفه کردید و وارد میدان شدید؟
- باید به دنبال اصلح رفت و ما برای معرفی اصلح‌ها و بهترین‌ها وارد میدان عمل شدیم.
 خودتان را به آقای مطهری نزدیک‌تر می‌دانید یا کواکبیان؟
- من با چپ و راست دوست هستم. با تمام کسانی که در چارچوب نظام ولایت فقیه باشند در تعامل هستیم. ما نسبت به دیگر جبهه‌های تشکیل شده مستضعف هستیم و قشر ضعیف جامعه هستیم و به تعبیر امام خمینی(ره) ما کاخ نشین نیستیم بلکه کوخ نشین هستیم.
 اگر آقای کروبی را ببینید به او چه می‌گویید؟
- می‌گویم برگرد به آغوش انقلاب.
 به احمدی‌نژاد چه می‌گویید؟
- ای کاش حرف رهبری را گوش می‌داد.
 چرا خودتان کاندیدا نشدید؟
- من علاقه‌ای ندارم که نماینده شوم ؛ چراکه به سبک کاری من نمی‌خورد. اعتقاد دارم در هرجایی که باشیم می‌توانیم خدمت کنیم. من مسئولیت را بار سنگینی می‌دانم ؛ بنابراین ترجیح می‌دهم در جای دیگری به مردم و نظام خدمت کنم.
من از مسئولین می خواهم که به ما اجازه شرکت در انتخابات بدهند و بنرهای ما را جمع نکنند. من از شهردار تهران درخواست می‌کنم که بگذارد کاندیداهای ما خود را به مردم معرفی کنند.
 مگر می‌خواهید از قوانین عبور کنید؟
- نه اما فضا باید طوری باشد که بتوانیم حرف بزنیم و  دست عاجزانه به سمت شهردار تهران و وزارت کشوردراز می‌کنم که به ما کمک کنند.

محمد قوچانی سردبیر مجله آسمان، که سابقه طولانی در نوشتن مقالات و گزارش های متعدد در روزنامه ها و نشریات اصلاح طلب دارد، در مطلب اخیر خود در این نشریه،  به طرح موضوع پارادوکس اصلاح طلبان در انتخابات و مشارکت در انتخابات پرداخته و با طرح این متناقض نما که اصلاح طلب باید در انتخابات شرکت کند یا خیر، یادآور شده که اصلاح طلبان مهمترین راهکار برای مشارکت در سیاست و مهمترین راهبرد برای اصلاحات را انتخابات می دانند و در دوره های قبل، باوجود رد صلاحیت عده ای از اصلاح طلبان، همچنان به انتخابات و صندوق رای اعتقاد داشته اند.

 
قوچانی در نوشته خود به طور مفصل، ابعاد عملکرد و تاریخچه اصلاح طلبی در دو دهه گذشته را بررسی کرده و به بررسی و ارزیابی رفتار اصلاح طلبان میانه رو و افراطی پرداخته، و یادآور شده است که اصلاح طلبان باید خود را از این پارادوکس که در انتخابات شرکت کنند یا خیر؟ خارج کنند زیرا اصولا اصلاح طلبی، به معنی اعتقاد به انتخابات و شرکت در انتخابات در شرایط مختلف است و تاکید کرده که  سیاست ورزی می تواند همان اصلاح طلبی باشد اگر انتخابات را پایان بحث ندانیم آغاز بحث بدانیم و یک بار برای همیشه به این پرسش پاسخ دهیم که «نسبت اصلاحات و نظام سیاسی چیست؟ آن روز است که از این پارادوکس خارج میشویم.

 

قوچانی در مقاله مفصل خود تاکید کرده که  مجموعه رفتارهای اصلاح طلبان سبب شد که بدنه اجتماعی و رهبری سیاسی اصلاح طلبان همواره «انتخابات گرا» باشند و انتخابات گرایی به ذات اصلاح طلبی تبدیل شود.

وی تصریح کرده که عدم شرکت در انتخابات نمی تواند راهکار اصلاح طلبان باشد و "تحریم سازمان یافته"، برنامه اپوزیسیون خارج از کشور در سه دهه گذشته بوده که خواستار تغییر کل نظام سیاسی هستند و اگر اصلاح طلبان تن به واژه تحریم بدهند (که نمی دهند) در واقع در اپوزیسیون خارج از کشور ادغام و منحل شده اند.
وی با طرح این پرسش که راهکار اصلاح طلبان برای تغییرات چیست؟ پاسخ داده که آیا جز انتخابات راهکار دیگری را برای اصلاح می شناسند؟ آن راهکار چیست و چرا معرفی نمی شود؟ آیا اصلاح طلبان حاضر به پرداخت هزینه آن راهکارها هستند؟  
وی در جای دیگری یادآور شده که همه ی موقعیت اصلاح طلبان در رادیکالیسم سیاسی و حوادث سال 1388 خلاصه نمی شود.

 
وی یادآور شده که سیاست ورزی باید متناسب با منافع ملی در هر شرایطی باشد حتی اگر عده ای آن را نپسندند و اشاره کرده که برای نفع شخصی و قهرمان شدن سخن نگوییم به فکر منافع جمعی و ملی باشیم و منافع فردی را در جهت آنها قرار دهیم نه خلاف جهت ایشان.
وی به سیاستمداران هشدار داده که " کارنامه سیاست مداران را در لحظه بررسی نمی کنند در تاریخ بررسی می کنند. یک سیاستمدار نمیتواند محبوب همه قلب ها باشد گاه حتی باید دوستان را رنجاند...."
 بولتن نیوز، از آن جا که این مقاله را برای بررسی رفتارها و تردیدهای برخی اصلاح طلبان مناسب ارزیابی کرده اقدام به انتشار آن کرده است. باشد که در مقطع فعلی، با حضور حداکثری در انتخابات پیش رو، منافع ملی کشور را تحقق بخشیم و درگیری های احزاب سیاسی ملاک رفتار شهروندی ما نباشد....

******

افراد و گروه هایی از اصلاح طلبان با نام و بی نشان در انتخابات مجلس نهم ثبت نام کرده اند. احزابی مانند مردمسالاری و خانه کارگر و فراکسیون اقلیت مجلس هشتم از این گروهند. در حالی که آنان و رسانه های اصول گرا از مشارکت افراد اصلاح طلب می گویند. احزابی که در سال های گذشته هدایت جبهه اصلاحات را در دست داشته اند می گویند نامزدی معرفی نکرده اند، گرچه انتخابات را تحریم هم نکرده اند اما داستان چیست؟

 
از نگاه یک ناظر سیاسی مستقل، موقعیت اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم موقعیتی پارادوکسیکال، متناقض نما است:
اول – اصلاح طلبی جریانی است که حداقل از انتخابات مجلس پنجم بدین سو، انتخابات را مهمترین راهکار و راهبرد سیاسی برای تغییر مدیریت اجرایی و توسعه کشور اعلام کرده است. تا پیش از این انتخابات، عقبه ی تاریخی این جناح (که به نام چپ یا خط امام خود را معرفی میکرد) آن را جزء جدایی ناپذیر حاکمیت قرار می داد. در مجلس اول البته جناح بندی اصلی میان جناح لیبرال و جناح حزب اللهی بود و از مجلس دوم به تدریج جناح چپ در برابر جناح راست شکل گرفت و در مجلس سوم اکثریت مجلس را در اختیار گرفتند.

 مجلس چهارم، مجلسِ ناکامی چپ ها در برابر ائتلاف راست ها به رهبری «هاشمی رفسنجانی – ناطق نوری» بود و از انتخابات مجلس پنجم به تدریج مفهوم «اصلاح طلب درون نظام» برای این جناح ساخته شد.

در انتخابات مجلس پنجم دو گروه محوری چپ اسلامی یعنی مجمع روحانیون مبارز و دفتر تحکیم وحدت گرچه انتخابات را تحریم نکردند اما در عمل از معرفی نامزد خودداری کردند. البته در همان زمان ائتلافی از گروه های چپ اسلامی در قالب «ائتلاف گروههای خط امام» متشکل از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها، انجمن اسلامی مهندسان و انجمن اسلامی جامعه پزشکی که در آن چهره هایی چون بهزاد نبوی، حسین مظفر، نجفقلی حبیبی، ابراهیم اصغرزاده و مصطفی معین حضور داشتند برخلاف نظر روحانیون مبارز در انتخابات شرکت کردند و در کنار حزب تازه تأسیس کارگزاران توانستند فراکسیون اقلیت مجلس پنجم را تأسیس کنند. همین اقلیت در انتخاب خاتمی و بازگشت چپ به حاکمیت نقش مؤثری داشت در حالی که همان زمان چپ های رادیکال ناامیدانه و منفعلانه از تحریم انتخابات مجلس پنجم می گفتند.
همچنان که گروه هایی مانند نهضت آزادی هم انتخابات دوم خردادماه 1376 را تحریم کردند اما هشت سال بعد سعی کردند از نامزدی مصطفی معین حمایت کنند. جالب اینجاست که شورای نگهبان در انتخابات مجلس پنجم صلاحیت فردی (نه تشکیلاتی) برخی ملی – مذهبی ها مانند عزت الله سحابی و ابوالفضل بازرگان را هم تأیید کرد اما آنها خود از شرکت در انتخابات اعلام انصراف کردند.
تجربه ی مجلس پنجم (با اکثریت راست گرا و اقلیت مؤثر چپ گرا) سبب شد اصلاح طلبان به تدریج انتخابات را از راهکار به راهبرد خود بدل کنند و مجلس ششم را هم در اختیار بگیرند اما نوع سیاست ورزی آنها سبب شد در پایان این دوره پارلمانی سران این مجلس از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شوند.
افرادی مانند بهزاد نبوی که در انتخابات مجالس سوم، پنجم و ششم از سوی شورای نگهبان تأیید صلاحیت شده بود در معرض رد صلاحیت قرار گرفت و آنگاه تحصن مجلس ششم شکل گرفت. تحصنی که به علت وجودی خود (دفاع نماینده از خودش) پژواکی در بدنه ی اصلاح طلبان نیافت و تنها با عکس یادگاری نمایندگان مستعفی تمام شد.
همین گروه اما انتخابات مجلس هفتم را عملاً تحریم کردند در حالی که این بار گروه هایی مانند مجمع روحانیون مبارز و حزب کارگزاران سازندگی تحت عنوان لیستی با نام «ائتلاف برای ایران» نامزد معرفی کردند و افرادی مانند مجید انصاری، جمیله کدیور، علی هاشمی و در رأس آنان مهدی کروبی رئیس مجلس ششم نامزد پارلمان شدند.
احزاب تحریم کننده به خصوص جبهه مشارکت حتی از چاپ آگهی انتخاباتی در روزنامه ی خود خودداری کردند اما هرگز تحریم انتخابات مجلس هفتم نتوانست به اقدامی هماهنگ و مورد اجماع جناح اصلاح طلب تبدیل شود. جالب اینجاست که همین احزاب تحریم کننده یک سال بعد در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 شرکت کردند و مصطفی معین را نامزد کردند بدون آنکه روشن شود اگر راهبرد انتخابات در مجلس هفتم به بن بست رسیده است چرا در انتخابات ریاست جمهوری نهم این بن بست منتفی به نظر رسیده است؟ و جالب اینجاست که افرادی که شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نهم را فضیلت می دانستند همان زمان به شرکت کنندگان در انتخابات مجلس هفتم (به خصوص مهدی کروبی) طعنه میزدند.
همین دستگاه تحلیل دوگانه سبب شد در انتخابات مجلس هشتم چهره هایی مانند محمدرضا عارف تا مرحله نامزدی در انتخابات پیش برود و فهرستی تحت عنوان «یاران خاتمی» تدارک دیده شود اما ناگاه ماشین اصلاحات از کار بیفتد و عارف انصراف دهد و خاتمی هم نام خود را از شناسه ی لیست در مرحله دوم انتخابات بردارد. در حالی که گروهی از اصلاح طلبان همچنان در صحنه انتخابات حاضر بودند ناگهان پشت خود را خالی دیدند.
نتیجه آنکه انتخابات، مهمترین روش و رفتار سیاسی اصلاح طلبان حداقل از دو دهه قبل بوده است و اصولاً این جناح مانند هر جریان سیاسی دیگر در فرآیند انتخابات معنا می یافت.
دوم – اصلاح طلبان در دو دهه ی اخیر بدنه اجتماعی قابل توجهی را نمایندگی می کردند. اگر فرض کنیم که 50 درصد جامعه ی ایران در فضای خاکستری بسر می برند و پای صندوق رأی، تصمیم می گیرند 50 درصد دیگر را می توان با سهمیه های مساوی میان دو جناح اصلاح طلب و اصول گرا تقسیم کرد که تا سال 1388 به یکی از این دو رأی می دادند و سپس با جذب اکثریت آرای خاکستری پیروز می شدند. اصلاح طلبان در این دو دهه سیاست ورزی را فرآیندی تعریف کرده اند که با اصلاح طلبی مترادف تلقی میشد. آنان می گفتند نیروهای سیاسی بر دو دسته اند: آنان که در پی حفظ سنت ها و ثبات در جامعه اند و در همه جای دنیا به نام راست گرا، محافظه کار یا اصول گرا شناخته می شوند و گروهی که در پی تغییر و تحول در جامعه اند و به نام های چپ گرا، اصلاح طلب و تحول خواه شناخته می شوند. وجه تشابه این دو گروه البته امید داشتن به سازوکارهای سیاسی و حقوقی و به صورت مشخص فعالیت در چارچوب قانون عادی و قانون اساسی است. چه بسیار نیروهای راست گرایی که همه ی محتوای قانون اساسی را قبول ندارند و از موضع سنت گرایی و اصول گرایی مثلاً حکومت اسلامی را بر جمهوری اسلامی ترجیح می دادند (این افراد حتی به امام خمینی پیشنهاد دادند که انتخابات برگزار نکند و مستقیماً اعمال ولایت کند) همچنان که نیروهای چپ گرایی وجود دارند که ولایت فقیه یا اسلامیت جمهوری را قبول ندارند؛ اما از متحجرین تا متجددین وقتی به قانون می رسند براساس «التزام عملی» به آن می توانند فعالیت کنند و اینجاست که «سیاست» آغاز می شود و عمل سیاسی با عمل حقوقی و رفتار اصلاح طلبی برابر می شود و اینجاست که هر رفتاری خارج از این چارچوب به ناهنجاری منتهی میشود در واقع جمهوری اسلامی معدل حقوقی «مردم سالاری» و «دین سالاری» است که قانون اساسی آن را به هنجاری حقوقی تبدیل کرده است و هر رفتار خارج از آن در عرصه ی عمل عملی غیرقانونی به حساب می آید. بنیادگرایی شکل افراطی اصول گرایی و براندازی شکل افراطی اصلاح طلبی است و افراط در اینجا یک توصیف اخلاقی نیست توصیفی حقوقی است یعنی رفتار خارج از چارچوب قانون و بدین معنا اعتدال هم یک صفت اخلاقی نیست رفتاری حقوقی است به معنای رفتار در چارچوب قانون حتی اگر به محتوای قانون باور نظری وجود نداشته باشد معیار عمل براساس قانون خواهد بود. قانون جایی است که همه از نظرهای حداکثری خود فاصله می گیرند و به نظرهای حداقلی خود و دیگران عمل می کنند.
این آموزه های نظری در دو دهه گذشته شهروندانی به وجود آورده که از طریق صندوق رأی مطالبات خود را بیان می کنند و در برخی دوره ها به اصلاح طلبان و در برخی دوره ها به اصولگرایان رأی داده اند. جالب اینجاست که در مقاطعی (مانند مجلس پنجم) شعار «ائتلاف گروه های خط امام» (جناح اصلاح طلب) حذف سیاست تعدیل اقتصادی (برنامه اقتصادی هاشمی رفسنجانی) و حذف نظارت استصوابی (قانون احراز صلاحیت توسط شورای نگهبان) بوده است یعنی برای اصلاح یک قانون از راهکاری قانونی (کسب اکثریت پارلمانی) استفاده می شد و این کار موجب رد صلاحیت نامزدهای جناح چپ از سوی شورای نگهبان یا محدود کردن فعالیت آنها نشد، گرچه چپ ها در مجلس پنجم به قدرت نرسیدند اما راه اصلاح قانونی از نظر نظری باز به نظر می رسید. بنابراین حتی از دریچه نظارت استصوابی هم معیار باید «التزام عملی» به قانون باشد نه «التزام نظری».

بخش سوم – اکنون بازمانده این بدنه اجتماعی اصلاح طلبان در انتظار راهکار تازه ای است که راهکار قبلی را ابطال، اصلاح یا ابقا کند. در واقع آن افرادی که در سال 1388 به اصلاح طلبان رأی دادند هنوز دقیقاً نمی دانند که اصلاح طلبان را باید چه بخوانند؟ آیا اصلاح طلبان هنوز «انتخابات گرا» هستند؟ اصلاح طلبان همواره با انتخابات تعریف می شدند و حتی پس از شکست دولت های هفتم و هشتم و مجلس ششم در برآوردن اهداف اصلاح طلبان و در شرایطی که گروه هایی از اصلاح طلبان سخن از بن بست در نظام انتخاباتی بر زبان می راندند سران اصلاح طلب در انتخاب مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم و دهم شرکت کردند و رقابتی سخت کردند و زمزمه های ناامیدانه را به فراموشی سپردند. جالب اینجاست که اکثریت احزاب اصلاح طلب از جمله مجمع روحانیون مبارز و جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از برابر داعیه ی تقلب در انتخابات سال 1384 از سوی مهدی کروبی (که اتهاماتی را متوجه اقتدار و کارآمدی وزارت کشور خاتمی هم می کرد) عبور کردند و حتی برخی در برابر آن ایستادند و با طیب خاطر ابتدا خاتمی و سپس میرحسین موسوی را نامزد انتخابات سال 1388 کردند و حتی خود کروبی هم دوباره نامزد همان انتخابات شد که معتقد بود در آن تقلب شده است. بنابراین انگاره ی «تقلب» هم در امید داشتن اصلاح طلبان به انتخابات خللی ایجاد نکرد و همین سبب شد که در سال 1388 باز هم بدنه اجتماعی اصلاح طلبان به پای صندوق های رأی بیایند چراکه به صندوق رای و اصلاح طلبی اعتماد داشت.
از سوی دیگر دایره ی نامزدها در دوره های انتخابات مختلف آن اندازه فراخ نبوده است که اصلاح طلبان ایده آلیست را دل گرم سازد و آنان شرط ضروری یک انتخابات سالم را رقابت صد درصدی بدانند. در سال 1376 شورای نگهبان صلاحیت مرحوم مهندس عزت الله سحابی را برای ریاست جمهوری رد کرد اما این ردصلاحیت مانع از آن نشد که سیدمحمد خاتمی در انتخابات شرکت کند و حتی پیروز شود. مجموعه ی این رفتارها سبب شد که بدنه اجتماعی و رهبری سیاسی اصلاح طلبان همواره «انتخابات گرا» باشند و انتخابات گرایی به ذات اصلاح طلبی تبدیل شود.
در همان زمان البته اصلاح طلبانی بودند که با انحصار اصلاح طلبی در انتخابات گرایی مخالف بودند آنان فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و مدنی را بر عطش به قدرت رسیدن و دولت تشکیل دادن ترجیح می دادند و ضمن تأیید اصل ضرورت ایجاد یک دولت یا مجلس اصلاح طلب آن را نیازمند پشتوانه های نظری و فکری می دانستند تا در حین عمل دچار بحران کارآمدی نشود. اما این جریان در عمل از سوی پارلمانتاریست های حرفه ای و بوروکرات های سیاسی که در رأس احزاب اصلاح طلب و جبهه اصلاحات قرار داشتند نفی و «انتخابات گرایی» بر جریان اصلاح طلبی غالب شد.
چهارم – به جز گذشته اصلاح طلبان آنچه امروزه وضعیت آنها را پارادوکسیکال، متناقض نما می کند موقعیت فعلی است:
اصلاح طلبان حاضر نیستند از کلمه ی «تحریم» برای تعیین نسبت خود با انتخابات استفاده کنند. این تاکتیک (که یکبار از سوی مجمع روحانیون مبارز در انتخابات مجلس پنجم هم استفاده شده است) سه هدف و دلیل میتواند داشته باشد:
الف: از مشارکت اصلاح طلبان مستقل و منفرد در انتخابات جلوگیری نکند. چراکه افزون بر شهرهای بزرگ در شهرهای کوچک اصلاح طلبان محلی وجود دارند که دارای مقبولیت اجتماعی هستند و همانند تجربه ی راه چمنی و حضرتی در مجلس پنجم در صورت راهیابی به پارلمان افراد مؤثری خواهند بود. اکنون با ثبت نام افراد منفردی از این نوع و احزابی مانند خانه کارگر و حزب مردمسالاری صحت این علت پرهیز اصلاح طلبان از واژه گریم روشن تر میشود.
ب: تحریم انتخابات یک کنش سیاسی گسترده است که نیازمند سازمان سیاسی و اجتماعی است. تحریمی مؤثر است که نه تنها از نامزدی چهره های اصلاح طلب جلوگیری کند بلکه شهروندان اصلاح طلب را هم از صندوق رأی دور کند.
اصلاح طلبان از سویی فاقد این سازمان سیاسی اند و از سوی دیگر از توان انتقال پیام خود و نفوذ آن در بدنه اجتماعی خویش اطمینان ندارند.
به جز گروهی از شهروندان قدیمی (که حتی به جمهوری اسلامی در 12 فروردین 1358 رأی نداده اند) شهروندان جوان تر دقیقاً نمی دانند امروز رفتار اصلاح طلبانه چیست؟ به احتمال زیاد افرادی که رأی نمی دهند هم رأی ندادن خود را عملی غریزی می دانند نه عملی سیاسی و به تبعیت از تحلیل های احزاب اصلاح طلب، و همین امر موجب تردید اصلاح طلبان در به کار بردن واژه تحریم می شود.
ج : دلیل سوم در به کار نبردن واژه تحریم آن است که اصلاح طلبان می خواهند با این ادبیات به حاکمیت پیام دهند که هنوز اصل و اساس نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند و با اپوزیسیون برانداز مرزبندی دارند.
اما تردیدی که از سوی دو گروه در این پیام وجود دارد نه تنها به راهبرد انتخاباتی اصلاح طلبان کمک نمی کند بلکه آنان را در معرض نقد دو گروه قرار میدهد.
اول از سوی مخالفان سیاسی که بیرون از ایران به سر می برند و گرچه عضو رسمی احزاب اصلاح طلب نیستند اما هنوز از نام و نشان احزاب اصلاح طلبان استفاده میکنند و صدایی بلندتر از منتقدان سیاسی داخل کشور دارند.
آسیب اصلی این است که "تحریم سازمان یافته"، برنامه اپوزیسیون خارج از کشور در سه دهه گذشته بوده که خواستار تغییر کل نظام سیاسی هستند و اگر اصلاح طلبان تن به واژه تحریم بدهند (که نمی دهند) در واقع در اپوزیسیون خارج از کشور ادغام و منحل شده اند.
دوم از سوی اصول گرایانی که در درون حکومت فعالیت می کنند و می گویند معیار اعتقاد به نظام چیست؟ آیا اصلاح طلبان اگر اجازه ورود به عرصه انتخابات را بیابند با همین شورای نگهبان چگونه رفتار می کنند؟ آنها می گویند این همان شورای نگهبانی است که صلاحیت اکثریت مجلس ششم و نامزدی خاتمی و کروبی و موسوی را تأیید کرد. اصول گرایان (حتی معتدل) میگویند اصلاح طلبان «ظرف» انتخابات را یک بار شکستند اکنون چگونه میتوانند از این ظرف بنوشند؟
این اصول گرایان می گویند نظارت استصوابی برای مجلس نهم وضع نشده و حداقل 5 دوره پارلمانی و ریاست جمهوری است که به قانون مصوب پارلمان تبدیل شده است. آیا اصلاح طلبان سازوکار نظام انتخاباتی موجود را می پذیرند؟ اصولگرایان اشاره می کنند که در مقاطعی مانند انتخابات مجلس ششم یا همچون نامزدی مصطفی معین حکم حکومتی به حل معضل رابطه ی انتخاباتی اصلاح طلبان و شورای نگهبان و تأیید صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب منتهی شد و اصلاح طلبان در انتخابات باقی ماندند. در واقع در اینجا هر دو گروه اپوزیسیون خارج از کشور و اصول گرایان داخل یک کشور خطاب به اصلاح طلبان یک حرف میزنند:
«اگر راهبرد «انتخابات» به پایان رسیده است چرا از تحریم آن سخن نمی رود و اگر راهبرد «انتخابات» پایان نیافته است چرا در انتخابات شرکت نمی کنند؟»
منتقدان می گویند بر فرض که اصلاح طلبان خواستار اصلاح قانون انتخابات هم باشند هنوز هیچ شعار و برنامه مدونی درباره مفاد و مضمون اصلاح آن ارائه نکرده اند و اگر هم برنامه ای برای اصلاح این قانون وجود داشته باشد تنها امکان عملی آن ورود به پارلمان و اصلاح آن از طریق قانون گذاری است همچنان که اصول گرایان منتقد دولت قصد دارند این کار را انجام دهند و اجرای انتخابات را از اختیار دولت ها خارج کنند. از سوی دیگر اصلاح طلبان برنامه ای به عنوان جایگزین راهکار و راهبرد «انتخابات» برای تغییر و تحول سیاسی نه پیشنهاد می کنند و نه می توانند پیشنهاد کنند چراکه راهکارهایی خارج از این چارچوب بلافاصله با نام اصلاح طلبی تضاد می یابد.
پنجم- اصول گرایان منتقد از چند ماه پیش سعی کردند چهره های معتدل اصلاحات مانند محمدرضا عارف، اسحاق جهانگیری، محمود حجتی و... را به نامزدی تشویق کنند. فرض کنید که این فهرست در انتخابات ثبت نام می کردند و تأیید می شدند. این افراد با چه شعاری می خواستند در انتخابات شرکت کنند؟ برنامه آنها برای بازگشت به قدرت چه بود؟
آیا این نوع تحلیل ها موجب دلسردی در بدنه اصلاح طلبان نشده است؟ آیا اصلاح طلبان برای بازیابی خود نباید این پرسش ها را طرح و نقد کنند؟ آیا این مسأله مانعی مهم تر از نهادهای نظارتی و اجرایی بر سر شرکت اصلاح طلبان در انتخابات نیست؟
ششم - فقدان برنامه، معضل جدی اصلاح طلبان است. این معضل البته از سویی به درون اصلاح طلبان بازمی گردد و از سوی دیگر به موقعیت حکومتی آنها بازمی گردد. در کمبود رسانه های اصلاح طلب، رسانه هایی در خارج از ایران شکل گرفته است که اصلاح طلبانه نیستند اما از اصلاح طلبان یارگیری می کنند. این رسانه ها هدف روشنی دارند: «تغییر نظام سیاسی ایران» در برابر هدف ناروشن اصلاح طلبان که «تغییرات سیاسی در درون ایران» است.
 رسانه های مؤثر بر رفتار اصلاح طلبان اکنون برنامه های کمدی و یا ماشین های کینه سازی است که به شکاف های سیاسی در ایران دامن می زند بدون آنکه خود آسیب ببینند یا مسوولیت راهبردهای خود را بپذیرند. مقصود از ماشین های کینه سازی آن رسانه هایی است که با زبان اصلاح طلبانه حرف نمیزند و با توهین و خشونت سخن میگوید. هدفشان اصلاح رفتار سیاسی نیست، انهدام نظم سیاسی است.
سازمان های سیاسی اصلاحطلب در درون ایران هم عملاً منفعلانه عمل می کنند. انفعال آنها در برابر سازمان های سیاسی خارج از کشور شکل گرفته است که حتی از معرفی اعضای خود ابا دارند اما می خواهند رفتارهای سیاسی اصلاح طلبان را هماهنگ کنند. تعریف این سازمان ها از متحدان سیاسی تعریفی است که با نیروهای سیاسی اصلاح طلب داخل کشور همخوانی ندارد اما نفوذ هژمونیک دارد و در رسانه های مجازی، قدرت قابل ملاحظه دارد و فضای مجازی متأسفانه در حال حاکمیت بر فضای واقعی است. پرسش این است که آیا در درون کشور اصلاح طلبانی که در قالب مجمع روحانیون مبارز و حزب کارگزاران و ده ها انجمن صنفی – سیاسی گردهم آمده اند نمی توانند راهبردی مشترک طراحی کنند؟ ممکن است گفته شود دو حزب اصلاح طلب یعنی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی منحل شده اند و سران این احزاب و نیز گروه هایی مانند نهضت آزادی و نیروهای ملی – مذهبی (که قبلاً منحل اعلام شده اند) نمی توانند فعالیت کنند. افرادی و گروه هایی از اصلاح طلبان که نامزد انتخابات مجلس نهم شده اند اما معتقدند که پرونده این احزاب و سران آنها می تواند از روش های قضایی و حقوقی پیگیری شود ثانیاً فعالیت سیاسی می تواند محدود به این احزاب نباشد چنان که در دوم خرداد 1376 جبهه مشارکت تأسیس نشده بود و نهضت آزادی در انتخابات شرکت نکرده بود ولی این کار منجر به تعطیلی سیاست ورزی اصلاح طلبان نشد (در آن زمان اصلاح طلبان مرزبندی صریحی با ملی مذهبی ها داشتند) و از همه مهمتر اگر «اهداف» اصلاح طلبانه مهم باشد «اَشکال» نمیتواند معیار باشد به هر دلیلی دو حزب سیاسی تعطیل شده اند آیا باید سیاست ورزی تعطیل شود؟ آیا برای دفاع از حقوق شهروندی کسانی که فعالیت سیاسی قانونی انجام دهند مناسب ترند و مؤثرترند یا افرادی که در خارج از مرزها هرازگاهی چند رهنمود کلی و و یا غیرقابل اجرا می دهند؟
هفتم – نتیجه این فرآیند سرگشتگی بدنه اجتماعی اصلاح طلبان یعنی همه ی آن کسانی است که در انتخابات سال های 1375 تا 1388 به اصلاح طلبان رأی داده اند. بخش عمده ای از آنان به صورت غریزی رأی نمی دهند یعنی شخصاً به این نظر می رسند (نه از راه تشکیلاتی) و این به معنای پایان راهبرد انتخابات گرایی اصلاح طلبان است و در نبود هرگونه ظرف دیگری برای جمع آوری این آرا و نظرات از سوی اصلاح طلبان، این آرا معلق و پراکنده خواهند شد و تمام تلاشی که طی دو دهه برای ایجاد پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان مصروف شده است بر باد خواهد رفت:
الف – گروهی که مخالفان کهنسال محسوب میشوند و خاطره رژیم سابق را در سر دارند و تعدادشان به کمتر از یک درصد میرسد مطابق معمول رأی نمیدهند.
ب – بخشی از منتقدان جوان (که پایگاه 5 تا 10 درصدی رأی دهندگان ثابت اصلاح طلبان را در برمی گیرند) اگر در این دوره هم رأی ندهند در انتخابات بعدی (ریاست جمهوری) در برابر تردید جدی قرار می گیرند. به خصوص که به صورت طبیعی هم مشارکت مردمی در انتخابات ریاست جمهوری بیشتر است (در مجلس تاکنون بیش از 60 درصد مردم رأی نداده اند) و هم اصلاح طلبان تمایل بیشتری به مشارکت در آن انتخابات دارند.
ج – اصول گرایان منتقد دولت و اصول گرایان نزدیک به دولت سعی خواهند کرد برای جلب 10 تا 20 درصد رأیِ رأی دهندگان شناور اصلاح طلبان مسابقه بگذارند. اقدامات تکنوکرات هایی مانند باقر قالیباف در شهرهایی مانند تهران و حرف های بوروکرات هایی مانند اسفندیار رحیم مشایی می تواند برای بخش هایی از بدنه اصلاح طلبان جاذبه ایجاد کند و در طول زمان بدنه آنها را فرسوده کند.
د – گروهی از اصلاح طلبان هم ممکن است به راهبردهای خارج از کشور چشم بدوزند. اینان احتمالاً به زودی درخواهند یافت که «فعالیت سیاسی خارج از جغرافیای ملی» در یک بازه زمانی طولانی به نوعی سرگرمی شباهت بیشتری دارد تا فعالیت جدی سیاسی.
هشتم - اگر اغمای اصلاح طلبان را نشانه ی یک درد سیاسی بگیریم ایده آلیسم سیاسی مانند مواد مخدر است و رئالیسم سیاسی مانند داروی تلخ. مواد مخدر درد را در لحظه تسکین می دهد اما تسکین درد را تنها با غفلت از گسترش بیماری به دست میآورد. ایده آلیست ها آرام میشوند در حالی که درد بزرگتری در راه است. رئالیسم سیاسی ذائقه را تلخ میکند و بیماری را در گذر زمان درمان می کند.
در شرایط فعلی ایده آلیسم سیاسی بر رئالیسم سیاسی نزد اغلب اصلاح طلبان چیره شده است. اما انتخابات پایان سیاست نیست. شاید بهتر باشد تا زمانی که اصلاح طلبان بر مسائل نظری و عملی خود چیره نشده اند و به چند پرسش پاسخ نگفته اند هوس قدرت نکنند. برخی از این پرسش ها از این قرار است:
1- اصلاح طلبی یک استراتژی سیاسی است یا یک تاکتیک سیاسی؟
یعنی اصلاح طلبان چون نمی توانند نظام سیاسی را تغییر دهند به فعالیت صلح آمیز و قانونی می پردازند یا اصولاً به این نظام سیاسی التزام عملی دارند؟ التزام به نظام سیاسی البته نافی انتقاد به پاره ای از مصادیق یا مقامات سیاسی نیست چنان که در شرایط فعلی برخی اصول گرایان به ضرورت اصلاح قانون یا انتقاد از مقامات ارشد اجرایی می پردازند. التزام به نظام سیاسی یعنی التزام به اجرای قانون حتی اگر آن را قانون ایده آل ندانند.
2- با فرض اینکه اصلاح طلبان خود را ملتزم به قانون اساسی میدانند و با فرض اینکه معتقد به تغییر پاره ای از مناسبات حقوقی و اجرایی می دانند و از این رو خود را اصلاح طلب می خوانند، راهکار اصلاح طلبان برای تغییرات چیست؟ آیا جز انتخابات راهکار دیگری را برای اصلاح می شناسند؟ آن راهکار چیست و چرا معرفی نمیشود؟ آیا اصلاح طلبان حاضر به پرداخت هزینه آن راهکارها هستند؟
3- تصمیم گیرندگان جناح اصلاح طلب چه کسانی هستند؟ سازمان سیاسی اصلاح طلب در درون ایران قرار دارد یا بیرون از ایران؟ آیا اصلاح طلبان می توانند از افرادی که اصلاح طلب نیستند یعنی به دو پرسش فوق جواب منفی داده اند برای تصمیم گیری استفاده کنند؟ آیا یاری گرفتن از هر نیروی سیاسی مخالف در کنار اصلاح طلبان به مشوش شدن هویت اصلاح طلبان کمک نمی کند؟
4- اصلاح طلبان در صورت بازگشت به قدرت چه چیزهایی را تغییر میدهند؟ آیا تغییرات آنها در سطحی خواهد بود که نظام سیاسی به نظام سیاسی دیگری تبدیل شود؟ آیا این هدف گیری مانع از آن نخواهد شد که از هم اکنون با تردید به بازگشت آنها به قدرت از سوی حاکمیت نگاه شود و در یک فرآیند سیاسی طبیعی از قدرت گرفتن آنها جلوگیری شود؟
**نهم – اصلاح طلبی یک «پروژه» نبود که تمام شده باشد یک «پروسه» بود که همواره زنده است حتی اگر برخی اصلاح طلبان فعلی آن را واگذارند البته هنوز اکثریت نیروی اجتماعی اصلاح طلبی در ایران معتدل و معتقد هستند. آنان معتقدند اصول اصلاح طلبی چیزی جز اصول سیاست ورزی نیست و سیاست ورزی یعنی تلاش در راه کسب قدرت برای انجام تغییرات از راه های قانونی. سیاست ورزی نمی تواند توسط گروه های مخفی صورت گیرد چراکه سیاست ورزی یک کار قانونی است. سیاست ورزی نمی تواند توسط افرادی که خارج از جغرافیای ملی به سر می برند صورت گیرد چراکه آنها دردها و مشکلات جامعه خود را درک نمی کنند و تا در معرض مسائل ملی خود قرار نگیرند و برای آن هزینه پرداخت نکنند برای سیاست ورزی، صالح نیستند.

سیاست ورزی یک کار اعتدالی است. اعتدال به معنای رفتار اخلاقی، اساس سیاست ورزی است.
اخلاق سیاسی حکم می کند به بسط کینه کمک نکنیم. با زبان ناسزا با هم سخن نگوییم. عواطف هم را تحریک نکنیم و با زبان عقل با هم حرف بزنیم. مثلاً اگر گروهی از اصلاح طلبان منفرد یا تشکیلاتی وارد انتخابات مجلس نهم شده اند و گروهی ممکن است به آنها رأی دهند یا حتی به برخی اصول گرایان معتدل رأی دهند رسانه های مجازی از نظر اخلاقی نمی توانند به آنها توهین کنند. آنها حق دارند تحلیل خود را داشته باشند و شاید اصلاً سیاست ورزی اصلاح طلبانه حکم کند که آنان در انتخابات شرکت کنند و مجلس آینده فراکسیونی از این اصلاح طلبان و اصول گرایان منتقد داشته باشد. این افراد جا را برای چه کسانی تنگ می کنند؟ عقل حکم می کند حتی در حق مخالف خود با لحن تحقیرآمیز حرف نزنیم. حتی به دشمن خود نسبت دروغ ندهیم. همین عقل است که در محاکمه های قانونی به حکومت اجازه نمی دهد که متهم را محکوم بخواند و به یک متهم نسبت ناروا دهد و یک محکوم را در شرایط خارج از کیفرخواست و حکمش تحت فشار قرار دهد. پس چگونه اپوزیسیون خارج از حکومت می تواند دشمن خود را به هر صفتی بخواند و به هر اتهامی بنوازد تنها با این توجیه درونی که او محکوم است و مقهور قدرت؟ اخلاق «در قدرت» و «بر قدرت» یکسان است.
برای نفع شخصی و قهرمان شدن سخن نگوییم به فکر منافع جمعی و ملی باشیم و منافع فردی را در جهت آنها قرار دهیم نه خلاف جهت ایشان.
حرفهایی نزنیم که گرچه میدانیم عملی نیست اما انتظار داشته باشیم برایمان کف بزنند. حرف هایی بزنیم که حتی اگر به ما ناسزا بگویند بدانیم عملی است و به سود آزادی و عدالت و حقوق بشر است.
از کار تبلیغاتی پرهیز کنیم و کار مؤثر انجام دهیم. یک سیاستمدار نمیتواند محبوب همه قلب ها باشد گاه حتی باید دوستان را رنجاند. سیاست مدار نباید به آرمان هایش خیانت کند و آرمان ها از دوستان عزیزترند همچنان که حقیقت از افلاطون عزیزتر است. کارنامه سیاست مداران را در لحظه بررسی نمی کنند در تاریخ بررسی می کنند.سیاست ورزی یک راه ندارد. در سیاست قیمومیت وجود ندارد. در سیاست تک صدایی معنا ندارد قرار نیست همه به یک راه بروند. قرار نیست همه، شکل هم باشند. قرار نیست ما مانند اعضای حزب کمونیست عمل کنیم. هر کس می تواند رفتار سیاسی خاص خود را داشته باشد مهم این است که آن رفتار سیاسی، عاقلانه، اعتدال گرایانه و آزادی خواهانه باشد. هر کس به زبانی سیاست ورزی می کند. همچنان که در بیست سال گذشته چنین بود و به خصوص آنکه مرکزیت سیاسی روشمندی در میان اصلاح طلبان وجود ندارد.

اخلاق سیاسی حکم می کند که به رفتارهایی که در چارچوب میل ما نیست و براساس تحلیل ما نیست برچسب و تهمت نزنیم. کسانی که در خارج از ایران در یک فضای فارغ از هر قید و مسوولیتی هر حرفی را می زنند شجاع تر از کسانی نیستند که در ایران سعی می کنند معقول و معتدل (ولو از نظر شخص خود) سخن بگویند. شجاعت در عقلانیت است و نه تنها عقل که شرع هم حکم می کند که در حق کسانی که متفاوت از ما عمل می کنند و حتی متفاوت از ما فکر می کنند، بی انصاف و ناجوانمرد نباشیم. اصلاح طلبان معتدل در درون ایران قصد دارند به سهم خود در حفظ آزادی و قانون گام بردارند چرا باید به ترور شخصیت روی آورد؟ اغلب کسانی که تحریم انتخابات را تنها راه اصلاحات می دانند، همان کسانی هستند که تنها راه اصلاحات را در دهه گذشته مشارکت در انتخابات می دانستند. در واقع آنان همان حرف گذشته را تکرار می کنند و هنوز انتخابات را قلب سیاست میدانند.
اما مهمتر از انتخابات نسبت ما با سیاست و حکومت است. چرا که اگر امروزه حتی می توانستیم اکثریت مجلس نهم را به دست اصلاح طلبان دهیم مسأله اصلاحات حل نمی شد چون مسأله سیاست و نسبت اصلاحات با نظام سیاسی حل نشده بود.
«اصلاح طلبی در درون ایران» نمرده است. همه ی موقعیت اصلاح طلبان در رادیکالیسم سیاسی و حوادث سال 1388 خلاصه نمی شود. در طول دو دهه افراد بسیاری در چارچوب اصلاح طلبی فعالیت سیاسی، مطبوعاتی، اجتماعی و مدنی انجام دادند که امروزه حق دارند اظهارنظر کنند البته اظهارنظر متفاوت کنند.
 آنان اصلاح طلبان قبل از فتح هستند اصلاح طلبانی که با وجود هزیمت در همه شرایط همچنان اصلاح طلب مانده اند. اصلاح طلبانی که اصلاح طلبی برای آنها کرسی قدرت نبود، هویت بود و شخصیت بود. ممکن است شکل اصلاح طلبی تغییر کند اما اصول آن هرگز تغییر نخواهد کرد و اصلاح طلبی نمیتواند و نباید به براندازی تبدیل شود.
سیاست ورزی می تواند همان اصلاح طلبی باشد اگر انتخابات را پایان بحث ندانیم آغاز بحث بدانیم و یک بار برای همیشه به این پرسش پاسخ دهیم که «نسبت اصلاحات و نظام سیاسی چیست؟»
آن روز است که از این پارادوکس خارج میشویم


اولین دادگاه متهمان فساد مالی موسوم به "فساد 3000 میلیارد تومانی" صبح امروز برگزار شد. پیش از این ، سخنگوی قوه قضاییه وعده داده بود این دادگاه آخر بهمن آغاز به کار می کند.
ریاست این دادگاه را "قاضی سراج" رئیس شعبه اول دادگاه انقلاب تهران بر عهده داشت .  
در ابتدای این جلسه ، جعفری دولت آبادی ، دادستان تهران کیفرخواست صادره علیه متهمان را قرائت کرد. در این کیفرخواست ، با تأکید بر لزوم مبارزه با فساد در نظام جمهوری اسلامی آمده است: 
آثار و پیامدهای فساد مالی آن چنان برای هر نظام و کشور مضر است که بسیاری از کشورها شدیدترین مجازات را برای مفسدین اقتصادی لحاظ کرده‌اند. جمهوری اسلامی ایران نیز برای مفسدین اقتصادی از همان دهه‌ی اول انقلاب به بعد در چند قانون بعضی از مفسدین اقتصادی را به عنوان مفسد فی‌الارض شناخته و برای آنان مجازات افساد فی‌الارض پیش‌بینی گردیده است.
پسران منصور خان ؛ از زندگی عادی تا پیمودن ره صد ساله ...
این کیفر خواست می افزاید: صاحبان اصلی شرکت سرمایه‌گذاری آریا، چهار فرزند ذکور منصورخان ، از ملاکین منطقه‌ی عمارلو در شهرستان رودبار می‌باشند. برادران "خسروی"  پیش از تأسیس شرکت آب معدنی داماش، زندگی کاملاً معمولی داشتند، تا این که چند سال قبل، تصمیم به اخذ وام و تأسیس یک واحد صنعتی تولید آب معدنی در منطقه‌ی داماش شهرستان رودبار گرفتند. 
آنان در همان گام اول برای تسریع در روند اجرایی و پیش‌برد اهداف خود، با ارتباط‌های ناصحیح با برخی عناصر اجرایی و سیاسی و پرداخت رشوه اولین قدم را برداشتند و ثروتی کسب کردند. این ارتباط‌های ناصحیح و پرداخت رشوه و کسب درآمد نامشروع به کام آنان شیرین آمد. آنان در سال 1385 شرکتی به نام «توسعه سرمایه‌گذاری امیرمنصور آریا» تأسیس کردند و برای رسیدن به اهداف خود از هیچ اقدامی در آلوده‌سازی افراد و عوامل موثر دستگاه‌ها فروگذار نکرده‌اند. طبق اسناد موجود در پرونده، ده‌ها مورد پرداخت رشوه به برخی از کارکنان، مدیران بانک‌ها و افراد و برخی دستگاه‌های اجرایی تحت عناوین مختلف صورت گرفته است.

گروه مذکور در چند سال اخیر با رهبری «م.الف» با فساد پیچیده و سازمان‌یافته و ارتباطات ناصحیح و پرداخت رشوه‌های کلان و یا پرداخت‌هایی تحت عناوین دیگر به چند هزار میلیارد تومان ثروت نامشروع دست یافت که پس از کشف جرم و تشکیل پرونده قضایی به لحاظ پیچیدگی و ابعاد گسترده فساد مالی ضرورت داشت در بررسی وضعیت سرمایه، گردش مالی، عملکرد اجرایی، مصوبات، وام‌ها، زمین‌های خریداری شده، مالیات، واردات، صادرات، اعتبارات اسنادی، وثایق، سهام‌داران و فعالیت تمامی شرکت‌های تابعه‌ی شرکت توسعه سرمایه‌گذاری امیرمنصور آریا، رسیدگی دقیقی صورت گیرد و در این راستا تیم‌های متعدد قضایی، نظارتی، اجرایی و اطلاعاتی تشکیل گردید تا با جدیت، موضوعات مذکور را پیگیری ‌نمایند. این امر، علاوه بر شفاف‌سازی وضعیت آن‌ها، حجم کلانی از ثروت‌های نامشروع و بادآورده‌ی این گروه را آشکار کرد.
متهمان باندی عمل می کردند / پرونده 12 هزار صفحه ای
دادستان تهران ادامه داد: پرونده‌ی حاضر، مصداقی از یک باند متشکل و سازمان‌یافته است که با اقدامات مجرمانه‌ در قالب یک شرکت سرمایه‌گذاری، امنیت اقتصادی جامعه را مخدوش کرده است. کشف جرم و تعقیب گروه سرمایه‌گذاری امیرمنصور آریا که در کمتر از یک دهه فعالیت، به یک قطب اقتصادی در کشور تبدیل گردیده است، از مردادماه سال جاری آغاز گردید و به لحاظ گسترده بودن فعالیت‌های گروه و ارتکاب این فعالیت‌ها در حوزه‌های قضایی مختلف از جمله تهران و نیز اهمیت موضوع، در مهرماه سال جاری، رسیدگی به پرونده از دادسرای عمومی و انقلاب اهواز، به دادسرای عمومی و انقلاب تهران احاله شد که به لحاظ اهمیت پرونده از طرف ریاست محترم قوه قضاییه، ناظر ویژه تعیین شد. رسیدگی به این پرونده علاوه بر روند مورد نیاز و معمول در پرونده‌های قضایی، که تحقیق در خصوص متهمان و جمع‌آوری ادله را در پی داشت، از جهت نظارت بر اداره‌ی شرکت‌های گروه سرمایه‌گذاری امیرمنصور آریا به منظور حفظ اموال و نیز جلوگیری از تعطیلی کارخانجات و شرکت‌ها، مستلزم فعالیت‌ها و تلاش شبانه‌روزی همکاران ما در بخش‌های مختلف بوده است که بحمدالله پس از چهار ماه منتهی به صدور کیفرخواست برای تعداد زیادی از متهمان این پرونده (شامل 33 جلد و بالغ بر 12 هزار صفحه) شده است. این کیفرخواست دربرگیرنده‌ی موارد اتهامی سی و دو نفر از متهمان این پرونده و درخواست مجازات برای آنان است و پرونده نسبت به اتهامات دیگر متهمان و نیز سایر اتهامات برخی از متهمان موضوع همین کیفرخواست مفتوح است.
وظیفه خود می‌دانم از تمام کسانی که در این پرونده به طور شبانه‌روزی تلاش نمودند، از جمله همکاران قضایی و اداری دادسرا و سازمان بازرسی کل کشور، وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی و سایر دستگاه‌ها قدردانی کنم.
وکیل مه آفرید خسروی: دادگاه صالح نیست / رئیس دادگاه: صالح است
وکیل متهم ردیف اول پرونده در اعتراض به کیفرخواست صادره گفت: دادگاه صلاحیت رسیدگی به پرونده مفسد فی الارض را ندارد.
در حاشیه جلسه دادگاه رسیدگی به اختلاس سه هزار میلیاردی وکیل مه آفرید خسروی متهم ردیف یک پرونده در اعتراض به کیفرخواست صادره علیه موکلش گفت: دادگاه صلاحیت رسیدگی به پرونده مفسد فی الارض را ندارد.
قاضی سراج در پاسخ گفت: بر اساس مصوبه  مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال 67 دادگاه انقلاب می تواند به پرونده هایی که مربوط به اخلالگران نظام اقتصادی است رسیدگی کند و چون مصوبه تشخیص مصلحت بر قوانین قبلی و آینده ارجحیت دارد پس این دادگاه قانونی است.
همچنین وکیل در اعتراض دیگر عنوان کرد: بنده هنوز پرونده را مطالعه نکرده ام و قاضی گفت: شما وقت دارید برگ برگ پرونده را مطالعه کنید.
متهم‌ ردیف‌ اول پرونده اختلاس: خاوری بیش از 3 میلیون دلار رشوه گرفت/ قصدمان خیانت نبود
متهم ردیف اول پرونده فساد مالی در جریان دادگاه رسیدگی به اتهاماتش از واریز رشوه سه میلیون و 109 هزار دلاری به خاوری مدیر عامل سایق بانک ملی خبر داد و گفت: 900 میلیون تومان رشوه به آقای "الف" دادم تا سهمیه شمش ما را در فولاد خوزستان حفظ کند.
 مه آفرید خسروی در دادگاه رسیدگی به پرونده فساد مالی اخیر پس از استماع متن کیفرخواست در پاسخ به پرسش قاضی مبنی بر اینکه آیا اتهامات وارده را قبول داری، گفت: برخی را قبول دارم برخی را قبول ندارم و قاضی گفت باید روشن پاسخ دهی آیا قبول دارید یا ندارد؟ که اعلام کرد قبول ندارم.

دادگاه فساد مالی

متهم ردیف اول پرونده در آغاز دفاعیات خود از ملت ایران، مقام معظم رهبری و خانواده شهدا عذرخواهی کرد و گفت: قبول دارم که بسیاری از این اقدامات خلاف قانون بوده است و از طریق دستورات من انجام می شده ولی کارمندان من بی اطلاع بوده و گناهی ندارند و قرار بود آنها آزاد شوند ولی متاسفانه برای کارمندانم قرارهای سنگینی اتخاذ شده است.
وی افزود: بنده 200 روز است که در انفرادی هستم و گزارشات را ندیده و نخوانده ام و تنها چند ساعت با وکیلم گفتگو کردم.
قاضی از متهم پرسید آیا اخلال در نظام اقتصادی و فساد در سیستم بانکی را قبول دارید که آریا پاسخ داد: اینکه این گشایش ها در قالب ال سی مجوز نداشته است در جریان نبودم. گروه ملی فولاد ایران و شعبه آن مجوزها را از تهران می گرفت و استان هم تایید می کرد و تمام تنزیل ها تاییدیه بانک ها را گرفته است. حتی بانک کیش هم تمام گزارش ها را تایید کرده است بنده هیچ شبکه و سازمانی ندارم.
متهم ردیف اول پرونده با اعلام اینکه قبول دارم برخی از این اقدامات و ال سی ها صوری بوده و کالایی معامله نشده است گفت: آن زمان که ما این کارها را انجام می دادیم هیچ کس در کشور نمی دانست ال سی یعنی چه؟ و خودم هم نمی دانستم حمل جنس صوری چیست. بروید و بررسی کنید من حتی یک مورد گشایش ارزی از خارج از کشور نداشتم و تمامی ال سی ها داخلی بوده است.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا پرداخت رشوه به مسئولان فولاد را قبول دارید، گفت: 900 میلیون تومان رشوه به آقای "الف" دادم تا سهمیه شمش ما را در فولاد خوزستان حفظ کند. همچنین قرار بود 2 میلیون دلار به حساب آقای خاوری مدیر عامل فراری بانک ملی واریز کنم تا مجوز سقف اعتبار شرکت را در بانک ملی از طریق بانک مرکزی بالا ببرد که بعد فهمیدم پول واریزی 3 میلیون و 109 هزار دلار بوده است. همچنین 2 میلیارد و 450 میلیون تومان نیز به آقای "ک" برای یک امر خیر دادم.
مه آفرید خسروی اظهار داشت: در مزایده خط آهن شیراز - بندرعباس هیچکس در 3 مزایده شرکت نکرد که برنامه ما تنها تولید بود و قصد خیانت به کشور نداشتیم اگر قصدمان خیانت بود پول ها را از کشور خارج می کردیم. حال اینکه برخی از کشورها به خارج منتقل شد دلیلش این است که تحریم ها موجب شد که نتوانیم گشایش اعتبار داشته باشیم.
وی افزود: مشاوری از سوی دستگاهی برای همکاری با ما معرفی شد و 4 میلیارد تومان به حساب مشاور ریختیم و این مشاور 700 میلیون تومان پورسانت به آقای "گ" که امور مالی ما بود داد که این شخص پول را به شرکت برگرداند. همچنین این مشاور به 3 نفر از مسئولان وزارت راه هم از این مبلغ پورسانت داد.
متهم ردیف اول اختلاس 3 هزار میلیاردی گفت: فردی به نام "ر" قرار شد 400 میلیون تومان پول از ما بگیرد و به یکی از مسئولان سابق وزارت راه بدهد تا بتوانیم تفاهمنامه ای منعقد کنیم. پول را دادیم ولی خبری نشد.
قاضی از متهم پرسید در مورد کیف های پول صحبت کن که متهم گفت: ما به التفاوت سود شرکت فولاد در کیف های مشکی به صورت تراول، ارز، در بسته های 200 تا 300 میلیون تومانی جاسازی می شد که آقای "ن" برخی از کیف ها را درب خانه ما حضورا دریافت می کرد و برخی هم در مسیر راه به او می دادم.
آریا در ادامه دفاعیات خود گفت: من مدیر عامل بودم و اعتراف می کنم خلاف هایی را انجام داده ام ولی نمی دانم برخی از این رشوه ها چقدر بوده است. به عنوان مثال می دانم که آقای "الف" برای دریافت و اخذ مجوز بانک آریا در اتاق من جلسه داشت ولی نمی دانم به فلان شخص چقدر رشوه دادم. ما 17 کارخانه ایجاد کردیم و اگر می خواستم کلاهبرداری کنم تمامی پول ها را به خارج از کشور می بردم. کارشناسان شما بروند ارزیابی کنند تا ببینند چقدر از این پول ها در داخل هزینه شده است.

دادگاه

وی افزود: بنده آپارتمانی در آستارا خان خریدم و خاوری به من گفت بخشی از پول ها را به آنجا ببر. من 4 ماه صحبت نکردم و هر حکمی که صادر شود را قبول دارم و روی چشمم می گذارم. این خلاف ها موجب آسیب زدن به کشور شده است.
قاضی پرونده از مه آفرید خسروی سئوال کرد در مورد پولشویی ها چه دفاعی دارید، گفت: از این 28 هزار میلیارد تومان 1000 میلیارد تومان آن تسویه شده است. بر اساس قانون به حساب بانک طلبکار واریز شده  است در ضمن ال سی هایی که در بانک صادرات گشوده شده است و پول پیش آن هم واریز شده قانونی بوده من نمی دانستم این اقدام پولشویی است. فقط می خواستیم امضای قراردادها را جلو ببریم.
قاضی در پاسخ به اظهارات متهم گفت: مگر می شود به همین راحت ال سی باز کرد امروز یک جوان برای 5 میلیون تومان وام باید ماهها انتظار بکشد در حالیکه شما می گویید نمی دانم چطور ال سی باز شده است؟
متهم گفت: من نمی دانم آقای "ک" (رئیس شعبه بانک صادرات اهواز) بهتر می داند. قاضی، "ک" را به جایگاه متهمان فراخواند و وی گفت مسئولان شرکت همه از وضعیت ال سی ها باخبر بودند و حتی فرم های درخواست و پیش فاکتورها را خودشان امضا می کردند. بنده آن 2 میلیارد و 350 میلیون تومان پولی را که از آقای خسروی گرفتم برای کار خیر بود.
اظهارات متهم پرونده به دلیل وقت نماز و اتمام جلسه دادگاه نیمه تمام ماند و الباقی دفاعیات به جلسه بعد ارائه می شود.
نماینده دادستان: آریا سلطان رشوه ایران است/ متهم خود را فعال اقتصادی نشان می‌دهد
نماینده دادستان اعلام کرد: مه‌آفرید خسروی سلطان رشوه ایران است، هرکس با وی دست می‌داد مطمئن بود در این دست پولی است و این خصلت تمامی مجرمان بزرگ اقتصادی، مواد مخدر و مافیای جهان است.
  نماینده دادستان پس از استماع دفاعیات مه‌آفرید خسروی در خصوص اینکه وی هیچ اطلاعی از رشوه‌ها نداشته و شبکه‌ای هم کار نمی‌کرد، گفت: طبیعی است حجم بالای رشوه‌ها باعث شود متهم برخی از رشوه‌ها را فراموش کند. حلقه ارتباط با مدیران بانک ملی، حلقه ارتباط با مدیران بانک صادرات و سامان، حلقه کارمندان و بسیاری از شبکه‌های دیگر زیر نظر مستمر آقای خسروی بوده‌اند به نحوی که به اعتراف کارکنان شرکت هیچکس حق آب خوردن بدون اجازه او را نداشته است.
 وی افزود: متهم پرونده براساس اعترافات سایر متهمان سرمایه ملی را به نفع خود مصادره کرده بود. وی تلاش می‌کند خود را فعال اقتصادی زمین‌خورده معرفی کند.
نماینده دادستان اعلام کرد: مه‌افرید خسروی سلطان رشوه ایران است. هرکس با وی دست می‌داد مطمئن بود در این دست پولی است و این خصلت تمامی مجرمان بزرگ اقتصادی، مواد مخدر و مافیای جهان است. این متهم رشوه‌ها و پولهایی را به برخی خیریه‌ها واریز می‌کرد تا خود را مقدس جلوه دهد.
وی خطاب به متهم گفت:‌ مهرگان امیرخسروی کجاست؟، آقای خاوری کجاست؟، آقای حسن- س کجاست؟، آقای عباس- ش کجاست؟، آقای بهروز- ب  کجاست؟، همه اینها فراری هستند. معلوم است که اقداماتشان شبکه‌ای بوده است. حتی یکی از همکاران وی به نام ایرج- ش گفته است آقای خسروی به من گفت از کشور فرار کن و تمام اتهامات را گردن بگیر. متهم خود اقرار کرده معاملات صوری را قبول دارد ولی باز هم دارد اظهارات دیگری در محضر دادگاه اعلام می‌کند.
دادگاه مقارن ظهر امروز ، با اعلام رئیس تعطیل شد و قاضی سراج اظهار داشت که زمان جلسه بعدی متعاقباً اعلام می شود

 


 «شان استون» پسر فیلمساز معروف آمریکایی «الیور استون» با حضور در ایران به دین اسلام روی آورد.

شان استون

 «شان استون» پسر الیور استون فیلمساز بزرگ آمریکایی ظهر امروز -25 بهمن ماه- با حضور در دفتر آیت الله ناصری واقع در اصفهان به دین اسلام تشرف آورد.

شان استون که خود نیز در زمینه فیلمسازی فعالیت می‌کند، مدتی پیش برای حضور در همایشی با موضوع بررسی فیلم‌های هالیوودی به ایران آمد و طی حضورش در ایران با فرج الله سلحشور نیز دیدار کرد.

شان استون

استون به منظور تشرف به دین اسلام چند روزی است که در اصفهان به سر می‌برد. او لحظاتی پیش با قرائت شهادتین به دین اسلام و مذهب شیعه روی آورد.

وی  پس از انتخاب دین اسلام برای خود، نام امیرالمؤمنین «علی» را برای خود برگزید.

«شان استون» که لحظاتی پیش با حضور در دفتر آیت الله ناصری به دین اسلام تشرف آورده، نام پیشوای شیعیان «علی(ع)» را برای خود برگزید.

علی استون

«علی استون» که پیش از این نیز گردن بندی با تصویر شمشیر ذوالفقار حضرت علی(ع) بر گردن می‌آویخت، راجع به این کارش گفت: دوستی لبنانی دارم که مسلمان است و به حضرت علی(ع) علاقه بسیاری دارد. او معتقد است اگر همواره نشانه‌ای از این بزرگوار با خود داشته باشی از گزند دشمنانت محفوظ خواهی بود و من هم به همین منظور این گردن بند را بر گردنم می‌آویزم و همواره روی قلبم است و به من آرامش می‌دهد.


فوتبال برای علی دایی همیشه میدان جنگ بوده است.میدان نبرد و اراده.فقط کافیست کمی به عقب برگردیم.

 
در فوتبالی که ستارهای نابش مثل علی کریمی فرهاد مجیدی و خداداد عزیزی بهترین سالهای فوتبالشان را با انتخاب اشتباه و عدم انگیزه کافی برای خوب ماندن از دست داده است علی دایی بدون شک یک استثنا و یک اسطوره خود ساخته است.هر چه دارد از خودش دارد و از خدایی که میگویند بغلش کرده.بر خلاف این تصور اگر خدا کسی را بغل کرده باشد همان استعداد هایی هستند که قدر نبوغشان را خود ندانسته اند تا در اوش خدا بمانند.

علی دایی اسطوره و تاریخ سازی است که فوتبالش تمام زیبایی شناسی های فوتبالی پس میزند.قد بلند و دویدن نه چندان مسلط و عدم سرعت و تکنیک خاص.اما تلاش همین انتی استار امروز دایی را جهانی ترین چهره فوتبال ایران و شاید تاریخ سازترین گلزن اسیا کرده است.

 
تا روزی که بود به اندازه گلهایش منتقد بزرگ داشت و وقت رفتن هم زیبا نرفت هرگز.دایی که تمام فوتبالش پر از فراز و نشیب های محبوبیت بود وقت رفتن از فوتبال ملی محبوب نرفت.اما فوتبال باشگاهی و سایپا شروع تجربه جدیدی بود تا فرازش را باز با اراده خودش ببیند.

 
 مربیگری دایی هم مثل فوتبالش پر از رفتن ها و امدن ها بوده است.قهرمانی با سایپا و فاجعه ای در تیم ملی.قهرمانی های جام حذفی ولیگ و اسیایی که برای پرسپولیس از بین رفتند.دایی مربیگریش هرگز ثبات فوتبالش را نداشته است.نشیب هایی که در فوتبالش با اراده پشت سر گذاشته بود در مربیگریش انگار دارد ادامه پیدا می کند.اما او ناگهان به قله محبوبیت صعود کرد؛ چیزی که شاید برای خودش هم باورکردنی نبود و شاید از همین روست که بازآن را از کف خواهد داد... 
در زمان بازی اگر جنگی بود همان درون زمین و در تمرین بود.حرف ها همان جا زده میشد.اما مربیگری چیزی ورای بازی کردن درون زمین است.ثبات شخصیتی تیم و مدیریت روحی بازیکنان چیزی است که دایی از آن غافل است.جنگ های رسانه ای دایی برای بالا بردن تیمش نیست.فقط حرف از من و منیت است.من و مایلی کهن.من و کاشانی و امروز من و تارتار
گرچه دایی نماد روزهای اعتراض فوتبالی هاست اما در نهایت  مردم مدال ها ی پهلوانی را برای اسطوره هایی میدهند که برای آنها بجنگند نه خودشان.امروز اما دایی محبوب هم پتانسیل رفتن به همان بیراهه را دارد.دایی هم ورای فوتبال و مربیگری اش سالم شناخته شده است.اما اصرار بیهوده به اینکه من خوبم و همه بد دایی را هم کم کم به ورطه شک و تردید مردم می کشاند.


مسعود رفیعی طالقانی: آیت‌الله جزو تاریخ جمهوری اسلامی است و تاریخ جمهوری اسلامی، نمی‌تواند نام اکبر هاشمی رفسنجانی را از صفحات خود بزداید، هرچند در طول سی و اندی سالی که از انقلاب می‌گذرد جریان‌ها و نحله‌های فکری - سیاسی بسیاری برخاسته‌اند و سپس به زودی بر افتاده‌اند اما هاشمی خود، یک تنه، یک نحله بوده است. قضاوتش هم به آسانی میسر نیست، چرا که در تاریخ 30 ساله ایران کارنامه پر فراز و نشیبی دارد. یک روز تئوری‌پردازان اصلاح‌طلب نوشتند نمی‌توان بر دستگاه فکری و اندیشگی آقای هاشمی نظر نقادانه انداخت، زیرا او اساسا به آن معنای تئوریک، دستگاه فکری روشنی ندارد و بیشتر مرد میدان بوده است. شاید همین بهترین تفسیر باشد زیرا هاشمی در زیست سیاسی- اجتماعی‌اش چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از آن در میانه کارزار بوده است با خواست‌های خود و پراکسیس خودش. آنچنان که هنوز هم - گرچه در دو سال گذشته متهم به سکوت معنادار سیاسی است- در میانه کارزار است، با این تفاوت که امروز، آماج حملات بسیار است و شاید سرخورده از جبر تاریخ باشد! این یک گفت‌وگوی سیاسی با وی نیست بر‌خلاف آنچه همگان این روز‌ها انتظارش را می‌کشند - که آقای هاشمی حرف‌های دلخواه آنان را بزند و او بی‌توجه به این موضوع حرف‌های دلخواه خودش را می‌زند - بلکه بیشتر یک گفت‌وگوی تاریخی است با یک مولف تاریخ. کسی که در هوای استبدادی دهه 40 شمسی کتاب امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار را نوشت و بحق می‌توان گفت کتابی است که می‌تواند مرجع قرار گیرد. فاصله اما از هاشمی مولف تا هاشمی سیاستمدار زیاد نیست و نمی‌شود خیلی به تفکیک این مرز‌ها پرداخت. او در تمام سال‌های بعد از نوشتن امیرکبیر خواسته است که اصلاح‌گر و توسعه‌گرا باشد که بحث درباره توفیق یا عدم توفیق آن در این مجال اندک نمی‌گنجد. با این وصف اما یک روز سردار سازندگی بود و روزی دیگر سازندگی‌اش به سراب تشبیه شد و روز سوم رفت در زمره آنان که اشرافیت را در ساخت جمهوری اسلامی رواج داده‌اند. اما حالا چند سالی است که او سیاسی‌تر از همیشه دیده می‌شود و نیز مطالبات از وی سیاسی‌تر از هر زمان دیگر است. گفت‌وگوی پیش‌رو درباره امیرکبیر است و مولفی که از او نوشته و بعد توانسته است بر مسند چون امیرکبیری تکیه زند و سپس به زودی ناکام شده. گرچه هنوز هم کسی نمی‌داند آیا هاشمی در فرجام سیاست‌ورزی خویش است یا نه. در ضمن نگارنده این سطور برخلاف خیلی‌ها که می‌گویند هاشمی سکوت کرده است، وقتی در برابر او نشست در او نشانه‌هایی از سکوت ندید. هاشمی سکوت نکرده است بلکه هاشمی ‌حرف خود را می‌زند.

چیزی که برای من جالب است این است که شما کتاب را تقدیم کرده‌اید به همه مسلمانانی که از انحطاط کشورهای اسلامی رنج می‌برند. غیر از این مواردی که گفتید و کامل برشمردید به علاوه عقب‌ماندگی‌ای که در کشور ایران حاکم بود، آیا عامل دیگری در تعریف انحطاط کشورهای اسلامی در ذهن شما وجود داشت که همین الان هم دارد. انحطاط کشورهای اسلامی از منظر شما یعنی چه؟

بله، وقتی که از استعمار صحبت می‌کنم، آن موقع شامل کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین و کشورهای اسلامی و تقریبا همه کشورهای منطقه ما می‌شد و عقب‌افتادگی آن‌ها را خوب لمس می‌کردم. گفتم که کارم مطبوعاتی بود. قضیه فلسطین یک نمونه خیلی روشن برای من بود. برایم قطعی بود که عامل همه این‌ها استبداد و استعمار است. اگر استبداد نبود مردم به فلاکت خودشان پی می‌بردند و قیام می‌کردند. استبداد مردم را مهار می‌کرد. در فضای امنی که برای استعمارگران ایجاد می‌کرد. آن‌ها هم هرچه می‌خواستند می‌دادند و هرچه می‌خواستند، می‌بردند.

می‌خواهم به همین نکته اشاره کنم، طبعا کشور ما و مردم استعداد زیادی دارند ولی همیشه با مشکل مواجه بودیم و انگار چرخ این توسعه، یک جایی لنگ بوده است. شما مانع تاریخی توسعه و اصلاحات را در ایران چه می‌بینید، به عنوان کسی که سال‌ها دست‌اندرکار بودید و سال‌های قبل‌تر از آن هم در این مسیر مبارزه کرده‌اید؟

در گذشته اشاره کردم که مانع آن، استعمار و استبداد بود، البته ایران هیچ وقت مستعمره رسمی نبوده ولی چند قرن گرفتار سلطه و نفوذ استعمارگران بوده است. استعمار نمی‌خواست ایران در رشته‌هایی مستقل باشد، می‌خواست که وابسته بماند. مواد خام بگیرند و مواد ساخته شده با ده‌ها برابر قیمت به ما بفروشند و ما را هم وابسته کنند. در انقلاب این‌گونه نبود. اول 10سال جنگ و شلوغی داشتیم که نمی‌شد کاری کنیم. وقتی فرصت برای بازسازی پیدا شد یک مشکل ما جهانی بود، برای اینکه بعد از انقلاب روابط ما با اکثر کشور‌ها بد بود تحریم و بایکوت بودیم. یک فاز، کارهای اساسی ما این بود که روابط با دنیا را عنوانش من تنش‌زدایی گذاشتم و اعلام کردم ما نمی‌خواهیم دشمن‌تراشی کنیم. اعلام این شعار و رفتار مناسب، رابطه ما با دنیا را نسبتا خوب کرد. به ما وام ارزان و تکنولوژی می‌دادند. درآمد نفت کشور بعد از جنگ هفت تا هشت میلیارد دلار بود. با اعتباراتی که برای طرح‌ها از کشورهای مختلف می‌گرفتیم، آن‌ها را می‌ساختیم و سپس از محل درآمد طرح‌ها بدهی‌ها را می‌دادیم و گاهی هم مشکلاتی پیش می‌آمد و نمی‌توانستیم پرداخت کنیم و تجدید می‌کردیم. ما شرایط را خیلی زود و با عجله مساعد کردیم. امام (ره) هم کمک کردند. چون سیاست بازسازی و سازندگی را امام دستور دادند و ما آماده کردیم و ایشان تایید کردند و سیاست کلی نظام شد. برنامه هم نداشتیم. اولین برنامه در دولت سازندگی تصویب شد. قبلش برنامه‌ای در مجلس آمده بود ولی در زمان جنگ نمی‌شد به برنامه‌های درازمدت برسیم. بنابراین برنامه‌ریزی و کار شروع شد. فضای کاری کشور خیلی خوب بود. پس از بازگشت رزمندگان از جنگ آمار بیکاری واقعا کشنده بود. رسمی می‌گفتند که 16 درصد بیکار داریم. آن‌هایی هم که کار می‌کردند دو، سه ساعت بیشتر نمی‌توانستند چون برق و سوخت و گاز و مواد نبود که کار کنند. واقعا همه کشور را میدان کار کردیم. 16 درصد بیکاری را در ظرف هشت سال به 9 درصد رساندیم. سالی یک درصد بیکاری کم شد؛ با وجود رشد سریع جمعیت و با اینکه نیروهای جنگ هم آزاد شده بودند و بازگشته و دنبال کار بودند. بنای خوبی آن موقع پایه‌ریزی شد. هم روابط خارجی ما به ما کمک کرد و هم نیاز داخلی و دوستان خوبی نیز در دولت داشتیم که با ما خیلی خوب کار می‌کردند.

می‌خواهم یک کم به بعد‌تر از این ماجرا بپردازیم، دورانی که شما در رأس دولت بودید. پس از آن کمی اندیشه هم عوض نشده بود. اندیشه سیاسی هم در ایران تکامل یافت. دولت آقای خاتمی بعد از شما به هر حال رویکردش توسعه سیاسی بود. شما موافقید که در دولت شما به توسعه سیاسی کمتر پرداخته شد. آیا با این حرف بنده موافق هستید؟

نه، اما با شعارش بله. آقای خاتمی شعار سیاسی در دوره اصلاحات سیاسی دادند ولی حقیقتش این بود که در دوران سازندگی به آنچه که آن‌ها بعد می‌خواستند انجام بدهند پرداخته شده بود. من نمونه می‌گویم. یکی از مهم‌ترین نمودهای توسعه سیاسی انتخابات است. مگر نه؟

بله.

در آخرین انتخابات که برگزار کردیم- یعنی هم در آخرین انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری- نصاب مشارکت در انتخابات رییس‌جمهوری، دیگر به آن سطح نرسید. بعد از برگزاری این انتخابات هیچ‌کس اعتراض نداشت، با اینکه تبلیغات و امکانات نیروهای سنتی حکایت از آن می‌کرد که دیگری رای بیاورد، ولی فضایی در کشور درست شد و با دو تا سخنرانی که کردم و وزارت کشور و این‌ها را کنترل کردم، آن انتخابات بسیار خوب انجام شد. من با نامزد دیگر یعنی آقای ناطق نوری هم موافق بودم و در جلوگیری از تقلب در انتخابات وظیفه شرعی و قانونی‌ام را انجام دادم. در دوره آقای خاتمی ما دیگر به آن عدد نرسیدیم؛ یعنی 30 میلیون و خرده‌ای با سلامت کامل شرکت کردند، قبلش هم انتخابات مجلس برگزار شد که انتخابات بسیار سالمی بود و رقابت هم بسیار جدی بود. تعادل برقرار بود. نیروهای اصولگرا و اصلاح‌طلب تقریبا شبیه و نزدیک به هم مشارکت کردند. مگر توسعه سیاسی چیست؟ در مطبوعات انتقادات خیلی شدیدی می‌شد. اگر روزنامه «سلام» و بیان را ببینید، همت و نگرش آن‌ها انتقادی بود. یک ستون الو سلام داشتند که هر چه می‌خواستند می‌نوشتند. همین افراد منتقد را در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری که قبلا نبود و تازه ابداع کرده بودم، آوردم. طیف منتقدان دولت همه از من حکم گرفتند. البته خودشان ملاحظاتی داشتند. در بقیه مسایل هم همین‌طور بود؛ یعنی دلمان می‌خواست که انتقاد شود و حرف بزنند و جواب بدهیم.

 ولی انتقادی که وجود داشت در واقع این بود که می‌گفتند آن رویکردی که نسبت به شعارهای دوره اصلاحات در آن مقطع از جانب مردم و رای دهندگان بود به این دلیل بود که دوره آقای هاشمی همگام با توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی لحاظ نشده.

چه توسعه سیاسی شد که آن موقع نبود؟ نمونه‌اش را بگویید.

البته نمونه‌هایی را می‌توان گفت.

همان برخی را بگویید.

مثلا یک فازش بحث مطبوعات است.

در مورد مطبوعات آیا در زمان من، روزنامه‌ای بسته شد؟

 نه.

در زمان آقای خاتمی بعضی از روزنامه‌ها بسته شد.

خب بحث حاکمیت و دولت هم مطرح می‌شود؛ یعنی شاید دوره شما شکاف کمتری بین حاکمیت و دولت وجود داشته است یا اصلا نبوده. اما در دوره آقای خاتمی همه اذعانشان این بود که بین حاکمیت و نهادهای بالای قدرت و دولت فاصله بیشتری بود.

آقای خاتمی با وجود برخی اظهارات از دل دولت قبل بیرون آمد. وزرای آقای خاتمی و معاونان آنان اکثرا همان‌هایی هستند که در دولت قبل بودند. به علاوه ترکیب سیاسی مسوولان دولت سازندگی کاملا نصف نصف بود، یعنی در مرحله دوم دولت من، تازه پنج نفر به خاطر اصرار مجلس حذف شدند، باز هم در روزنامه «سلام» آن زمان بررسی کرده و نمره دادند که ترکیب سیاسی به اصطلاح چپ و راست پنجاه پنجاه شد. این‌ها در روزنامه «سلام» هست و اشخاص هم شناخته شده‌اند، می‌توانید ببینید.

از روزنامه «سلام» ناراحت هستید؟ هیچ وقت از سبک کاری که آن روزنامه می‌کرد، دلخور بودید؟

مسوول روزنامه «سلام» را خودم برای مرکز تحقیقات استراتژیک منصوب کرده بودم. اگر مخالف بودم که نمی‌گذاشتم ایشان بمانند. افراد شاخص دولت آقای خاتمی شخصیت‌های سیاسی دولت من بودند. در دولت سازندگی آقای خاتمی وقتی فشارهایی را که رویش می‌آوردند، تحمل نکرد و رفت. من به ایشان گفتم شما هر یک از مشاغلی را که می‌خواهید بگویید من به شما می‌دهم که ایشان کتابخانه ملی را خواست و من کتابخانه ملی را در اختیارش گذاشتم.

این سوالی که مطرح شد بیشتر به آن جمله معروف شما که گفتید دولت من دولت کار است و من خودم به اندازه کافی سیاسی هستم، برمی‌گردد. شاید این بیشتر در ذهن‌ها مانده که دولت شما یا رویکرد شما رویکرد سیاسی نبوده و بیشتر در بعد اقتصادی وارد شدید.

بله. دولت کار بود ولی مسوولان سیاسی‌ دوره سیاست چه کسانی بودند؟ این حرفی بود که در مجلس مطرح شد. حرف صحیحی نبود که گفتند دولت شما خیلی سیاسی نیست. منظورشان از سیاسی خودشان بودند. می‌گفتند که شما چرا از ما کم می‌آورید. من گفتم خودم به اندازه کافی سیاسی هستم و شما از دولت من کار بخواهید. مگر چهره‌های سیاسی دولت آقای خاتمی در دولت من نبودند؟ افرادی مثل آقایان خاتمی، عبدالله نوری، مهاجرانی و دکتر معین. البته من از سه جناح چپ و راست و معتدل استفاده می‌کردم و بسیاری از آن‌ها در دولت آقای موسوی هم بودند.

جناب آقای هاشمی، دوباره به مساله توسعه برگردم. شما هیچ وقت «آه» کشیده‌اید درباره راهی که شروع کردید. به هر حال بخشی از کار‌ها ناتمام ماند و بعد هم در این دوره شش، هفت سال اخیر....

چند مورد از کارهای من ناتمام ماند که هنوز هم هیچ کاری نشده و من هنوز برای عدم انجام آن‌ها حسرت می‌خورم. یکی در جنبه اجتماعی و رفاهی اقشار پایین بود. وقتی کارهای سازندگی می‌کردیم، اشتغال رونق گرفت. اما فکر کردیم که باید سیستم تامین اجتماعی کاملی برای مردم درست کنیم و همه امکانات کشور آماده شده بود. به علاوه برنامه 24 ساله ربع قرن تمدن بزرگ اسلامی را طراحی کرده بودیم و بنا بود با وسعت کار‌ها پیش برود. فکر کردیم باید تامین اجتماعی باشد و مردم در حد معقول تامین زندگی خودشان را داشته باشند. از جمله غذا، دارو، کار، درمان و تحصیل فرزندانشان، اشتغال یا اشتغال موثر یا بیمه اجتماعی، بیمه کار که حقوق بیکاری بگیرند. برای این منظور طرحی نوشتیم. به صورت لایحه 60 صفحه‌ای که هنوز هم موجود است. منابعش را تامین کردیم و به مجلس فرستادیم. آن موقع منبع درآمد خوبی که ما پیدا کرده بودیم، مخابرات بود. آقای غرضی خیلی به سرعت توسعه مخابرات را پیش می‌برد. سیستم موبایل‌ها و خطوط تلفن درآمدزایی داشت و بخش عمده این درآمد را به تامین اجتماعی اختصاص دادیم که تحمیل هم نشود و مخابرات کمتر سود ببرد. من به مجلس دادم که تصویب کند که دوره من تمام شد.

آقای خاتمی که آمد، خواستند آن را متناسب با روز اصلاح کنند. آن را از مجلس پس گرفتند. اصلاحاتی هم در آن صورت دادند، ولی منابع آن‌ها، مورد موافقت رهبری قرار نگرفت و گفتند که به مردم فشار می‌آید. آقای دکتر عارف در جریان است، می‌توانید بپرسید. به خاطر منابع این لایحه ماند و هنوز که هنوز است با وجود شعارهایی هم که داده می‌شود، انجام نشد. الان تامین اجتماعی جامعی برای مردم نداریم. من کشورهای اسکاندیناوی را به عنوان مثال قرار داده بودم. در آنجا حتی کسانی هم که پناهنده می‌شوند مسایل ضروری زندگی آن‌ها مشکلی ندارد. مسکن دارند و حقوقی هم می‌گیرند و موارد لازم زندگی را دارند. ما چنین نمونه‌ای البته با ساختار خودمان را می‌خواستیم. اگر آن بیمه اجتماعی کامل برقرار شود، مردم از زمان تولد تا آخر عمر حد معقولی از امکانات برای معاش دارند.

کار دومی که به زمین ماند و شروع هم کردیم و متاسفانه اجرا نشد، یکی این بود که از منطقه البرز به شمال را می‌خواستیم راه‌های زمینی درست کنیم. الان می‌بینید تراکم تردد چقدر کشنده است. جاده هراز که امنیت ندارد. این یکی هم این‌گونه است. کار را شروع کردیم و کنترات دادیم و بودجه‌اش را تعیین کردیم. همه این کار‌ها را کردیم اما تا به حال مانده است. البته جاده به طرف رشت را شروع کردیم که آنجا نسبتا تمام شده.

در شمال دو تا کار بزرگ باید انجام می‌شد که ما هر دو را شروع کردیم. یکی اینکه بنا گذاشتیم همه آب‌هایی را که از منطقه البرز به طرف خزر می‌رود با سد مهار کنیم و کانالی سراسری از آستارا تا گنبد در ارتفاع 50 متری دریا، (تقریبا اول چالوس که می‌خواهید وارد شوید این رقوم 50 متری است) احداث شود که همه آب این منطقه در این کانال باشد و در مسیر هر منطقه هر مقدار آب نیاز دارد را از آنجا بردارند و هر چه هم زیادی است، در آنجا بماند. آب هم زیاد بود و حدود هشت، 9 میلیارد مترمکعب آب در این کانال می‌رفت. سه میلیارد متر آب اضافه می‌آمد و دشت گنبد به آن عظمت که هنوز هم همین‌طور مانده و کویر شده، آباد می‌شد و دو میلیارد اضافه می‌آمد و می‌خواستیم به این طرف یعنی به طرف منطقه کویر منتقل کنیم. کانالش را هم شروع کردیم از چالوس به طرف شرق. شما نزدیکی‌های چالوس که می‌رسید از پلی عبور می‌کنید که کانالی حدود 35 کیلومتر را ساختیم. بعد از من هم پیگیری نشد. اگر ما آن کانال را می‌ساختیم دو طرف آن هم اتوبان می‌شد. کانال‌های درجه یک باید دو طرفش این‌گونه باشد و یکی از بهترین جاذبه‌های توریستی کشور ما می‌شد که اگر کسی از آستارا وارد می‌شد و از گلستان بیرون می‌رفت، چنین اتوبانی که مشرف بر دریا هم بود و بالای آن جنگل بود و قرار بود در هر منطقه سدی بنا و در آن تاسیسات جاذبه‌دار توریستی نیز ساخته شود که طرح آن هم آماده شده بود. برای همیشه این سه استان از سیل و خشکسالی یا باتلاق شدن اراضی خود نجات پیدا می‌کردند. آب زیادی هم اضافه می‌آمد که متاسفانه این‌طور نشد.

سوم یک بزرگراهی را هم در ساحل دریا طراحی کردیم که با مصالح کف دریا ساخته می‌شد، نمونه این کار در شمال اروپا وجود دارد که مورد بازدید کار‌شناسان ما قرار گرفته بود. اتوبان‌هایشان را کنار دریا‌ها با مصالح کف دریا ساخته بودند که از آنجا به بعد دوباره ساحل شکل می‌گیرد و آن ساحل هم در اختیار عموم مردم می‌ماند، چون بعد از بزرگراه دیگر کسی ادعای ملکیت نخواهد داشت. ما چنین بزرگراهی را طراحی و از رامسر هم شروع کرده بودیم. اولین قرارداد را هم بستیم. هر متر شن و ماسه که از دریا بیرون می‌آمد یک دلار هزینه داشت چون در خارج از دریا این مقدار شن و ماسه وجود نداشت. 11 کیلومتر را کنترات دادیم. از ولگا دستگاه‌ها را آوردیم. بعد از من این هم فراموش شد.

کار چهارم مساله زاگرس بود. زاگرس ثروت عظیمی برای ایران و از کردستان تا شیراز است. لابد این‌ها را می‌دانید. سه طبقه طلا و ثروت است. لایه زیرین آن نفت یا طلای سیاه، پس از آن طلای آبی یا‌‌ همان رودخانه‌ها جاری است که از دو طرف آن سرازیر است و بالای آن هم جنگل‌ها به مصداق طلای سبز مشاهده می‌شود. متاسفانه طرح زاگرس هم به عنوان یک تمدن عظیمی که طرح آن را از خوزستانی‌هایی مثل آقایان رضایی، فروزش، زنگنه، فروزنده و شمخانی و امثال این‌ها گرفته بودیم و این‌ها طرحش را ریخته بودند، هم ماند. یکی از کارهایی که مطالعه آن در 9 جلد تنظیم شده بود، اتصال دریای خزر به دریای جنوب بود. با حل چند گره باقیمانده این کار هم انجام‌پذیر بود که دولت من تمام شد و هیچ‌کس پیگیری نکرد. طرح‌هایی از این قبیل زیاد بود که متاسفانه پیگیری نشد.

بین سخن‌هایتان دقیقا اشاره کردید به اینکه امیرکبیر برای اینکه باید در مرحله اول ساختار را تغییر می‌داد راه خیلی سختی برای اصلاحات داشت، منتها چون جنابعالی از درون ساختار بودید، راه‌تان خیلی هموار‌تر نسبت به امیرکبیر بود. جایی هم به نمونه ژاپن اشاره کردید که تقریبا با ما شروع کرد. منتها الان فاصله ما با ژاپن خیلی زیاد است. چه علل و عواملی باعث شد در حالی که ایران به سازندگی نیاز دارد و در دوره شما هم در کنار آن سختی‌هایی که سازندگی ایجاد کرد، دستاوردهای چشمگیری هم داشت به ناگاه ساختار طوری تغییر جهت بدهد که مثلا آقای خاتمی شعارش توسعه سیاسی شود یا آقای احمدی‌نژاد اصلا با نفی دوره شما وارد میدان انتخابات شود...

در دوره آقای خاتمی شعار کمی تغییر کرد اما وزرا و معاونان و مدیران همان‌ها بودند و کار‌ها کم ‌و ‌بیش همان‌گونه بود. البته آن اندازه تکیه‌ای که من روی سازندگی داشتم، آن‌ها نداشتند. خود آقای خاتمی صریحا گفتند سرعت سازندگی را کم می‌کنیم که به موارد دیگر برسیم، اما قابل تحمل بود. اما دوره اخیر نه، این دوره من دیگر بنا نداشتم که در ریاست‌جمهوری نامزد شوم. برای آینده کشور نگران بودم. با اطلاعات عمیقی که داشتم افق آینده را می‌دیدم که امروز همه می‌بینند و در صحبت‌های آن زمان هم گفته‌ام.

با توجه به مطالعاتی که در دوره امیرکبیر داشتید و تجاربی که دارید، فکر می‌کنید راه اصلاحات در ایران از بالاست یا از پایین؟ یعنی اگر قرار است اصلاحاتی در ایران صورت بگیرد، کدام مسیر است.

بالا و پایین اینجا مطرح نیست. بخش خصوصی باید فعال باشد. اصلاحات اقتصادی و توسعه و این‌ها متعلق به بخش خصوصی است. دولت باید سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی و حمایت کند. ما این سیاست‌ها را در مجمع تهیه کرده‌ایم و رهبری هم تصویب و ابلاغ کردند. سیاست‌ها و برنامه‌هایش هم هست. مجلس هم برنامه می‌نویسد. برنامه چهارم انصافا یک برنامه مترقی بود.

 بله، منتها اجرا نشد.

فکر می‌کنم مشکلات این دوره بسیار گران برای کشور تمام شده است. شما بیشتر از من در جامعه هستید. ببینید خانواده‌ها چه مشکلاتی پیدا کردند. اگر فرهنگ و اخلاق و این‌ها را در نظر بگیریم، راست‌گویی، امانت‌داری، وفای به عهد چه مقدار هست؟ نفت چه مقدار سر سفره مردم آمده است؟ الان قانون‌گرایی کجا رفته و به چه وضعی افتاده است؟ روابط ما با خارج به کجا رسیده که عربستان آن گونه، طرحی را در سازمان ملل علیه ما مطرح می‌کند و فقط 11 نفر از ما دفاع می‌کنند و عده‌ای هم رای ممتنع دادند و اکثرا هم به آن رای دادند. در شورای حقوق بشر سازمان نمی‌توانیم عضو شویم. اگر سیاست خارجی مناسبی داشتیم، روابطمان با کشورهای دیگر و سازمان‌های بین‌المللی نیرومند بود. همان‌گونه که بعد از پایان جنگ روابط ما با دنیا قوی بود. آخرش هم به این اختلاس‌ها و این‌ها رسید که اصلا کمر اخلاق و اعتبار جامعه را می‌شکند.

فرضیه‌ای وجود دارد که می‌گوید اصلاح‌گرا‌ها در ایران اولا خیلی محدود هستند و عمدتا ناکام می‌مانند و در تحلیل ناکامیشان یک فرضیه وجود دارد مبنی بر اینکه این‌ها یا پایگاه اجتماعی ندارند یا اگر دارند این پایگاه انسجام لازم را ندارد که تبدیل به یک نیروی اجتماعی تاثیرگذار شود. می‌خواستم ببینم جناب‌عالی اولا این فرض را قبول دارید. ثانیا مثلا یکی از نکاتی که راجع به دوره شما نقد می‌شود، این است که شما حزب کارگزاران را تشکیل دادید که اقدام خیلی خوبی به لحاظ حزب بود ولی هیچ تلاشی نشد که این حزب پایگاه اجتماعی داشته باشد. ولی اینکه بدنه‌اش را بخواهد بین مردم گسترش بدهد و مثل کشورهای دیگر حامی و سمپات و عضو جمع کند که در واقع بشود آن بدنه اجتماعی را به صورت جهتمند و هدف‌دار و در مسیر مثبت از این استفاده کرد این اتفاق نیفتاد. نظر شما راجع به این نقد چیست

اولا حزب کارگزاران را من تاسیس نکردم.

به هر حال سایه جنابعالی روی آن بود.

اسم من در آن است. فرزندان من در آن عضو شدند.

در افکار عمومی با اسم شما شکل گرفت.

حالا دیگر ادعاهایی می‌شود که درست نیست و ببینید اصلا کارگزاران این‌گونه تشکیل شد. من عضو جامعه روحانیت مبارز بودم. معمولا آن‌ها در انتخابات حرف اول را می‌زدند البته برای تهران، وقتی که نماینده‌های تهران را می‌خواستیم نامزد کنیم، جلسه‌ای در دفتر من تشکیل شد و 30 نفر را تعیین کردیم. دکتر حبیبی از طرف جمعی از مدیران پیام آوردند. درخواست کردند که نصف نصف باشد، نپذیرفتند و پنج نفر از نیروهای رادیکال که معتدل هم هستند مثلا آقایان محجوب، کمالی، دعایی و ‌مجید انصاری - که این‌ها از رادیکال‌های تند نیستند- را قبول کردند. من دیگر وقت نمی‌کردم که در جلسات شرکت کنم. گاهی به دفتر من می‌آمدند. آن 9 گروهی که همسو با جامعه روحانیت بودند، گفتند که ما رای داریم و چرا بیاییم این‌ها را در فهرست قرار دهیم. خودشان نامزد شوند. پس رد کردند و گفتند که قبول نمی‌کنیم. آقای ناطق نوری پیش من آمدند و گفتند نمی‌پذیرند، من گفتم که بروید و از مقام رهبری بپرسید. رفتند و از آقا پرسیدند و ایشان هم با نظر آن‌ها موافقت کردند. من با رهبری تلفنی صحبت کردم و گفتم که اگر این پنج نفر را نپذیرند، یک عده از اعضای داخل دولت مصمم هستند که خودشان فهرست بدهند و من نمی‌خواهم این اختلاف به وجود بیاید. روحانیت ضرر می‌کند و تضعیف می‌شود، اجازه دهید متحد باشیم. حالا دیگران می‌آیند رقابت می‌کنند، چرا ما این کار را کنیم. ایشان گفتند مگر 270 نفر به مجلس نمی‌روند؟ گفتم چرا، گفتند که حالا هر کسی می‌خواهد بیاید. کارگزاران این‌گونه شکل گرفت. اولین بیانیه‌ای که دادند، بیانیه‌شان خیلی جا افتاد. رهبری دستور دادند که وزرا حق ندارند در انتخابات نامزد و فهرست بدهند. وزرا پیش من آمدند و گفتند که اگر رهبری ناراضی هستند، ما فهرست نمی‌دهیم. آقا گفتند معاونان بمانند، وزرا نباشند. چون وزرا از مجلس رای می‌گیرند نباید خودشان بیایند که مجلس بسازند. حتی گفتند شهردار تهران هم باشد و خودشان تماس گرفتند و گفتند که آن هم باشد. خودشان آمدند و در انتخابات هم موثر بودند و تقریبا نزدیک نصف مجلس را هم گرفتند.

در مورد بدنه اجتماعی چه شد؟ آن قسمت مربوط به بدنه اجتماعی که تحلیل می‌شود معمولا اصلاح‌گر‌ها بدنه اجتماعی را منسجم‌تر نمی‌کنند که در مواقع ضروری پشتیبان داشته باشند. در این مورد چه می‌فرمایید.

البته اینجا نظام ما به گونه‌ای است که اگر این بدنه بخواهد کار بکند، می‌تواند خیلی هم قوی باشد و پشتوانه داشته باشد. این را دیگر باید از مدیران حزب بپرسید.

جناب آقای هاشمی، اگر کارنامه خودتان را مرور کنید و فرصتی باشد به گذشته برگردید به کدام یک از اقداماتتان اهتمام بیشتری می‌کنید و کدام یک از اقداماتی را که انجام دادید، اگر در شرایط مشابه قرار بگیرید آن‌ها را انجام نمی‌دهید.

همان موقع هم مجموعه‌ای فکر می‌کردم. در مورد توسعه که البته حالا مثل اول نیست و توسعه پیش رفته است، آن زمان خیلی عقب بودیم. هم توسعه لازم است و هم واگذاری امور به بخش خصوصی واقعی. دولت باید تصدی خودش را کم کند و کوچک شود. ارتباطات خارجی را جدی می‌دانم و باید حزب داشته باشیم. الان پایه ما در مسایل علمی خیلی خوب است و دانشجو و استاد زیاد داریم. از این مراحل گذشته‌ایم ولی کار هنوز خیلی مانده است.

اگر مایل باشید یک پرسش با محوریت بحث روز با توجه به تحریم‌هایی که ما در آن قرار گرفتیم، مطرح شود. کشور در شرایط خطیری است. نظر جنابعالی هم مورد توجه بخش زیادی از مردم و طیف‌هایی از مسوولان هست، برای مهار این فشاری که به کشور وارد می‌شود چه توصیه‌ای برای مردم و مسوولان می‌توانید داشته باشید؟

در این مورد در دو، سه ماه پیش که با رهبری معظم صحبت کردم، هم‌نظر بودیم. با توجه به تشدید تهدید‌ها بهترین مصونیت کشور وحدت ملی و همدلی جامعه است و همدلی با نظام و نظام با مردم؛ اگر این وحدت به وجود بیاید آسیب‌ها خیلی کم می‌شود. الان اگر این فشار را می‌آورند، فکر می‌کنند جامعه ما دچار تفرقه است و خیلی کار‌ها می‌توانند بکنند. در مورد وحدت الان مسیرش از انتخابات‌ها شروع می‌شود. باید انتخابات‌های کاملا قانونی و آزاد انجام شود و مردم احساس کنند که رایشان در جامعه موثر است. اگر دو، سه تا انتخابات خوب برگزار شود فکر می‌کنم مهم است.

برخی طیف‌ها در این انتخابات نیامدند.

شما نظر مرا پرسیدید. فکر می‌کنم همه ما باید هماهنگ کنیم و انتخاباتی کاملا شایسته برگزار شود و مجلس و سپس دولتی همان‌گونه که مردم بخواهند تشکیل شود. دو، سه تا انتخابات، انتخابات مجلس، شورا‌ها، ریاست‌جمهوری پشت سر هم این‌گونه شود، درون جامعه خیلی به هم نزدیک می‌شود.

در حوزه دیپلماسی در شرایط فعلی کار خاصی می‌شود انجام داد؟

ما باید روابطمان با خارج و کشورهای همسایه را که در گذشته خوب شده و خیلی یخ‌ها شکسته بود، بهبود ببخشیم. آقای خاتمی گفت‌وگوی تمدن‌ها را طراحی کرده بود که در سازمان ملل هم تصویب شده بود. اگر چنین رفتارهایی شود، خیلی زود ایران را می‌پذیرند. شعارهای تنش‌زا و بی‌مورد، جواب نمی‌دهد. روابط با همسایگان بسیار مهم است. یادتان باشد بعد از جنگ چگونه با سرعت روابط برادرانه با همسایگان و آسیای میانه و قفقاز و آفریقا برقرار شد.

در حوزه اقتصاد رهنمود خاص شما چیست؟

همان مصوبات سند چشم‌انداز و سیاست‌های کلان را که ما در مجمع تصویب کردیم و از طرف آقا هم تایید و ابلاغ شد. اگر همان‌ها اجرا شود ما بخش خصوصی بسیار نیرومندی در کشور خواهیم داشت، نه شبه‌دولتی و امثال این‌ها، اگر بخش خصوصی واقعی درست شود، اقتصاد را تقویت می‌کند. همین امروز یک استاد و دانشمند ژاپنی میهمان من بود، نیروگاه‌های هسته‌ای که ساخته می‌شود، همه را بخش خصوصی می‌سازند. الان آن‌ها این‌گونه هستند و ما هم می‌توانیم این کار را بکنیم. همه نیروگاه‌هایمان دولتی است، حالا غیر از هسته‌ای و این‌ها. حتی وسایل نظامی آن‌ها را بخش خصوصی می‌سازد و آن‌ها سفارش می‌دهند. فکر می‌کنم اگر همین سیاست‌ها اجرا شود و اصل 44 با تفسیری که مجمع تشخیص مصلحت نظام کرد و ذیل اصل 44 آورد، جواب می‌دهد.

 در این توصیه‌هایتان به وحدت داخلی نقش محوری دادید، برای ایجاد وحدت داخلی به صورت مصداقی توصیه خاصی دارید؟

اراده رهبری شرط اساسی این محور است. در مذاکراتم هم فهمیدم ایشان علاقه‌مند هستند.

 برای گذر از این شرایطی که الان داریم، همچنان خوش‌بین هستید؟ فکر می‌کنید می‌توانیم از آن بگذریم. به هر حال الان شرایط خیلی سخت شده است.

من در هر حالتی به فضل و عنایت خداوند امیدوارم و آرزو می‌کنم بتوانیم.

 خیلی ممنون از لطف حضرتعالی که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.

موفق باشید.


دوست داشتن وطن و زادگاه امری طبیعی است و قدمتی به اندازه تازیخ بشریت دارد اما از آنچه با عنوان جریان ملی گرایی سخن گفته می شود پدیده ای جدید است که ریشه آن به اروپای غربی برمی گردد.

ملی گرایی یا ناسیونالیسم از واژه Nation یعنی ملت گرفته شده است. در این مکتب فرد عالی ترین حد وفاداری خود را نسبت به ملیت خویش ابراز می دارد. تا قبل از قرن 16 میلادی اروپا تحت سیطره حکومت واحد مسیحی بوده اما در این قرن سلاطین اروپایی برای مقابله با این حاکمیت روی احساس وطن پرستی تأکید کردند از این به بعد بود که مکتبی جدید با عنوان ناسیونالیسم متولد شد. اوج اقتدار و نفوذ ناسیونالیسم در قاره سبز انقلاب فرانسه بود.

در کشور عزیز ما ناسیونالیسم ابتدا با گریش لیبرال در عرصه مشروطه به شکل سحطی مطرح شد اما در دوره پهلوی اول شدت گرفت. ملی گرایان تلاش کردند با نفی اسلام، غرب را خویشاوند ایرانیان معرفی کنند. مبانی فکری ملی گرایان مبتنی است بر اعتقاد به عظمت و بزرگی کشور و شعار اساسی ملی گرایان این است: «زنده باد وطنم». دوست داشتن وطن نه تنها ناپسند نیست بلکه بسیار زیبا و ستودنی است اما وطن پرستی یعنی اصالت دادن به آب و خاک و ملیت از نظر عقل و شرع ناپسند و خلاف فطرت انسانی است. اصالت دادنبه ایرانیت در مقابل اسلامیت به مانند اصالت دادن روح در مقابل جسم است. بزرگان دین اسلام زادگاه خود را دوست داشتند و پیامبر اسلام(ص) هنگام هجرت خطاب به مکه فرمودند: ای مکه تو را دوست دارم اگر مرا بیرون نمیکردند هرگز تو را ترک نمیکردم. مهمترین تشکیلات ملی گرا در سال 1328 به رهبری دکتر مصدق تشکیل شد. جبهه ملی اول از گرایشهای ایدئولوژیک هم ساز و هماهنگی برخوردار نبود به همین دلیل نتوانستند مقابل رژیم شاه کاری از پیش ببرند. جبهه ملی دوم در سال 1339 با اعلا مفضای باز سیاسی تشکیل شد و تا سال 1343 فعالیت داشت. جبهه ملی سوم نیز در سال 1344 تشکیل شد اما به علت شدت خفگان عمر کوتاهی داشت در نهایت در سال 1356 با اوج گیری انقلاب جبهه ملی چهارم شکل گرفت و در رأس آن کسی نبود جز مهندس بازرگان، که سالها از عمر خود را در زندانهای شاه سپری کرده بود. او از مؤسسان روشنفکری دینی در ایران و از جمله شخصیتهایی بود که در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد همچنان مشعل مبارزه را روشن نگه داشته بودند. هفت روز قبل از پیروزی انقلاب امام (ره) به وعده خویش عل کردند و دولت موقت را با نخست وزیری بازرگان تشکیل دادند اما از همان روزهای نخست مشخص بود که تفکرات نخست وزیر و اطرافیانش با اصل انقلاب اسلامی سازگاری ندارد و امام عزیزمان بعدها فرمودند که از روی اجبار با نخست وزیری بازرگان موافقت کرده بودند. پس از سقوط رژیم شاه حوادثی به وقوع پیوست که ماهیت دولت موقت را بیش از پیش آشکار ساخت. نخست در جریان همه پرسی 12 فروردین بود که دولت موقت تا حدودی مخالفت خود را با جمهوری اسلامی نشان داد و نیز بازرگان در مراسمی که به مناسبت آزادی الجزایر برگزار شد بود با نماینده آمریکا (برزینسکی) وارد مذاکره شد اما تیر خلاص بر پیکره این دولت در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا شلیک شد و دولت موقت که پس از شورای انقلاب دومین نهاد رسمی انقلاب بود اسعفای خود را تقدیم امام(ره) کرد. هرچند جریان ملی گرا پس از کناره گیری از قدرت به فعالیت خویش ادامه داد تا اینکه پس از مخالفت آنان با لایحه قصاص، امام(ره) آنها را مرتد اعلام کرد. با اینکه این تشکیلات به کار خود پایان داد ولی این پایان کار این تفکر نبود. در دوران ریاست جمهوری خاتمی برخی گروههای اصلاح طلب به شکلهای گوناگون عقاید ناسیونالیستی خود را مطرح می کردند که با توجه به افکار و عقاید این جریان عجیب نبود آنچه همگان را متعجب کرد اظهار نظر لیدر جریان انحرافی بود که در آن مکتب ایرانی را مهمتر از مکتب اسلامی معرفی کرده بود. همین جمله باعث شد تا شاهد سیل اعتراض مراجع، علما و دلسوزان نظام باشیم. این که آیا بین تفکرات ملی گرایی و تفکرات جریان انحرافی ارتباطی وجود دارد برای ما پوشیده است. آنچه برای ما روشن است عدم وفاداری این جریان به ملیت ایرانی و شکوه و عظمت ایران است. زیرا اگر این جریان ذره ای وفاداری به همان مکتب ایرانی را که مطرح می کنند داشتند با اظهار نظرها و کارهای خود مقابل پیشرفت کشورمان سنگ اندازی نمی کردند. با این که چند سال از آن جمله و واکنشهای نسبت به آن می گذرد اما همچنان از این سخن و سخنان مشابه پرچمدار حلقه انحرافی متأسفیم. تأسف دی نیوز بیشتر از آن جهت است که رئیس جمهور همچنان حمایت بی چون و چرای خود را از این جریان ادامه می دهد و انگار قرار نیست ایشان در سالهای پایان دوره ریاست جمهوری خود، کمی به خود بیایند و با جبران اشتباهات گذشته ارتباط خود را با این جریان خطرناک قطع کنند


هر اندازه که این روزها علی فتح الله زاده خویی کنج عزلت گزیده و روزه سکوت اختیار کرده این سردار محمد رویانیان است که بیش از هر زمان دیگری بر صفحه تلویزیون ظاهر می شود و دعوت هیچ روزنامه نگاری را هم بی جواب نمی گذارد.

ریئس سابق پلیس راهنمایی و رانندگی کشور این روزها چنان از فوتبال نوین صحبت می کند که گویی او نبود که در اولین روزهای حضورش در فوتبال در برنامه 90،امیر حاج رضایی را مرتضی محصص خطاب کرد تا مایه انبساط خاطر ببیندگان تلویزیونی را فراهم آورد. 

Royanian
سردار فاتح داربی حالا برای هواداران پرسپولیس دلبری می کند و از پرسپولیس کهکشانی در سال آینده خبر می دهد. وعده های سردار، پرسپولی رویایی را در ذهن هواداران متبادر می کند و هیچکس به یاد نمی آورد پرسپولیس در جایگاه هفتم جدول است و 13 امتیاز با صدر جدول فاصله دارد.
 هواداران پرسپولیس این روزها آنقدر ذوق زده هستند که نمی خواهند روزهای خوبشان را خراب کنند و به یاد بیاورند تیم محبوب شان سال آینده در لیگ قهرمانان آسیا جایگاهی ندارد. سردار وعده می دهد و هوادار، تیم رویایی سال آینده اش را تصور می کند. 
آن ها حتی بازیکنان کهکشانی شان را با پیراهن قرمز بر روی مستطیل سبز در ذهن به تصویر می کشند. آن جا که شهاب گردان، پژمان نوری، ادینهو،مهرداد پولادی  و ... لشکر کهکشانی های سردار را تشکیل می دهند. هیچکس نمی خواهد رویایش را خراب کند و از خود بپرسد وعده های سردار تا چه اندازه تحقق می بابند. فعلا که چرخ روزگار به کام مدیر بلند قامت پرسپولیس می چرخد. 
سردار نیز این روزها سعی می کند خود را فوتبالی تر از همیشه نشان دهد و بیش از پیش ازمشاوره مشاور جوانش که هنوز کسی نامش را نمی داند بهره ببرد . او می خواهد به منتقدانش بفهماند مدیر همیشه مدیر است چه در قامت یک سردار نظامی در راهنمایی و رانندگی کشور یا به عنوان ریئس ستاد مدیریت حمل و نقل سوخت و چه  در لباس یک مدیر ورزشی.
 اگر ایمون زائد از غیب فرا نمی رسید و فرشته نجات پرسپولیس نمی شد سردار رویانیان هیچگاه این فرصت را نمی یافت تا تصویرش بارها و بارها از سیمای ما پخش شود و صدایش را از رادیو بشنویم که همچون فرماندهی پیروز در جنگ به رجز خوانی برای حریفش بپردازد.
چهره سردار این روزها بیش از هر زمانی در تلویزیون  به نمایش گذاشته می شود.حتی بیش از وقتی که در روزهای آغازین اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها در برنامه فرصت رودروی زنده یاد رضا صفدری می نشست و به مردم وعده می داد با اجرای برنامه یارانه ها روزهای بهتری در انتظارشان است. سردار اما همچنان به وعده هایش ادامه می دهد. دیروز به عنوان کارشناسی اقتصادی به ملتی وعده می داد و امروز در قامت مدیری فوتبالی به هواداران میلیونی پرسپولیس

سروده های شاعران ایرانی بخش مهمی از ادبیات شعری جهان را شامل می شوند، برعکس اروپایی ها که بیشترترجیح داده اند هنری در فرم نقاشی یا مجسمه سازی تولید کنند ما به جای خلق مصادیقی ملموس دستی بر قلم و قریحه ای پر شور داشته ایم تا بگوییم و بسراییم. اغراق بخشی از این داستان است طوری که حتی به عنوان صنعتی ادبی در شعر ایرانی شناخته می شود، شاهنامه فردوسی که احتمالا مهمترین اثر حماسی ادبیات جهان است بر مبنای این صنعت شعری سروده شده است. شاید بی دلیل نیست که امروزه اغراق کردن نه یک صنعت شعری که به روالی معمول در جامعه ایرانی بدل شده است، فوتبال ایرانی هم از این داستان بی نصیب نمانده است. این یادداشت اشاره ای کوتاه به چندین اغراق ایرانی-فوتبالی دارد.

یادداشت روز؛اغراق در فوتبال ایران / سوبله چوبله ها و امپراتورها

لقب سازی-سوبله چوبله و جادوگر

 امپراطور، سلطان، ژنرال، عقاب،غزال، جادوگر، برزیل، اف 14 و ... سیاهه ای متنوع از لقبهایی هستند که چهره های فوتبال ایران با آنان ملقب شده اند. لقب سازی های اغراق آمیزی مخصوص ایران که در کمتر کشوری می توان مشابهشان را پیدا کرد. چند روز پیش تر بخشی از جو رسانه ای دربی تهران به این موضوع اختصاص پیدا کرد که لقب بعدی پرویز مظلومی پس از پیروزی احتمالی در بازی چه خواهد بود! مربی ای که عده ای او را پس از باخت عجیب به دلیل ضعف در بازی خوانی حریف مورد انتقاد قرار دادند، طعنه دار این بود که در این سوی میدان علی کریمی ملقب به جادوگر به روال اکثر بازی های بزرگ پیشین که در آنها گره گشایی نکرده است، کم تاثیر بازی کرد.
جواد خیابانی
 گزارشگر تلوزیون ایران این روزها شدیدا زیر تیغ انتقاد است. اغراق همیشه بخشی از گزارشگری او بوده است، از جو حماسی بازی ایران-استرالیا که سالهاست در گزارشهای او تکرار می شود تا مثلا پدر ورزش نامیدن علی آبادی رییس وقت سازمان تربیت بدنی! ظهور پدیده ای مانند جواد خیابانی در ورزش ایران مساله ای عجیب نیست او چیزی مجزا از افکار عمومی جامعه ایرانی که با دید اغراق به پدیده ها می نگرد نیست.
ایرانی ها و اعراب
 تیم ملی ایران در سالهای 96 تا 98 متشکل از استعدادهایی مانند عابدازاده، مهدوی کیا، باقری، دایی و عزیزی تیمی درخشان بود که عربستان را رقیب خود می دید. عربستان هم بازیکنان ارزشمندی مانند سامی جابر، جاسم الهویدی، احمد الدعایه و حسین عدالغنی در ترکیب خود داشت. در آن زمان ایده ای در ذهن عده ای از هواداران تیم ملی ایران وجود داشت که ایران را کشوری غنی از استعدادهای فوتبالی و کم امکانات و اعراب را افرادی کم استعداد معرفی می کرد که به زور دلارهای نفتی بازی می کنند با این همه آن تیم عربستان با پشت سرگذاشتن ایران قهرمان جام ملتهای 96 شد و البته مستقیما به جام جهانی 98 راه یافت. بردهای این تیم  برای ما بسیار تلخ بودند، با این همه در زمین مسابقه به دست آمدند و البته تیم قدرتمند عربستان سعودی در آن سالها نشانی از ضعف و بی استعدادی نداشت. امروز قطر میزبانی جام جهانی 2022 است و ما همچنان با غروری بی پشتوانه و نگاهی اغراق آمیز از برتری استعداد ایرانیان بر اعراب می گوییم.
 جهان رشد می کند، فوتبال به صنعتی عظیم تبدیل شده قراردادهای میلیون دلاری حق پخش تلویزیونی بسته میشوند، ورزشگاههای عظیم در اروپا پر از تماشاگرانی هستند که از فوتبال لذت می برند، ورزشگاههای مدرن در کشورهای عربی، شرق آسیا و آمریکایی جنوبی ساخته شده اند و ما ایرانیان همچنان مشغول شعر سرودن و خواندن چه در روی سکوها و چه در رسانه ها هستیم. واضح است که با اغراق، ملی گرایی افراطی و حرف زدن بی پشتوانه پیشرفتی حاصل نمی شود.

steghlal