سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

میدان امام‌خمینی تهران، خیابان فردوسی، کوچه ملک، بن بست ملک ساختمانی را در خود جای داده که بیش از محفلی اقتصادی به متروکه‌ای بازمانده از دهه 50 شباهت برده است.

ساختمان ساده، قدیمی و حتی متروکه است.اتاق‌ها با میزهای قدیمی، صندلی‌های چوبی و گاهی فلزی سبزرنگ پرشده‌اند. در اتاق جلسات همگانی هم موکتی بزرگ پهن شده تا هم حسینیه باشد و هم سالن اجتماعات. اتاق مدیرعامل سازمان در جنوبی‌ترین بخش ساختمان قرار گرفته است. هیات مدیره هم در همین اتاق جلسات سازمان اقتصادی اسلامی را برگزار می‌کنند. پنجره‌های اتاق‌ها همگی با شیشه‌های رنگی دهه 50 تزئین شده‌اند. تمامی اتاق‌ها دری شیشه‌ای با چارچوبی فلزی دارند. روی تمامی میزها تلفن‌های قدیمی قرار گرفته که شاید در بازار تهران یافتن نمونه‌های آن به دشواری خرید تلفن بی‌سیم در دورافتاده‌ترین نقطه افغانستان بازمانده از جنگ باشد. روایت می‌کنند ساختمان سازمان متعلق به یک سرمایه‌دار بوده و او قصد داشته پیش از انقلاب این ساختمان را به پاساژ بدل کند ولی تندباد انقلاب ایده او را برباد داده است.

ساختمان متولیانی سازگار با ظاهر خود هم دارد. جملگی هیات‌رئیسه بازاریان قدیمی‌اند که همچنان سنت قرض‌الحسنه را برهمه نوع رفتار بانکی ارجح می‌دانند. آنان روزگاری قصد داشتند تا بانک اسلامی شوند ولی سرنوشت اتفاقی دیگر را برای «اولین» هواخواهان مجوز بانک خصوصی در جمهوری اسلامی مقدر کرده بود. اما هشت کیلومتر بالاتر از میدان امام‌خمینی و کمی پایین‌تر از میدان آرژانتین تهران، ساختمانی به ظاهر محقر قرار گرفته که نمونه متضاد همان ساختمان خیابان فردوسی است. برسردر ساختمان هم نامی ثبت شده که تقریبا تهران و شهرستان‌های کشور را طی یک سال گذشته به محاصره خود درآورده است. «تات» همان قومی است که سال‌ها قبل در حوالی بوئین زهرا و نزدیکی قزوین می‌زیسته است. می‌گویند عده‌ای از افراد قوم هم به حوالی تالش در شمال کشور کوچ کرده‌اند.

بزرگترین خصوصی
آنهایی که در ابتدای خیابان وزرای تهران دو ساختمان را به نام «تات» آذین بسته‌اند هم اتفاقا به این قوم نسبت برده‌اند. ساختمان ساده، پایین دست میدان آرژانتین، درونی متفاوت از بیرون خود دارد. یکی از محققان علوم اجتماعی نقل می‌کرد که موضع‌گیری ایرانیان به دو قسم تقسیم شود. شق اول در دل است و بخش دوم در برون. در بخش اول هرفرد موضع خاص خود را اتخاذ می‌کند و در شق دوم به همراهی با دیگران می‌پردازد. ساختمان بانک «تات» در تهران هم نمادی از چنین شیوه رفتاری است.

ساختمان ساده، در داخل اشرافی شده است. رئیس و بنیانگذار بانک خود صاحب بزرگ‌ترین بازار مبلمان ایران است. بسیاری او را مبل‌سازی شهیر می‌دانند. بازار مبل ایران در یافت‌آباد تهران هم در لیست سرمایه‌های علی انصاری صاحب کنونی بانک تات قرار دارد. علی انصاری در تزئین ساختمان بانک خود هرآنچه طی سال‌ها در بازار مبل ایران آموخته بود را به کار گرفته است. مبل‌های گرانقیمت روی فرش‌های دستباف ابریشمی در سراسر سالن‌ها پهن شده‌اند. دفتر مدیرعامل و رئیس هیات مدیره با درهای الکترونیکی و به وسیله «کدهای» رمز عبور محافظت می‌شوند. دیوارها با چراغ‌های برق طلایی رنگ و گرانقیمت، شخصیتی خاص‌یافته‌اند و کاغذهای دیواری کمیاب دیوار را پوشانده‌اند تا آجر سخت در مواجهه با چراغ‌های سلطنتی احساس حقارت نکنند. فرش قرمز برای دفتر مدیرعامل پهن شده است.

فرشی دیگر مهمانان را به اتاق انتظاری هدایت می‌کند که بازهم همان سنت جاودانه ساختمان را حفظ کرده است: «فرش ابریشم پشت چرم، مبلمان گرانقیمت، چراغ‌های تزئینی و نور متمرکز بر میز چوبی با پایه‌های حجاری شده.» در، شمال اتاق به دفتر آقای مدیرعامل بازمی شود. درون بانک «تات» بین‌هایت شبیه موسسانش است. علی انصاری، موسس بانک یکی از سرمایه‌داران سرشناس ایران شده است. نزدیکان او نقل می‌کنند که پدر او در بازار تهران دهه 40 حضوری فعال داشته است ولی هیچ‌کدام از قدیمی‌های بازار تهران کلام این گروه را تایید نمی‌کنند. علی انصاری وارد دانشگاه می‌شود و رشته معماری را تا درجه لیسانس ادامه می‌دهد.

او پس از پایان تحصیل به سمت فعالیت‌های ساختمانی می‌رود. نقل می‌کنند که اولین دفتر خود را در محله شاد‌آباد تهران تاسیس کرده بود. این بخش از بازار تهران به سرای آهن‌فروشان معروف است. او در همین منطقه ساختمان بهاران 1 و 2 را تاسیس کرد. این مجموعه تا دهه 70 نامی چندان مهم در اقتصاد ایران نبود ولی پس از پایان جنگ و همزمان با دوران رونق صنعت ساختمان، علی انصاری هم به 
«بساز و بفروشی» روی آورد.

او در همین دوران از راه نوسانات بازار مسکن، ثروتی کم‌نظیر به دست آورد. علی انصاری در این دوران بخت آشنایی با واعظ آشتیانی یکی از اعضای موتلفه اسلامی و همچنین معاون وزیر صنایع در دولت نهم را هم به‌دست آورد. این آشنایی برای هردو منشأ خیر شد. واعظ آشتیانی، انصاری را به هیات مدیره باشگاه ورزشی استقلال تهران می‌برد تا ثروت او کمی هم به یاری ورزش بیاید.

انصاری همزمان رئیس انجمن مبلمان و دکوراسیون ایران و همچنین فدراسیون دوچرخه‌سواری هم شده بود که به‌طور حتم عنوان دوم را مدیون آشنایی با واعظ آشتیانی بود. او در بازارآهن غرب تهران، بازار مبل ایران، کارخانجات لوله و پروفیل تهران، کارخانجات تولیدی و صنعتی خوشخواب نوین و همچنین بازار موبایل ایران را به لیست اموال خود اضافه کرده بود. گروه سرمایه‌گذاری «تات» در همین دوران تاسیس شد. گروه تات هنگامی که فعالیت‌های خود را کلید زد به شدت در حوزه ساختمان متمرکز بود، همان صنعتی که انصاری را سرمایه‌داری بزرگ ساخته بود. 

همزمان مدیران گروه تات به دعوت گروهی از افراد صاحب‌نام سیاسی و اقتصادی ایده راه‌اندازی بانک را به انصاری ارائه کردند. علی انصاری نیز به سرعت چنین پیشنهادی را پذیرفت. این‌گونه گروه سرمایه‌گذاری تات سعی کرد تا جمعی از مدیران نامدار بانکی را گرد خود جمع کند. اولین گزینه برای سرمایه‌داران تات «جلال رسول‌اف» بود. او پیش از آنکه به این گروه افزوده شود، بانک کشاورزی را مدیریت کرده بود و همچنین بانک «کارآفرین» و «اقتصادنوین» هم با ایده‌های او تاسیس و اداره شده بودند. دکترجلال رسول‌اف خود ماجرای پیچیده‌ای در اقتصاد ایران است. برادر او یکی از نام‌آورترین فیلمسازان کشور به شمار می‌آید. فرزند او در دسته عکاسان جوان کشور بود که چندی پیش چهره در نقاب خاک کشید.

پدر برای جاودانگی نام فرزند، یکی از بهترین گالرهای عکاسی تهران را به نام پسر کرد. اما دکتر جلال برخلاف فرزند و برادرش خود چندان در کار هنر نماند. او بانکداری نام‌آورشد. رسول‌اف شاخص‌ترین چهره بانکی ایران به شمار می‌آید. او هم برای ادامه کار خود به سرعت به سراغ «بهاءالدین‌هاشمی» مدیرعامل سابق بانک صادرات رفت.‌هاشمی در دسته مدیران برجسته اجرایی بانکی کشور بود که در دهه 50 فعالیت‌های مالی را آموخته بود.‌هاشمی در بانک صادرات تمامی مراحل مدیریتی را طی کرده بود. از مسوول واحد ارزی گرفته تا مدیرعامل بانک صادرات همگی سابقه‌های او به حساب می‌آمدند.‌هاشمی طی سال‌های بسیارمدیریت خود کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی را هم برمدرک کارشناسی مدیریت افزود.

رسول‌اف و ‌هاشمی در کنار هم پایه‌های بانک «تات» را گذاشتند. نام بانک را علی انصاری انتخاب کرده بود. او خود از قوم «تات» بود و چنین نامی را برای بانک هم مناسب می‌دید. اما‌ هاشمی و رسول‌اف به‌اندازه کافی تجربه مدیریت ‌اندوخته بودند که بدانند نامی قومی دردسرهایی سیاسی به همراه دارد. از همین روی آنان برای «تات» قبایی دیگر هم ساختند: «تجربه، اعتماد، توسعه» شعار بانک تات، پس از نامگذاری بانک تولید شد. اینگونه تات نامش به عنوان اولین بانک ایرانی به ثبت رسید که برگرفته از منطقه‌ای جغرافیایی بود. دو مدیربانکی کشور تجربه سیاسی هم کم نداشتند. این دو، روز هشتم از هشتمین ماه سال 88 را برای تاسیس بانک انتخاب کردند تا در جوار بارگاه امام هشتم در مشهد، بانک تات به عنوان هشتمین بانک خصوصی کشوراعلام حضور رسمی کند. علی انصاری،‌هاشمی و رسول‌اف اینگونه بانکی تازه تاسیس کردند. مدیرعامل این بانک چندان علاقه‌ای به بیان شیوه فعالیت‌های بانک ندارد ولی روایت‌ها نشان می‌دهد که تات همچنان در فعالیت‌های ساختمانی فعال است.



بانک ساختمان سازها
 اما «تات»ی‌ها بی‌رقیب نیستند. سال‌ها قبل از آنکه بانک آنان قدم به فضای مالی ایران بگذارد، گروهی دیگر از صاحبان سرمایه که اتفاقا ساختمان‌ساز هم بودند، بانکی را برای خود تاسیس کردند. سال‌ها قبل شرکتی پیمانکاری در کشور تاسیس شد که شاخص‌ترین پروژه‌های ساختمانی را برعهده می‌گرفت. موسسان نام شرکت را «استراتوس» گذاشتند. شرکت سال 1357 تاسیس شده بود. بنیانگذاران هم جملگی مهندسان ساختمانی بودند که فعالیت‌های انقلابی بسیاری داشتند. این گروه نام نوعی ابر را برای شرکت خود انتخاب کردند که در تعریف علمی باران‌ساز است.

در صدر شرکت چهره‌های جوان ولی پیچیده قرار گرفته بود. «محمدصدرهاشمی» مدیرعامل گروه در دهه 60 در فضایی سیاسی و اقتصادی ایران نامی آشنا شد. او اصالتی کرمانی دارد. صدرهاشمی روایت میکند در حال حاضر بیش از 10 هزار کارمند دارد. صدرهاشمی تا نیمههای دهه 60 شرایط سختی در زندگی داشت. او خود میگوید پروژهای در تبریز برای شرکت پیمانکاری گرفتهبود که برای مسافرت به تبریز و اقامت در مسافرخانه هم پول کافی در اختیار نداشت. صدرهاشمی در شرایطی زندگی خود را چنین بیان میکند که در حال جاضر یکی از متمولترین مدیران اقتصادی ایران است. صدرهاشمی و شرکتش طی 10 سال گذشته بیش از ده پروژه بزرگ پیمانکاری ایران را انجام دادهاند. او در پاکستان نیز سرمایهگذاریهای صورت دادهاست.

عده‌ای روایت می‌کردند که صدرهاشمی حتی برای یاری دولت به خرید کالاهای ضروری برای جبهه‌ها هم کمک می‌کرده است. صدرهاشمی طی سال‌های دهه 70 به حاشیه رفت و سعی کرد تا گروه را تقویت کند. در همین سال‌ها عباس آخوندی وزیر وقت مسکن و شهرسازی به صدرهاشمی و دیگر دوستان او توصیه می‌کند تا تعاونی جداگانه‌ای برای فعالیت‌های ساختمانی تاسیس کنند. این گروه مسوولیت تامین نیازهای مالی شرکت را برعهده داشت. استراتوس و تعاونی جدید در سال 1380 به نتیجه‌گیری جدید می‌رسند.
 آنان نیروهای موثری در دولت داشتند و ایده تاسیس بانک را هم از همانجا می‌گیرند.«بانک اقتصادنوین» به عنوان اولین بانک خصوصی ایران چنین شکل می‌گیرد. گروه استراتوس و یک گروه ساختمانی دیگر به همراه صدرهاشمی و همچنین حسین عبده تبریزی دبیرکل اسبق بورس تهران رایزنی‌های خود برای تاسیس بانک را آغاز می‌کنند. این بار هم به توصیه حسین عبده تبریزی که خود سابقه بسیاری در ساختمان سازی و امور مالی دارد، جلال رسول‌اف به سرعت به تیم موسس بانک افزوده می‌شود. در همان سال مجمع عمومی بانک پس از کسب رای موافق بانک مرکزی تشکیل می‌شود و با شماره 177132 به صورت رسمی به ثبت می‌رسد.

گروه ساختمان‌ساز به سرعت سرمایه 250 میلیارد ریالی را جمع‌آوری می‌کنند. سرمایه به سرعت به عدد 2500 میلیارد ریال می‌رسد. سال 89 هم همزمان با اوج‌گیری فعالیت‌های بانک میزان سرمایه به عدد چهار هزار میلیارد ریال صعود می‌کند. شرایط بانک به قدری برای موسسان آن دلپذیر بوده که حتی آنان پیش‌بینی کرده‌اند در سال آینده سرمایه بانک به رقم 15 هزار میلیارد ریال برسد. حسین عبده تبریزی صاحب شماره حساب «یک» این بانک، از سال‌های حضور در بورس تهران خاطرات خوشی داشت و به همین دلیل بانک را به سرعت وارد بورس می‌کند.
 شرایط در بازار سهام هم برای بانک دلپذیر می‌شود و نهاد مورد توجه گروه استراتوس به سرعت به یکی از شرکت‌های سودده بدل می‌شود. سال گذشته بانک اقتصاد نوین به هرکدام از سهامداران خود برای هرسهم 450 ریال سود داده بود.

 بانک طی سال‌های فعالیت خود 250 شعبه تاسیس می‌کند و همچنان به امور ساختمانی هم می‌پردازد. حضور در صنعت ساختمان‌سازی بانک اقتصاد نوین را به شدت به بانک تات شبیه کرده بود ولی این دو گروه در یک منطقه سرنوشتی متفاوت یافتند. تاتی‌ها به‌دلیل حضور علی انصاری و نزدیکی او به نهادهای دولتی هیچ‌گاه مورد سرزنش قرار نگرفتند ولی راهبران اقتصادنوین حداقل دو بحران سخت را تجربه کردند. بار اول رئیس دولت در یکی از سخنرانی‌های خود به افرادی اشاره کرد که معاملات آهن و ملک می‌کنند. مرجع کلام او از سوی تحلیلگران بیرونی بانک اقتصادنوین اعلام شد. این اولین بحران سخت برای ساختمان‌سازان بانکدار بود. اما داستان به پایان نرسید.

بانک اقتصاد نوین در کنار فعالیت‌های مالی خود شرکتی را به نام «نوسا» تاسیس کرده بود که این شرکت در پروژه‌های عمرانی فعالیت می‌کرد. نوسا به‌دلیل حضور اثرگذار خود در این حوزه و همچنین بهره‌گیری از روابط گذشته به اصلی‌ترین شرکت عمرانی کشور بدل می‌شود. از همین روی پروژه ساخت خط مترو حقانی به شرکت نوسا وابسته به بانک اقتصاد نوین واگذار می‌شود.

 صاحبان شرکت به سرعت شرکت مشاوره‌ای از «دوبی» را برای سرمایه‌گذاری مشترک به تهران دعوت می‌کنند. نوسا و شرکت خارجی کار را استارت زده بودند که ماجرای مترو حقانی به بحرانی بزرگ بدل می‌شود. پروژه به دلایل غیراقتصادی از «نوسا» گرفته می‌شود تا بزرگ‌ترین ضربه به بانک اقتصادنوین وارد شده باشد. «اقتصادنوین» در این دوره اختلافاتی هم با بانک کشاورزی پیدا می‌کند که خود سرفصل گرفتاریهای بعدی بانک بود. همزمان با این جریان اقتصادنوین به شدت از سوی محافل اقتصادی سرزنش می‌شود. پیش از آنکه ماجرای «نوسا» رخ دهد، بخش خصوصی ایران تجربه‌ای تلخ به‌دست آورده بود.

بانک‌های خصوصی جدید یا به نهادهای رسمی کشور وابسته بودند یا براساس الگوی بانک تات سعی می‌کردند گروهی از سرمایه‌داران خانوادگی را گردهم آورند. بانک «سامان» یک نمونه دیگر فعالیت خانوادگی بود. این الگو پیش از انقلاب از سوی خاندان لاجوردی و در بانک «ایرانیان» اجرا شده بود. 
خانواده سرمایه‌دار «ضرابیه» بانک سامان را به الگوی بانکداری الکترونیکی تاسیس کردند. این خانواده اصالتی یزدی دارند. آنها در سال‌های پیش از انقلاب هم در بازار بسیار فعال بودند.خانواده بانک را در سال 81 با سرمایه اولیه 200 میلیارد ریال تاسیس کرد. سامانی‌ها به سرعت در جذب مخاطب موفق بودند و در سال 89 سرمایه خود را تا رقم 1800میلیارد ریال ارتقا دادند. ضرابیه ولی به خوبی می‌دانست که برای تاسیس بانکی موفق بازهم باید به سراغ مدیران مالی شهیر کشور رفت. رجایی سلماسی مرد آذری زبان و اولین دبیرکل بورس تهران در سال‌های بعد از انقلاب به عنوان مدیرعامل بانک انتخاب شد. رجایی سلماسی هم به خوبی می‌دانست که موفقیت در فضای اقتصادی ایران نیاز به پیش‌شرط‌های نانوشته دارد.

 او راهکاری را اتخاذ کرد تا سرنوشت بانک سامان به عاقبت بانک پارسیان شبیه نشود. رجایی سلماسی به سرعت قراردادی بلندمدت را با وزارت بازرگانی منعقد کرد تا در بسیاری از طرح‌های این نهاد دولتی مشارکت کند. مشارکت در اجرای طرح ارائه کوپن الکترونیک توسط وزارت بازرگانی، مجری خدمات پرداخت اینترنتی طرح پیشگام تجارت الکترونیک وزارت بازرگانی و مجری طرح آزمایشی راه‌اندازی مرکز گواهینامه دیجیتال وزارت بازرگانی، اصلی‌ترین پروژه های دولتی بانک سامان بودند. همزمان مقدماتی برای همکاری با شرکت راه‌آهن هم فراهم شد تا بانک سامان، بانک عامل فروش الکترونیکی بلیت قطار شود.

 اما حضور رجایی سلماسی برای بانک هزینه‌هایی را هم به همراه داشت. از همین ‌رو مدیرعامل جدید از سوی هیات مدیره انتخاب شد و یکی از مدیران بانک ملی را به عنوان رئیس بانک انتخاب کردند. محمدضرابیه بنیانگذار بانک هم ترجیح داد تا سمت ریاست برهیات مدیره را رها کند ولی طی هفته‌های گذشته رسانه‌های اصولگرا بزرگ‌ترین حاشیه را برای بانک سامان رقم زده‌اند. چندی پیش خودرو رئیس‌جمهور در آبادان به قیمت دو میلیارد و 500 میلیون تومان به نماینده یک شرکت ایرانی واگذار شد. وکیل شرکت در جریان خرید خودرو پژو 504 احمدی‌نژاد حاضر به افشای نام شرکت نشد. همزمان با این جریان هفته‌نامه «9 دی» متعلق به حمید رسایی نماینده اصولگرای مجلس اعلام کرد فردی که خودرو رئیس دولت را خریده مهندس «دشتی» نام دارد. براساس این اطلاعات او 34‌درصد از سهام بانک سامان را هم در اختیار دارد. البته روابط عمومی بانک سامان در گفت وگو با همشهری بازار این موضوع را تکذیب کرد.

دشتی یکی از مهم‌ترین افرادی به شمار می‌آید که با اسفندیار رحیم مشایی و همچنین بقایی در ارتباط بوده است. حتی برخی نهادهای خبری روایت می‌کنند که مهندس دشتی 30‌درصد از سهام بانک گردشگری را هم در اختیار دارد. مهم‌ترین موضوع در مورد دشتی به شرایط مالی او مربوط می‌شود. روزنامه کیهان مورخ 24 فروردین دشتی را یکی از بزرگ‌ترین بدهکاران بانکی معرفی کرده است. کیهان در این مورد می‌نویسد: « گفته می‌شود بحث خرید این خودرو یک موضوع حاشیه‌ای برای ایجاد حاشیه امن در عدم بازپرداخت بدهی کلان بانکی بدون اطلاع رئیس‌جمهوری و با طراحی برخی افراد مشکوک و نفوذی بوده است.»

کیهان بدون معرفی این «افراد مشکوک»، به یادآوری هشدارهای قبلی خود در مورد «نفوذ برخی نان به نرخ روزخور‌ها که در سایه رئیس‌جمهوری محترم پنهان شده‌اند» پرداخته و از مسوولان دولتی خواسته تا اخبار منتشر شده در مورد خریدار خودرو آقای احمدی‌نژاد را پیگیری کنند. 

براساس همین اطلاعات مهندس «دشتی» در صنعت ساختمان فعالیت دارد و همچنین بخشی از سهام کارخانه فولاد و هواپیمایی «آتا» را هم در اختیار دارد. در جریان افشاگری علیه او نام بانک سامان و همچنین گردشگری هم پیش کشیده شد که این موضوع برای بانک سامان حواشی بسیاری را به همراه آورد. اما این تمامی گرفتاری‌های بانک سامان نبود. شاید یکی از اصلی‌ترین حواشی بانک سامان به ماجرای پرابهام انتقال حساب‌های این بانک مربوط باشد. بانک سامان گروهی از چهره‌های سرشناس حوزه اینترنت را گردهم آورده بود تا شبکه تجارت الکترونیک این بانک را راه‌اندازی کنند.
 این گروه هکرهای قدیمی و بسیار باتجربه بودند که حتی پس از پایان پروژه بانک سامان گروهی از آنان جذب برخی نهادهای کشور شدند. در میانه فعالیت‌های بانک، یکی از سایت‌های خبری گزارش داد که به علت امنیت پایین شبکه اطلاعاتی بانک سامان، حساب‌ها در این بانک از سوی هکرها جابه‌جا می‌شود.

بانک سامان به سرعت این خبر را تکذیب کرد ولی همچنان ابهامات در مورد فعالیت‌های بانک باقی مانده بود. ضرابیه پس از حواشی‌ای تازه تلاش کرد تا بانک سامان را از نظرها دورکند. او نگران روزهایی بود که به سرنوشت پارسیان دچار شود.
 انتشار خبرهای پی در پی در مورد شرایط سخت بانک سامان برای نظام بانکی کشور هم حواشی به همراه آورد. پس از این جریان تاسیس بانک‌های خصوصی واقعی به صورت نیمه‌رسمی متوقف شد. همزمان با این جریان، بانک مرکزی با موجی از موسسات مالی و اعتباری مواجه بود که در‌اندیشه تاسیس بانک بودند. نهادهای مهم کشور هم به صورت غیررسمی از موسسات مالی و اعتباری حمایت می‌کردند.

اولین بانک پانصد شعبه‌ای
 اولین نهادی که دوره جدید خواهان تاسیس بانک شد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. صندوق انصارالمجاهدین از سال‌ها قبل حضور رسمی خود در بازار مالی کشور را آغاز کرده بود. این صندوق 500 شعبه در سراسر کشور دایر کرده بود. صندوق انصارالمجاهدین زیرنظر بنیاد تعاون سپاه فعالیت می‌کرد. بنیاد تعاون را نیز اکبرغمخوار مدیرعامل پیشین باشگاه پرسپولیس تهران و محسن رفیق‌دوست وزیر سابق سپاه تاسیس کرده بودند. بنیاد تعاون قصد داشت تا در فضای مالی کشور حضوری موثر داشته باشد. دکتر صالحی یکی از نیروهای بنیاد تعاون هم به مدیریت در صندوق مشغول بود.

 سرعت رشد صندوق طی دو سال گذشته به‌اندازه‌ای بالا بود که بانک مرکزی تصمیم گرفت مجوز بانک را به نام سپاه صادر کند. صندوق انصارالمجاهدین به سرعت به بانک «انصار» تغییر نام داد. توان مالی بنیاد تعاون سپاه به‌اندازه‌ای بالا بود که به سرعت 170 شعبه را به 500 شعبه قبلی افزود و تعداد شعبه‌های بانک را به 670 رساند. بانک از راه سپرده و تامین مالی اولیه بنیاد تعاون شش هزار و 200 میلیارد تومان سرمایه جذب کرد. براساس آمارهای رسمی در سال گذشته 15‌درصد از کل وام‌های قرض‌الحسنه که از سوی نهادهای مالی به مردم داده شده از سوی بانک انصار تامین شده است. بانک برای اداره شعبه‌های خود چهار هزار و 600 کارمند جذب کرد. مدیرعامل بانک انصار روایت می‌کند همگی آنها از میان جوانان «دلسوز» انتخاب شده‌اند.

 بانک انصار به‌اندازه‌ای منابع در اختیار دارد که براساس آمارهای رسمی به چهارمین شرکت بزرگ ایران بدل شده است. این بانک 120 هزار سهامدار دارد. مدیریت بانک را «آیت‌الله ابراهیمی» برعهده دارد. نام او برخی از منتقدان بانک انصار را به اشتباه‌انداخته بود.

 آنها در سایت‌های خبری از رابطه تخصص یک روحانی و بانکداری سوال می‌کردند ولی «آیت‌الله» درواقع نام کوچک «ابراهیمی» است و او روحانی نیست. ابراهیمی با مدرک فوق‌لیسانس حسابداری جذب سپاه می‌شود و در شرکت‌های وابسته به سپاه به فعالیت می‌پردازد. یکی از اصلی‌ترین پروژه‌ای که بانک انصار آغاز کرده، اعطای کارت شهروندی است. این کارت درواقع همان «کارت‌های» اعتباری است که سال‌ها پیش قرار بود وارد شبکه مالی ایران شود.  پس از انصار الگوی حضور نهادهای نظامی در فضای بانکداری کشور همچنان ادامه یافت تا هنگامی که بانک مرکزی مجوز تاسیس بانک «مهراقتصاد» را صادر کرد. این بانک زیرنظر بسیج فعالیت می‌کند. موسسه مهر تا اسفند سال 89 حدود 150 میلیارد تومان سرمایه دراختیار داشت و براساس گفته مدیرعامل این موسسه 92 میلیارد تومان هم سود عاید گردانندگان مهراقتصاد شده است.
 این موسسه سال 1372 با سرمایه اولیه 10 میلیون ریال تاسیس شده بود. نام اولیه موسسه هم «صندوق بسیجیان» بود که قصد داشت وام در اختیار بسیجی‌ها قرار دهد. دکتر غلامحسن تقی نتاج، مدیرعامل این بانک تازه تاسیس پیش از حضور در مهراقتصاد ایران، مدیریت صندوق انصارالمجاهدین (بانک انصار کنونی) را برعهده داشته است. علی اصغرصالحی دیگر عضو هیات مدیره این مجموعه هم از چهره‌های موثربنیاد تعاون سپاه است. بنیاد تعاون سپاه 10‌درصد سهام این مجموعه را در اختیار دارد. این موسسه شش هزار کارمند را برای اداره 700 شعبه خود در سراسر کشور استخدام کرده است. بانک مهر اقتصاد ایران هشت شعبه خود را در شهر قم متمرکز کرده که براساس اطلاعات رسمی بانک بیش از 300هزار نفر در این هشت شعبه حساب گشوده‌اند. همزمان با سپاه پاسداران و بسیج، ارتش هم ایده تاسیس بانک را برای خود محقق کرد.


ناصرخان بچه خیابان آریانای تهران بود، پدرش آژانس املاک داشت، در سال 1328 آذر ماه پا به دنیا گذاشت. بی خیال درس بود؛بازیگوشی‌اش بادبادک می خواست و تیر و کمان و فیلم های جنگی و اجرای فنون فیلم‌ها در خانه!

آن زمان فوتبال رونق زیادی نداشت ولی به مرور بچه‌ها به فوتبال علاقه‌مند شدند. در محله‌شان مثل تمام محلات دیگر، هم «توپ» بود و هم «بچه‌های محل» که هر موقع دور هم جمع می‌شدند، می‌رفتند یک زمین خالی، بازی می‌کردند. در آن زمان اکثرا هافبک بود که به قول خودش زیاد تکنیکش هم بد نبود!عکس‌های سیاه سفید از روزهای رنگی حکایت می‌کند. روزهای رنگی با آرزوهای بزرگ. عاشق جمع کردن بچه محل‌هایش بود حتی به بهانه عکسی شاید؛ دوستی‌ها را دوست داشت خاطره کند با دستی بر شانه‌ای و ژستی کودکانه.

بسکتبالیست‌های خوب آن دوره، هم بازی اش بودند؛ داوود حداد، شهمیرزادی، خلخالی و حتی چنگیز وثوقی؛ اما انتخابش برای تیم ملی بسکتبال جوانان هم راضی‌اش نکرد و بسکتبال فاتح دلش نشد.

ماجرای ورودش به فوتبال از آنجایی شروع شد که روزی با دوستانش به تماشای بازی آموزشگاهی که تیم مدرسه‌شان در آن شرکت داشته رفتند. در همان روز دروازه‌بان تیم مدرسه آسیب دید مربی تیم با توجه به بلندی قامت او (185 سانتی متر) و بسکتبالیست بودنش، از او خواسته که به جای دروازه‌بان، درون دروازه بایستد. که با اصرار مربی و با ترس و لرز و دلهره درون دروازه ایستاده. ناصر حجازی از آن روز به عنوان یک روز بیاد ماندنی و خاطره‌انگیز یاد می‌کند و حتی خودش هم باورش نمی‌شده که چرا با وجود آن‌که برای اولین بار درون دروازه ایستاده، اینقدر خوب توپ می‌گرفته و زمانی که بازی تمام شد، همه تماشاگرانی که برای دیدن مسابقه آماده بودند، تشویقش کردند.

از همان زمان بود که ناصر حجازی به دروازه‌بانی روی آورد. تیم فوتبال نادر در دسته دوم باشگاه‌های تهران اولین باشگاهش بود و از همان تیم به تیم ملی جوانان و تیم ملی بزرگسالان رسید. در سال ???? به تاج (استقلال) پیوست و در همان سال اول، قهرمانی جام باشگاه‌های آسیا و جام تخت جمشید را با این تیم به دست‌آورد. 

تا پایان دوران بازیگری خود به‌جز یک سال و نیم در بین سال‌های ???? و ???? که برای تیم شهباز بازی کرد و مدت کوتاهی پس از جام جهانی ???? که با تیم منچستر یونایتد تمرین می‌کرد و ? بازی برای تیم ذخیره‌های یونایتد انجام داد، در بقیه این مدت دروازه‌بان استقلال تهران بود و با این تیم چندین دوره قهرمانی در لیگ کشور، جام باشگاه‌های تهران، جام حذفی ایران و جام باشگاه‌های آسیا را جشن گرفت. حجازی در دهه ???? دروازه‌بان اصلی تیم ملی ایران بود و با این تیم، دو بار قهرمان جام ملت‌های آسیا (???? و ????) و یک بار قهرمان بازی‌های آسیایی ???? تهران شد و در جام جهانی ???? آرژانتین و المپیک ???? مونیخ هم شرکت کرد و سهمیه حضور در المپیک ???? مونترآل و مقام سومی جام ملت‌های آسیا ???? را هم به‌دست آورد.

"در سال از طرف دوست‌دارانش خیلی زیاد نامه به دستش می‌رسید و به گفته خودش، گاهی نمی‌رسیده به تمامی نامه‌ها جواب بدهد. معمولا دخترخانم‌ها نامه می‌زدند و تعداد نامه‌های دخترخانم‌ها خیلی زیاد بود. خودش می‌گوید: قبل از ازدواج این اتفاق‌ها زیاد می‌افتاد و مثلا می‌خواستند من را ببیند و از این چیزها. وقتی ازدواج کردم، این نامه‌ها کمتر شد. البته خانمم حساس می‌شد، اما کاری‌ نمی‌شد کرد و البته مشکل خاصی هم نبود. الان هم خیلی‌ها به من زنگ می‌زنند و اصلا نمی‌دانم شماره موبایلم را از کجا آورده‌اند.

اولین بار که برای تیم ملی بازی کرد، دوستانش کوچه را چراغانی کرده و برایش جشن گرفته بودند و این در حالی بود که مادرش از این موضوع خبر نداشت. وقتی مادرش وارد کوچه می‌شود، دوستانش به شوخی گفته بودند که عروسی ناصر است و مادرش از این موضوع خیلی عصبانی شده بود."-
حجازی در پایان دوران بازیگری خود به بنگلادش رفته و پس از مدت کوتاهی دروازه‌بانی در تیم محمدان، سرمربی این تیم شد و در سال ???? بازی خداحافظی خود را در همین تیم انجام داد. او در دوران سرمربیگری موفق شد استقلال را به مقام نایب قهرمانی باشگاه‌های آسیا و قهرمانی در لیگ و جام حذفی ایران برساند. 

در تیم‌های سپاهان اصفهان، ذوب آهن اصفهان، استقلال رشت، ماشین‌سازی تبریز، استقلال اهواز، ابومسلم خراسان، نساجی قائمشهر نیز به مربیگری پرداخت که موفقیت چندانی نصیب وی نشد. حجازی در سال 1386 مجدداً هدایت باشگاه استقلال تهران را پذیرفت اما به دلیل عدم حمایت هیات مدیره وقت و دخالت در کار وی، قبل از اتمام نیم فصل از سرمربیگری استقلال کناره‌گیری کرد تا به عنوان مدیر فنی نظاره‌گر عملکرد استقلال باشد. 

استقلال در همان سال با تیمی که حجازی ساخته بود و تا  صعود به مرحله نیمه نهایی وی را در کنار خود می‌دید، توانست مقام قهرمانی جام حذفی کشور را بدست آورد. وی هم اکنون به عنوان رییس کمیته فنی و مشاور ارشد مدیر عامل باشگاه استقلال تهران فعالیت دارد و در باشگاه گسترش فولاد تبریز نیز با سمت نماینده تام الاختیار مالک باشگاه به این تیم مشاوره می دهد.


شاید اگر مرگ هم وطنانمان ?-? سال قبل رخ می‌داد شوکه می‌شدیم، موج خبری به راه می‌افتاد، افکار عمومی حسساسیت فوق العاده از خود نشان می‌دادند، یا  

دست کم رسانه ـ قاعدتا ـ ملی واکنشی در حد اعلام خبر از خود نشان می‌داد. 

به حساب بی‌اهمیتی نباید گذاشت، واقعا در این سال‌ها مردم آنقدر رخدادهای مشابه دیدند که دیگر انفجار پالایشگاه در روز افتتاح آن بدست دکتر احمدی‌نژاد ایشان را شوکه نمی‌کند. 

این همه رسانه‌ها به دولت کمک کردند تا در خصوص دستاورد‌های دولت در خصوص تولید بنزین علی رغم تشدید تحریم‌ها علیه کشورمان، به مردم معرفی شود، اما با این رخداد واقعا رسانه‌ها دیگر چه می‌توانند بگویند؟ 

چندین نفر از کارگران زحمت کش در آتش سوختند. در آتش افتتاحی که در مورد تبعات سوء آن هشدار داده شده بود. حال حتی وزیر نفتی هم نیست که انگشت اتهام به سوی او نشانه گرفته شود، احمدی‌نژاد نیز پس از انفجار با اعتماد بنفس از افشای قریب الوقوع توطئه‌ها سخن می‌گوید، حال اینکه وعده‌های قبلی افشاگری، پس از ? سال هنوز محقق نشده است. 

آزادراهی که قربانی می‌گرفت
به گزارش فردا، این اولین بار نیست که افتتاح‌های شتاب زده چنین رسوایی به بار می‌آورد. پیش از انتخابات سال ??، آزادراه تهران-پردیس یک روز پس از افتتاح به‌دلیل نداشتن علائم راهنمایی و عدم ایمنی بسته شد. منتقدان دولت افتتاح ناتمام این پروژه را با هدف بهره‌برداری انتخاباتی دانستند. جالب آنکه این آزادراه به صورت یک طرفه (!) افتتاح شده بود و هنوز هم داخل دو تونل اصلی و طویل ان چراغ روشن نیست، چندین حادثه دلخراش رانندگی که در آنجان هم وطنانمان گرفته شد حاصل آن افتتاح بود، طوری که در آستانه انتخابات، پلیس راهور ناگزیر از مسدود کردن آزادراه مزبور شد. 
در آن آزادراه دانشجویان دانشگاه آزاد واحد رودهن تحصیل می‌کردند و چندین بار آگهی ترحیم جوانان دانشجو روی برد دانشگاه رفت. 

راه آهن‌هایی که راه نیافتاده تعطیل شدند
پروژه احداث راه‌آهن بین شیراز و اصفهان که در دولت خاتمی به تصویب رسیده‌بود، براساس برنامه زمان‌بندی قرار بود در سال ?? به اتمام برسد. با این حال محمود احمدی‌نژاد این طرح را در روزهای تبلیغات انتخابات افتتاح کرد ولی به دلیل عجله‌ای که در احداث این خط آهن شده‌بود، ریل‌ها بعد از حرکت اولین قطار کج شدند و این مسیر ? روز پس از افتتاح به ناچار تعطیل شد. 
همچنین قرار بود در روز ?? خرداد، احمدی‌نژاد برای افتتاح راه‌آهن ??? کیلومتری کرمان-زاهدان به زاهدان سفر کند. با وجود اصرار دولت به افتتاح این راه‌آهن، به دلیل نیمه‌کاره بودن این خط، قطار آزمایشی در منطقه شورگرد دچار مشکل شد و باعث شد افتتاح این راه‌آهن به تأخیر بیفتد. 

تعطیلی افتتاحیه ? هزار میلیاردی
همین چند وقت قبل هم خبر تعطیلی کارخانه‌ای که با تبلیغات زیاد افتتاح شده بود منتشر شد. کارخانه معظمی که قرار بود به گفته دکتر احمدی‌نژاد در کنار دیگر واحدهای تولید در نهضت صنایع پایین دستی پتروشیمی، بیکاری را ریشه کن کند، خود به علت کمبود خوراک تعطیل شد تا فعالیتش از زمان افتتاح حتی به سه ماه هم نرسد. 

محمود احمدی‌نژاد در حالی واحد پلی اتیلن سبک شرکت پتروشیمی امیرکبیر را در پنج شنبه ?? بهمن ماه ?? افتتاح کرد که از آغاز نهضت ایجاد صنایع پایین دستی پتروشیمی برای ریشه کنی بیکاری در کشور سخن گفت و افتتاح و راه اندازی این واحد را با وجود کارشکنی و سنگ اندازی مخالفان پیشرفت ملت ایران و با تکیه بر دستان توانمند متخصصان داخلی اعلام کرده بود. اما فعالیت‌های این واحد که در حدود ???? میلیارد ریال برای افتتاح و راه اندازی‌اش هزینه شده بود در کمتر از سه ماه فعالیت، به خاطر کمبود خوراک تعطیل و متوقف شد


ناصر حجازی متولد ?? آذر ???? در تهران، بازیکن بازنشسته فوتبال و سرمربی سابق تیم فوتبال استقلال تهران است. او دروازه‌بان اول تیم ملی فوتبال ایران در دهه ???? بود و ? عنوان قهرمانی در جام ملت‌های آسیا،? عنوان قهرمانی در بازی‌های آسیایی و شرکت در المپیک و جام جهانی فوتبال را در کارنامه خود دارد. او همچنین به همراه تیم تاج، قهرمانی در جام تخت جمشید و جام باشگاه‌های آسیا را تجربه کرده‌ است. فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال در انتخاب برترین های قرن بیستم، ناصر حجازی را دومین دروازه بان برتر قاره آسیا پس از محمد الدعایه عربستانی و چهل و یکمین دروازه بان شایسته جهان معرفی کرده است...

ماجرای ورودش به فوتبال از آنجایی شروع شد که روزی با دوستانش به تماشای بازی آموزشگاهی که تیم مدرسه‌شان در آن شرکت داشته رفتند. در همان روز دروازه‌بان تیم مدرسه آسیب دید مربی تیم با توجه به بلندی قامت او (185 سانتی متر) و بسکتبالیست بودنش، از او خواسته که به جای دروازه‌بان، درون دروازه بایستد. که با اصرار مربی و با ترس و لرز و دلهره درون دروازه ایستاده. ناصر حجازی از آن روز به عنوان یک روز بیاد ماندنی و خاطره‌انگیز یاد می‌کند و حتی خودش هم باورش نمی‌شده که چرا با وجود آن‌که برای اولین بار درون دروازه ایستاده، اینقدر خوب توپ می‌گرفته و زمانی که بازی تمام شد، همه تماشاگرانی که برای دیدن مسابقه آماده بودند، تشویقش کردند.

از همان زمان بود که ناصر حجازی به دروازه‌بانی روی آورد. تیم فوتبال نادر در دسته دوم باشگاه‌های تهران اولین باشگاهش بود و از همان تیم به تیم ملی جوانان و تیم ملی بزرگسالان رسید. در سال ???? به تاج (استقلال) پیوست و در همان سال اول، قهرمانی جام باشگاه‌های آسیا و جام تخت جمشید را با این تیم به دست‌آورد.

تا پایان دوران بازیگری خود به‌جز یک سال و نیم در بین سال‌های ???? و ???? که برای تیم شهباز بازی کرد و مدت کوتاهی پس از جام جهانی ???? که با تیم منچستر یونایتد تمرین می‌کرد و ? بازی برای تیم ذخیره‌های یونایتد انجام داد، در بقیه این مدت دروازه‌بان استقلال تهران بود و با این تیم چندین دوره قهرمانی در لیگ کشور، جام باشگاه‌های تهران، جام حذفی ایران و جام باشگاه‌های آسیا را جشن گرفت. حجازی در دهه ???? دروازه‌بان اصلی تیم ملی ایران بود و با این تیم، دو بار قهرمان جام ملت‌های آسیا (???? و ????) و یک بار قهرمان بازی‌های آسیایی ???? تهران شد و در جام جهانی ???? آرژانتین و المپیک ???? مونیخ هم شرکت کرد و سهمیه حضور در المپیک ???? مونترآل و مقام سومی جام ملت‌های آسیا ???? را هم به‌دست آورد.


اما این مرد خوش قامت و خوش پوش فوتبال ایران که چند وقتی است بدنبال بیماری سرطان با سرنوشت دست و پنجه نرم می کند و در بستر بیماری روزگار می‌گذراند، در عصر جمعه گذشته در حین تماشای آخرین دیدار تیم فوتبال استقلال در لیگ برتر در مقابل پاس همدان بدلیل وخامت شرایط بدنی‌اش ناگهان به کمــا رفت بطوریکه پس از انتقال به بیمارستان کسری تهران، پزشکان بخش ICU این بیمارستان در جهت خارج کردن از کما، مرحله جدیدی از تزریق دارو های ضد سرطان به ناصر حجازی را در دستور کار قرار دادند.


از صبح شنبه با خونریزی مغزی حال او به وخامت گذاشت، سطح هوشیاری‌اش پایین آمده بود تا جایی که پزشکان مرگ مغزی او را تایید کرده‌ بودند ولی از طریق دستگاه شوک مصنوعی هنوز نبض‌اش می زد و این یعنی حجازی هنوز پیش ماست. خانواده‌اش بی‌تابی می‌کردند و اشک امان‌شان نمی‌داد و آتیلا حجازی، پسر ناصر حجازی اسطوره فوتبال کشورمان از علاقمندان به ورزش و همه مردم ایران خواست تا برای سلامتی پدرش دعا کنند.
دوستداران و هواداران ناصرخان هم ادای دین کردند، صبح یکشنبه راهی بیمارستان کسری شدند، دست به دعا برداشتند و برای شفای مرد دوست داشتنی شان دعای توسل را زمزمه کردند. باشد که توسل آنها باعث شود حجازی شفا پیدا کند.


همه آمده بودند، پرچم آبی بدست و دعای توسل به لب. آمده بودند تا یکی از محبوب‌ترین چهره‌های فوتبالی در سخت‌ترین لحظات زندگی اش تنها نباشد. هم او که در سخت‌ترین روزهای زندگی‌اش در کنار مردم ماند و در شادی آنها سهم داشت. آمده بودند که بگویند: ناصر خان دوباره بلند شو و دوباره لبخند بزن، دل‌مان برای لبخندهایت تنگ شده است.

دیروز جلوی در بیمارستان کسری غلغله ای برپا بود. سربالایی میدان آرژانیتن تا مقابل بیمارستان جمعیت موج می‌زد. حدود 600 نفر در لابی بیمارستان تجمع کرده بودند و این کار پرسنل بیمارستان کسری را برای رسیدگی به سایر بیماران را مختل کرده بود. خبری نادرست که خیلی زود تکذیب شد همه را به اینجا کشانده بود. مردم نگران وضعیت حجازی بودند. همه سراغ یادگار حجازی را می‌گرفتند. "آتیلا" سنگ صبور مردم شده بود و به جمعیتی که آمده‌ بودند، می گفت: "فقط دعا کنید".

حجازی ممنوع الملاقات بود اما دیروز خیلی‌ها به دیدن او آمده بودند. آنها عقیده داشتند حجازی یکی از پیشکسوتان فوتبال ماست که برای فوتبال ملی و باشگاهی ایران زحمات زیادی کشیده و جایگاه و محبتی که او در دل مردم دارد بهترین پاداش حجازی است.
 
پزشکان نهایت تلاش خود را برای خارج شدن حجازی از بخش مراقبت‌های ویژه انجام می دادند ولی حال کاپیتان اسطوره‌ای آبی‌ها چندان بهتر از گذشته نبود. چهره ناصر که بیهوش بر روی تخت بیمارستان افتاده بود دل هر بیننده‌ای را به درد می آورد. با این وجود پزشکان بر این باور بودند که دعاهای خیر خیل عظیم هواداران او می تواند باری دیگر، قدرت معجزه را نشان مان دهد و آنچه را که مشیت الهی است درباره این چهره دوست داشتنی فوتبال ایران رقم بزند و همینطور هم شد.

در شرایطی که نزدیکان ناصر حجازی قصد داشتند، بیمارستان کسری را ترک کنند، خبری امیدوارکننده آنها را به بالین اسطوره آبی‌ها بازگرداند. پیام این بود: ظاهرا ناصر حجازی چشمانش را باز کرده و به تحریکات پزشکان عکس العمل نشان داده است. همین مسئله تیم پزشکی، خانواده‌اش و علاقمندان این پیشکسوت فوتبال را به بهبودی دوباره‌اش امیدوار کرد که او باز هم می تواند بر بیماری فائق آید.

اسطوره دروازبانی ایران که حالا با بیماری دست در پنجه انداخته در این راه سخت نیاز به دعای خیر هر چه بیشتر تمام هموطنانی دارد که روزهای ایستادنش در چارچوب دروازه ملی، او را تنها نمی گذاشتند و ما نیز برای سلامتی دروازه بان افسانه ای و دوست داشتنی ایران عزیز دعا می کنیم و امیدواریم هرچه زودتر بر بیماری خود غلبه کرده و سلامتی و بهبودی کامل خود را بدست آورد.
ناصر حجازی امروز صبح ساعت 10:55 در بیمارستان کسری دار فانی را وداع گفت.درگذشت این چهره محبوب را به خانواده ، بازماندگان و همه ایرانیان تسلیت می گوید

آرارات برابر نادر. نبرد بقا برای ماندن در دسته اول. تساوی در نیمه دوم. تساوی در وقت اضافی. سرنوشت تیمی که در دسته اول باقی می ماند با پرتاب سکه روشن می شود. با شیر یا خط. پیراهن سرخ ها در آن نمای دور از شادی به هوا می پرند

پرده اول: با پیراهن نادر

امجدیه، 5 تیر 1348
آرارات یک - نادر یک
آرارات برابر نادر. نبرد بقا برای ماندن در دسته اول. تساوی در نیمه دوم. تساوی در وقت اضافی. سرنوشت تیمی که در دسته اول باقی می ماند با پرتاب سکه روشن می شود. با شیر یا خط. پیراهن سرخ ها در آن نمای دور از شادی به هوا می پرند. ارامنه روی سکوها یکدیگر را در آغوش می کشند. پیراهن سپیدها دست بر سر می گذارند. بی حرکت می شوند. میخکوب...
میان بازیکنان نادر یک بازیکن شاخص تر از سایرین است. سنگربانی جوان. پسرکی به نام ناصر حجازی. با اندام کشیده. واکنش های سریع. با پرتاب های بلند دست. شوت های پرقدرت. پسرک در آستانه معروفیت دارد. در آستانه ستاره شدن. تیمسار مکری رئیس فدراسیون طعنه آمیزانه و بدبینانه در اشاره به او می گوید "حیف از این جوان ها که خیلی زود معروف می شوند. حیف که آنها زود خودشان را گم می کنند و زود هم فراموش می شوند".

ولی رئیس فدراسیون اشتباه می کند. مکری عجولانه قضاوت می کند. باشگاه نادر نابود خواهد شد، محو. ولی نه نام این سنگربان جوان. نه این دروازه بان بلند بالا. نه این پسرک لاغر اندام. نه ناصر حجازی که جایگاه رفیعی در فوتبال ایران خواهد یافت. افسانه ای خواهد شد.
این شکست مقدمه پیروزی های بعدی حجازی است. پسر اهل بسکتبال که چهار سال پیش در دبیرستان و با یاری دبیر ورزش دبیرستان، حسین دستگاه (دبیر ورزش در این دوران هنوز ارج دارد. قربت دارد) در مسابقات فوتبال بخش درخشیده. برابر تیم کارون که غلام وفاخواه، جواد رمزی، منصور ضرابی و حسین بشر دوست را در اختیار داشته بازی کرده. به تیم ملی جوانان برای شرکت در بازی‌های آسیایی بانکوک دعوت شده. رایکوف مربی تیم ملی جوانان او را کشف کرده. پا به تیم ملی جوانان گذاشته. برابر زسکا مسکو حیرت انگیز ظاهر شده. محشر و نفس گیر. ولی در چهار بازی در شوروی گل های فراوانی خورده. 12 گل (بله 12 گل). در جام عمران منطقه‌ای در ترکیه برای اولین بار با پیراهن ملی برابر ترکیه به میدان رفته. در نیمه اول 4 گل خورده (بله 4 گل از دقیقه 9 تا 39 با مدافعانی که جلویش بازی می کردند: 

حسن حبیبی، جعفر کاشانی، مهدی لواسانی و مصطفی عرب ). ولی در نیمه دوم گلی دریافت نکرده. عزیز اصلی در مصاحبه‌ای او را زیر تازیانه گرفته. خود حجازی گفته " احتمالا همه کاسه کوزه ها سر من شکسته خواهند شد. باید اعتراف کنم روی یکی از چهار گل گناهکار بودم. ولی سه گل دیگر با اشتباهات فردی سایر بازیکنان ما زده شدند".
خوشبختانه علی دانایی فرد، یکی از مربیان باشگاه تاج، آن جا بوده. آن جا بوده تا اعداد را نادیده بگیرد. تا به حرف های عزیز اصلی اعتنایی نکند. تا متلک "پسرک جوجه" را نشنود. تا حجازی را به تاج ببرد. تا رایکف او را درون دروازه قرار دهد.

پرده دوم: قهرمان آسیا
امجدیه، 21 فروردین 1349
تاج 2- هاپوئل یک
دیدار نهایی جام باشگاه های آسیا در تهران. تاج برابر هاپوئل. ناصر حجازی درون دروازه. خازوم در دقیه 70 دروازه حجازی جوان را باز می کند. تاج حمله می کند. مهدی حاج محمد جای علی جباری را می گیرد. تکنیکش کارساز می شود. ضربه کرنری می نوازد. کات دار درون چهارچوب. توپ به سوی دروازه می رود. غلام وفاخواه آن جا است. گل تساوی بخش. مسعود معینی گل تاریخ ساز دوم را در وقت اضافی می زند. حجازی جوان خیلی زود قهرمان آسیا می شود. خیلی زود.

پرده سوم: برابر گوردون بنکس
امجدیه، 11 اردیبهشت 1352
منتخب تهران یک - استوک سیتی یک
گوردون بنکس در یک سو و ناصر حجازی در سوی دیگر. بنکس افسانه‌ای در امجدیه. بنکس 34 ساله. بهترین سنگربان جهان. ناصر حجازی درون دروازه ایران. 24 ساله. بهترین سنگربان ایران. اکنون دریافته ایم حجازی درک ما از دروازه‌بانی را عوض کرده. نگاهمان را تغییر داده. پیش از آن دروازه‌بان بزرگ را دروازه بانی قلمداد می کردیم که شیرجه‌های تماشایی برود. معلق بزند. توپ را مشت کند. روی زمین بغلطد. حجازی آنتی تز چنین دروازه بانانی است. اهل نمایش نیست. بندرت شیرجه می رود (شیرجه رفتن هرگز ویژگی حجازی قلمداد نمی شود). توپ را مشت نمی کند. معلق نمی زند. با این وصف سنگرش را حفظ می کند. به او نگاه می کنیم و درمی یابیم توپ ها به صورت غیر منتظره ای در دست‌هایش می نشینند. ناباورانه به سویش می‌آید (بله ناباورانه). توپ ها به سوی نقطه‌ای که او ایستاده حرکت می کنند. گویی دست‌هایش جاذبه دارند. قدرت به سوی خود کشیدن را. قدرت ربایش را. بعدها درمی‌یابیم هنر جاذبه توپ حجازی برتافته از درک والایش از جریان بازی بوده او از موقعیت نسبی جایگیری بازیکنان خودی آگاه است. در عین حال می داند توپ از کجا و چه نقطه ای به سوی دروازه می آید. می داند ارتفاع توپ از سطح زمین چقدر است. فاصله اش تا او و مهاجمان و دروازه. حتی میزان چرخش توپ. مسیرش قوسی است یا منحنی؟ کی فرود خواهد آمد و کجا؟

پرده چهارم: آن اخراج
استادیوم سعدآباد مشهد، 9 آبان 1354
ابومسلم یک - تاج یک
نبرد جنجالی در مشهد. دیدار پر التهاب. پر غوغا. دقیقه چهارم. ضربه کرنر حسن روشن. ضربه سر عباس نوین روزگار. گل. خشونت فراوان پس از گل تاج. بی تفاوتی داور. پرتاب اوت به روی دروازه تاج. توپ در دستان اکبر میثاقیان بازیکن ابومسلم. تشنج و شلوغی جلوی دروازه. خشونت و لگد پرانی. پرتاب اوت. همزمان با ارسال توپ توسط میثاقیان، حجازی و چهار بازیکن دفاع درون دروازه می غلطند. تنه زدن. هل دادن. مچ گرفتن و سرانجام زدن ضربه. ضربه به شقیقه اکبر کارگرجم. توپ درون دروازه. پذیرش گل توسط داور. اعتراض بازیکنان تاج. حجازی بیشتر از همه با مشت و لگد آسیب دیده. او اعتراض می کند. داور به او تذکر می دهد. سپس کارت قرمزش را نشان حجازی می دهد. تاج دروازه بان ذخیره ندارد. بازیکنان تاج ملتمسانه از داود حیدری داور بازی تمنا و خواهش می کند. ولی داور تصمیمش را عوض نخواهد کرد. قرار می شود رضا عادلخانی درون دروازه بایستد. سعید باغوردانی که کاپشن بر تن دارد و نه لباس بازی به سوی داور می رود. به او سیلی می زند. همان سیلی معروف.
کمیته انضباطی فدراسیون سه نفر را محروم می کند: ناصر حجازی. سعید باغوردانی و پرویز مظلومی.

پرده پنجم: در خط حمله
امجدیه، 17 مرداد 1356
شهباز 2- بانک ملی صفر
امروز، روز دیگری است. روزی که ناصر حجازی از محوطه جریمه بیرون می زند. در خط حمله بازی می کند. او به عنوان دروازه بان اصلی شهباز جایش را به ناصر وثوق داده. روی نیمکت نشسته. شهباز در نیمه اول دو گل زده. پانزده دقیقه به پایان بازی مانده که تعویض عجیب انجام می پذیرد. تعویض سرخوشانه‌ای از سوی ایرج سلیمانی، مربی شهباز. او آسوده خیالانه حجازی را جای علی مناجاتی راهی میدان می کند. تعویضی مخاطره آمیز برای او، برای حجازی، برای شهباز و برای تیم ملی در آستانه جام جهانی.
تماشاگران سوت می زنند. همه دست می زنیم. هورا می کشیم. برای حجازی که در گوش راست بازی می کند. برای حجازی که به صورت غیر منتظره ای برابر ایرج امیدوار، مدافع سرسخت بانک ملی، می درخشد. برخلاف پیشداروی ها خوب بازی می کند. نشان می دهد از سرعت یک بازیکن گوش برخوردار است. مهارت تکنیکی قابل قبولی دارد. تیزبینانه به اطرافش می نگرد. زیر لب زمزمه می کنیم چه هنرها دارد این پسر.

پرده ششم: در جام جهانی
استادیوم المپیک کوردوبا، 20 خرداد 1357
ایران صفر - هلند 3
اولین حضور در جام های جهانی. ورق خوردن تاریخ در آرژانتین. همگروه هلند پرآوازه. همگروه فینالیست چهار سال پیش. همگروه اسکاتلند. نبرد با کنی دالگلیش و جو جوردن. همگروه پرو. رو در روی تئوفیلو کوبیلاس. شکست در گام اول برابر هلند. برابر سه گل رنسن برینگ که دو ضربه اش پنالتی است. شکستی نتیجه‌ خودباختگی و نه هنر هلندی‌ها. نتیجه آشفتگی مدافعان میانی و نه اشتباهات ناصر حجازی.

پرده هفتم: خداحافظ مسکو
استادیوم سنگاپور،22 اسفند 1358
ایران 4- سنگاپور صفر
نخستین پیروزی تیم ملی پس از انقلاب. پیروزی در مسابقات مقدماتی فوتبال المپیک مسکو 1980. ته دلمان با این پیروزی نه فقط به مسکو بلکه با اسپانیا 1982 فکر می کنیم. به جام جهانی. ولی شوروی به افغانستان حمله خواهد کرد. آن جا را به تصرف خود درخواهد آورد. شورای انقلاب المپیک را تحریم می کند. جدل و بحث. موافق و مخالف. پافشاری برای سفر به مسکو. پرسش های بی پاسخ. ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور نظر صریحی در این باره نخواهد داد. او کلی گویی خواهد کرد. صادق قطب زاده وزیر امورخارجه ایران خواهد گفت با شرکت ورزشکاران ایرانی در المپیک موافق است. حسین شاه حسینی رئیس سازمان ورزش خواهد گفت تحریم رقابت ها مورد تجدید نظر قرار خواهد گرفت. ناصر فروهی دبیر کل کمیته ملی المپیک خواهد گفت باید به منشور المپیک احترام گذاشت. آیت اله اشراقی خواهد گفت باید در المپیک مسکو شرکت کنیم. نمایندگان مجلس دیدگاه های یکسانی نخواهند داشت. ورزشکاران سرگیجه خواهند گرفت. ناصر حجازی خواهد گفت "با علی اکبر معین فر وزیر نفت صحبت کردم. به ایشان گفتم در مورد عدم شرکت قهرمانان در بازی های مسکو عده ای معدود تصمیم گرفتن و ایشان گفتند: ما سیاست مملکت را می فهمیم. تصمیم ما کاملا حساب شده است". سرانجام حرف آخر. نه گفتن به المپیک مسکو.
ناصر صریح حرف می زند. تلخ می شود. گاهی فریاد می زند و گاهی نق. تلاش می کند با فوتبال ایران مدارا کند. ولی نمی تواند. نه نمی تواند. نه در استقلال. نه در رشت. نه در تبریز و نه در اهواز. بی حوصلگی اش ادامه می یابد. از دهه ای به دهه دیگر. مدتی ایران را ترک می کند. ولی خانه اش این جا است. همین نزدیکی. جایی که همه دوستش دارند. همین جا. باز می گردد. ولی تلخ. کماکان فریاد زن. کماکان نق زن.

پرده هشتم : سیاست
تهران، خرداد 1384
باورکردنی نیست، ولی او برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران ثبت نام می کند. ادعا می کند می تواند سی میلیون رأی ‌آورد. اعلام می کند در صورت پیروزی در انتخابات احمد نیک‌کار را به عنوان معاون اولش به خدمت می گیرد. ولی شورای نگهبان صلاحیت او را رد می کند. به او می گویند نه. او می پرسد: چه ایرادی دارد ورزشی‌ها هم کار سیاسی انجام دهند؟ چه ایرادی دارد اکنون که در ورزش ما سیاستمداران فعالیت دارند حالا مثلاً ناصر حجازی هم فعالیت سیاسی کند؟

پرده نهم: فلاش بک
اکباتان، پاییز 1389
دیدار طرفداران رئال مادرید و طرفداران منچستر یونایتد در سالن سرپوشیده اکباتان. او درد می کشد. به زحمت روی صندلی جابجا می شود. ریه آسیب دیده نفسش را بریده. بیماری لعنتی کلافه اش کرده. با این وصف به گذشته باز می گردید. به امجدیه سال های جوانی. انتظار نداری او با اشاره ات به یکی از نبردهای تاج و عقاب که عقابی ها با خشونت به دروازه او حمله می بردند و او را بر زمین می کوفتند، همه جزئیات را بیاد آورد، ولی بیاد می آورد. پروازهای بلند پرویز قلیچ خانی را و زیرکی های ایرج دانایی فرد را به روشنی توصیف می کند. نتیجه صفر صفر را. سر ذوق می آید "ای کاش در برنامه ای می نشستیم و آن بازی ها را تحلیل می کردیم".
ولی برنامه ای در کار نخواهد بود. گفتگویی که قرارش را می گذارید انجام نخواهد شد. می داند مرهمی در کار نیست. می دانی درمانی وجود ندارد. دوره اش می کنند. در آغوشش می کشند. ستایشش می کنند، عکس می گیرند. برق فلاش ها. می گویند دوستش دارند. خیلی زیاد. هر چه ابراز عشق بیشتر می شود، اشک بیشتری در چشم هایش حلقه می زند. چه وداع طولانی و تلخ.


پرده دهم: روی آن تخت لعنتی
بیمارستان کسری، 14 اردیبهشت 1390
آتیلا. همسرش. نوه اش. دوستانش. عزیزانش... جلو می روی. کنار تخت می ایستی. بوسه ای بر دست راستش می زنی. دستی که همیشه از نمای دور به آنها نگاه می کردی. دستی این بار بدون در اختیار داشتن توپ. بدون اشاره ای برای حمله. ولی کماکان گرم. خیلی گرم... دقایق تلخ. ادامه وداع طولانی و تلخ. از آن اتاق بیرون می زنی. از آن بیمارستان. از آن خیابان. از آن میدان. ای کاش در امجدیه بودی. ای کاش ناصر حجازی را دوباره در میدان می دیدی. آن سال ها معمولا یا پیراهن زرد می پوشید یا سبز. افسوس...
...کمی بعد. یکی از آن روزهای نکبتی. یکی از آن شب های لعنتی. همه چیز تمام می شود. تمام. بار سفر می بندد. دل را می کند. می رود. چشم در چشم مرگ می دوزد. برابر آن دروازه بلند می ایستد. آغوش می گشاید. از آن عبور می کند. می رود. صد ها قافله دل غمگین می شوند. هزاران چشم خیس.
موخره
احتمالا آن بالا جایی ایستاده. بدون سوزن و آمپول. بدون قرص و شیمی درمانی. روی چمن سبز. وسط دروازه. با پیراهنی زرد یا سبز. با شورت ورزشی. با موهای کمی بلند. راست قامت. چابک و قبراق. سرزنده و شاداب. ناصر همیشگی. حجازی دوست داشتنی و خونسرد ما. آماده برای مهار ضربه ها. هوشیار برای دفع شوت ها.
نگاهتان می کنیم آقای حجازی. نگاهتان می کنیم


 ما یک گناه بزرگ هستیم که سعی در تبرئه شدن داریم. روزنامه ها را که ورق می زنیم، این حس قوی تر می شود.

ناصر حجازی، دوشنبه مرد، نمی دانیم شاید هم یکشنبه. دل و دماغی برای نوشتن نیست، در این روزها. اگر هم باشد، کلمه ای نیست. همیشه، آن کلماتی را که بتوان از تو گفت، گم می کنیم. نشسته ایم، ردیف می کنیم این حملات گنگ و مبهم را... ساعت 2 بامداد است، یاد تو در ذهن و نام تو بر زبان ماست. حس و حال نوشتن نیست، از این غم بزرگ پر کشیدن تو. کاش دوشنبه باران می زد. بارانی که این کثیفی ها را بروبد و بکوبد به دیوارهای این شهر. شاید هم چاره این نباشد، سال هاست از این باران ها می آید، از آن توفان ها. این نطفه از پای بست ویران است. زمین زیر و رو شود، ما همین هستیم...ساعت 3 بامداد می شود، در انتظار روزنامه های صبح. با خود مرور می کنیم، یادداشت ها را، دست نویس ها را، عکس ها را ...این بغض اهل ترکیدن نیست. هنوز غرور دستش را انداخته روی دوشمان، وزرنش را انداخته روی کمرمان. حس نوشتن نیست در این شب، بیش از این. اما خوب می دانیم، ناصر که رفت، همه قلم به دست گرفتند، یکدیگر را متهم کردند. ناصر خان به دل نگیر، زندگی زیباست، زشتی اش ماند برای ما، زیبایی و آزادی اش ماند برای تو....
****
ما یک گناه بزرگ هستیم که سعی در تبرئه شدن داریم. روزنامه ها را که ورق می زنیم، این حس قوی تر می شود. کورها چقدر خوش بین هستند؛ ما این جماعت کوریم. ورق به روق، روزنامه به روزنامه، همه نوشته اند از مرگ اسطوره که حالا پشت مرزهای آبی پنهان نیست. یکی می نویسد «افسوس که امروز حتی نمی توانم بنویسم همه آنچه را که به خاطرش دوستش داشتم» یکی دیگر...ما یک گناهیم که می خواهیم تبرئه شویم، دریغ از اینکه همان داسیم که طعم خوشه ها را چشیده ایم. ناصر خان، دوشنبه صبح تو، می بایست برای ما شب باشد. تو را کشتیم، امروز دفنت می کنیم و فردا می شوی «همان قاب خاک خورده روی تاقچه.» همان قابی که دزدکی ما را از درونش نگاه می کنی... تو رفتی، پیش از تو هم یکی مثل تختی رفته بود. از تحتی چه ماند ناصر خان، یک مشت نوشته از ما و امثال ما و یک مشت چهره مقابل دوربین. تختی یعنی 17 دی ماه، ناصر خان احساس می کنیم به این تقویم بی انصاف و بی مرام، باید 2 خرداد را هم اضافه کنیم.
****
صدای ورق خوردن این صفحه ها، یک روز بعد از مرگ تو و شاید هم دو روز. مرگ تو را کردیم بازیچه این صفحه ها. حالا تو رفته ای و مانده ایم با یک دنیا دروغ. راست می میرد، همیشه. مراسم تشیع جنازه تو را هم کرده ایم بازیچه اهدافمان. صبح می گوییم شیرودی، ظهر می گوییم آزادی و شب...خدا می داند کجا را علم می کنیم. گمان کنیم صبح تشیع جنازه، پیکرت را بگذاریم پشت آمبولانس، قبل از اینکه همه برسند تو را ببریم و یک گوشه خاکت کنیم. اسطوره به دل نگیری، ما بی گناهیم. این رسم زندگی ماست...شکایت مان را پیش خدا ببر، به آفتاب هم اگر رسیدی از طلوع ما نسل زنده کش بگو...
****

طرح ناصر حجازی
ناصر خان، هنوز جای پایت اینجا خشک نشده، هنوز دور آخر را نزده ای دسته جمعی می رویم کنار این تابوت عکس یادگاری می گیریم. سال ها سال بعد، دوم خرداد می رویم کنار قبر تو در قاب دوربین ها جا شویم. اصلا خم به ابرو نمی آوریم، انگار نه انگار ما همان جماعتی بودیم که وقتی از بدبختی مردم گفتی، از سختی این زندگی تو را ممنوع التصویر کردیم اما همین ما، دوشنبه شب، ساعاتی بعد از رفتن تو، روی تصویر دیدارمان با تو یک آهنگ غمگین میکس کردیم تا بگوییم، ما هم. ناصرخان، تقصیر ما نیست، تقصیر این خیمه شب بازی زجر آور است. ما عروسکیم، خود را برای این میزها و صندلی ها فروخته ایم. عروسک گردان کسی دیگری است، یکی که تو خودت را به او نفروختی. ما فروخته ایم....
*****
نمی دانیم؛ شاید یکشنبه بود، شاید هم دوشنبه. «چه فرقی می کند، دریای بزرگ دور یا گودال کوچک...زلال که باشی آسمان در توست.»


با وجود برخی تمهیدات نظیر تغییر محل آغاز تشییع جنازه ناصر حجازی از ورزشگاه شیرودی و تغییر برنامه اقامه نماز میت و خواندن این نماز توسط حجت الاسلام علیپور به جای حجت الاسلام سید حسن خمینی، این مراسم که با حضور انبوهی از ورزشدوستان و علاقمندان حجازی برگزار شد، با حواشی سیاسی همراه شد و حتی برخی شعارهای تند در پایان مراسم در بهشت زهرا داده شد.

شاید به همین خاطر بود که وقتی هنوز خانواده حجازی به بهشت زهرا نرسیده بودند، پیکر او دفن شد.

هرچند خبرآنلاین نوشت: ترافیک شدیدی که در مسیر بهشت زهرا وجود داشت باعث شد خانواده حجازی و طرفداران او دیر به بهشت زهرا برسند و پیکر اسطوره که زودتر به بهشت زهرا برده شده بود در غیاب خانواده و طرفداران او دفن شد.

از جمله نکات مراسم تشییع پیکر حجازی غم و اندوه و چشمان اشکبار هم‌دوره‌ای‌ها، خانواده‌اش و بویژه بازیکنانی همچون مهدی رحمتی، وحید طالبلو و فرهاد مجیدی بود که تابوت او را همراهی می‌کردند. مردم پس از فریادهای یاحسین، غریو لااله الا الله سر دادند و تابوت ناصر حجازی را همراهی کردند.

در حین این مراسم، ناگهان علی دایی که در ورزشگاه حضور داشت، به سمت آتیلا حجازی رفت و او را در آغوش گرفت و دقایقی گریه کرد. دایی سپس به سمت پیکر حجازی رفت و بر تابوت وی بوسه زد. (علی دایی ورزشکاری بود که توسط مرحوم حجازی کشف و به فوتبال کشور معرفی شد.)

در این مراسم، مردم مدام شعارهای "حجازی بلند شو، ایرانی بی قراره"، "عزا عزاست امروز، روز عزست امروز، ایرانی با غیرت صاحب عزاست امروز" سر می دادند.

در اولین گزارش ها اعلام شد که حدود بیست هزار نفر در ورزشگاه حضور داشتند و آتیلا حجازی در صحبت های خود اظهار داشت: من از تمام مردم که در مراسم پدرم شرکت کردند، تشکر می کنم. واقعا سنگ تمام گذاشتند و گله دارم از صدا و سیما که در طول این چند روز، یک بار در برنامه های تلویزیونی اعلام نکردند که مراسم پدرم چه زمانی برگزار می شود. اگر زمان مراسم امروز اعلام می شد، جمعیت بیشتری به ورزشگاه آزادی می آمد و مراسم با شکوه بیشتری برگزار می شد.
گفتنی است مرحوم ناصر حجازی بعد از انتقاداتی که به عملکرد دولت و وضعیت فعلی داشت، مدتها صدا و سیما مورد بایکوت قرار گرفته بود

در این میان محسن صفایی فراهانی در میان جمعیت پرشمار مردمی که از ساعت 7 صبح به ورزشگاه آزادی آمده بودند تا در مراسم تشییع پیکر اسطوره فوتبال ایران شرکت کنند ، بی خبر به روی سکوها رفت و در مراسم وداع با حجازی شرکت داشت. او در مسیر برگشت بود که با بسیاری از خبرنگاران و مردم روبرو شد و خیلی بی صدا به سمت پارکینگ شماره 4 آزادی رفت تا ورزشگاه را ترک کند. او در کنار مصطفی هاشمی طبا ، ابراهیم آشتیانی و حسین فرزامی دقایقی در میان مردم ماند و ورزشگاه را ترک کرد.

اعضای کادر فنی تیم ملی به احترام ناصر خان با لباس آبی در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند. کارلوس کروش و اعضای تیم ملی فوتبال ایران دسته جمعی در مراسم تشییع جنازه ناصر حجازی شرکت کردند و به احترام اسطوره استقلال همگی لباس یک دست آبی پوشیده بودند و در دیدار با آتیلا حجازی، برای پدرش آرزوی مغفرت و برای بازماندگام صبر جمیل را از خداوند خواستار شدند.

فرهاد کاظمی یکی از مداحان حاضر در بهشت زهرا بود که سر خاک ناصر حجازی روضه خوانی کرد.

این مربی فوتبال کشورمان پس از مداحی کردن و فرستادن فاتحه برای روح ناصر خان گفت: « حجازی یک اسطوره بود و راحت از دنیا رفت. اما قدر او ندانستیم، مراسمی که برای او گرفته شده بود، می توانست بهتر از این باشد. باید برای او سنگ تمام می‌گذاشتند و برای این مراسم ستادی تشکیل می‌شد.»

کاظمی این را گفت و ادامه داد:« دلیل محبوب بودن ناصر حجازی رک گویی و با مردم بودن او بود.در فوتبال ما دو اسطوره وجود دارد، یکی علی پروین و دیگری ناصر حجازی که او را از دست دادیم و خدا روحش را شاد کند. امیدوارم این محبوبیت حجازی و آمدن تعداد زیادی برای تشییع پیکر او درسی برای ما باشد تا با مردم بودن را یاد بگیریم.»

پیام تسلیت سپ بلاتر به مناسبت درگذشت ناصر حجازی
رئیس فدراسیون جهانی فوتبال،‌ فیفا با ارسال نامه ای به علی کفاشیان، رئیس فدراسیون فوتبال ایران، در گذشت ناصر حجازی را تسلیت گفت.

به گزارش سایت فدراسیون فوتبال، متن نامه بلاتر به شرح زیر است:

از شنیدن خبر فوت ناصر حجازی-بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران، با قلبی مالامال از غم، این نامه را برای شما می نویسم. او به عنوان دروازه بان تیم ملی ایران خدمات زیادی را انجام داد. او دو بار در جام ملتهای آسیا، در بازیهای المپیک 1976و بازیهای جام جهانی آرژانتین 1978 قهرمانی را برای ایران رقم زد.

از طرف فیفا و خانواده جهانی فوتبال، مایلم پیام تسلیت خودم را به جامعه فوتبال ایران به خصوص دوستداران و طرفداران ناصر حجازی ابراز کنم و به آنها بگوئید که امروز جامعه فوتبال در کنار آنهاست. امیدوارم با این پیغام خود، کمی باعث تسکین و آرامش خاطر در این زمان غم و اندوه شوم


لیگ فوتبال دهم پایانی تلخ برای شیوه خاص عدالت گستری محمود احمدی نژاد در حوزه فوتبال بود؛ پایانی که باعث شد بتوان به رئیس دولت این پیغام را داد که همیشه ساده ترین راه، بهترین راه نیست و نمی توان برای رسیدن به ایده آل ها، همه مسیرها را دور زد که اگر چنین بود، توسعه یافتگی نیاز به سالها برنامه ریزی و سختکوشی نداشت و در همین فوتبال، ایران سرآمد جهان بود و وعده دکتر مبنی بر حضور تیم ایران در جمع چهار تیم جام جهانی 2010، با عدم صعود ایران به این رقابت ها، رنگ نمی باخت. اما اگر بر این شیوه هنوز اصراری وجود دارد، می توان دو تیم دیگر را همچون پاس و پیکان خصوصی کرد.

سیاست غلط انتقال تیم های ساکن در استان تهران به سایر استان ها یکی از شعارهایی بود که دولت نهم با اصرار فراوان به آن پرداخت و هر چند ابتدا با استقبال شهرستانی ها، چنین متبادر شد که این رویکرد یک اتفاق مثبت و حرکتی در جهت احیای تیم های استانی بوده که علی رغم حضور در لیگ برتر، از فقر تماشاگر و طرفدار رنج می برند و البته امکانی برای معرفی ستاره های فوتبال دیگر استان ها در سطح حرفه ای فوتبال ایران است، اما مرور زمان نشان داد نباید به نتایج مقطعی دل خوش کرد و در بلندمدت اتفاقاتی وارونه با دستاوردهای تبلیغاتی ابتدایی حاصل آمد.

پاس تهران که با رفتن مصطفی آجورلو، مدیر موفق این مجموعه از نیروی انتظامی، مشخص شد قرار است در مسیر انحلال قرار بگیرد، با رایزنی همدانی های دولت و برخی دیگر از مسئولان به این استان هدیه داده شد و پروژه ای کلید خورد که خوشبختانه وسعت فراوانی نیافت. اما هزینه قابل توجهی در برداشت. پیکان هم با فاصله ای قابل ملاحظه راهی قزوین شد تا قزوینی ها در تیم داری از همدانی ها عقب نیفتند و در آخر، این شاهین پارس جنوبی بود که اندکی آن طرف تر تقدیم بوشهری ها شد.

اوضاع در ابتدای امر مناسب به نظر می رسید و همه راضی بودند اما وضعیت قابل قبول این تیم ها چندان دوامی نداشت و آهسته آهسته عوارض طرحی که عقبه کارشناسی قابل دفاعی نداشت، بروز و نمود پیدا کرد.

مهم ترین مصیبتی که مدیران این باشگاه ها دچارش بودند، عدم تعریف ردیفی برای پرداخت اعتبارات میلیاردی مورد نیاز برای اداره شان بود. استانداری ها و نهادهای دولتی که ردیف های بودجه شان کاملاً مشخص است، در قبال اینکه باید از کدام محل چندین میلیارد تومان را در چند فقره چک برای اداره تیم هزینه نمایند وا مانده بودند و با محدودیت های قانونی روبرو بودند که با تصویب برنامه پنجم توسعه کشور که بر مبنای آن پرداخت هزینه از اعتبارات دولتی برای ورزش حرفه ای ممنوع شده، این محدودیت به مسدودیت مبدل شده و با ساختار ناقص حرفه ای گری فوتبال ایران، کار به جایی خواهد رسید که باشگاه های مذکور محتاج هزینه های اولیه شان باشند.

مشکل دیگر هم هزینه هایی بود که شکست های این تیم برای مسئولان استان ها به همراه می آورد و ایشان که تصور می کردند یک پوئن تبلیغاتی مناسب به دست آورده اند را با چالشی جدی و مستمر در طول سال روبرو ساخته بود که نه جرات پس دادنش را داشتند و نه توان حفظ کردنش به چشم می خورد.

همین مسائل و همچنین کشف هزار و یک پدر و مادر برای تیم های انتقال یافته به استان ها و در نتیجه شکل گیری مدیریت های متزلزل در این باشگاه ها باعث شد، این تیم ها روی چمن لیگ برتر دهم هم نتوانند کاری از پیش ببرند و پس از حضور قابل هضمی که در ادوار گذشته لیگ برتر داشتند، چوب آزمایش و خطای دولت را خوردند و به لیگ یک رفتند. اگرچه شاهین با اختلافی میلیمتری در لیگ برتر باقی ماند و یک سال آوانس گرفت، اما همدانی ها و قزوینی ها به اندازه بوشهری ها خوش شانس نبودند و تیم هایشان که همان پاس و پیکان باشد، خیلی راحت سقوط کردند و اینچنین بود که یکباره سیاست توزیع عدالت در فوتبال از طریق تمرکززدایی تیم های ورزشی و بخشیدن به استان های دیگر شکست خورد.

حال با آنچه در روز دیگر لیگ برتر دهم قطعیت یافت، مردم قزوین و پاس قطعاً احوال خوشی ندارند و از رئیس دولت توقع دارند فکری به حال این عزیزان بکند تا روحیه ایشان بهبود یابد و پس از سقوط آزاد تیم های اهدایی به دستور رئیس جمهور، یک اقدام مشابه رخ دهد. اما کدام تیم ها را در این اوضاع می توان اهداء کرد؟ پاسخ روشن است: استقلال و پرسپولیس.

این دو تیم که رئیس جمهور نزدیک به دو سال پیش دستور خصوصی سازی اش را داده بود، هنوز خصوصی نشده و شرایطش برای واگذاری فراهم است و اگر به لیگ یک هم سقوط کند، اتفاق خاصی نمی افتد که اگر قرار بود بیفتد، برای پاس با پنجاه سال سابقه می افتاد. آقای احمدی نژاد باید مدنظر داشته باشد قزوینی ها علاقه خاصی به پرسپولیس و به خصوص سرپرستش حبیب کاشانی دارند و مدیریت استقلال را هم پس از انتقال می توانند همچون مدیریت پاس به کاظم اولیایی بسپارند. پیشنهاد خوب و عملی تر از چهارمی ایران در جام جهانی است، امیدواریم آقای رئیس جمهور رویش فکر کند