سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

با گذشت سه سال از اجرای قانون ممنوعیت حضور دروازه‌بانان خارجی در فوتبال ایران هنوز نمی‌توان با اطمینان گفت که این قانون رشد و بروز استعدادهای تازه را به دنبال داشته یا اینکه موجب افزایش کاذب قیمت دروازه‌بانان داخلی شده است.

قانون ممنوعیت استفاده از دروازه بانان خارجی اول بار در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به اجرا درآمد. اینکه چنین قانونی درست است یا غلط مسئولان سازمان لیگ و فدراسیون فوتبال ایران را برآن داشت تا با الگوبرداری از آن، مانع از ورود دروازه بان‌های خارجی در لیگ برتر فوتبال کشورمان شوند.

مشخص نیست اتخاذ چنین تصمیمی کارشناسانه بوده و نظر اهالی فوتبال درآن لحاظ شده و یا باعث افزایش بی رویه قیمت دروازه بان‌های داخلی، ایجاد رقابت کاذب بین چند دروازه بان خاص، افزایش ضریب اطمینان دروازه‌بان‌های ایرانی از اینکه رقیبی در اندازه بین المللی ندارند و ... بوده است.

قانون ممانعت از حضور دروازه‌بان‌های خارجی در لیگ برتر فوتبال ایران به مانند هر قانون دیگری موافقان و مخالفان خاص خود را دارد که هر یک برای "موافقت" و "مخالفت" خود دلایلی دارند. قطعا دروازه‌بان های داخلی از موافقان اجرا و تصویب این قانون هستند. یکی از آنها ابراهیم میرزاپور دروازه بان باتجربه تیم پیکان است که تاکید دارد با جلوگیری از حضور دروازه بان‌های خارجی، سنگربانان تازه‌ای به فوتبال ایران معرفی شده‌اند.

میرزاپور استدلال خود به خبرنگار مهر را چنین مطرح کرد: نه اینکه چون دروازه بان هستم و از اجرای این قانون سود بردم چنین حرف‌هایی می زنم. شما نگاه کنید به چند سال گذشته. به غیر از چند دروازه بان خاص، کدامیک از دروازه بان‌های خارجی واقعا به فوتبال ایران کمک کردند؟ برخی از آنها حتی از دروازه بانان ایرانی هم ضعیف تر بودند. با این شرایط آمدن گلر خارجی چه کمکی به فوتبال ما می کند که نیامدن آنها نمی کند؟!

میرزاپور اشاره درستی دارد، "جورج توپالوویچ"، "یان نیکولفسکی"، "کمیل سوسکو" و یا حتی "ساشا ایلیچ" دروازه بانان خارجی بودند که به فوتبال ایران آمدند و از نظر فنی برتری خاصی نسبت دروازه بانان کشورمان نداشتند اما نمی توان از کنار دروازه بان‌های خوبی چون "عیسی اندوی"، "آرمناک پطروسیان" و "مارتین رائول" به سادگی بگذریم که عملکرد خوبی در فوتبال ایران داشتند و ماندگار شدند.

 "اندوی"‌ها و "آرمناک"‌ها را از فوتبال خود کنار گذاشتیم که شاهد بروز استعدادهای تازه باشیم. آیا واقعا تا به امروز این خواسته محقق شده است؟ میرزاپور این سئوال را چنین پاسخ داد: بله! حامد لک در صبای قم و شهاب گردان در ذوب آهن. اینها دروازه بانان خوبی هستند. شما تصور کنید چنانچه "اندوی" در ذوب آهن می ماند آیا دروازه بانی چون گردان فرصت بازی در این تیم را پیدا می کرد؟

کریم بوستانی، سنگربان و مربی پیشین تیم ملی فوتبال کشورمان نیز از موافقان طرح ممنوعیت استفاده از دروازه بان‌های خارجی است. او برای طرح این ادعا دلایلی مشابه با میرزاپور دارد: اگر توپالوویچ در استقلال می ماند، امروز وحید طالب لویی داشتیم؟ گردان چطور مطرح شد؟ ذوب آهنی‌ها ناچار بودند، دروازه بانی برای جانشینی عیسی اندوی انتخاب کنند به همین خاطر به گردان اعتماد کردند. بله! این اعتماد کردن حاصل اجبار آنها در استفاده از دروازه بان‌های داخلی بود.

دلایل بوستانی و میرزاپور قابل قبول است اما جای بحث دارد. یعنی ما قانون استفاده نکردن از دروازه بان‌های خارجی را به اجرا درآوردیم که فقط شهاب گردان به سطح اول فوتبال برسد و حامد لک به لیگ برتر وارد شود؟ یعنی در سه فصل فقط دو دروازه بان خوب به فوتبال ایران اضافه شده‌اند؟

اگر پاسخ به این سئوال "مثبت" است، پس یک جای کار ایراد دارد. ایراد این طرح را از اسماعیل اردلان، یکی از باتجربه ترین مربیان دروازه بانی فوتبال ایران جویا شدیم. وی به خبرنگار مهر گفت: این طرح خوب است اما شرایط اجرای آن مهم است. متاسفانه ما فقط ورود دروازه بان به لیگ برتر را منع کردیم و نیامدیم بستر را برای پرورش دروازه بان‌های جوان مهیا کنیم. کدامیک از باشگاه‌ها، کمیته‌های آموزش و جوانان فدراسیون فوتبال آمدند یک آکادمی برای پرورش دروازه بان‌ها تاسیس کنند؟ باید در این زمینه کار کنیم که نکرده‌ایم.

بوستانی هم به نوعی هم عقیده با اردلان است. وی گفت: اگر قانون را گذاشته‌اند که دروازه بان‌ ایرانی رشد کند، باید بستر را برای این کار فراهم آورند. ما می گوییم دروازه بان خارجی به لیگ برتر نیاید اما به لیگ دسته اول برود. این اشتباه است. دروازه بان باید کجا رشد کند؟ مگر نه این است که لیگ یک محلی برای پرورش بازیکنانی است که در لیگ برتر فرصت بازی ندارند؟ با این شرایط دروازه بان جوان کجا باید فرصت بازی پیدا کند؟ در حال حاضر دروازه بان‌های خوب و جوان ما در لیگ یک نیمکت نشین گلرهای خارجی هستند که این به صلاح آنها و فوتبال کشور نیست.

متاسفانه باشگاه‌های ما دنبال پرورش دروازه بان نرفته‌اند و در عوض به رقابت کاذب پرداخته و قیمت سنگربان‌های داخلی را بالا برده‌اند. بطور مثال یک باشگاه لیگ برتری همچنان به دروازه بانی سی و چند ساله اطمینان می‌کند و دروازه بان جوانی اقبالی در این تیم ندارد.

"آیا به واقع گلرهای ایرانی به آنچه استحقاقش را دارند، می رسند؟"، میرزاپور به این پرسش پاسخی جالب داد. او به مهر گفت: نه اینکه من گلر باشم و این حرفها را بزنم. در فوتبال قیمت همه بازیکنان رشد کرده است و این فقط مختص به گلرها نیست.

بوستانی در اظهارنظری جالب تاحدودی مخالف میرزاپور حرف زد: بله قیمت‌ها خیلی بالا رفته است. اینکه قیمت افزایش پیدا کرده، به نفع جوانان فوتبال ایران و دروازه بانانی است که کمتر به حق خود رسیده‌اند. در این بین برخی از گلرها خوب پول می گیرند که حق‌شان است و برخی دیگر خیلی بیشتر از حق شان دریافت می کنند. باید شرایط به گونه‌ای شود که هر دروازه بان به حق خود برسد، نه بیشتر و نه کمتر.

متاسفانه برخی دروازه بان‌ها بیش از حق و حقوق خود دریافت می کنند، شاید بیشتر از آن دروازه بان‌های خارجی که به فوتبال ایران آمدند و مثمرثمر هم بودند. این پولها بی حساب و کتاب پرداخت شد اما هیچ کس به دنبال پرورش استعدادها نرفته است، هیچ کس به دنبال راه اندازی آکادمی دروازه بانی نرفته است و همه فردا را فدای امروز کرده‌اند.

اردلان در این رابطه به مهر گفت: در ایران استعداد زیاد داریم. رحمتی از کجا آمده است؟ علیرضا حقیقی و شهاب گردان چطور؟ اینها استعدادهای همین فوتبال هستند که درست پرورش داده شده‌اند و امروز از بهترین‌های فوتبال کشور هستند. باور کنید استعدادهای دروازه بانی ما در آسیا بی نظیر هستند اگر به آنها میدان داده شود.

متاسفانه به آنها که باید میدان داده نمی شود. چرایش را هم باید در نتیجه گرایی تیم‌ها دنبال کنیم. در فوتبالی که نتیجه در آن حرف اول و آخر را می زند، به اصل موضوع پرداخته نمی شود. ما قانون ممنوعیت حضور دروازه بانان خارجی را گذاشته ایم اما به مانند هزار و یک قانون دیگر بستر را برای بسط و گسترش آن فراهم نیاورده‌ایم.

صرف اجرای قانون اگر با اصلاح نشدن عادت‌های بدی که باعث ایجاد آن قانون شده است، همراه نشود، همان بهتر که اجرا نشود. شایسته است سازمان لیگ برتر فدراسیون فوتبال با جدیت به بررسی بحران دروازه بانی در فوتبال ایران بپردازد و با به کارگیری راهکارهای مختلف که ادامه منع حضور دروازه بان خارجی یکی از آنها می تواند باشد به رفع این مشکل کمک کند


وحید طالب‌لو دروازه‌بان جوان استقلال برای کسب مجوز اقامت خود راهی کشور آمریکا شد. او آخرین بازیکن از نسل جدید فوتبالیست هاست که تلاش می کند شهروند آمریکا شود. 

حالا می توان به این باور رسید که کوچ به ینگه دنیا و کسب اقامت آمریکا برای فوتبالیست های ایرانی سهل و آسان شده است. برخی فوتبالیست ها که در کمتر از چند سال فعالیت ورزشی از نظر مالی به سطح ایده آل می رسند اقدامات خود را برای کسب اقامت آغاز می کنند و پس از طی کردن پروسه چند ماهه راهی ایالات متحده می شوند. 

زیر پرچم آمریکا قسم می خورند
برای دریافت گذرنامه آمریکایی هر فرد می‌باید به طور مداوم پنج سال در این کشور حضور داشته باشد یا حداقل هر شش ماه یکبار به آمریکا سفر کند. پس از این پنج سال فرد مورد نظر می تواند برای دریافت حق شهروندی آمریکا اقدام کند.

یک فرد مطلع در مسایل و قوانین آمریکا در این خصوص می گوید: طبق قوانین جاری کشور آمریکا آنهایی که پس از پنج سال قصد دارند «سیتی‌زن» آمریکا شوند می‌بایست زیر پرچم این کشور قسم بخورند که در هر شرایطی حتی زمان جنگ زیر پرچم آمریکا باشند. جدا از سوگند باید به 30 تا 40 سوال هم پاسخ دهند، مثل پرسیدن چند سوال کتبی انگلیسی، اینکه اولین رییس‌جمهور آمریکا کیست، چند نفر عضو مجلس سنا هستند، استقلال آمریکا در چه سالی صورت گرفت، آمریکا چند ایالت دارد و سوالات دیگری مطرح می‌شود و زمانی که سوگند انجام ‌شد و سوالات پاسخ داده شدند، برگه‌ای به فرد مذکور به عنوان جواز داده می‌شود تا با مراجعه به اداره گذرنامه، گذرنامه اصلی را دریافت کند.

البته این در حالی است که پیش از دریافت گذرنامه اصلی، گذرنامه‌ای سفید در اختیار افرادی که گرین‌کارت دارند قرار داده می‌شود تا برای سفر به کشورهای مختلف مشکلی نداشته باشند. 

پیروانی اولین فوتبالیست بود
اقامت خانواده در آمریکا؛ این فکر برای اولین بار در جمع ورزشی ها به ذهن افشین پیروانی خطور کرد تا برای گرفتن گرین کارت آمریکا اقدام کند. حضور در جام جهانی 98 فرانسه با آن نسل طلایی فوتبال ایران هم بهانه ای شد برای اینکه بیشتر ملی پوشان آن زمان شهروند آمریکا شوند و سالی چند بار به این کشور سفر کنند.

البته پیروانی مدعی است که از طریق فوتبال گرین کارتش را نگرفته و به قول خودش اولین فوتبالیستی است که توانسته شهروند آمریکا شود. کاپیتان و سرمربی اسبق پرسپولیس در این خصوص می گوید: من از ارتباط های ورزشی استفاده نکردم و به دلیل اینکه همسرم در آنجا تحصیل می کرد توانستم گرین کارت بگیرم. زمانی که جام جهانی رفتیم من گرین کارت داشتم. تقریبا 15 سالی می شود.بعد از آن بود که بقیه فوتبالیست ها برای شهروند شدن در آمریکا اقدام کردند. 

نوبت به دایی رسید
بعد از پیروانی نوبت به فوتبالیست های دیگر رسید تا شهروند آمریکا شوند. سرشناس ترین آنها علی دایی بود. سرمربی فصل گذشته پرسپولیس از سال های دور کارهای مربوط به اقامت خود در آمریکا را انجام داد و هم اکنون شهروند این کشور به حساب می آید. 

در روزهایی که آتش اختلافات میان مایلی کهن و دایی شعله ور بود مایلی کهن به انتقاد از حضور ورزشکاران در آمریکا پرداخت و در مصاحبه ای بلند بالا عنوان داشت اگر ما با آمریکا مشکل داریم به چه علت ورزشکارانمان برای رفتن به ینگه دنیا سر و دست می شکنند؟! 


30 ورزشکاری که به ینگه دنیا رفتند
در حال حاضر شاید بالغ بر 30 ورزشکار که اکثر قریب به اتفاق آنها فوتبالیست هستند اقامت کشور آمریکا را دارند. در میان این اسامی نام هایی چون قلعه نویی، دایی، پیروانی، کاظمی و ... مشاهده می شوند. 

این افراد با صرف هزینه هایی نزدیک به 40 میلیون تومان موفق به دریافت اقامت شده اند. البته در میان همه آنها استثناهایی به نام محمد خاکپور و اصغر شرفی نیز دیده می شود. خانواده این دو در آمریکا اقامت دارند و آنها هر از چندگاهی برای انجام فعالیت های شخصی و ورزشی به ایران سفر می کنند. 

چرا دوست دارند شهروند آمریکا شوند؟!
با تمام تفاسیر حالا این پرسش مطرح می شود که به چه علت برخی ورزشکاران علاقه مند به اخذ مجوز اقامت در کشور امریکا هستند؟! در پاسخ به این پرسش یکی از بازیکنان فوتبال کشورمان که ارتباط نزدیکی با برخی ورزشکارانی که مجوز اقامت در امریکا را کسب کرده اند دارد، می گوید: در حال حاضر این افراد اخذ اقامت کشور آمریکا را برای خود ارزش می دانند و رد برخی اوقات بحث چشم و همچشمی نیز وسط می آید؛ اهالی فوتبال به فکر دوران بازنشستگی خود هستند. این افراد تصور می کنند شرایط زندگی در آمریکا ایده ال است و باید تحت هر شرایطی مجوز اقامت خود را حفظ کنند


متولد فروردین 
گلنخود شیرین، دوربین، نقره، cd بازی، بادکنک، تابلو پرتره، اسباب بازی، آلبوم عکس، گوشی موبایل، تجهیزات ورزشی، ماشین حساب سِتِ آینه و شانه، ثبت نام کلاسهای چتربازی، سبدی از گل های ابریشمی

متولد اردیبهشت
زمرد سبز ، گل زنبق دشتی ، کیف پول ، وسایل مذهبی ، دوربین شکاری ، آلبوم تمبر
کتاب جیبی ، کتاب های رومیزی ، سبد پیک نیک ،روغن و وسایل حمام ،انواع سی دی
نرم افزارهای کامپیوتر ، وسایل تزئینی سرخپوستی


متولد خرداد
مروارید ، گل رز ، بادبادک ، کتاب آشپزی ، لوازم مانیکور ، یخدان ، صفحه دارت ، چمدان
شکلات ، بلوز ابریشمی ، کتاب آموزش رانندگی ، بلیط مسابقات اسبدوانی
ثبت نام کلاس ورزشهای رزمی


متولد تیر ماه
یاقوت ، گل زبان در قفا (دلفینیوم) ، پیراهن ابریشمی ، تخته موج سواری
ظروف کریستال ، جعبه جواهر ، شامپاین ، صدف دریایی تزئینی
کتاب های خودآموز ، حیوانات خشک شده ، چتر مخصوص کنار دریا ، عینک آفتابی
کتاب های عشقی ، تابلو نقاشی با منظره دریا


متولد مردادماه
زبرجد ، گل سوسن ، خودکار طلا ، کارت بازی ، کتاب جُک
لباس ، ابزار باغبانی ، نوارهای ویدیویی ورزشی ، دستگاه قهوه ساز
ظروف چینی ، بازوبند تنیس ، دستگاه ضبط صوت ، جعبه سوغاتی


متولد شهریور
یاقوت کبود ، گل مینا ، کتاب ، جدول ، ساعت رومیزی برنجی ، کامپیوتر
پَر گردگیری ، گلدان ، ساعت مچی طلا ، موی شتر
کُت ، پارچه رومیزی ، بالش های تزئینی (کوسن) ، چرخ خیاطی


متولد مهرماه
عقیق ، گل همیشه بهار ، قاب پنجره ، بلیط باله ، کتاب و رمان های جدید
رومیزی ابریشمی ، لباس زیر (زنانه) ، بلیط کنسرت
عطر ، ستِ آبرنگ ، عطرپاش ، لباس ورزشی ، تُستِر ، قفس پرنده
سیگار ، ماساژُر بدن ، لوازم نقاشی


متولد آبان ماه
یاقوت زرد ، گل داوودی ، لوازم آرایش ، چوگان گلف بازی
ماساژُر پا ، روغن های رایحه درمانی ، گیلاس های کریستالی
بلیط سفرهای دریایی ، کتاب های ستاره شناسی ، ملحفه و روتختی ابریشمی
عطر ، زیرپوش ها و لباسهای زیر ، بلیط پارک آبی


متولد آذر ماه
فیروزه ، گل نرگس ، راکت تنیس ، اطلس یا کره زمین
آکواریوم ، کتاب های هنری ، کتاب شعر
کتاب راهنمای سفر ، لوازم چادر زدن ، گیره سر ، بلیط سینما
مجله های دایره المعارفی ، بلیط پارک حیوانات وحشی


متولد دی ماه
لعل ، گل میخک صدپر ، پرده دیوارکوب ، لوازم آشپزخانه
مجسمه ، سی دی موسیقی ، ظروف سفالی و سرامیکی ، قاب عکس
کفش راحتی ، لحاف ، خوراک پرنده ، جارختی ، تلویزیون ، بلیط نمایشگاه


متولد بهمن ماه
یاقوت ارغوانی ، گل بنفشه ، الات موسیقی ، ستِ شطرنج
جدول کلمات متقاطع ، بخور خوشبو ، بلیط کنسرت موسیقی سنتی
وسایل اسکی ، ثبت نام کلاسهای رقص ، ستِ بازی کروکت ، بلیط گالری های هنری


متولد اسفند
زمرد کبود ، گل نسترن ، ستِ قهوه خوری
کتاب های تاریخی ، لوازم حمام ، دستمال توری ، روتختی ابریشمی
ست چای خوری نقره ، بلیط تئاتر ، شمع ، گل خشک ، کتاب های اسطوره ای


روزنامه اعتماد که در اسفند ماه سال 88 توقیف شده بود، از امروز (شنبه) با شعار «بازگشت اعتماد به جامعه»، به روی پیشخوان دکه های مطبوعاتی خواهد آمد.

روزنامه اعتماد که از خرداد ماه سال 1381 منتشر می‌شد، با صاحب امتیازی و مدیرمسئولی الیاس حضرتی و سردبیری بهروز بهزادی از امروز شنبه به طور رسمی وارد عرصه اطلاع رسانی کشور شد.

بنا بر این گزارش، این روزنامه از مدتی پیش آزمایشی منتشر می شده است.

گفتنی است، انتشار دوباره روزنامه اعتماد و بازگشتش به جامعه رسانه ای کشور، در حالی است که سایت الکترونیکی این روزنامه همچنان فیلتر است.

انتشار مجدد «شهروند امروز» از هفته آینده

هفته‌نامه شهروند امروز انتشار خود را از سر گرفت.
هفته‌نامه شهروند امروز که پیش از این با سردبیر محمد قوچانی منتشر می‌شد و توانسته بود مخاطبان زیادی را جذب کند بعد از رفع توقیف از دو ماه پیش فعالیت جدی خود را برای انتشار مجدد آغاز کرده است.

شهروند امروز که توانست ژانر جدید و متفاوتی را وارد مطبوعات کشور کند و الگوی بسیاری از مجلات بعد از خود شد توسط حمید عطریانفر، برادر محمدعطریانفر اداره می‌شود.

این هفته‌نامه در دوره جدید فعالیت خود به سردبیری رضا خجسته رحیمی و بدون حضور محمد قوچانی از شنبه روی دکه‌های مطبوعاتی قرار خواهد گرفت.


همپا با افزایش مبلغ قرارداد بازیکنان در لیگ برتر فوتبال باشگاه‌های ایران، رقم قرارداد مربیان شاغل در این لیگ نیز افزایش قابل توجهی داشته است. هر‌چند که رقم دریافتی تمام مربیان، نزدیک به یکدیگر نیست و با توجه به سابقه و میزان موفقیت شان ، رقم‌های پرداختی به آنان نیز متفاوت است.

نکته اصلی اینجاست؛ با گذشت 10 سال از عمر لیگ حرفه ای فوتبال ایران ، رقم های پرداختی به مربیان نیز از رشد قابل توجهی برخوردار شده است، در حالی که شاید در سال های اولیه این‌گونه نبود که یک مربی به اندازه بازیکنان تیمش یا بیشتر از آنها در فوتبال ایران پول بگیرد. موضوعی که البته در فوتبال جهان نیز تعریف شده و هیچگاه رقم دریافتی یک مربی با قرارداد ستاره تیمش همخوانی و سنخیت لازم را نداشته است.


موضوع از کجا کلید خورد؟
موضوع اعتراض به رقم های پایین دریافتی مربیان از زمانی کلید خورد که علی پروین در زمان حضورش در پرسپولیس بارها به این نکته اعتراض کرد که وقتی بازیکن تیمش 200 میلیون می گیرد ، منطقی نیست که او رقم کمتری از آن را دریافت کند. استدلال پروین نیز این بود که در چنین شرایطی بازیکن و ستاره تیمش وقتی ببیند رقم دریافتی او بسیار کمتر از اوست، حرف‌شنوی لازم را از وی در مقام سرمربی تیمش نخواهد داشت.
 
برای همین نیز علی پروین 6، 7 سال پیش رقم قابل توجهی می گرفت که اصلا با رقم دریافتی دیگر مربیان حاضر در لیگ تطابق نداشت. بعدها که امیر قلعه نویی در لیگ برتر صاحب موفقیت هایی شد این استدلال را به صورت جدی تر مورد توجه قرار داد تا طی دو فصل اخیر رقم های قابل توجهی را از باشگاه متمول سپاهان دریافت کند. هر چند که قلعه نویی یکی از دلایل جدایی اش از باشگاه اصفهانی را پایبندی باشگاه به سقف قرارداد بازیکنان دانست ، اما حسینی رئیس هیات مدیره سپاهان به صراحت اعلام کرد که قلعه نویی به این دلیل در اصفهان نمانده که باشگاه نمی توانسته است بسان دو فصل گذشته به وی پول پرداخت کند.

به هر صورت و در شرایطی که اکثر کارشناسان فوتبال ایران ،افزایش رقم های قرارداد مربیان را اصولی و بر اساس منطقی تعریف شده نمی دانند ، عده‌ای نیز این افزایش قراردادها را متاثر از حضور مربیان خارجی و رقم های دریافتی آنان می دانند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که در کشور ما بر خلاف تمام نقاط دنیا، اکنون قیمت یک مربی در حد خرید یک بازیکن ممتاز و حتی در مواردی بیش از آن است. رسول کربکندی مربی فصل پیش راه‌آهن در این مورد معتقد است: تنها زمانی می‌توان بر رقم‌های لجام‌گسیخته جذب بازیکن یا مربی توسط برخی باشگاه‌های متمول مهار زد که رسیدگی و نظارت کاملی بر مصوبه سقف قراردادها صورت گیرد.
 
از آنجا که در تیم‌های دولتی این رقم از پول بیت‌المال تامین می‌شود، پس این اهمیت وجود دارد که با استفاده از تمام ابزارهای کارآمد از جمله سازمان بازرسی، اقدامی کنترلی صورت گیرد چرا که مربی‌ای که در طول فصل یک میلیارد تومان دریافت می‌کند دیگر نمی‌تواند در فصل بعد ، به رقم 350 میلیون تومان قناعت کند. به این ترتیب سیکل معیوب موجودی پرایرادتر به کار خود ادامه می‌دهد. کربکندی معتقد است اساسا وضع قانون سقف قراردادها کاری غلط و غیرحرفه‌ای است و در صورتی که فوتبال ما از انحصار دولت خارج و به طور صحیح و اصولی به بخش خصوصی واگذار شود، به طور خودکار، چنین رویه‌های غیرقابل کنترلی از بین خواهد رفت.

اصغر شرفی، سرمربی پیشین برق شیراز، استقلال و ... معتقد است اکنون در عین حال که همه می‌دانند ارقامی نجومی و خارج از سقف‌های قانونی در فوتبال ما جابه‌جا می‌شود، کسی نمی‌تواند با سند چنین چیزی را بازگو کند. شرفی معتقد است از آنجا که فوتبال ما دارای ماهیتی دولتی است، این ورزش برای ادامه حیات خود نیازمند تزریق بودجه‌های دولتی است، ولی این اقدام باید به صورتی متوازن و عادلانه صورت گیرد تا چنین شکاف عمیقی بین تیم‌های بسیار متمول لیگی با دیگر تیم‌ها به وجود نیاید و به این ترتیب با داغ شدن تب رقابت واقعی، بر کیفیت و قدرت فوتبال ایران افزوده شود.

ابراهیم قاسمپور، سرمربی پیشین صنعت نفت، پاس و... با اعلام این که برخی مربیان مبالغی بالغ بر 700 میلیون تومان در طول یک سال دریافت می‌کنند، بحث سقف قرارداد مربیان از سقف قرارداد بازیکنان را کاملا متفاوت و مجزا از یکدیگر می‌داند و معتقد است برای هر یک از این دو مقوله، باید نظام خاص و متفاوتی برقرار شود. قاسمپور با اشاره به این که رقم‌های زیادی در فوتبال ایران به شکل زیر میزی تبادل می‌شود، این پدیده را به هیچ وجه زیبنده و قابل تحمل نمی‌داند.

ناصر ابراهیمی، سرمربی پیشین تیم ملی، یکی از دلایل پرداخت‌های بالای 800 تا 900 میلیون تومانی به برخی مربیان داخلی را ورود برخی مربیان خارجی با ارقامی یکی، دو میلیاردی و بیشتر می‌داند و می‌گوید: در گذشته چنین رقابت کور و سرسام‌آوری در بالا بردن ارقام نجومی قراردادها به وجود نیامده بود و مربیان با دریافت حداقل دستمزدهایی، با آرامش به مراتب بهتری به کار و حرفه مورد علاقه خود می‌پرداختند به گونه‌ای که من در طول 44 سال فعالیت مربیگری در مجموع بیش از 180 میلیون تومان دریافت نکرده‌ام و حتی در دهه 1360 با حقوق ماهانه 5 تا 7 هزار تومان که شاید معادل 500 تا 700 هزار تومان فعلی ارزش داشت، با رضایت به کار سرمربیگری تیم ملی مشغول بودم؛ حقوقی که با آن نه می‌شد خودرویی خرید و نه خانه‌ای.

فرار از سقف قرارداد
سعید ناصری، معاون اجرایی کانون مربیان فوتبال ایران هم با اعلام این‌که یکی از مربیان موفق سال‌های اخیر لیگی، سال گذشته رقم یک میلیارد و 140 میلیون تومان دستمزد و پاداش از باشگاه خود دریافت کرده و دیگر مربی سرشناس لیگی سال قبل از آن به ازای تنها یک نیم‌فصل رقم 600 میلیون تومان دستمزد و پاداش گرفته بود،‌ گفت: مسلما در ظاهر، قرارداد چنین مربیانی شاید بیش از 300 میلیون نباشد ولی باشگاه‌ها با اتخاذ حربه‌های مختلفی، ماده‌ها و بندهایی برای فرار از سقف قرارداد باز می‌کنند؛ مثلا می‌نویسند برای این تعداد برد پیاپی، باشگاه ملزم به پرداخت این مقدار پاداش به مربی خواهد بود و...

معاون اجرایی کانون مربیان فوتبال ایران معتقد است در حالی که بسیاری از مربیان توانمند و دارای دانش فنی مناسب، از کورس حضور در این عرصه دور افتاده‌اند تعدادی مربی محدود، بدون رعایت سقف‌های قانونی جولان می‌دهند، حال آن که اغلب این گونه مربیان، کمتر کیفیت و کارهای‌ شاخصی از خود نشان می‌دهند.

به هر حال در شرایطی که اغلب مربیان مانند بسیاری از اقشار پردرآمد دیگر جامعه بنابر ملاحظاتی، مایل به افشای ارقام دریافتی طول فصل خود نیستند، نگاهی به جدول درآمدهای تقریبی غالب مربیان زحمتکش و پرتلاش لیگ برتری برای خواننده‌های «جام‌جم» خالی از لطف نیست.

این ارقام از طریق منابع خبری، گفت‌وگو با کارشناسان و برخی سرمربیان و بررسی وضعیت قراردادهای آنان به دست آمده است


ابتدا لازم به یادآوری است که به فرمایش امام راحل "مجلس در راس اموراست"، و هدف از این یادداشت نه زیر سوال بردن جایگاه قانونی مجلس شورای اسلامی، بلکه تقویت آن است، چرا که همه ما درحد توان خود، به دنبال دفاع از رای خود و شهروندان هستیم که رای داده ایم تا نمایندگان واقعا مردمی و زبان گویای ما در مجلسی باشند که بدون شک سلامت آن سلامت کشور را درپی خواهد داشت. 

اخیرا دکتر علی مطهری عنوان نموده اند طرح سوال از رئیس جمهور طی ده روزآینده تقدیم هیات رئیسه خواهدشد و این امر ضمن اینکه می تواند فرصتی برای پاسخ رئیس جمهور فراهم آورد می تواند مجلس را از انفعال نیز بیرون آورد. 

نگاهی اجمالی به کارکرد مجلس هشتم، از سیاستهای اعمالی طیف نمایندگان حامی دولت تا طیف اصولگرایان منتقد، بر این باور صحه می گذارد که مجلس هشتم به دلایل زیر توان اعمال فشار بر رئیس جمهور تحت عنوان سوال و یا استیضاح را که حق قانونی نمایندگان است، ندارد: 

1- سیاستهای افراطی طیفی از نمایندگان محترم که برخی ازآنها حتی مفتخر به لقب وکیل الدوله شده اند، چنین باوری را به افکار عمومی القا نمود که دولتی ها با اطمینان از جایگاه دوستان خود درمجلس و متاسفانه توسط خود مجلسیها جایگاه مجلس را متزلزل نموده اند، بنابراین هنوز هم که هنوز است، طیفی از نمایندگان محترم ترسی از لقب وکیل الدوله ندارند، بلکه بدین مقام افتخار هم می کنند و با این وجود، چگونه می توان ازآنها انتظار دفاع از قانون و حقوق مردم را داشت؟ 

2- حمایتهای بیش از حد و متعصبانه برخی اصولگرایان از دکتر، بالاخص در قضایای بعد از انتخابات دهم، باعث گردید در فضای التهاب بعد انتخابات دهم، قانون شکنیهای فراوانی اعم از برخوردهای غیرقانونی با منتقدین و نیز فضاسازی برای سیطره فکری فرهنگی جریانی خاص، بوجود آید و در اصل طیفی از اصولگرایان خواسته و ناخواسته سیاستهای دکتر را همراهی نمودند و در این همراهی تا آنجا پیش رفتند که ناگهان جریانی مصطلح به انحرافیها در درون دولت زایش یافت.

3- هزینه از رهبر معظم انقلاب، متاسفانه تنها در مدیریت اجرایی مسبوق به سابقه نبوده است، بلکه طیفی از دوستان در مجلس وجود دارند که دوست دارند حتی در امور روزمره از رهبری هزینه نمایند تا با سوء استفاده و سوء تعبیر و برخورد گزینشی با نظرات ایشان، قانون گریزی افرادی را که دوستشان دارند، پوشش دهند که البته بارها از سوی رهبری تذکر داده شده است.

4- متاسفانه پاره ای از نمایندگان برای نگاهداشت جایگاه خود در مجلس نهم و حضور در مجلس دهم، به لحاظ هماهنگی با دولتی ها در جهت امور اجرایی و رفاهی حوزه های محل خدمت خود که به بودجه های هنگفت نیازمند است، ناچار به هماهنگی می باشند و به نظر می رسد گزینه تسلیم را رویه نموده اند. 

5- برخی نمایندگان محترم که از حالا رقم های درشت میلیونی را با عناوین کمک به مساجد و هیئات و مناطق درحوزه های مربوط به خودشان طی چکهای تضمین شده ای پرداخت می نمایند و از بیست سی میلیون کمتر نیز رویشان نمی‌شود هزینه نمایند، اینها را از کجا آورده اند؟ چگونه این همه پول زبان بسته اختیارش دست آنها افتاده است؟



تنها دلیلی که می توان با استناد بدان مجلس هشتم را توانمند در اجرای طرح سوال از رئیس جمهور عنوان نمود، این است که طیف اصولگرایان چه منتقدین دولت و چه حامیان دولت، بدین واقعیت پی برده اند که همراهی با دولتی که عمرش رو به پایان بوده و دو سال آخرش را سپری می کند، با آن همه مسائل حاشیه ای، آنها را با عدم اقبال مردمی روبرو خواهد نمود.

البته در کنار این موارد، برخی نمایندگان شجاع و بابصیرت و مستقل نظیر همین دکتر مطهری هم در مجلس حضور دارند و اکنون باید دید بعد از گذشت بیش از یک سال "سوال از رئیس جمهور" رنگ واقعیت به خود می گیرد یا نه


انتصاب محمدشریف ملک زاده به معاونت اداری و مالی وزارت خارجه، واکنش تند نمایندگان مجلس و رسانه های جریان اصولگرا را به همراه داشته است؛ واکنشی که نهایتا منجر به آماده شدن طرح استیضاح علی اکبر صالحی شد. نمایندگان معتقدند دبیر سابق شورای عالی ایرانیان خارج از کشور صلاحیت این پست را ندارد و حتی برخی از آنها همچون احمد توکلی، ملک زاده را دارای پرونده در نهادهای امنیتی و قوه  قضاییه دانسته اند.

وی 3 هفته قبل در گفتگو با "آینده" بازداشت خود را تکذیب کرد؛ هرچند بعد از آن، سایت جریان حامی مشایی "بازجویی" از او را تایید کرد که البته این هم تکذیب شد!

خبر کوتاه انتصاب ملک زاده به معاونت اداری و مالی وزارت خارجه امواج بلندی در سیاست طوفانی ایران ایجاد کرده است. دیروز بعداز ظهر در حالی خبرگزاری مهر در خبری اختصاصی انتصاب محمدشریف ملک‌زاده را به این پست اعلام کرد که پایگاه خبری ایران دیپلماتیک حدودا ده روز پیش از آن از خداحافظی حسین فرحی – معاون سابق اداری و مالی – خبر داده بود.خبری که دفتر آقای فرحی آن را به شدت تکذیب کرد.اما به تکذیب ها در دولت نهم و دهم باید بیش از تاییدیه ها اهمیت داد!


جایگاه معاونت اداری و مالی در وزارت خارجه چیست؟
علی‌اکبر صالحی دهم خرداد ماه در گفت‌وگو با فارس از موافقت رئیس جمهور با تغییر ساختار وزارت خارجه خبر داد و گفت: ما درصدد پیاده کردن نظر آقای رئیس جمهور هستیم و به زودی این کار صورت خواهد گرفت.به نظر می رسد در نخستین گام تغییر ساختار با تغییر افراد شروع شده است.اما در ساختار فعلی وزارت خارجه معاونت اداری و مالی از 5 اداره کل، آموزش، امور اداری، پشتیبانی، مالی و طرح و برنامه تشکیل شده است. همچنین هسته گزینش و دفتر نمایندگی وزارت امور خارجه در مشهد نیز در حوزه این معاونت قرار دارد.امور ساختمان‌ها، اموال، اتومبیل‌های نمایندگی‌ها و تشکیلات اداری و طرح و برنامه و از همه مهم‌تر نیروی انسانی از اهم وظایف معاونت اداری مالی است.

سرکشی و پیگیری دائم امور اداری و پشتیبانی نمایندگی‌های ایران در خارج از کشور نیز جزو وظایف این معاونت است.البته باید اشاره کرد معاون اداری و مالی عضو شورای معاونان وزارت خارجه نیز هست و در اساسنامه نیز از معاون اداری و مالی به عنوان معاون ثابت اداری و مالی نام برده شده که شاید به دلیل اقتضای این گونه مسئولیت‌ها است.
محمدشریف ملک زاده کیست؟
خبرگزاری فارس در خبر خود ضمن هشدار به ورود « عنصر جریان انحرافی » به وزارت خارجه محمد ملک زاده را از عناصر مرتبط با جریان انحرافی می داند که عملکرد وی در شورای عالی ایرانیان با انتقاد‌های بسیاری رو‌به‌رو بوده است. به گزارش این خبرگزاری محمد شریف ملک‌زاده یکی از مدیران عبدالله جاسبی در دانشگاه آزاد بوده و سمت هایی چون عضو علی‌البدل هیئت تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات انتظامی اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد، رئیس مرکز اطلاع‌رسانی دانشگاه آزاد و مشاور ریاست دانشگاه را داشته است. با وجود این سمت ها عجیب است که ملک‌زاده در دولت نهم معاون سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و رئیس هیئت مدیره شرکت نفت ایرانول بود.

اسفندیار رحیم‌مشایی بعد از انتصاب به عنوان رئیس دفتر رئیس‌جمهور طی حکمی ملک‌زاده را به عنوان رئیس شورای صیانت از حقوق شهروندی ایرانیان خارج از کشور منصوب کرد. اما ملک زاده به زودی ارتقا یافت و کمی بعد به عنوان دبیر شورای عالی رسیدگی به امور ایرانیان خارج از کشور منصوب شد.شورای عالی ایرانیان خارج از کشور یکی از نهاد های نزدیک به رحیم مشایی رئیس دفتر پرحاشیه رئیس جمهور است. مجلس شورای اسلامی 5 آبانماه سال 89 تصویب کرد که از این شورا تحقیق و تفحص شود.

افشا گری، تهدید و اعتراض
واکنش ها به انتصاب آقای ملک زاده را باید در دو جریان نمایندگان مجلس و رسانه های اصولگرا دید. در میان نمایندگان مجلس احمد توکلی، پرویز سروری، علاء الدین بروجردی، محمد دهقان، زهره الهیان و حسین ابراهیمی تا به حال به این انتصاب واکنش نشان داده اند. تندترین واکنش ها، واکنش احمد توکلی و محمد دهقان بوده است.

توکلی در جلسه امروز مجلس از عدم قرائت گزارش تحقیق و تفحص مجلس از شورای عالی ایرانیان با وجود انقضای مهلت قانونی - گذشت 6 ماه از تصویب آن -  انتقاد کرد و گفت : اگر نتیجه زحمات هیئت تحقیق و تفحص به صحن می آمد چنین نمی شد که کسی که صدها برگ پرونده در قوه قضائیه و جاهای دیگر دارد به عنوان معاون وزیر خارجه منصوب شود.احمد توکلی از همه تقاضا کرد «کمک» کنند تا این «بیچارگی ها» برای کشور پیش نیاید.

توکلی از فرد یا افرادی نام برد که «دلال سرمایه داران بی دین» هستند، برای فرزندشان ساعت 45 میلیون تومانی و بنز 160 میلیون تومانی می خرند و معاون وزیر می شوند. توکلی البته همه این حرفها و بلکه بیشتر از این ها را به علی اکبر صالحی هم گفته است اما صالحی در جواب با اذعان به اینکه « خیرخواهان زیادی» به او تذکر داده اند گفته است: اما من سند ندارم. توکلی هم در جواب به او یادآور شده است که «بروید قوه قضائیه و وزارت اطلاعات سند بگیرید.»

اما جنس اعتراض احمد دهقان ، عضو هیات رئیسه مجلس از نوع دیگری بود. او برخلاف توکلی که سعی کرد با رو کردن پرونده ، از انتصاب ملک زاده جلوگیری کند ، از ابزار تهدید استفاده کرد. عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شرایط لازم برای وزیر خارجه را فعالیت و داشتن استقلال رای دانست و علی اکبر صالحی را تهدید کرد که اگر دچار انفعال باشد و قصد داشته باشد سرنوشت وزارتخانه مهمی مانند وزارت امورخارجه را در اختیار جریان انحرافی قرار دهد مجلس قطعا از اقدامات قانونی استفاده خواهد کرد.دهقان منظور خود را از اقدامات قانونی مشخص تر کرده است و صراحتا از ابزار استیضاح نام می برد.در این میان البته علاء الدین بروجردی و پرویز سروری محتاط تر بودند و صرفا به ابزار قانونی سوال از وزیر اشاره کردند.

اما دقایقی پیش خبرگزاری مهر خبر امضا شدن طرح استیضاح علی اکبر صالحی را – که به گفته زهره الهیان قرار نبود رسانه ای شود – را روی سایت خود قرار داد.بنا به این گزارش همزمان با برگزاری مراسم تودیع و معارفه فرحی و ملک زاده ، احمد توکلی در میان صندلی های نمایندگان گشته و توانسته 15 امضا برای استیضاح علی اکبر صالحی جمع آوری کند.البته تعداد امضا ها تا زمان نگارش گزارش به 25 رسیده است. علی مطهری، محمد رضا باهنر ، حمید رسایی ، روح الله حسینیان و حمید رضا کاتوزیان نماینده تهران، حمید رضا فولادگر نماینده اصفهان و محمد رضا آشتیانی نماینده قم و از  از زمره امضا کنندگان این طرح استیضاح هستند که قرار بود امروز به هیات رئیسه تقدیم می شود اما زهره الهیان عضو کمیسیون سیاست خارجی مجلس اعلام کرد که طرح استیضاح وزیر خارجه زمانی اعلام وصول خواهد شد که این وزارت‌خانه تجدیدنظری در انتصاب محمد‌شریف ملک‌زاده به سمت معاون اداری و مالی وزارت خارجه نکند.

در نامه استیضاح دلیل استیضاح نصب محمد شریف ملک زاده کارمند انتقالی از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به عنوان معاون اداری و مالی وزارتخانه بدون توجه به سوابق مسأله دار وی که مصالح خارجی نظام را به خطر  می اندازد ذکر شده است.

در این نامه ضمن اذعان به اینکه انتخاب معاون از اختیارات وزیر است بیان شده است هیچ وزیری حق ندارد فردی را به معاونت نصب کند که اکثریت همکارانش در مدیریت قبلی اش بازداشت شده و خود وی نیز با اتهامات متعدد مالی و غیرمالی در شرف بازداشت است.نمایندگان گفته اند که این امر را دادستان محترم تهران – جعفری دولت آبادی -  به وزیر امور خارجه هشدار داده است، ولی وی اعتنایی نکرده است.

برنامه نفوذ
نمایندگان مجلس و رسانه های اصولگرا در تحلیل های خود از این انتصاب ، از برنامه و توطئه ای خبر می دهند.محمد دهقان در این باره می گوید: جریان انحرافی با یک برنامه حساب شده به دنبال این است تا با افراد محدود خود تمام وزارتخانه ها را در اختیار بگیرد.دهقان اوضاع را  « طبیعی» نمی داند و به همین خاطر اولین هشدار را به وزیر خارجه می دهد. چرا که صالحی از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد گرفته و وزیر نظام جمهوری اسلامی است و نباید در حالت انفعالی خود را در اختیار جریان انحرافی قرار دهد و آنچه این جریان به وی دیکته می کند بپذیرد.

مشرق از زبان برخی از تحلیل گران از سفیر نداشتن 45 سفارتخانه راز گشایی می کند و می گوید : ممانعت از انتصاب سفیران به آن خاطر بوده که فردی چون ملک زاده به وزارت خارجه بیاید و لیست تعیین شده سفرا را که از قبل مشخص شده عملیاتی کند.مشرق اصافه می کند که از زمان انتصاب صالحی، وی تحرکی در زمینه انتصاب سفرا نداشته است.

البرز هم از زبان یک منبع آگاه می گوید : جریان انحرافی درون دولت ابتدا سعی دارد در جریان انتخابات مجلس کرسی های زیادی به دست اورد و بعد از آن خیز بلندی برای ورود دوباره به کاخ ریاست جمهوری بردارد اما این احتمال را هم از نظر دور نداشته است که نتواند در این امر موفق شود . اینجاست که برای چاره اندیشی اعزام افراد کلیدی این جریان به کشورهای دیگر به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در نظر نگه داشته شده است.البرز اضافه می کند که چون تغییر سفیر یک کشور در کشور دیگر در کمتر از چهار سال خارج از عرف دیپلماتیک است این جریان امیدوار است بتواند بعد از  ازدست دادن کاخ ریاست جمهوری در مراکز مهم رایزنی های کشور در خارج از کشور به حیات خود ادامه دهد و بعد از چهار سال تازه نفس به میدان بازگردد.

هدف مشخص، انگیزه مبهم
اینکه اسفندیار رحیم مشایی به دنیال فتح سیاست خارجی ایران است ، قابل انکار نیست.او این هدف را با ابزار هایی نظیر شورای عالی ایرانیان خارج از کشور و طرح خانه ایرانیان، نمایندگان ویژه رئیس جمهور در مناطق مختلف جهان ، تغییر وزیر خارجه ، سفرهای خارجی و بالاخره نفوذ به وزارت خارجه پی گرفته است اما آن چه مبهم است انگیزه اوست که تحلیل های مختلفی برای آن ارائه می شود.

باید به انتظار روز های آینده نشست و دید آیا مجلس حکم وزارت علی اکبر صالحی را که 6 ماه از امضای آن نمی گذارد را باطل می کند یا به «نفوذ» جریان انحرافی به وزارت خارجه پاسخ دیگری می دهد و باید به انتظار روز های آینده نشست تا ببینیم جریان انحرافی چه کارهای دیگری خواهد کرد.انتصاب ملک زاده نشان داد رحیم مشایی کار خود را می کند حتی اگر ساکت باشد و روزها از او خبری نباشد.از سکوت اسفندیار هم باید ترسید


یکی از شخصیتهای متنفذ اصولگرایان در جمع محدودی تحلیل مهمی درباره حوادث اخیر داشته است که بخشهای قابل انتشار این تحلیل پس از موافقت ایشان در  آینده منتشر می گردد:

کسانی که همه هستی و وجودشان ناشی از حمایت نظام و رهبری است، دچار توهم قدرت شده و تصور می کنند از خود چیزی دارند و می‌خواهند در برابر نظام و رهبری بایستند، در حالی که اینها تنها سایه‌ای از اقتدار و محبوبیت نظام بودند و با جدا کردن مسیر این سایه از نظام، محو خواهند شد.

ویژگی سایه این است که در شرایط گوناگون ممکن است قدش بلند به نظر برسد؛ در حالی که از خود چیزی ندارد. برخی از افراد کوتاه قد که در گذشته هیچ بودند و با حمایت نظام و بر دوش نیروهای انقلاب به جایی رسیدند، همانند آن سایه هستند. این افراد اگر در شرایط خاص بلند شده‌اند، اما با جدا کردن مسیر خود از نظام به زودی محو خواهند شد. زیرا اصالت با نظام است، نه سایه نظام.

متاسفانه این افراد با بی پروایی و جسارت از شکیبایی نظام و رهبری سوء استفاده کردند و در جلسات خصوصی در برابر ایشان ایستادند و در مقابل مردم به حکم ایشان بی اعتنایی کردند و با این کار، عملا عامل هستی و اعتبار خود را نابود کردند. زیرا همه چیز خود را از حمایت نظام و رهبری دارند.

وقتی در شهرستانها مردم برای این افراد شعار می دادند و در خارج از آنها استقبال می‌شد، تصور می‌کردند این استقبال ها برای خود آنهاست و توهم قدرت در آنها به وجود آورد، در حالی که این استقبال به خاطر نظام و رهبری بود و اگر این افراد در برابر رهبری ایستادند، ان شعارها به جای درود به مرگ تبدیل می شود.

بنی صدر با همه محبوبیت، سواد و زرنگی که داشت، نتوانست در برابر نظام و امام بایستد، تکلیف این افراد که از خود هیچ ندارند، بسیار ساده تر معلوم خواهد شد.

همان نیروهای انقلابی که اراده کردند و قدرت حکومتی را از هاشمی رفسنجانی سلب کردند و مساله اصلاح طلبان را برای نظام حل کردند، هم اکنون برای حل مساله جریان انحرافی اراده جدی دارند. با این تفاوت که هاشمی در میان نخبگان و روحانیت و خاتمی در میان روشنفکران و جوانان پایگاه داشتند، اما این جریان به تعداد انگشتان دست هم نیروی وفادار ندارد و به سادگی طومارش پیچیده خواهد شد.

نقطه مرگ این جریان زمانی بود که با لجاجت در برابر نظر مشفقانه و دلسوزانه رهبری که قصد داشتند این افراد را حفظ کنند و از نابودی نجات دهند، ایستاد و در واقع بدترین رفار را با دلسوزترین افراد نسبت به خود انجام داد.

اگر این جریان تصور می کند با پرداخت پول به مردم و این گونه اقدامات خود را حفظ کند،  باید بداند مردم اگر خدمتی را می بینند، آن را نتیجه نظام می دانند، نه افراد و حتی همین شاکله دولت فعلی نیز خود را نیروهای نظام می دانند و به همین علت محاسبات آنان برای به میدان آوردن مردم و مسئولان به حمایت از خود، سخت اشتباه است


- جریان انحرافی اصولاً یک ماجرای انحرافی است! یعنی نه اصالت دارد و نه حقیقت! راستش را بخواهید مشکل کار احمدی‌نژاد هم بر خلاف نظر بسیاری از دوستان ربطی به جریان انحرافی ندارد! جریان انحرافی خیلی بدبخت‌تر و مفلوک‌تر از آن است که قدرت سحر و جادو داشته باشد! تمام قدرت این جریان به پول‌هایی برمی‌گردد که به صورت بی‌حساب از بیت‌المال به چنگشان افتاده و البته عرصه‌ای که به برکت نرمش های ریاست محترم جمهوری در مناصب اجرایی مملکت برایشان باز شده است!

2- حمایت در منطق دینی اجرای توأمان نهی از منکر و امر به معروف است! تولی و تبرای هماهنگ و همراه است! و البته بهترین هدیه‌ای که می‌توان به برادر مؤمن تقدیم کرد عیب‌های اوست! اکثریت خواص و عوام جامعه این اصول دینی را در ماجرای احمدی‌نژاد فراموش کردند و چنان نقاط قوت عملکردهای او چشمانشان را گرفته بود که دیگر قادر به دیدن نقاط ضعف او نبودند تا آنجا که وقتی رهبر انقلاب در شهریور ماه سال 86 در دیدار با دولت نهم خطاب به احمدی‌نژاد فرمودند: «فرهنگ در دولت شما مظلوم است!» هیچ یک از خواص یا حتی عوام در مسیر حمایت از این تذکر ضروری و دقیق رهبری به دولت و شخص احمدی‌نژاد قدمی بر نداشتند! چرا که آنها «احمدی‌نژادی» بی‌عیب و نقص برای خود ساخته بودند و مرتب او را با خاتمی و هاشمی مقایسه می‌کردند و در همین مقایسه‌ها بود که احمدی‌نژاد مرتب 20 می‌گرفت و پس از این بیست گرفتن‌ها بود که حامیانش مرتب قربان صدقه‌اش می‌رفتند و برایش اسفند دود می‌کردند و البته کمتر کسی به این نکته می‌اندیشید که بالاخره محمود هم ظرفیتی دارد!

 محبان محمود او را بسیار بیشتر حد و اندازه واقعی‌اش توانا و قهرمان پنداشته و به همین دلیل اضافه بر ظرفیت عشق و محبت و مدح و ثنا نثارش کردند! و البته «حب‌الشی یعمی و یصم» نتیجه آن شد که هم احمدی‌نژاد و هم محبانش باور کردند که او ستون خیمه انقلاب است و اگر او نبود نظام به بیراهه می‌رفت (یا از بیراهه نجات پیدا نمی‌کرد) و از اینجا بود که کم‌کم در ذهن برخی این نکته خلجان کرد که احمدی‌نژاد منجی انقلاب و نظام است!

3- احمدی‌نژاد یک انسان معمولی و متدین بوده و هست. مثل خیلی از ماها! به تعبیر حضرت امام(ره) اگر قبل از آن که ظرفیتش را پیدا کنیم دنیا و قدرت به ما رو کند بدون تردید بی‌چاره و عاقبت به شر خواهیم شد. آیا من و تو و احمدی‌نژاد ظرفیت این همه تعریف و تمجید را داریم؟

دشمنی با احمدی نژاد از آنجا شروع شد که مدحش کردیم و عیب‌ها و نواقصش را نادیده گرفته و ماله‌کشی کردیم. معدود کسانی هم که با بصیرت و بنا به حکم خداوند احمدی‌نژاد را نهی از منکر می‌کردند هدف تیرهای زهرآلود حامیان و محبان سراسر احساس احمدی‌نژاد قرار گرفتند! نتیجه آن شد که این بنده معمولی خدا جز تملق و تعریف و مدح و ثنا چیزی ندید! آنقدر به او «مالک اشتر علی» گفتیم که هم او باورش شد و هم ما! و البته چون نه مالک اشتر را می‌شناختیم و نه امیر مؤمنان علی(ع) را، لذا اصلاً سفارش امیر مؤمنان به مالک اشتر را هم ندیدیم که فرموده بودند: ای مالک! باید اطرافیان و حلقه نخست نزدیکان تو افرادی اصیل و شجاع باشند که عیوب و نواقص تو و کارهای تو را قبل از دیگران به تو گوشزد کنند!

4- غرور، تملق بیش از حد اطرافیان، تعطیلی نهی از منکر و حمایت احساسی و خلاف منطق، تیرهای کشنده و زهرآلودی بودند که احمدی‌نژاد را نشانه رفتند! او نیز خود را از این تیرهای زهرآگین که هدفدار به سویش پرتاب می کردند مصون نداشت تا آسیب دید و این روند ادامه پیدا کرد تا این که برادر دینی مان باورش شد که: من آنم که رستم بود پهلوان!

5- در چنین محیطی زودتر از هر فساد دیگری، تملق و چاپلوسی رشد کرد و بسط و گسترش یافت و حلقه اول اطرافیان «محمود» را کسانی تشکیل دادند که تخصص اصلی و اولشان تملق تا مرز بی‌نهایت بود! و البته نمی دانم چرا «محمود» احساس خطر نکرد و به دهان و روی متملقان خاک نپاشید! وقتی عضو کابینه در ویژه نامه روزنامه ایران در اوایل سال 89، احمدی‌نژاد را بهترین و برترین رئیس جمهور تاریخ ایران نامید نه محمود اعتراض کرد و نه حامیان او و نه هیچ فرد دیگری! (البته به ذهن دوستان خطور هم نکرد که این جمله چه نیش و کنایه و طعنه‌ای در خود داشت!)

6- طبیعی است انسان‌های شریف و اصیل، مسلمان و انقلابی نتوانند چنین فضایی را تحمل کنند. لذا به تدریج اطراف احمدی‌نژاد از چنین افرادی تخلیه شد و کسانی در اطراف او باقی ماندند که کمر همت برای زمین زدن او بسته بودند و در چنین فضایی دیگر چه نیازی به سحر و جادوست؟ تازه قبول که احمدی‌نژاد سحر و جادو شده اما بانی این سحر و جادو «غرور» بوده و نه این و آن! اگر سحر و جادو کارگر بود چرا کسی نتوانست رجایی را سحر کند؟

7- اگر از همان ابتدای کار عیوب برادر دینی مان احمدی‌نژاد را به او هدیه می‌دادیم، اگر خطاهایش را نادیده نمی‌گرفتیم، اگر نهی از منکر را تعطیل نمی‌کردیم، اگر دهان منتقدان متدین احمدی‌نژاد را گل نمی‌گرفتیم، آنگاه احمدی‌نژاد می‌توانست روز به روز به نقاط قوتش بیافزاید و از عیوبش بکاهد و هر روز به الگوی «رجایی» نزدیک‌تر شود!

8- هنوز هم دیر نشده! هنوز هم می‌توان احمدی‌نژاد را به مسیر اصلی انقلاب بازگرداند و او را به سرباز مطیع نظام تبدیل کرد. اگر از سر دلسوزی تمامی تخلفات و عیوب را متوجه اطرافیان او و جریان انحرافی نکنیم و باور کنیم که هر فرد نسبتی با اطرافیانش دارد . مادامی که خیال کنیم محمود را چیزخور یا سحر و جادو کرده‌اند همان مسیر غلط گذشته را طی می‌کنیم! چون هنوز باورمان نمی‌شود که قهرمان ذهن ما اشتباه کرده و مسیر خطا را پیموده است!

9- اگر محمود را دوست داریم که داریم او را از بلندای برج غروری که برای او ساخته اند پایین آوریم و از چنگال اطرافیان متملق او برهانیم و یقین داشته باشیم هر فرد معمولی دیگری هم اگر جای محمود بود در چنین فرایند غلطی به همین سرانجام می‌رسید .

10- و خدا کند چنین شود و اطراف احمدی‌نژاد را کسانی پر کنند که قبل از دیگران عیوبش را به او گوشزد کنند و او را به چشم یک انسان معمولی و برادر دینی نگاه کنند که خیرخواه او هستند و نه یک قهرمان خارق‌العاده! نباید به بادکنک فروشان خیابانی اجازه داد بادکنک نفس اماره مان را بیش از اندازه باد کنند


صحن شورای اسلامی شهر تهران فردای روز سوم تیر سال ??، رویدادی کم سابقه در تاریخ ایران پس از انقلاب را ثبت کرد؛ جایی که کاندیدای پیروز انتخابات ریاست جمهوری نهم در فضایی که با حس «تعلیق» انباشته شده بود در حال گام نهادن به دوره ای تازه از حیات سیاسی در ایران بود.

 

احمدی‌نژاد و «حلقه‌ ارومیه» از کجا آمدند؟آن روز انتخاب شورای شهر تهران برای پاسخ به سوالات خبرنگاران و معارفه رسانه ای رییس تازه دستگاه اجرایی از دید صاحبنظران، حامل یک پیام بود؛ شهردار سابق تهران جز اعضای شورا و چهره های انگشت شمار حلقه نخست نیروهای خود، از کمک دیگری برخوردار نیست. فلاش دوربین ها ، ازدحام رسانه های داخلی و خارجی برای دیدن چهره «ناشناخته» آن روزهای ایران و هیجان در صورت و لحن محمود احمدی نژاد، فضایی خاص به نشست بخشیده بود. 

همه می خواستند بدانند فردی که خارج از دایره مدیران معمول نظام در سال های گذشته به درون «ساختار» قدم گذاشته چه در سر دارد؟ آیا شعارهای انتخاباتی خود را عملی خواهد ساخت؟ او از یک سو در گفتگوی خبری شبکه ? در تشریح برنامه های خود تاکید کرده بود : «مگر مشکل دولت ما، چند تار موی دختران یا لباس پوشیدن پسران است؟ چرا مردم و دولت را کوچک می کنید؟ دولت باید به اشتغال و اقتصاد معیشت مردم برسد. نه! واقعا مشکل ما این است؟» اما از سوی دیگر شنیده ها از مردی حکایت داشت که بسیار ایدئولوژیک است و سخت گیری های سال های ابتدایی انقلاب را احیا خواهد کرد. حس «تعلیق» در اینجا معنا یافته بود و مانند یک فیلم این ژانر، نفس ها را در سینه حبس می کرد.

شاید همین «شنیده ها» بود که در مرحله دوم انتخابات «خاص» دوره نهم ، ائتلافی نانوشته میان نیروهای امتحان پس داده نظام شکل داد تا مرد کارآزموده سال های مبارزه ، جنگ و سازندگی، بار دیگر ردای ریاست جمهوری بپوشد اما کار از کار گذشته بود و کفه ترازوی دو قطبی احمدی نژاد – هاشمی به سود شهردار وقت تهران سنگینی می کرد. به بیان دیگر یک سلسله علل و عوامل که در ? سال گذشته بارها و بارها مورد واکاوی قرار گرفت، مانع از توفیق «آیت الله» بود.

اگر چه پس از انتخابات شورای دوم - به دلیل شرایط تازه ای که ایجاد شده بود- سند مجلس هفتم نیز به نام اصولگرایان جدید زده شده بود اما چه کسی بود که نداند آنهایی که بر دیگر با تابلوی «آبادگران» وارد ساختمان قدیم پارلمان در خیابان امام خمینی شده بودند، آرزوی حضور محمد باقر قالیباف یا علی لاریجانی در ساختمان پاستور را با خود مرور می کردند.

در آن روزها اتفاقی که کمتر کسی باور آن را داشت رخ داد و شاید برای نخستین بار در نزدیک به سه دهه عمر انقلاب، مردی راهی ساختمان نهاد ریاست جمهوری شد که پیش از آن نه وزیر بود و نه نماینده مجلس؛ نه در میان نیروهای اول سیاسی کشور طبقه بندی می شد و نه با روسای جمهور یا مجلس قبلی دارای روابط نزدیک بود.

او خود نیز مایل بود تا چنین به نظر بیاید؛ غیر حزبی، مردمی ، منتقد وضع موجود، دارای حرف ها و ایده های نو و ... . اما چهره های باسابقه تر جریان راست و آنهایی که در تیم اجرایی دولت سازندگی حضور داشتند می دانستند که احمدی نژاد کیست؟ فرماندار سابق ماکو و خلخال، استاندار اردبیل در دولت سازندگی. چهره ای که همنوا با باور برخی درباره حزب ، بر طبل نفی تحزب می کوبد اما خودش ، عضو موسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی است و چهره فعال جبهه پیروان خط امام و رهبری.

? سال گذر ایام بر کشور ایران با مدیریت اجرایی دولت های نهم و دهم، خصوصیات «چهره ناشناخته» را کاملا نمایان ساخت و امروز شهروندان ایران زمین در هر قشری ، از فعال سیاسی اصولگرا گرفته تا اصلاح طلب و از دانشجو و فرهنگی و کارگر گرفته تا بازاری و تاجر و کارمند هر کدام از ویژگی های مرد پرخبر این سال های سیاست و مدیریت اجرایی ، تحلیلی متفاوت دارند. درب صندوق عملکرد و افکار آن چهره اکنون گشوده شده است. اما احمدی نژاد چه سوابق اجرایی و سیاسی در کارنامه دارد؟

از ارومیه تا کردستان با یک «حلقه»
کم نبوده زمان هایی که نیروهای سیاسی برای تصویر عینی ارائه کردن از روابط و پیوندهای یک جریان خاص، از واژه «حلقه» استفاده کرده اند تا هم بار «مرموز» بودن فعالیت را بیشتر کنند و از دیگر سو، آن را یکدست، مستمر و دارای اهداف مشترک نمایش دهند. هم از این رو بود که اصطلاحاتی مانند «حلقه کیان»، «حلقه مدرسه حقانی»، «حلقه حامیان دولت» و ... به ادبیات سیاسی راه یافته است.

نیم نگاهی به سوابق گذشته محمود احمدی نژاد و ورق زدن تازیخ فعالیت های وی ، نام هایی را به عنوان همراه یا همکار در کنار نام او نشان می دهد که از قضا این روزها بیش از هر زمان دیگری برای جامعه ایران آشناست. اسامی چون مجتبی ثمره هاشمی، صادق محصولی، اسفندیار رحیم مشایی، علیرضا نیکزاد، علی اکبر محرابیان، علیرضا شیخ عطار، محمد علی آبادی و ... همه و همه در کنار رییس فعلی خود دیده می شوند.  به بیان دیگر «تیم» محمود احمدی نژاد از همان سال های ابتدای انقلاب شکل گرفته و در مقاطع مختلف و با محور شدن دوباره وی، دور برادر  «حاج داوود» جمع شده اند. از این گروه نیز در تحلیل های مختلف با عنوان «حلقه ارومیه» نام برده شده است که اشاره ای است به نخستین همکاری مشترک در استان آذربایجان است.

دو سال بعد از پیروزی انقلاب در سال 13?9 ‏و در دوران وزارت کشور دبیر کل فعلی جامعه روحانیت مبارز یعنی آیت الله محمدرضا مهدوی کنی، «صادق محصولی» که به نوعی چهره معتمد وزیر وقت کشور به شمار می رفته از سوی وی ماموریت می یابد تا برای برقراری امنیت مناطق ناآرام شمال غرب، راهی زادگاه خود یعنی ارومیه شده و در در عین حال نیم نگاهی نیز به تحرکات حامیان بنی صدر، رییس جمهور وقت داشته باشد. در این سفر، «برادران ثمره هاشمی» نیز محصولی را همراهی می کنند؛ چهره هایی که به واسطه فعالیت های سیاسی دایی های خود یعنی محمدجواد و محمدرضا باهنر، برای اهالی سیاست و مدیران، ناآشنا به حساب نمی آمدند. 

پس از حدود یک سال حضور ‏‏«صادق محصولی» در این استان، وی علاوه بر فرمانداری ارومیه، فرماندهی منطقه ? سپاه - که استان های آذربایجان ‏غربی، شرقی و اردبیل را شامل می شد- را نیز عهده دارد شد تا نخستین ارتباط های محصولی با این نهاد در آن مقطع شکل بگیرد. در آن برهه زمانی، «محمود احمدی نژاد» بخشدار ماکو و سپس فرماندار خوی می شود، «مجتبی ثمره هاشمی» به معاون استانداری آذربایجان می رسد، 

پرویز فتاح حکم قائم مقامی فرماندهی ‏لشگر ویژه سپاه پاسداران آذربایجان غربی را در دست خود می بیند، حسین طاهری استاندار وقت آذربایجان غربی است، محمد علی‎آبادی مسئولیت اداره راه قدس را در دست دارد و مشایی هم از نیرو‎های سپاه تنکابن است که بعد ها با پیوستن به وزارت اطلاعات و به دلیل علاقه به مسائل قومی و کرد‎ها راهی این منطقه شده و در جایگاه عضو شورای تامین با این حلقه لینک پیدا می‎کند. علیرضا شیخ عطار و تابش – که معاون وزارت کشور دولت دوم هاشمی بود - نیز دو استاندار آذربایجان به شمار می روند.

آنها حلقه‌یی را پایه گذاری می کنند که بعدها به «حلقه ارومیه یی»ها موسوم شد و اعضای مرکزیت آن دراستانداری اردبیل، کردستان، شهرداری تهران و سپس ریاست جمهوری، استراتژی حرکتی خود را پی می گیرند.

برخی تحلیلگران سیاسی با رصد کردن شیوه حرکتی این حلقه بر این باورند که محمود احمدی‎نژاد از همان ابتدا به دنبال یارگیری و گزینش نیروهای حلقه معتمدین خود بوده و همچنین «یاران» ی که قرار بوده در دوره‎‎های مختلف کاری، همراه وی باشند با کمال وسواس و ریزه‎کاری دستچین و غربال کرده است. آنها آغاز این حرکت را در دانشگاه علم و صنعت می دانند و با کوچ این چهره ها به مناطق غرب، حرکت آنها وارد فاز اجرایی شده و برخی چهره های تازه نیز به آن اضافه می شوند. در واقع مثلث صادق محصولی، مجتبی ثمره هاشمی و محمود احمدی نزاد که برخی آن را هسته اصلی این حلقه می دانند ، از سال های تحصیل در دانشگاه علم و صنعت شکل گرفته بود؛ جایی که در تشکیلات انجمن اسلامی، نشریه «جیغ و داد» را نیز منتشر می کردند.

‏آنها در سال های ?? از شما غرب به غرب کشور هجرت کردند. در این سال محمود احمدی نژاد به سمت معاون استانداری ‏کردستان منصوب شد اما با توجه به شرایط خاص جنگ، امکان حضور همه اعضای حلقه در کرستان میسر نمی شود چه اینکه پرویز فتاح ، سمتی را در یکی از یگان های ویژه ‏برون مرزی سپاه را عهده دار شده بود. فرماندهی این یگان با «صادق محصولی» بود و زیر مجموعه قرارگاه رمضان به فرماندهی ‏‏«محمد باقر ذوالقدر» به شمار می رفت. اسفندیار رحیم مشایی نیز به سبب علاقه به حوزه کردستان، مشغول تدوین استراتژی نظام ‏جمهوری اسلامی در خصوص اکراد ایرانی در وزارت تازه تاسیس اطلاعات شد، تا علاوه بر انجام فعالیت های خود همچنان با دوستان سابق خود مرتبط بماند.

استانداری در اردبیل
استانداری اردبیل که در فیلم تبلیغاتی انتخابات دهم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، به بخش هایی از آن اشاره شده بود جدی ترین فعالیت اجرایی وی پس از پایان جنگ است. طرفه اینکه او در دولت ششم ( دولت دوم آیت الله هاشمی رفسنجانی) استاندار رییس جمهوری شد که بعدها به یکی از منتقدان جدی عملکرد او بدل شد و دو بار با ایجاد دوقطبی های انتخاباتی، از این برگه به سود خود بهره برد. احمدی نژاد یک بار در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم، به طور مستقیم به رقابت با رییس دولت سازندگی پرداخت و در انتخابات دهم نیز، رقبای خود را به خط گرفتن از رییس مجمع تشخیص مصلحت متهم کرد.

در واقع مثلث دانشگاه علم و صنعت پس از جنگ ، فرصت همکاری نزدیک نیافت اما بقیه اعضای حلقه به شکل مداوم، ارتباطات را حفظ می کنند. صادق ‏محصولی به کار اقتصادی در حوزه نفت می پردازد که ثمره آن، ثروتی قابل توجه است. محمود احمدی نژاد که در استانداری اردبیل مشغول است و پرویز فتاح، به عنوان مدیرامور قراردادی پروژه های عمرانی ‏قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا فعالیت می کند. در این میان اسنادی نیز وجود دارد که با توجه به آذری زبان بودن محصولی، احمدی نژاد بار دیگر از وی برای حضور در این استانداری دعوت می کند. در این دوره ، افراد تازه ای هم به حلقه اضافه می شوند. علی اکبر محرابیان ، علیرضا نیکزاد ، عباس‎زاده مشکینی و فتح‎اللهی که در حال حاضر معاون وزیر امور خارجه  است از جمله اعضای جدید به شمار می رفتند که در اردبیل با احمدی نژاد آشنا می شوند. محربیان و نیکزاد بعدها به ترتیب وزرای صنایع و مسکن و شهرسازی دولت های نهم و دهم شده و عباس زاده مشکینی نیز سر از فهرست حامیان دولت در انتخابات شورای های سوم درآورده و امروز، مدیرکل سیاسی فعلی وزارت کشوراست.

طرفه آنکه در همان زمان و به شکل موازی، همکاران سابق در آذربایجان وارد وزارت خارجه شدند و در آنجا یکدیگر را باز می یابند. ماجرا از این قرار است که مجتبی ثمره هاشمی به سفارش صادق محصولی ‏که باجناق علی اکبر ولایتی وزیر وقت امور خارجه بود به این وزارتخانه رفت و پس از چندی، مدیرکل ‏اداره گزینش این وزارتخانه شد؛ جایی که سعید جلیلی هم به فعالیت مشغول شد. اسفندیار رحیم مشایی نیز در این مقطع مدیرکل اجتماعی وزارت کشور می‎شود و با تابش - که معاون سیاسی وزارت کشور است- به‎صورت مستقیم کار می‎کند ؛ جایی که علی محمد بشارتی راست گرا پس از عبدالله نوری ، بر جایگاه وزارت در ساختمان خیابان فاطمی تکیه زده است.  


از دوم خرداد تا شورای دوم
یکی از پیامدهای انتخابات دوم خرداد ?? و پیروزی غیرقابل پیش بینی سید محمد خاتمی در آن، حذف این مجموعه از مدار کار‎های اجرایی است. محمود احمدی نژاد ترجیح می دهد تا به دانشگاه بازگشته و  به‎دنبال اخذ مدرک دکترا در حوزه عمران و گرایش ترافیک برود، اسفندیار رحیم مشایی مدیررادیو پیام می شود و سایر اعضا نیز به نهادهایی می روند که زیر مجموعه دولت نیست. احمدی نژاد یک بار نیز شانس خود را برای حضور در جمع پارلمان نشینان دوره ششم می آزماید که با توجه به پیروزی اصلاح طلبان در آن انتخابات، رتبه بالای ?? را در حوزه انتخابیه تهران کسب می کند. او البته در اعتراض به این رتبه، تقلب و جابه جایی در آرا را از دلایل عدم توفیق در ان انتخابات ذکر می کند.

انتخابات شورای شهر دوم و نتایج آن ، مجالی دیگر برای گردهمایی اعضای این حلقه را پدید آورد. محمود احمدی نژاد که به عنوان عضو موسس جمعیت ایثارگران و مسئول شاخه استان های جبهه پیروان خط امام و رهبری به کار حزبی و تشکیلاتی اشتغال داشت، مسئولیت اجرایی انتخابات شورای شهر دوم را بر عهده می گیرد. او به دستور محمدرضا باهنر که دبیر کلی جامعه اسلامی مهندسین را بر عهده داشت ، قدم در میدان انتخابات گذاشته و چهره هایی جوان و کم نام و نشان را برای حضور در فهرست غیر رسمی جناح راست با تابلوی «آبادگران ایران اسلامی» گزینش می کند.

انتخابات شوراهای دوم در تهران و اکثر استان ها کم فروغ بود و حدود ?? درصد واجدان شرایط در تهران در ان انتخابات حضور پیدا کردند. در این میان فهرست موسوم به آبادگران با کسب بخشی از این میزان ارا توانست ، کرسی های شورای شهر را فتح کند و پس از ان بود که محمود احمدی نزاد به شهرداری تهران رسید. از زمانی که محمود احمدی نژاد توانست در کسوت شهردار تهران کلید پایتخت را به دست بگیرد ، بار دیگر اعضای حلقه ارومیه و هسته اولیه آن یعنی حلقه علم و صنعت ، رویت شدند.

محمد علی آبادی معاونت مهم فنی و عمرانی را در اختیار گرفت و بهبهانی وزیر سابق راه نیز به شهرداری تهران راه یافت. اسفندیار رحیم مشایی نیز ریاست سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران را به نام خود زد و ثمره هاشمی نیز مسئولیت ستادهای انتخاباتی دوست بسیار نزدیک خود را عهده دار شد. سایر یاران این حلقه نیز، فعالیت برای انتخابات ریاست جمهوری نهم را کلید زدند. فعالیت های خاص شهرداری در آن دوران به ویژه قدم گذاردن به مباحثی مانند اعطای وام ازدواج و کمک های مالی به برخی مجموعه ها در شهر تهران، آغازگر راهی بود که در همان مقطع توسط برخی سیاسیون ، از خیابان پاستور گذر می کرد.

به هر تقدیر فرصت حضور دو ساله در شهرداری تهران ، شرایطی را رقم زد تا تیم نواصولگرایان، کار اجرایی در سطح شهرداری کلان شهری مانند تهران را تجربه کنند. اگر چه عنوان می شد که تیم حاضر در شهرداری ، هیچ نگاهی به فعالیت سیاسی برای انتخابات ریاست جمهوری نهم ندارد اما شواهد و قرائن، چیز دیگری را نشان می داد. موضوعی که محمدرضا باهنر یک بار در سال ?? و یک بار نیز به تازگی به آن اشاره کرده است.

به سبب شرایط خاص ایجاد شده در سال های پایانی دولت هشتم، هم اصولگرایان و هم اصلاح طلبان با چند کاندیدا در آوردگاه انتخابات ریاست جمهوری نهم گام گذاردند. اصولگرایان با ? کاندیدای رسمی یعنی علی لاریجانی، محمد باقر قالیباف، محسن رضایی ، علی اکبر ولایتی و محمود احمدی نژاد ، به فتح پاستور چشم دوختند . بر اساس مدلی که در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب توسط حجه الاسلام علی اکبر ناطق نوری طراحی شده بود، 

بنا بر این بود که این ? چهره به تبلیغ برنامه های خود بپردازند و در نهایت بر اساس اقبال عمومی و نظر سنجی ها، به یک کاندیدای واحد برسند. همه نظر سنجی ها، محمود احمدی نژاد را در میان این کاندیداها در رتبه اخر قرار داده بود اما فضای انتخابات به گونه ای پیش رفت که او در مرحله اول رای اول اصولگرایان را کسب کرد و به عنوان نفر دوم، به مرحله دوم راه یافت. دو قطبی هاشمی – احمدی نژاد همانطور که فضای ایجاد شده در کشور نشان می داد به سود شهردار وقت تهران به پایان رسید و احمدی نژاد، ریاست دولت نهم را بر عهده گرفت. 

حالا حلقه ارومیه می توانست با فراغ بال، مسئولیت های بالادستی اجرایی را بر عهده بگیرد. اینچنین بود که صادق محصولی پس از مدتی فعالیت در ایجاد انسجام در نیروهای حامی دولت، و پس از ماجرای استیضاح پر سر و صدای علی کردان، کلید دار وزارت کشور شد و انتخابات ریاست جمهوری دهم را برگزار کرد.

علی اکبر محرابیان بعد از عزل علیرضا طهماسبی، به ساختمان وزارت صنایع و معادن رفت و در دولت دهم و تا قبل از ادغام پرحاشیه وزارت صنایع در وزارت بازرگانی، در این سمت ماند. محمد علی آبادی که با «نه» شورای شهر دوم برای تصدی شهرداری تهران مواجه شد و رقابت را به محمدباقر قالیباف واگذار کرده بود حکم ریاست سازمان تربیت بدنی را از احمدی نژاد دریافت کرد. علیرضا نیکزاد در دولت دهم به وزارت مسکن و شهرسازی رسید، پرویز فتاح ، وزیر نیرو شد و علیرضا شیخ عطار پس از قائم مقامی وزارت خارجه، کلید سفارت ایران در المان را تحویل گرفت.

در این میان نام دو چهره از همراهان همیشگی رییس دولت ، بیش از پیش دیده شد. مجتبی ثمره هاشمی و اسفندیار رحیم مشایی. اگر چه مشایی از ابتدا در مثلث علم و صنعتی ها حاظر نبود اما در دوران شهرداری، بیش از پیش به محمود احمدی نزاد نزدیک شد .شرح فعالیت های او در دولت های نهم و دهم نیز از حوصله این مجال خارج است و احتمالا همه آحاد ملت ایران از آن اطلاع دارند.

اینکه با توجه به شرایط اخیر، سمت و سوی حلقه ارومیه هایی در سپهر سیاسی ایران به کدام سو خواهد بود موضوعی است که قضاوت در خصوص آن در شرایط فعلی، بسیار دشوار می نماید